دوشنبه 20 مهر 1383

اسلام و خشونت، نوشتهء الفریده یلینک، برنده جايزه نوبل ادبي امسال، برگردان: حسين نوش آذر

جنایتکاران مسلمان دلایل خوبی برای دراندن زنجیرهای اسارت شان ارایه می دهند. با این حال آن ها با خشونت میل به خشونت را در جاهای دیگر نیز بیدار کرده اند. در این میان میل به خشونت هر روز افزایش می یابد. می شود نگاه کرد و دید. می شود در خود نگریست و دید

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

از حد تواناییم بیرون است که دربارهء این موضوع قلم بزنم. بهتر است در این باره چیزی ننویسم. وقتی برای مثال به مراسم تدفین و البته مکتوب شهدای عملیات انتحاری (زنان نه!) – همان ها که با مرگ خودخواستهء خود دیگران را با خود به کام مرگ درمی افکنند می اندیشم به این نتیجه می رسم که از درک کل موضوع ناتوانم. جنایتکاران مسلمان دلایل خوبی برای دراندن زنجیرهای اسارت شان ارایه می دهند. با این حال آن ها با خشونت میل به خشونت را در جاهای دیگر نیز بیدار کرده اند. در این میان میل به خشونت هر روز افزایش می یابد. می شود نگاه کرد و دید. می شود در خود نگریست و دید.
در خود که نگاه می کنم، می بینم میل به مطلق گرایی در من بیدار شده است. برای همین شاید بهتر باشد که دم فروبندم. در چنین جولانگاهی آدمی در پی چیزهایی ست که بتواند آن ها را قربانی خشم خود کند. این خطر هست که من هم از اسلام به آسانی تنفر پیدا کنم. به این نکته آگاهم و این آگاهی مرا می ترساند. آرزو دارم از آن حد از التزام اجتماعی برخوردار باشم که بتوانم به سهم خود فضایی را در جامعه به وجود بیاورم که در آن فضا و در آن اجتماع زنان مسلمان (که به خوبی می شود آن ها را از مردان بازشناخت) و مردان مسلمانی که در شرایط حاضر نمی توانند در غرب آزادانه فرایض دینی خود را ادا کنند، از حق آزادی مذهب برخوردار شوند. امیدوارم در لحظات حساس آن شجاعت لازم را به دست آورم. می دانید: من متاسفانه بسیار ترسو هستم. اما آنها که آن سوی خط هستند، برای تحقق این آرزو چقدر از خود مایه می گذارند؟ آن سو چه کسانی انتظارم را می کشند؟ متشرعین ریشو، زنان سرسپردهء محجبه که با صدایی آرام و با متانت بر صلح دوستی آیین اسلام تاکید می ورزند. می گویند مسلمانان هم بسیار قربانی داده اند. می پرسم کدام یک از آن قربانیان خود را از خشم براندازندهء بنیادگرایان رهانیده – همان خشم و نفرتی که متوجه اشخاصی است مانند سلمان رشدی و تسلیمه نسرین (مترجم آثارش را همین چندی پیش به قتل رساندند) و دیگر روشنفکران مسلمانی که به جرم ارتداد آنها را واداشتند که همسران شان را طلاق دهند. نمی دانم. تلاش می کنم بر خود مسلط باشم. نمی خواهم مانند اوریانا فالاچی بر محور نفرت قلم بزنم. من بر ضد خشونتم. خشونت در هر جا قربانی می گیرد. اما چه کسی می تواند مانع بشود از آن که من همان گونه که عمری بر ضد فاشیسم بودم اکنون بر ضد فاشیسم اسلامی فعالیت کنم؟ چرا نباید من این حق را به خود بدهم که با رویکرد به خشونت از ارزش هایی که به نظرم ارزش است دفاع کنم؟ آزادی بیان، برابری زنان با مردان، جدایی دین از دولت مگر کم ارزش هایی است؟ آنها که به نام تقدس مذهب، قانون را زیر پا گذاشتند، حقوق فرد را نادیده گرفتند و در نقش یک قاضی به خود حق دادند که جان انسان های بیگناه را در نیویورک بگیرند، بدون آن که گزینشی باشد، بدون هیچگونه منطقی، در نظر من انسان را، آن هزاران انسان بیگناه را در حد حیوان فروکاستند و اینها همه نه به خاطر فلسطین اتفاق افتاد و نه به خاطر احقاق حقوق از دست رفتهء جهان سومی ها. اینها به نام مذهب و به نام تقدس مذهبی اتفاق می افتد. تقدسی که هیچ کس نمی تواند حد آن را تعیین کند، جز او که خود را زیر عنوان شهادت نابود می کند. پاک ترین و مقدس ترین انسان اوست که نابود می شود. اگر در وصیت نامهء محمد عطا اندکی تامل کنیم، به ابعاد جنون پاکی و تقدس مآبی پی خواهیم برد. تا امروز نشنیدم که یک روحانی مسلمان – یک متشرع یا یک مرجع تقلید در جهان اسلام کلامی به سرزنش خشونت گرایی گفته باشد. فریادی نشنیدم. حداکثر نجوایی بود. من از اینها متنفرم و از کسانی که گمان می کنند در رویکرد به خشونت محق هستند. خشونت به خود و بیش از آن به دیگری که او را از روی یک خودشیفتگی بی حد برمی گزینند، آن بیگناهی که می بایست تقاص گناه گناهکارانی را پس دهد که جنایتکاران مسلمان تخیل کرده اند. و همواره و همواره و همواره خشونت بر ضد زنان که هرگز دست شان به خون آلوده نبوده است. آنها قربانی می شوند تنها به این دلیل که حضور دارند. از این جهت باید آن ها را در پستوها پنهان کرد. جسم آنها اما پنهان یا آشکار همواره به کار تجاوز می آید. از جسم آنها اما پنهان یا آشکار همواره می شود کام گرفت. من به جنایتکاران مسلمان دسترسی ندارم. اما به نیابت از سیاهکاری های آنها از دیگران انتقام نمی کشم. نکته در اینجاست. من هرگز به انتقام از آنها یک برادر یا خواهر ناشناس یا یک حیوان را به قربانگاه نخواهم برد. رسم قربانی و قربانگاه در زمانه ام ورافتاده است. من آمریکا را مسوول این جنایات می دانم. آنها هستند که مسوولند. نمایندگان من: کل آمریکا، به نیابت از من، در غرب. امید دارم. اما یقین ندارم.

فارسی: حسین نوش آذر

به نقل از روزنامهء تاس taz، چاپ آلمان، برلین. 2001 م.

دنبالک:
http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/12966

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'اسلام و خشونت، نوشتهء الفریده یلینک، برنده جايزه نوبل ادبي امسال، برگردان: حسين نوش آذر' لينک داده اند.

معمای خشونت و اسلام در چشم برنده نوبل ادبی
 ناچارم باز بگويم که اگر قصه همين است که روايت شده يا مثلا اگر ترجمه درست باشد و گزاره هايی از اين قبيل، نظر من اين است و آن. من به ترجمه بد...
Sibestaan
October 16, 2004 07:30 AM

Copyright: gooya.com 2016