شنبه 25 بهمن 1382

استبداد ديني چيست؟ ولايت مطلقه فقيه! حسين خداداد

به نام خدا

استبداد ديني كه امروز دامن گير جامعه ايران گشته است و از تفكر تحجر آغاز گشته است بايد بيشتر از هر زمان ديگر مورد بررسي قرار گيرد. عقيده اين افراد اين است كه ولايت معصوم ، يك نوع ولايت مطلق است. ولايت مطلق يعني بر جان و مال و ناموس مردم اختيار دارند. در واقع اختيار ولايت مطلق بيشتر از خود مردم بر خودشان است. ولايت مطلق مي تواند بيشتر از خود مردم مصلحت مردم را درك كند. اول ولايت خداوند را مطلق مي دانند و در اين مورد شكي نيست ولي بعد اين ولايت مطلق را براي پيامبر (ع) و بعد از آن براي امامان و به همين ترتيب به فقها مي رسد.

تقليد و اطاعت از ولايت مطلقه

از اين نظريه تفكر تقليد بوجود مي آيد. ديگر انسان از اختيارات خدادادي خارج مي شود و به يك انسان كم شعور و نادان كه تنها وظيفه دارد كه از دانايان كه همان فقها هستند تقليد كند. بچه هاي فقها (طلاب) نيز در چهارچوب آيت الله و حجت الاسلام ياد مي گيرند كه بر مردم تحكم كنند و زور بگويند تا در آينده بتوانند ولايت مطلق را بدست بگيرند. براي امامان يك سلطنت خاص مي پندارند. آنها را بايد در تمام احكام و حتي سياست تقليد كرد همانگونه كه پيامبر را بايد تقليد كرد. چون امروز معصومين در زمان معاصر و با شرايط جديد جامعه نيستند پس بايد ولايت فقيه را مطلق تصور كرد و اين تقليد را به اجبار ديني بايد عمل كرد. تصور اينها اين است كه فقط اختيار در انتخاب دين است و بعد از اينكه دين را انتخاب كردي ديگر اجبار و تقليد الزامي است. اين زور و اجبار فريضه اصلي دين قرار مي گيرد. كدام فرد عاقل به شخصي تصرف در مال و جان و ناموس خود را به ديگري اذن مي دهد؟ ولي هنگامي كه فرمان ديني و رنگ مذهبي پيدا كرد تنها يا اطاعت و يا كفر باقي مي ماند. اسلام خالص را در اين استبداد معرفي مي كنند و اسلام ديگران را ناخالص و منحرف تلقي مي كنند. اگر دستور يك رئيس جمهور بايد اطاعت شود براي اين است كه قانون را در دست دارد ولي اختيارات فقيه بيشتر از يك رئيس جمهور قرار مي گيرد و اختيارات خصوص و حتي ازدواج و طلاق با اذن و روش وي بايد اطاعت شود. تقليد در تمام دوران زندگي واجب مي گردد.

ولايت مطلق انسان

مراجع تقليد و روحانيتي كه با استبداد ديني مخالف هستند مي گويند ولايت مطلقه منحصر به خداوند است و انسان جايز نيست بر هيچ انساني ولايت مطلق داشته باشد زيرا همه انسانها جايز خطا هستند. اگر به ولايت مطلقه اعتقاد داشته باشيم بايد مساوات را كنار بگذاريم و تبعيض را قبول كنيم. كلمه ولايت مطلق فقط در استبداد ديده مي شود. فروش منزل يا حتي نوع پوشش و حتي سخنان مردم در عموم و روزنامه ها همگي بايد با اجازه و اذن ولايت مطلقه باشد. ولايت خداوند بر دوش انسان قرار مي گيرد.

اولويت پيامبر
افراد مخالف استبداد ولايت مطلقه رسول را فقط در رسالت الهي مي دانند و نه در زندگي شخصي ايشان. استناد استبداد خواهان ديني از اين آيه كريمه قران : النبي اولي بالمومنين.. يعني رسول اكرم (ص) اولويت دارد به مؤمنين بر خودشان دارد را در تمام حالتهاي زندگي مي دانند يعني در امور شخصي پيامبر خارج از امر رسالت اين را نيز قبول دارند. يعني اگر پيامبر نقشه جنگ كشيد ديگر كسي حق انتقاد و بيان نظر ديگري ندارد. در حالي كه در زمان پيامبر نيز انتقاد بوده است و گاهي پيامبر به راي ديگران عمل كرده است. مشورت در امور خارج از رسالت را پيامبر قبول داشته است. اين ايه شريف دلالت بر رسالت مي كند. يعني شخصي كه وظيفه اين رسالت را دارد فرق مي كند. اين اولويت مخصوص پيامبران است و نه شخص ديگر. زيرا فرق پيامبران با انسانها فقط در رسالت است و اين وظيفه رسالت و در محدوده اين رسالت بيان شده است. پس چون بعد از رسول خدا محمد (ص) هيچ پيامبري نمي آيد اين اولويت رسالت نيز ختم مي گردد.

پيامبر در زندگي عادي مانند ديگران حقوق داشتند. شهادت وي و نظريه وي در جنگ و يا حوادث ديگر را نمي توان گفت همگي حكم ولايت داشته است. اگر پيامبر موهاي بلندي داشتند و يا محاسن خود را رنگ مي كردند و يا سرمه بر چشم مي كشيدند همگي شرايط عادي آن زمان بوده است و مربوط به شخص عادي پيامبر است و نه رسالت الهي. اگر تعداد زوجات پيامبر را در نظر بگيريم ، نبايد گفت كه حالا كه پيامبر 7 زن براي خود انتخاب كرد پس سنت پيامبر اينچنين است. و يا اگر پيامبر از غذايي دوري جست و يا نخورد پس ما نيز بايد اين چنين كنيم. پيامبر از يك طرف رسول بود و در رسالت و اين حكم الهي اولويت داشت و از طرف ديگر يك انسان مانند من و شما بود.

برتري جسمي و عقلي ولايت مطلق

قدرت بازوي پيامبر (ص) از تلاش و كار و تمرين بوجود آمد و قدرت بدني خارج از طبيعت نداشتند. علم وي از اخلاص و عمل خوب او سرچشمه مي گرفت. درك وي براي اعمال خوب وي بود. از امام علي (ع) پرسيدند كه علوم خود را از كجا كسب مي كني؟ فرمود از قرآن كريم. يعني هرچقدر دل روشن بگردد بيشتر مي توانيم از قرآن استفاده كنيم. فرق پيامبر با ما فقط اين بود كه رسالت داشت. پاكيزگي باعث رشد وي شد و مقام وي در نزد خدا براي اخلاق خوب و مردمي بودن وي بود. امامان نيز هنگامي كه حديثي را نقل مي كردند هيچ وقت نگفتند كه خدا و يا فرشته ايي به من اين را گفت بلكه همگي از پدران و سخنان آنان نقل كردند. مي دانم تمام اين سخنان لزومي ندارد بيان شود و همه آنرا مي دانيم ولي در تفكر ولايت انساني مطلق متوجه مي شويم كه تفكر اينان چگونه است. اين افراد مسائل ساده را طوري ديگر مي دانند. علوم امامان را خارج از بشر مي دانند. اين تفكر باعث مي شود كه معناي تمام كلمات تغيير كند. حتي افرادي كه دل پاكي دارند مي توانند به علومي و دركي برسند كه ديگران نيافته اند. همه انسانها مي توانند مانند پيامبر و يا امامان باشند و فقط بستگي به تقوا دارد. هر انساني مانند اثر انگشت منفرد به فرد است و درك هر انساني به خود او بستگي دارد حتي دو نفر كه در يك شكم قرار گرفته باشند و دوقلو باشند باز اختلاف ميان اين دو هست. براي يك مسافرت هر كدام راهي و ساعتي انتخاب مي كند و...

تضاد مردمسالاري با استبداد ديني

احترام به انسان و انسانيت در استبداد ديني تغيير مي كند. احترام فقط براي انسان نيست بلكه بايد مسلمان باشد. بعد مسلمان بودن كافي نيست و بايد شيعه باشد كه بتواند مؤمن باشد و غير از شيعه را مؤمن نمي دانند. اگر هم مسلمان باشد و هم مؤمن ولي بايد مرد باشد زيرا زن در ذات ضعيف است و عقلش كامل نيست. حالا بگوييم هم مسلمان است و هم شيعه و هم مرد است ولي بايد قرائت ديني مارا چشم بسته تقليد كند و قبول كند، اگر نكند دشمن و بدتر از كافرو مشرك (( منافق)) است. پس مي بينيم التزام به اسلام يعني ولايت مطلقه فقيه را كوركورانه اطاعت كند و در مقابل ولايت مطلقه زانو بزند و تظاهر كند تا ولايت و ذوب شدگان ولايت احترام براي آن انسان قائل باشند. انگشت شكستن و حتي كشتن اين افراد جرم محسوب نمي شود.

استبداد ديني بر اختلافات مسلمين برقرار است

فقها كه استبداد ديني را قبول دارند به سخنان مردم مي خندند و هر قرائت ديني كه از فقيه كه او را قبول دارند بيان نشود كفر و نفاق است. اگر آقايان مهندس بازرگان و دكتر علي شريعتي عمامه سياه بر سر داشتند مورد احترام قرار مي گرفتند به شرطي كه فقهي باشند و همچنين شاگرد فقهي نيز باشند. چون تفكر ولايت مطلق، عقيده و قرائت ديني را فقط براي خوديها مي داند و اگر كسي در مورد دين سخني بگويد ، نفهم و نادان است. برداشت مردم از دين به نوعي كفر است براي همين راي اكثريت را خلاف دين مي دانند و راي يك ولي مطلق را بر تمام مردم بالاتر مي دانند. به قرائت ديني خانم شيرين عبادي مي خندند. اين تفكر در رگ و خون دين استبدادگران نفوذ كرده است. مخالفان استبداد كه با اين نوع تفكر ولايت مطلق بزرگ شده اند و سخنان سالها برآنان حاكم گشته است مي گويند فقط معصوم اينچنين مقامي دارد و در غيابت معصوم هيچ انساني حق ولايت مطلق ندارد. اينان براي فرار از قدرت مطلق از غياب معصوم استفاده مي كنند و مي ترسند كل ولايت مطلق را نابود كنند. اگر به آنها بگوييم كه پيامبر فقط در رسالت اولويت داشت و ولايت مطلق فقط از آن خداست، عصباني مي شوند و انسان را مرتد مي نامند.

استفاده ابزاري از دين و ارتداد و تشويش اذهان عمومي

ارتداد به اين نوع تفكر نيست. كسي كه ايمان قلبي به خدا بياورد و بعد از آن به اين ايمان كافر گردد در نزد خدا مرتد است. چون هيچ شخصي ايمان قلبي را نمي تواند تشخيص دهد ، فقط خداوند است كه مي تواند قاضي قرار بگيرد و روز قيامت شخص را مجازات كند. يعني در دنيا هيچ نوع مجازات براي ارتداد وجود ندارد و در قران كريم نيز مي گويد فقط در روز آخرت مجازات مي شوند. تفكر استبداد ديني اين است كه انسان بر عقل خود نمي تواند تكيه كند. عقل بدون ولايت مطلق انحراف پيدا مي كند. مخالفان استبداد سعي و تلاش مي كنند كه عقل انسان را حجت بدانند. زيرا اكثريت علماء گذشته حجت را عقل مي دانستند و نه عقل يك فرد بلكه عقل جمع را حجت مي دانستند. اگر به عقل مردم احترام قائل باشيم ، تشويش اذهان عمومي نابود مي گردد. چگونه اين سخنان مردم را مي تواند گول بزند ولي ولايت مطلق گول نمي خورد؟ براي همين است كه ولايت مطلق فكر مي كند كه تشخيص سخنان دشمن فقط بدست وي است و مردم ناتوان هستند ، براي همين هر بار براي مردم مي گويد كه اين دشمن است و آن سخن، سخن دشمن است. در واقع مردم گوسفنداني هستند كه نمي دانند سخنان نمايندگان دشمن است يا دوست. عقل جمع را ناقص مي دانند و عقل خود را كامل مي دانند. خود را هدايت شده مي دانند و مردم را گمراه و يا جستجوگر مي دانند.

دعواي قرائت ديني

قبل از 200 سال گذشته خيلي از علماء ديني حتي تقليد را حرام مي دانستند. انسان حق تقليد نداشت و كتابي مانند توضيح المسائل وجود نداشت. علوم ديني مانند علوم ديگر بود و همانطوري كه از دكتر و مهندس سئولاتي انجام مي دادند از عالم ديني نيز سئوال مي كردند و اين چنين نبود كه اول بايد نام مرجع ديني را بگوييد و بعد سئوال كنند. هر شخصي كه اطلاعات كافي داشت جواب مي داد و مقام و منزلت بخصوصي نياز نبود. هر آخوند در دهات و يا شهر خود بعنوان امروزي مجتهد بود و براي مردم جوابگو بود. ولي در 200 سال اخير كم كم احكام ساده را پيچيده كردند و كار نصيحت و اخلاق تبديل به افزايش احكام اختلافي شد. همين نماز خواندن و روزه گرفتن ساده را آنقدر احكام برايش درست كردند كه يك عمل ساده و قلبي تبديل شد به يك نمايش پيچيده !. هر مذهبي براي نشان دادن اختلاف با مذهب ديگر اعمال مذهب ديگري را باطل مي كرد. نماز بر مهر را بترتيبي گفتند كه عبادت خاك و بت است! و ديگران عبادت بر فرش و قالي را باطل خواندند!. دست روي دست نماز را باطل مي كند و ديگري دست باز را باطل مي خواند. اين دعواي مذهبي تبديل به دعواي احكام صورت گرفت براي نمايش قدرت و ايجاد جدايي. حتي در مراسم حج و پوشش حج بحث مي كردند و مذاهب براي مقلدان خود اعمال مذاهب ديگر را باطل مي كردند. اتحاد مسلمانان كم كم ضعيف شد. شعيه ، افراد اهل تسنن را مؤمن نمي شناسد و ديگران شيعه را از دايره مؤمنين خارج مي كنند. شيعه بايد ثابت مي كرد كه از مذاهب اسلامي است. هر مذهبي مي گويد جنگ را آنها اول شروع كردند و چرا ما بايد كوتاه بيايم! اختلاف را بيشتر عالمان دين بين مقلدين بوجود آوردند. حتي در كتاب هاي ديني جنگ بين مذاهب بسيار روشن است. در تفاسير نيز فقط براي نشان دادن اينكه ديگري اين چنين مي گويد و اشتباه مي كند و ما بايد اين آيه را اين چنين تفسير كنيم.

براي بيان اختلاف تفسير اين ايه كه مورد بحث ولايت مطلقه فقيه است توجه مي كنيم.

پايان قسمت اول


قسمت آخر

آيا ولايت فقيه در قران آمده است؟


آنما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يؤتون الزكواه و هم را كعون.
رهبر شما خدا است ، و پيامبر او، و آنها كه ايمان آورده اند و نماز را بر پا مي دارند و در حال ركوع زكات مي پردازند. سوره مائده آيه 55

اگر از بحث تاريخي خارج بشويم و اختلاف در 1400 سال پيش را كنار بگذاريم و سعي كنيم اين آيه را براي امروز بيان كنيم، بحث در مورد (( ولي)) است. بعضي مي گويند: آيه مورد بحث اتفاقا تناسب با آيات گذشته و آينده نيز دارد زيرا در آنها سخن از ولي به معني ياري و نصرت است، و هيچ ربطي به ولايت ندارد. بعضي ديگر از ولي معناي ولايت مي كنند به معني رهبري ديني (معنوي) و هم رهبري دنيوي (مادي) . بعضي ديگر شرايط منتخبين مردم مانند رئيس جمهور و نمايندگان مجلس را بيان مي كنند ( فقط رهبري مادي).

اگر از بحث انگشتر كه بحث بسيار مهم تاريخي است خارج بشويم و بخواهيم درك كنيم قران در اين آيه آيا پيامي براي امروز ما دارد بايد كمي اول از بحثهاي گرايشي شيعي و سني خود را رها كنيم. بايد پرسيد كه ايه در مورد ولايت فقيه است يا امامت ؟ چرا افرادي كه به ولايت فقيه اعتقاد دارند همواره اين آيه را دليل استناد خود مي دانند و ايا مي تواند يك تفسيراز اين ايه ولايت فقيه باشد؟ البته در اين مورد نيزبحث كردن بسيار دشوار است زيرا نسبت شرك دادن به بسياري از مسلمانان، براي يك دسته از متعصبين اين سامان مساوي با آب خوردن است، تكان بخوري فرياد (( مشرك)) ((مشرك)) بلند مي شود گويا اسلام در بست از آن آنها است و آنها متوليان قرآن هستند و بس، و اسلام و كفر ديگران به ميل آنها واگذار شده كه با يك كلمه هر كس را بخواهند مشرك و هر كس را بخواهند مسلمان و مؤمن بگويند!

اگر در مورد ايات تفكر كني و چيزي بنويسي، مي گويند فقط كساني كه زبان عربي بلد هستند و علم حديث مي دانند اين حق را مطلق دارند ( روحانيت) وگرنه تفسير به راي است!. يعني قران را از افراد معمولي مي گيرند و فقط اجازه دارند براي تبرك آنرا مطالعه كنند و نه تفكر و سئوال كردن.

حال اگر هم ايه را به معناي رهبر جامعه بگيريم سئوال اينجا است رهبر مادي يا رهبر معنوي؟
تفكيك رهبر معنوي و رهبر مادي بحث امروزي است و براي جامعه ما ثابت شده است كه اين دو بايد تفكيك گردند. بعضي مي گويند فقط معصوم ولي است و بعضي اين ايه را مختص به امام علي (ع) مي دانند و هرگونه تفسير ديگر را شرك مي دانند. ولي خود آيه را براي ولايت مطلقه فقيه تفسير مي كنند!.

((توجه كنيد)) از آنجا كه هم رئيس جمهور داريم و هم ولايت فقيه پس بين رهبري حكومت و رهبري ديني تفاوت قائل هستيم زيرا دو رهبر مساوي نمي توانند هر دو دولت را اداره كنند. آيا اين سخن با رهبر يا با رئيس جمهور است؟ آيا اين آيه فقط در مورد شرايط ولايت فقيه است و هيچ ارتباطي با قدرت دنيوي ندارد؟! شخصي كه قدرت حكومت دارد كيست؟ اگر حكومت خوب عمل نكند چگونه در انتخابات بعدي او را مي توان بركنار كرد؟ پس بايد رئيس جمهور قدرت كامل حكومت داشته باشد و در برابر مردم پاسخگو داشته باشد.

** اگر به معناي رهبر و ولايت اين آيه را بيان كنيم به نظر اين چنين مي رسد:

((الذين)) منظور يك فرد نيست (معناي جمع مي دهد). زيرا رهبران جامعه هميشه يك نوع تشكيلات جمعي است. حتي صدام و هيتلر هم به تنهايي حكومت نمي كردند و داراي ياراني بودند كه نقش بزرگي را در حكومت داشتند. هميشه يك حزب و يك فكر حاكم مي گردد و با تفكر ديگر در جامعه مبارزه مي كند. اگر با راي مردم باشد دموكراسي است،(البته با اجازه سخن براي كساني كه انتقاد مي كنند) اگر نه ديكتاتوري است. استبداد ديني هنگامي رخ مي دهد كه قرائت خود را تنها تفكر ديني بيان كنند، اين بدترين نوع ديكتاتوري است.

حال اگر به فرض بپذيريم كه معناي ولي، رهبر باشد ، چهار شرط دارد.
شرط اول ـ ايمان داشته باشند. ايمان به خدايي كه انسانها را آزاد آفريد و نماينده خود قرار داد.
شرط دوم ـ نماز را اقامه كند. اقامه نماز فقط بجا آوردن نماز نيست چون اقامه يعني به پاداشتن و به پاداشتن يعني بسط و توسعه و تداوم است. پس اقامه نماز مي تواند اين باشد كه در راه دين و توحيد كوشش كنند كه مردم به دين بيشتر گرايش داشته باشند. و افرادي نباشند كه دينستيزي را بوجود بياورند و حالت تنفر را در جامعه بوجود آورند.
شرط سوم – زكات بدهند و مردم ببينند كه ايشان زكات را مي دهد و شايد اشاره ايي به اين باشد كه مقدار زكات را بايد به مردم بگويد و جامعه از دارايي خود با خبر كنند. يا مقدار پرداخت زكات (ماليات) جمع آوري شده (و مصرف آن) را بيان كنند.
شرط چهارم - اين است كه در سه شرط فوق در برابر خداوند خاضع باشند و به علت منيت و احتكار قدرت هرگز مردم سالاري و مشورت با مردم و كسب نظر مردم را حذف نكنند. . يعني مردمسالار باشند و نه مردمسالاري استبدادي ، گوش به سخنان مردم بدهند. زيرا ايه ماقبل گفته شده است ـ اذله علي المؤمنين ـ يعني در برابر مؤمنان خاضع و مهربان باشند. خوش بين و مهربان باشند.
اين شرط چهارم بر مي گردد به سه شرط ماقبل:

1ـ در ايمان به خدا خضوع يعني خشونت نشان ندهد و خوش اخلاقي در رفتار با مردم از ايمان او تجلي پيدا كند.
2- در اقامه نماز و احكام الهي خضوع در برابر مردم مسلمان داشته باشند (نه زندان و بستن زبان مردم).
3ـ و در جمع آوري زكات و پخش آن خضوع داشته باشند و به مردم نشان بدهند زكات (ماليات) مردم كجا مي رود.

پس نشان دادن رفت و آمد زكات به مردم حتي براي مراجع ديني (رهبران معنوي) واجب است.

** حال اگر معناي ولي را به دوست و يا ناصر و ياور بگيريم چگونه مي شود؟

هيچ اشكالي رخ نمي دهد زيرا انسان بايد بهترين دوست را انتخاب كند. ترجمه آيه به اين صورت مي شود:

ياور شما و بهترين دوست شما خدا است. و در درجه دوم بهترين دوست و خير خواه شما رسول الله (ص) است. و افرادي كه ايمان آورده اند و نماز مي خوانند و در زكات دادن خاضع هستند.(چرا بايد اين نوع ترجمه شرك باشد؟)

اگر راكعون را به معناي ركوع كنندگان بگيريم چه مي شود؟
براي تجحر بخشيدن در تفكر نبايد فقط به ركوع ترجمه شود. براي اختصاص دادن به يك فرد بسيار خوب است ولي در جامعه و تاريخ كمتر كسي ديگر مي تواند فردي را پيدا كند كه در ركوع زكات مي دهد و شرط رهبري اين مي شود كه در ركوع زكات بدهد! و ايا تمام امامان در ركوع زكات داده اند؟ و آيا اين آيه مختص به يك زمان است و فقط بازگويي زمان گذشته است و در حال كمتر نقشي بازي مي كند؟ معناي ايه براي نشان دادن امامت امام علي (ع) است و بحثي در آن نيست و در كنار تفسير تاريخ ، بايد تفسير روز هم انجام شود.

براي همين معناي خضوع بهتر به عقل مي رسد زيرا حتي انگشتر را دادن در هنگام ركوع خود يك خضوع است. معناي ركوع خود يك نوع خضوع است در برابر يك سائل، يك انسان، يك شخصي كه كمك درخواست مي كند، جواب مثبت دادند. براي همين درك نمي كنم چرا اكثرمفسران ما با ترجمه خضوع مشكل دارند و اكثرا مخالف خضوع هستند و پافشاري مي كنند كه كلمه ركوع ترجمه بشود! پاسخگو بودن به سئولات مردم يك خضوع است. چه مادي و چه معنوي. چه بسا رهبراني كه تمام عمر خود را فداي سئوال كنندگان مي كنند، اينها در ركوع هستند و عبادت خدا مي كنند. خضوع يعني به مردم توجه كردن. كسي كه به سخن مردم و انتخاب مردم هيچ گونه خضوعي نداشته باشد ، چگونه مي تواند بگويد در برابر خدا خضوع دارد؟! رهبري كه در مقابل راي مردم خضوع ندارد ، در برابر سخن خداوند نيز هيچگونه خضوع ندارد.

** بنظره بنده گذشته از اينكه معناي ((ولايت)) يا(( دوست)) را بگيريم، بايد توجه كرد كه:

اگر منظور رهبر باشد بايد در برابر سئوال مردم و درخواست مردم خضوع به خرج بدهد و پاسخگو باشد. زيرا يك انسان فقير نيز درخواستي كرده بود كه امام پاسخ دادند و نماز باعث نشد كه پاسخ ندهند.

اگر منظور رهبر معنوي باشد،( بدون دخالت در حكومت يا ماندد مانند مراجع ديني) بايد در برابر سئوال مردم و درخواست مردم خضوع داشته باشد، و با در نظر گرفتن نسل جوان و حقوق امروزي زنان سخن بگويد و اسلام را بيان كنند. زيرا امام حتي جوابگويي را در حالت نماز عمل كردند و هيچ عبادتي مهمتر از نماز نيست جز حق مردم.

و اگر منظور دوست نزديك انسان باشد ، باز بايد گفت از دوستاني انتخاب كنيد كه خضوع داشته باشند. و متظاهر به نماز و كمك مالي به مردم نداشته باشند. فقط دنبال ظاهر سازي اسلامي نباشند.

متاسفانه در تفاسير زياد ديده مي شود كه بجايي كه سخن امروز قران را بيان كنند، فقط به اختلاف تاريخي و نزول آن، وقت صرف مي كنند و يادشان مي رود كه سخن خدا را براي من و نسل امروز بيان كنند. اين باعث ترجمه ديگري در زبانهاي مختلف مي شود. در كتابهايشان اختلافات و جواب اختلافات 1400 سال پيش مهمترين نقش را پيدا مي كند. نمي دانند كه مردم دنبال بحث حوزه علميه نيستند و نمي خواهند با تفسير ديگران روبرو بشوند و مي خواهند بدانند كه سخن تاريخ و مهمتر از آن سخن امروز قران براي ما چيست و چه پيامي دارد.
حسين خداداد
Hosseeinkhodadad@hotmail.com

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/4616

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'استبداد ديني چيست؟ ولايت مطلقه فقيه! حسين خداداد' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016