دوشنبه 20 تير 1384

اشعارى وجود دارند كه درون زمان مى تازند، گفت وگوی كبوتر ارشدى با فريدون فرياد شاعر و مترجم (1)، شرق

اين گفت وگو به صورت كتبى با فريدون فرياد، شاعر و مترجم ايرانى انجام شده است. فرياد متولد ۱۳۲۸ خرمشهر است. او كه تحصيلات ابتدايى و متوسطه را در خرمشهر و شيراز سپرى كرد براى ادامه تحصيل در رشته مترجمى و علوم ارتباطات اجتماعى راهى تهران شد. فريدون فرياد در سال ۱۳۵۹ در سفرى كوتاه به يونان با شاعر بلندآوازه، يانيس ريتسوس آشنا و اين آشنايى به رفاقتى ديرينه منجر شد. در سال ۱۳۶۳ به فرانسه سفر كرد و پس از اقامتى چند ماهه در پاريس، مقصد سفرش را تغيير داد و به آتن رفت و در آنجا اقامت گزيد. در آتن به تحصيل زبان و ادبيات يونانى پرداخت و زبان يونانى باستان را نيز آموخت. فرياد علاوه بر سرودن شعر، ترجمه هاى بسيارى از آثار شاعران و نويسندگان بزرگ جهان همچون پابلو نرودا، پل الوار، ناظم حكمت، لويى آراگون، يانيس ريتسوس و... انجام داده است. يكى از ترجمه هايش براى كودكان به نام موج در سال ۱۳۶۴ به عنوان كتاب برگزيده سال در ايران برنده جايزه شد. او به زبان هاى يونانى، انگليسى و فرانسه مسلط است و آثارش به چند زبان زنده دنيا ترجمه شده است. فرياد عضو پيوسته كانون نويسندگان يونان است كه تاكنون سه اثر به زبان يونانى از او منتشر شده است. بخش هايى از كتاب «خواب هايم پر از كبوتر و بادبادك است» كه توسط يانيس ريتسوس به يونانى ترجمه شده در مدارس ابتدايى يونان در كنار آثارى از بزرگترين نام هاى جهان تدريس مى شود كه اين را افتخارى براى وطنش ايران مى داند. در اين گفت وگو مايل بودم درباره برخى نظرات ايشان به ويژه پيرامون آرمان گرايى در شعر، شعر سياسى و... بيشتر بدانيم.
• • •
•آقاى فرياد مايل هستم ابتدا كمى از ويژگى هاى امروز شعر يونان برايمان بگوييد.
شعر امروز يونان، شعرى كاملاً آزاد و رها از هرگونه قيد و بند است. آزاد و رها از قيد و بندهاى ساختارى و شكلى و خلاص شده از هر نوع دغدغه محتوايى و ايدئولوژيك (چه سياسى، چه مذهبى و چه ملى).
اين شعر در دايره عملكرد اختيارات و دست آورده هاى خود، به «خلاقيت هاى بزرگ» مى انديشد. اما دايره عملكرد خلاقيت هايش نيز به خاطر عدم وجود بحران ها و حوادث بزرگ تاريخى، طبعاً محدود به تجربيات روزمره فردى شاعر است. اگر چه بحران در يونان، بومى و تجربيات روزمره بى مرز است. يك آزادى مطلق كه اجازه مى دهد شعر از سوى زندگى طبيعى، خالص و ناب خود را ادعا كند و محقق گرداند و سرانجام بگويد كه من هم مى خواهم هويت خودم را داشته باشم و شعر باشم و شعر زندگى كنم و از سويى ديگر ارتباط با توده هاى بزرگ را از دست بدهد. كه البته اين مسئله كمترين چيزى است كه مى تواند مورد عنايتش قرار گيرد، زيرا تازه سى سالى است كه دارد «آزادى» را نفس مى كشد و به هيچ قيمتى - حتى به قيمت هوراهاى پرهيجان اما كم دوام و سطحى توده هاى ميليونى- حاضر به از دست دادن اين آزادى هستى بخش خود نيست. شاعر، امروز در يونان يك پيامبر يا رهبر اجتماعى نيست؛ آنچنان كه در ديار ما هست، و صدالبته خوبى و بدى اين مسئله همواره بستگى به شدت و تندخويى امور و جريان ها دارد كه بحث اش اينجا نيست. بارى يونان به نظر وى يك كشور سى ساله است.
•از چه نظر؟ كشورى با پيشينه فرهنگى يونان! احتمالاً از نظر سياسى اين تاريخ سى ساله را ارزيابى مى كنيد.
بله، پس از سقوط خونتاى نظامى و حكومت سرهنگان در سال ،۱۹۷۲ اولين دولت دموكراتيك يونان با مراجعه به آراى عمومى و رفراندوم، در سال ۱۹۷۵ تشكيل مى شود. نهاد شاهنشاهى در اين سال رسماً لغو و نظام جمهورى برقرار مى شود. همراه با زندگى تازه، آزاد و بى سانسور، شعر تازه نيز هستى دوباره آغاز مى كند. تحولى نيز براى زبان ايجاد مى شود: در قانون اساسى جديد، زبان رسمى كه تا پيش از آن زبانى كهنه و منشى مآبانه بود، يعنى تركيبى بود از نوعى زبان يونانى باستانى با صرف و نحو زبان روزمره به نام «كاتارووسا» (زبان پاك و خالص سنتى)، جاى خود را به زبان روزمره يا عاميانه مى دهد يعنى «ديموتيكى» (زبان روزمره عامه مردم) و اين مستقيماً به سود شعر است. اگرچه شاعران پيشتاز از يكى دو قرن پيش، از موهبت زبان عاميانه و مردمى در نو كردن شعرشان، به طور غيررسمى بهره گرفته اند. بدين ترتيب، بى هيچ شكى منظورم اين نيست كه شعر امروز يونان عمر سى ساله دارد، نه؛ منظورم پاسخ به سئوال شماست؛ يعنى شعر اكنونى يونان يك عمر سى ساله دارد وگرنه شعر مدرن يونان، پس از ماجراهاى بسيار، از خيلى سال پيش، يعنى از اواخر قرن نوزده و مشخصاً با ظهور كونستانتينوس كاوايس (يا آن طور كه معروف است: كاوافى (۱۹۳۳- ۱۸۶۳) آغاز شده است و ميوه خوش عطر و بوى انقلاب ۲۵ مارس ۱۸۲۱ يونانيان عليه ترك هاى عثمانى است كه طى اين انقلاب و جنگ قهرمانانه و استقلال طلبانه به حكومت اشغالى چهارصد ساله ترك بر يونانيان پايان داده شده است. البته پيش از كاوافى، ما دو شاعر بزرگ در يونان داريم به نام هاى ديونيسيس سولوموس و آندره آس كالوس كه چكامه سراى انقلاب ۱۸۲۱ و هم عصر آن هستند و يكى از آنها يعنى سولوموس با سروده هاى ميهنى و رزمى اش شاعر ملى يونانيان لقب گرفته است و يكى از شعرهايش (چكامه آزادى)، سرود ملى (رسمى) مردم اين كشور است. اما اين شاعران دغدغه هاى ديگرى دارند و شكل شعرشان، شكلى كلاسيك است و از عروض سنتى بهره گرفته است، وزن اشعارشان اغلب، پانزده هجايى يا هجده هجايى همراه با قافيه است، كه برگرفته از ترانه هاى عاميانه مردمى است و اين به نوعى نخستين گام در تحول شعر سنتى يونان است. جالب اين است كه اين دو شاعر زبان يونانى را خوب نمى دانند و نوشته هايشان خاص خود و اغلب داراى اشتباهات املايى و صرف و نحوى است! دليلش اين است كه منشأشان از هفت جزيره ايونى است كه تحت سلطه ونيزى ها بوده است و خود نيز در ايتاليا پرورش يافته اند.
شعر كاوافى كه در اسكندريه مصر زاده و پرورش يافته بود، تاثيرهاى متفاوتى از فرهنگ هاى متفاوت گرفته است زيرا اسكندريه، گذرگاه فرهنگ هاى گوناگون و به خصوص انگليس و غرب است. كاوافى كه زندگى يونانيان اسكندريه نشين پيش از جمال عبدالناصر را تجربه كرده است، مرثيه خوان زيرك و طناز فرهنگ و عظمت مضمحل شده يونان باستان است، از اين رو به ابداع زبان غريب و خاص خود در شعر دست مى زند كه تركيبى است از زبان يونانى باستان و نيز «كاتارووسا» با زبان عاميانه و روزمره مردم كه در ضمن گويش و لهجه يونانيان با اعراب درآميخته اسكندريه را نيز در خود دارد. از اين رو ترجمه دقيق شعرش در هيچ زبانى كاملاً ميسر نيست. شعر او كه وزن ويژه خود را دارد، شعرى است به راستى مدرن و آزاد از نظر نحوه ديد و بيان احساسات شخصى و به نوعى كاملاً فرازمانى است و تحسين نامداران هم عصرش اى. ام فورستر و دبليو. اچ. ادن را برمى انگيزد. عجيب در مورد او اين است كه تا زنده است (۱۹۳۳) به جز تنى چند در يونان به ارزش و اهميت كار او پى نمى برند و تا دهه ۶۰ و ۷۰ ميلادى كه در انگليس و آمريكا نامش بر سر زبان ها مى افتد، در نزد يونانيان كاملاً ناشناخته است. تى. اس. اليوت شاعر بزرگ انگليسى شعرش را ستايش كرده است.
با اين همه شعر كاوافى آبشخور شعر شاعران دهه سى (۱۹۳۰) يونان مى شود، به استثناى پالاماس كه شاعر بزرگ هم عصر كاوافى است و تا سال ۱۹۴۳ حيات دارد و به نوبه خود زبان گويش مردمى را وارد شعر يونان كرده است، شاعران بزرگ ديگر اين نسل همچون يانيس ريتسوس، اوديسه آس الى تيس، يورگوس سه فه ريس، نيكوس گاتسوس، آندره آس امبيريكوس، نيكوس اينگونو پولوس، نانوس والائوريتيس و غيره از او بهره و تاثير مى گيرند؛ هر كدام با توجه به نوع، سبك، فطرت و گنجايش شعر خود.
دهه سى از پربارترين و درخشان ترين دهه هاى شعرى يونان است. دو تن از شاعران اين نسل سه فه ريس (۱۹۶۳) و الى تيس (۱۹۷۹) جايزه ادبى نوبل را به خود اختصاص مى دهند و شاعر بزرگ ديگر اين نسل، ريتسوس كه به خاطر اعتقادات سياسى اش از بردن اين جايزه محروم شده است، در عوض ده ها جايزه بزرگ ديگر جهانى شعر را آن خود مى كند. شاعران اين دهه تجربه هاى سياسى و اجتماعى وسيعى دارند، آنان كه همراه با تاريخ كشورشان گام برمى دارند، به ناگزير در تحولات اجتماعى سهيم مى شوند. لازم به ذكر است كه در اين بلبشوى لجام گسيخته آوار وقايع و حوادث، بعضى از شاعران اين نسل، استعداد شعرى خود را به نوعى قربانى آرمان ها مى كنند و بعضى ديگر رندانه در دو جبهه شعر و سياست به عمل مى پردازند و كشتى شعر خود را از طوفان بلاياى زمانه اى به سلامت مى رهانند (مورد ريتسوس و الى تيس). اين شاعران كه شعرشان بعدى انسانى و جهانى دارد، به سرعت توجه و علاقه اذهان شعردوستان جهان را به شعر و فرهنگ معاصر يونان جلب مى كنند.
•يانيس ريتسوس تا چه حد در تاثير از سنت هاى شعرى يونان بوده و تا چه حد از اين سنت ها فراتر رفت. آيا رگه هاى سوررئال شعرهاى او كه به قولى با سومين اثرش يعنى «آواز خواهرم» آغاز مى شود، تا انتهاى كار بر آثار او سايه انداخت؟
در اين باره نگاهى مى كنم به حوادث تاريخى يكصدساله اخير يونان تا شايد زمينه بحثم را روشن تر گردانم: آزادى تسالونيكى و مقدونيه از سلطه ترك ها (۱۳ _ ۱۹۱۲) و جنگ بالكان؛ هجوم يونانيان به تركيه براى آزادى ازمير (حوالى سال هاى ،۱۹۱۹ ۱۹۲۰)؛ قتل عام يونانيان ازمير توسط كمال آتاتورك و بيرون راندنشان از اين شهر اجدادى (،۱۹۲۲ فاجعه آسياى صغير)؛ ديكتاتورى يوانيس متاكساس در يونان (۱۹۳۶) و سركوب نهضت هاى كارگرى و كتاب سوزان همگانى (از جمله اپيتافيوس ريتسوس)؛ حمله موسولينى به يونان (۱۹۴۰)، مقاومت و بسيج همگانى عليه متجاوزان (جنگ آلبانى)؛ اشغال يونان توسط قواى آلمان هيتلرى (۱۹۴۱)، تشكيل نهضت مقاومت ملى و ارتش آزاديبخش مردمى، آغاز جنگ هاى پارتيزانى در سرتاسر يونان عليه نازى ها؛ آزادى يونان از اشغال قواى هيتلرى (۱۹۴۴)، سركوب جهانى (۱۹۴۵) و آغاز جنگ داخلى يونان بين قواى چپ (نهضت آزاديبخش) و حكومت دست نشانده آمريكايى ها در يونان؛ صدمات و عوارض اين جنگ خانمانسوز تا سال ها بعد نمايان است، معاهده واركيز (تسليم شدن قواى چپ، ۱۹۴۹)، دستگيرى ها و تبعيدها؛ قتل وكيل آزاديخواه گريگوريس لامبراكيس (۱۹۶۳)؛ ساقط شدن دولت ملى يئورگيوس پاپاندرئو (۱۹۶۴)؛ كودتاى سرهنگان (۱۹۶۷) و فرار پادشاه يونان كنستانتين به خارج؛ حوادث سرنوشت ساز دانشگاه پلى تكنيك در پى تظاهرات دانشجويى (۱۹۷۳)؛ كودتاى بى سرانجام حكومت سرهنگان يونان در جزيره قبرس و حمله ترك ها به قبرس و اشغال آن (۱۹۷۴)؛ سقوط خونتا (۱۹۷۴)؛ بازگشت تبعيديان، تشكيل حكومت جديد به رياست كارامانليس (۱۹۷۵). بدين ترتيب بر اين زمينه تاريخى خطير است كه شاعران دهه سى و مهمترين شان ريتسوس، با تعهدى ناگزير، داوطلبانه و تحميل شده از سوى حوادث، اشعار بزرگ خود را مى سرايند.
امروز در زمان ما، چنين حوادثى وجود ندارند، اگر هم دارند بعدى جهانى و يكدست و همرنگ دارند. آرمان ها به نوعى رنگ باخته اند يا اهميت خود را از دست داده اند يا خود را تمام و كمال به نمايش گذاشته اند يا درواقع امتحان خود را پس داده اند. امروز اگر بگويى من يك شاعر چپم، به تو مى خندند؛ اگر بگويى دارم از آرمان مسيحيت قرون وسطايى دفاع مى كنم، تو را ديوانه و پرت از زمان مى دانند. بنابراين شاعر زنده امروز يونان دغدغه هاى ديگرى دارد كه اين دغدغه ها عموماً هستى گرايانه و فلسفى است و گاه با نوعى طنز همراه است. مثلاً مطرح ترين شاعر زنده امروز يونان كه يك زن است در شعرى مى گويد: «به اين جا آمدم تا تحصيل ويرانى كنم.» و اين كه گفتم شاعر از هر قيدى آزاد است بدان معنا نيست كه كارش نظم ندارد و دچار يك هرج و مرج شكلى و محتوايى است، برعكس اين شعرى است بسيار انديشه گرانه و دقيق، با زبانى بهنجار، ابتكارى و استوار كه كارى دشوار را دارد به سامان مى رساند. درواقع به جوهر خودش رسيده است، و جواز آزادى آزمون گرفته است. سبك بيانى اش اغلب روايى و داستان گونه است كه بيشتر به انديشه و ارائه كشفيات فكرى و تعقلى نظر دارد تا به گرايشات تصويرى و استعارى؛ و اين همه را بر زمينه وقايع زندگى روزمره و پيش پا افتاده مى بافد. الگويى برگرفته از شعر دوران باستان شايد، كه نيشخند پنهان طنز بر لب دارد. در ضمن بايد اضافه كنم كه شاعران نسل جديد، به قول خودشان، ديگر از شاعران دهه سى، يعنى آبشخور بى بديلشان خسته شده اند!
اما در مورد پرسش شما، اگر منظورتان شعر باستانى يونان است، بايد بگويم همان طور كه مى دانيد شعر باستانى يونان كم و بيش مشمول تعريف ارسطو از شعر مى شود. يعنى شعرى است كه چهار جهت اساسى دارد: شعر حماسى (اپيك)، شعر تراژيك (تراژدى)، شعر كميك (كمدى) و شعر غنايى (ليريك). شاخص ترين چهره شعر حماسى و اولين شان طبعاً هومر است با دو اثر جاويدانش ايلياد و اوديسه؛ شعر تراژيك همه تراژدى نويسان دوران باستان را از اسخيلوس، و سوفوكليتس گرفته تا اوريپيديس و سايران كه آثارشان از بين رفته، در بر مى گيرد؛ شعر كميك (كمدى) شامل شعر آريستو فان (كمدى باستانى) و مناندروس (كمدى جديد) مى شود؛ و شاخص ترين چهره هاى شعر غنايى (ليريك) سافويا ساپفو شاعره اهل جزيره لزئوس است و نيز بسيارى ديگر از جمله آلكه ئوس و آرخى لوخوس و ديگران... در اين ميان شاعران ديگرى نيز وجود داشتند كه سرايندگان بازى هاى المپيك بودند مثل پينداروس (پندار) يا مرثيه سرايى مى كردند و همه اين شاعران آبشخور خلاقيت هايشان، سروده هاى باستانى ارفه و سرودهاى كاهنان در مراسم اسرارآميز يا آئينى براى خدايان (از جمله ديونيسوس) و نيز ميتولوژى سرشار نواحى مختلف يونان بود كه دستمايه اى غنى براى كار خلاقه شان به شمار مى رفت.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

اما اگر منظورتان مقايسه شعر يونان با شعر ايران است، اين دو اگرچه شباهت هايى از حيث تطور و تحول با همديگر دارند اما دو مقوله كاملاً جداگانه اند.در مورد ما ايرانيان آنچه كه از سروده هاى باستانى به دستمان رسيده، يعنى از گزند حوادث در امان مانده، تا آن جايى كه من مى دانم، ما تنها سروده هاى زرتشت و برخى از موبدان زرتشتى را داريم. همه آثار ادبى ارزشمند دوران باستان در حملات متعدد بيگانگان به اين سرزمين اهورايى از بين رفته، از جمله اسكندر گجسته گرفته (كه سر درنمى آورم چرا اين همه شاعران بزرگ ما برايش اسكندرنامه فراهم كرده اند!؟) تا اعراب باديه نشين و مغولان بى رحم، كه وحشيانه آثار گرانبهاى فرهنگ ايرانى را دستخوش شعله هاى آتش كردند يا به آب روان سپردند يا حمام هاى خود را با آنها گرم كردند. پس از همه اين ويرانى ها، دوباره شعر و فرهنگ ايرانى در هزار و اندى سال پيش قد علم مى كند و بزرگترين چهره هاى شعر مثل رودكى و فردوسى، سروده هاى جاودانه خود را به ايرانيان عرضه مى كنند. از پس هزار سال شعر كهن فارسى، ما نيمايوشيج را داريم كه بحق و ناحق، درست يا نادرست، دست به يك سنت شكنى متزلزلانه و ناكافى مى زند كه با همه درخشش هاى اتفاقى آن و بالطبع ارائه بينش تازه و حرف هاى تازه مناسب با زمانه اى كه در آن زندگى مى كند، در تحليل آخر چندان به سود شعر امروز ايران تمام نمى شود، چرا كه نسل جوانِ شاعرانِ ايران را عنادورزانه و ناآگاهانه با گنجينه پربار و پر تلالو شعر كهن ايران بيگانه مى سازد و آنها را از سرچشمه اى هستى زا و جان بخش براى آفرينش هاى بهنجار و بسامان محروم مى دارد. به زبان ساده تر، درواقع شعر ايران را به دو شقه مى كند و بخش خوردنى و شيرينش را به دور مى افكند.
در شعر يونان، پس از زوال دوران كهن، هزار سال تاريكى هست كه با هجوم مسيحيت به اين سرزمين و سيطره روم شرقى كه امپراتورى بيزانس نام دارد، آغاز مى شود. در اين هزار ساله به جز اشعار مذهبى و سروده هاى كليسايى چيزى خلق نمى شود. شاخص ترين شاعران مذهبى گوى اين دوران «كاسيانى» و «رومانوس ملودوس» هستند، كه با به كارگيرى زبان و آهنگ محاوره اى گويش مردم نوآورى هم مى كنند. پس از آن حدود پانصد سال سلطه تركان عثمانى است. در برخى نواحى يونان فرانك ها و ونيزى ها هم سلطه دارند. با انقلاب ۲۵ مارس ۱۸۲۱ ميلادى، شاعران براى سروده هايشان از وزن ترانه هاى مردمى كه اغلب پانزده هجايى و با قافيه است (و همواره با تكيه بر شعر و زبان كهن يونان) استفاده مى كنند. اين كه ناگهان چيزى تغيير كند يا سنت شكنى به شيوه نيمايوشيج (اگرچه سنت شكنى نيما انحصارى هم نبود، دو سه دهه پيش از او شاعران كرد ايرانى نوآورى را آغاز كرده بودند) در شعر يونان وجود ندارد. تغييرات گروهى است. مثلاً پالاماس در شعر موزون خود زبان روزمره مردم را به كار مى گيرد، كاوافى، حرف و ديد تازه را وارد شعر غريب خود مى كند و سه فه ريس (نوبل ادبى ۱۹۶۳) با تاثيرات غربى، در شكل شعر، سنت شكنى مى كند و از نخستين كسانى است كه شعر به شيوه آزاد و سپيد (رها از عروض مرسوم) مى سرايد. اگر منظورتان اين است كه پدر شعر امروز يونان كيست؟ بايد بگويم كه در اين مورد پدرى وجود ندارد و همان طور كه سه فه ريس در جايى مى گويد: «سخنان ما فرزندان آدم هاى بسيارند.»
اما مورد ريتسوس يك مورد كاملاً استثنايى است، چرا كه او به باور من در شعر يونان و حتى به جرات بايد گفت در شعر جهان يك مورد استثنايى است. اين را از اين جهت نمى گويم كه او را از نزديك مى شناخته ام يا به شعر او (حتى اگر كاملاً با روحيات من مطابقت نداشته باشد) علاقه اى خاص دارم. بل از اين نظر مى گويم كه شعر او در هيچ كدام از قالب ها و نوع هاى شعرى نمى گنجد؛ وسعت روحى و توان سرايشى آن به حدى است كه از هر حدى فراتر مى رود. در عين حالى كه مدرن است، سخت كلاسيك است و در عين حالى كه سخت لجام گسيخته و ديوانه سرا است، مدام هوشمندانه نظم موجز و بلورينى را برخود تحميل مى كند. اين البته خصوصيت شاعران بزرگ است. شاعرانى كه آنها را كلاسيك مى شناسيم مثل حافظ و هومر يا فردوسى و مولوى و سوفوكل. ريتسوس يك بار برايم تعريف كرده بود دوازده سالگى، «آنتيگون» سوفوكل را از يونانى باستان به يونانى جديد ترجمه كرده بود. و شما از من پرسيده ايد ريتسوس تا چه حد از سنت هاى شعرى يونان فراتر رفته است؟ بايد مى پرسيديد ريتسوس تا چه حد از سنت هاى شعرى يونان فراتر نرفته است؟! دقيقاً نكته همين جا است.
ريتسوس در چارچوب شعر سنتى يونان، اين شعر را بسان كهكشانى وسعت داده است بى آنكه از آن خارج شود و در خلأ تاريك سقوط كند. ما همه مى دانيم كه در خلأ خالى نمى شود شعر گفت، در خلأ هيچ كارى نمى شود كرد. او با كهكشان هاى موجود، كهكشان تازه خود را آفريده است.
شعر ريتسوس از نظر مكتب هاى شعرى، به هيچ وجه خاستگاه سوررئاليستى ندارد؛ در عين حالى كه به غايت از عناصر سوررئاليستى بهره مى برد؛ سوررئاليسم او تحميلى و ساختگى نيست و به قصد سوررئاليسم سروده نشده است. واقعيات دردناك زندگى شخصى و اجتماعى او و نيز زندگى تاريخى و سياسى سرزمينش كه آن را لحظه به لحظه با گوشت و خونش زيسته است به قدرى فرا واقع است كه ناگزير طعم و رنگ و عطر و بوى سوررئاليسم را به اشعارش نيز داده است. در واقع سوررئاليسم او سوررئاليستى طبيعى و خودى است. شعرى جهانشمول و همه گير چون شعر او كه تمام موضوعات انسانى و جلوه هاى گوناگون زندگى او را در برمى گيرد، همه ژانرهاى ادبى را نيز به ناچار در خود خواهد داشت.
اما به راستى «آواز خواهرم» كه شما به آن اشاره كرده ايد و شعرى است كه پالاماس را به تحسين واداشت تا در ستايشش بيتى بسرايد، آغاز جديدى براى كار او است و سكوى پرتاب متهورانه است كه او را به درون اقيانوس آزمون هاى گوناگون و متنوع شعرى پرتاب مى كند. او از نقطه آغاز شعرش تا پايان آن، هزاران نوع شعرى را مى آزمايد و هزاران نوع و زبان تازه در شعر خود ابداع و عرضه مى كند. و بدين ترتيب است كه شكل و محتواى شعر او دائم در حال تغييرند و به مقتضاى زمان و نياز به سرايشى خاص، در هنجارهاى تثبيت شده شعرى دست به تغيير و ابداع مى زنند. خلاصه كلام اينكه او به مثابه غولى است كه از شيشه سنت هزاران ساله آزاد شده باشد و با عطر و بو و رنگ و روى محتواى شيشه و با بلعيدن پيوسته غول بچه هاى پيش از خود، در كار جادوگرى و شعبده بازى باشد. طبعاً دستگيرى و دريافت مناسبات و مولفه هاى چنين غولى چندان هم آسان نيست.
"اشعارى وجود دارند كه درون زمان مى تازند": از شعر وظيفه شاعر- ريتسوس

دنبالک:
http://mag.gooya.ws/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/25643

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'اشعارى وجود دارند كه درون زمان مى تازند، گفت وگوی كبوتر ارشدى با فريدون فرياد شاعر و مترجم (1)، شرق' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016