پنجشنبه 14 اسفند 1382

براي جنبش دانشجويي چه بايد كرد؟ بخش دوم، بابک احمدي، نداي اصلاحات

بخش دوم :جامعه شناسي دانشگاه

اما بخش دوم سخنم كه خود به خود بخش تاريخي حرفهايمان، ما را به آن رساند، درباره نگاه جامعه شناختي سياسي به مباحث دانشگاه است كه تصور كنم اين بخش براي شما جذاب تر هم باشد. نكته اول و مهم اين است. جنبش دانشجويي به چه مي گويند؟ لغت جنبش را نمي توانم به راحتي براي هر چيز بكار برم. حتي اعتقاد ندارم كه الان در ايران كه اين همه مبارزات دانشجويي تاريخي و مقاومت آزادي خواهانه از جانب دانشجويان داشته ايم بتوانيم به راحتي بگوييم با جنبش دانشجويي سروكار داريم. ما با حركت ها و مبارزات دانشجويي سروكار داريم كه پراكنده هستند. اگر بخواهيم حتي به طور استعاري لفظ جنبش را بكار بريم كه از اين پس من بكار مي برم، مقصود تبلور مبارزات و آرمان هاي دانشجويي براي تغيير و تحول در كشورشان است.

اولين ويژگي جنبش دانشجويي

اگر بخواهيم «جنبش دانشجويي» را به بحث بگذاريم، اولين نكته اين است كه چنين جنبشي، جنبش يكدست اجتماعي نيست. وقتي شما از كارگرها حرف مي زنيد بيش و كم جنبش يكدست اجتماعي داريد. ما به اصطلاح ماركس اشرافيت كارگري داريم. هم كارگرهاي خيلي فقير و بيكار داريم كه به نوعي ارزش ذخيره كار در داخل نيروي پرولتري جامعه محسوب مي شود. و هم كساني كه با تخصص شان در كارخانه ها پول به نسبت خوبي مي گيرند. مثلاً تعميركارهايي هستند كه هيچ كس جايگزين شان نمي شود. به خصوص آن شاخه هايي از توليد كه كار بايد سريع پيش رود مثل صنعت پنبه كه فقط 3 ماه كار مي كنند و ناگهان كار بايد در عرض يك شبانه روز تمام شود و بازدهش در آن مدت است. ما مكانيسين هايي داريم كه وجودشان در آن موقع از وجود هر كسي لازم تر است و اگر نباشد كارخانه مي ايستد. اين كارگر پول زيادي مي گيرد و امكانات زيادي هم به دست مي آورد. از طرفي آدم هايي داريم كه بيرون در كارخانه ايستاده اند و آرزو دارند كه كار شاق و مشقت بار آن كارخانه نصيبشان شود. ولي همه اين ها عاقبت در يك موقعيت قرار مي گيرند و گرچه بيش و كم در سطح دست مزد با هم فرق مي كنند ولي تامين هميشگي ندارند و به راحتي مي توانند اخراج شوند. گرچه در ايران تا حدي اين مساله دشوار است و اين دشواري به خاطر قانون كاري است كه طرف كارگرها است و داد و فرياد سرمايه داران را درآورده است. اما اين يك جنبش بيش و كم يكدست اجتماعي است، اما حتي اين جنبش يكدست اجتماعي هم بازتاب هاي يكدست نمي دهد. كارگرهاي يك واحد بزرگ كه از نظر ملي هم كارشان مهم است (مثل صنعت نفت) با عده زياد و با تجربه هاي زياد كه از نسل قبل به آن ها رسيده و فرضاً اعتصاب سراسري سال 57 را ديده اند، امكان دارد مبارزاتي را سازمان دهند كه هرگز يك واحد كوچك يا جاي ديگري از كشور نتواند آن مبارزه را سازمان دهد. در نتيجه نياز به يك حزب سياسي پديد مي آيد كه بتواند اين تجربه هاي ناهمخوان و ناهمراه را با همديگر به سامان كند. اين نابساماني هزاران برابر بيشتر در جنبش دانشجويي وجود دارد. دانشجوها از اقشار مختلفند. در كشور ما كه قرار بود حكومت عدل علي باشد بيش و كم نظام دانشگاهي طبقاتي شد. من بي شمار افراد تهيدست مي بينم كه پول ندارند بچه هايشان را به دانشگاه آزاد بفرستند و بچه ها هم به رغم همه زحمتي كه كشيدند در دانشگاه دولتي قبول نشدند. در نتيجه دانشگاه نمي روند. ما بچه هايي داريم كه پشت در دانشگاه فقط به دلايل مالي مي مانند نه هيچ چيز ديگر. بچه هايي را در دانشگاه مي شناسيم كه نمي توانند درس بخوانند چون وقت ندارند و كار مي كنند، كار سخت انجام مي دهند. ميان شما آدم هاي فقير و آدم هاي دارا وجود دارد. آدم هاي دانا هستند و آدم هاي كمتر دانا. آدم هاي مسلمان هستند و آدم هاي چپي. آدم هاي ليبرال و آدم هاي ديگر. اين جنبش ناهم رنگ، آگاهي هاي ناهم رنگي مي سازد. آن جنبش به سامان تر اجتماعي آن قدر ناهماهنگ بود. اين يكي چه خواهد شد؟ زنان وقتي ستم بيولوژيك و اجتماعي مي بينند و مي خواهند مقاومت كنند، هر كس كه زن باشد در جنبش شريك مي شود. حتي زن دارا هم بيش و كم مي فهمد، چقدر سخت است كه يك زن ندار بعد از اين كه مورد تجاوز قرار گرفت، بچه مردي متجاوز را بدنيا بياورد. وقتي مبناي بيولوژيك زن و مرد را از هم جدا مي كند اين مبنا چندان محكم هست كه يك نهضت اجتماعي را سازمان دهد. نژاد و نژادپرستي يك مبناي بيولوژيك دارد. كافي است كه رنگت سياه باشد تا تعلق خاطري به سياهان آمريكا پيدا كني. درست است كه امكاناتي هم در اختيار اقليتي از آن ها گذاشته مي شود ، مثل خانم رايس كه همه هم و غمش اين است كه به كشور ما حمله كند. اما در عين حال سياهاني را داريد كه در فقر و سختي زندگي مي كنند. زنان سياهي را داريد كه در كارخانه كار مي كنند. يعني از همه جهت زير فشار يك جامعه مرد سالار سرمايه دار و نژاد پرست هستند.

دومين ويژگي جنبش دانشجويي

اما دانشجوها اين جور نيستند. شما را هيچ چيز بيولوژيكي به هم وصل نمي كند. زن و مرديد. ميان شما عقايد مختلف است. رويكردهايتان به زندگي مختلف است. ميان شما افرادي هستند كه به گونه هاي مختلف با دنيا روبرو شده اند. از سابقه هاي مختلف، از شهرستان هاي مختلف ايران از فرهنگ ها و خرده فرهنگ هاي مختلف مي آيند و هيچ چسبي شما را به هم نمي چسباند. اولين سال سخت ترين سال است، براي بچه ها كه با هم دوست شوند. لهجه هاي همديگر را نمي فهمند، عادات همديگر را نمي فهمند. لازم است كه زمان بگذرد تا با همديگر پيوند بخورند. آن پيوند چيست؟ چه چيزي مي تواند شماها را به هم وصل كند؟ ميان شما آدم هايي هستند كه به هيچ چيز جز اين فكر نمي كنند كه زودتر دانشگاه تمام شود و از ايران فرار كنند. ميان شما كساني هستند كه فكرشان اين است كه زودتر دانشگاه تمام شود و وارد بازاركار شوند. راحت تر پول در بياورند، راحت تر زندگي شان را بگذرانند و از طرفي ميان شما آدم هايي هستند كه مي خواهند نظام اين جامعه را عوض كنند. انواع و اقسام آدم داريم، مسلمان داريم كه نماز مي خواند و آدمي داريم كه به خدا بي اعتقاد است. ميان شما تفاوت هاي فرهنگي و فكري عميق و عظيمي است. اين جنبش اجتماعي را چه چيزي به هم مي چسباند؟ تنها و تنها يك حس مشترك. حسي كه از آن ضد كاركرد مي آيد. اين كه به همه شما ظلمي مي شود و حقوقي از همه تان گرفته مي شود. حتي بچه اي كه از شمال شهر سوار ماشينش مي شود و فقط به خاطر اين مي آيد اين جا كه دريدا بخواند با آن بچه اي كه با فقر و سختي دست و پنجه نرم مي كند و كار مي كند و زجر مي كشد، براي اين كه مثلاً در دانشگاه آزاد سالي يك ميليون پول بدهد كه دانشجو بشود، يك نزديكي اي دارند.چيزي كه اين ها را به هم وصل مي كند اين است كه دربالاي سرشان با افرادي سر و كار دارند كه به فكر اين ها نيستند و يك جايي به همه اين ها زور مي گويند. حقوقي را از همه اين ها سلب مي كنند. اين حقوق ابتدايي ترين حقوق است. براي شما آسان نيست كه برويد خانه شمال شهرتان بخوابيد وقتي كه همكلاسي تان كه دوستش داريد و با او زندگي مي كنيد، همفكريد و با همديگر درباره مسائل فرهنگي بحث مي كنيد به خوابگاه هايي برود كه هر لحظه ممكن است كه آقاي […] تصميم بگيرد كه تشريف بياورد و به آن جا حمله كند! براي شما آسان نيست كه شب راحت بخوابيد و ندانيد كه مثلاً روزنامه شرق، امروز صبح نوشته كه فلان دانشجوي علامه را گرفتند و فلاني را در حالي كه تاكسي مي گرفت بردند و غيره! چون اين ها آسان نيست آن ضد كاركرد كار خود را مي كند. آدم هاي جواني كه دور هم جمع مي شوند، تاكيد مي كنند بر منش مثبت جواني و ايده آليست بودنشان و ايده آليزه كردن مناسبات اجتماعي و آينده شان و تصميم مي گيرند همه چيز را عوض كنند. آن هم در نظم اقتصادي اي كه ما داريم با 80% اقتصاد دولتي و كساني كه به رغم استعدادشان نمي توانند ترقي كنند. بنابر اين نااميدي به آينده و آن ترسي كه سال ها پيش دانشجوي فرانسوي را مي كشيد خيابان، امروز در ايران با توان بيشتري خود را نشان مي دهد. اقتصاد ما بيمار است. نظم بيماري است كه آدم ها را بر اساس شايستگي نمي پذيرد. ناشايسته ترين افراد بالاترين مقام ها را دارند. در نتيجه طبيعي است كه شما نتوانيد تحمل كنيد. چون به همه چيزتان برمي گردد. به حق بيان تان، به فكرتان، به آزادي تان، به خواست هاي تان و غريزه هاي تان. وقتي كه همه اين ها زير سوال مي رود و توانايي شما زير سوال مي رود نجيبانه ترين شكل مقاومت را سازمان مي دهيد، اما به شما حمله مي كنند. در اين شرايط آن چسب و آن دليل اتحاد شكل مي گيرد. افراد به عنوان نيروي معترض جامعه دور هم جمع مي شوند. در واقع، كار جنبش دانشجويي خيلي شبيه كار روشنفكر جماعت است. آن ها هم از لايه هاي مختلف مي آيند و جنسيت هاي مختلف و احياناً نژادهاي مختلف دارند. آن ها هم چيزي كه به هم وصلشان مي كند اين حالت اعتراض است. آن چيزي است كه هسته اوليه دانش مدرن بوده و دانش مدرن چيزي جز انديشه انتقادي نيست. از زمان رنسانس و به خصوص از روشنفكري به بعد دانش شكل نمي گرفت اگر انتقادي نمي شد. متفكران كه در غرب ظهور كردند بر اين تاكيد كردند كه نظريات ارائه مي شود تا به آن انتقاد شود و باطل گردد. دانش ديگر متافيزيكي نيست، براي اينكه امكان بطلان دارد. با اين شكل و برداشت از دانش آن انديشه انتقادي، براي جوان ها در زمينه زندگي اجتماعي شان و در مورد آينده خودشان و آينده هموطنان شان مطرح مي شود. وقتي كه آزادي سياسي نيست و احزاب نيستند وقتي كه كانديد شدن چنان است كه مي بيند. وقتي كه نمي توانيد نظرتان را بدهيد، معترض مي شويد و اين اعتراض ها انباشته مي شود. ما اين تجربه را در نسل خودمان داشتيم. احساس «بغض در گلو» با هر دانشجويي همراه بود. يادم است كه يك معلم دانشگاه مي گفت: دانشجويي كه باتوم نخورد، دانشجو نيست. همه ما مزه آن را چشيديم. همه كتك خورديم. همه در اين نظم بار آمديم، آن نظم برافتاد. اما نظم بعدي درس نگرفت.

سومين ويژگي جنبش دانشجويي

نكته ديگر اين است كه موقعيت دانشجوها موقتي است. كارگرها دوره طولاني عمرشان را كارگرند. از بچگي كار مي كنند و تا مي ميرند، كارگر هستند و شايد كمي ترقي كنند. زن هميشه زن است. زن زاده مي شود و جامعه او را تبديل به يك زن ستم ديده مي كند و نگه مي دارد تا دم مرگ. اما دانشجو 4 و يا حداكثر 10 سال دانشجو است و بعد مي رود. دانشجوها تجربه به دست مي آورند ولي اين تجربه ها از بين مي رود و به نسل بعدي دانشجويي منتقل نمي شود. شما هم الان تجربياتي به دست آورديد كه به ديگران منتقل نمي شود. جنبش دانشجويي ايران مجبور مي شود كه همواره از نقطه صفر شروع كند. تمام مبارزات و تجربه هاي عظيم دوره شاه كه دوستان مسنتر مي دانند، فراموش شد.
حرف من اين است كه نهضت دانشگاه و جنبش دانشگاهي متاسفانه به دلايلي كه گفتم يعني موقتي بودن كار، ناهمگون بودن خيلي زياد مبناي طبقاتي و فرهنگي اش،حافظه زيادي ندارد و هر بار بايد اين موقعيت ها و تجربه ها را يادآوري كرد.

چهارمين ويژگي جنبش دانشجويي

نكته بعد اين است و خيلي مهم است كه هر نهضت دانشجويي و هر مقاومت و مبارزه دانشجويي دو سوي دارد. يك سوي آن صنفي است. هيچ چيز كوچكي هم نيست. خيلي مهم است. شما به همين جنبه نگاه كنيد كه خيلي وقت ها اعتراض به نظام آموزشي، به خوابگاه و به خيلي مسائل ريز زندگي هر روزه است كه موجب اين آتش ها و حركت ها مي شود و چه بسا تغييراتي هم به دنبال بياورد. ولي يك جنبه دوم هم دارد! براي تحقق اين مبارزه، براي اين كه اين خواسته ها را به جاي معيني برسانيم برنامه هاي متفاوت، راه هاي متفاوت و بديل هاي متفاوت ارائه مي شوند كه بيشتر جنبه سياسي دارند و از بيرون دانشگاه و از داخل احزاب مي آيد و اگر جامعه احزاب سالم و درستي نداشته باشد خيلي وقت ها اين وظيفه به عهده دانشجويان مي افتد كه صداي سياسي آن احزاب شوند، اگر جامعه اي احزاب داشته باشند يك نويسنده در حزبش فعاليت مي كند. يكي كمونيست است در حزب كمونيست فعاليت مي كند. آن يكي ملي گر است ، در حزب ملي گرا داخل مي شود و ديگري نيروي سومي است و . . . وقتي در محيط كارشان هستند، فرضاً در دانشگاه براي دفاع از حقوق دموكراتيك به همراه خود انبوهي از عقايد را نمي آورند بلكه راه حل عملي مي آورند. وقتي قرار است در دانشگاه اعتصاب شروع شود ، تنهاخواسته هاي دقيق مي تواند ما را جلو ببرد و به هدف برساند. در قدم بعد اگر مجموع اين راه هايي كه پيشنهاد مي شود موفقيت آميز باشد آن گرايش سياسي در ميان دانشجويان نفوذ پيدا مي كند.

سازماندهي دانشجويان

اتفاق بزرگي كه مي افتد اين است كه بتوانيم راه حل هاي عملي جدي بدهيم و اين سخت ترين كار است. بسيار آسان است كه كسي در بين دانشجوها، عقايد خيلي كلي را مطرح كند. مثلاً توصيه كند از دموكراسي دفاع كنيد. اين كه كار سختي نيست. مسائلي هست كه به راحتي مي توان به آن پاسخ داد، ولي نكته ي سخت اين است كه در مبارزه عملي كه در حال حاضر در جريان است بدانيم در گام بعدي كه مي خواهيم برداريم آن عقايد چگونه ما را راهنمايي مي كنند و چگونه به يك راه عملي دست پيدا كنيم. در شرايط باز سياسي كه فعاليت سياسي منطقي است و سيستم سياسي سالم كار مي كند و احزاب و سنديكاها وجود دارند، دانشجوها يك نوع ديگركار مي كنند و در نظام هاي فاسد و ديكتاتوري و استبدادي نيز دانشجويان ناگزير جنبه هاي سياسي پيدا مي كنند كه وظيفه آن ها نيست و قرار نبود كه اين مسئوليت را بردوش گيرند. دانشجو قرار نيست برنامه براي همه جامعه بدهد. اين كار او نيست، كار يك حزب سياسي است. حزب سياسي برنامه براي كل جامعه ارائه مي كند.
دانشجوها با همه آن خيال پردازي هاي ايده آليستي و انقلابي پيش روي شان اين امكان را ندارند. شما به خوبي مي دانيد كه امكان آن را نداريد. به خوبي مي دانيد كه اگر ده ها گردهم آيي بگذاريد، نمي توانيد براي اداره كشور راهي پيدا كنيد. اين را هم مي دانيد كساني كه مي خواهند اداره كنند هم بلد نيستند. اين كه مثل روز روشن است. اما وظيفه شما نيست. از شما خواسته نمي شود و در توانايي شما نيست. اما مي توانيد مبارزات صنفي خودتان را پيش ببريد. راه هاي سياسي عملي را كه در اين مبارزات پياده مي شود مي توانيد با يكديگر بسنجيد و آرام آرام به يك رشته برنامه هاي دانشجويي سازمان دهيد كه شما را به طرف سنديكاهاي دانشجويي ببرد. ما تاكنون در ايران سنديكاهاي دانشجويي نداشتيم. ما هميشه سازمان هاي دانشجويي داشتيم كه در واقع معرف احزاب بودند. بخشي از آن ها معرف حكومت بودند، بخشي معرف احزاب مخالف بودند و آن احزاب هم به علت بي تجربگي و به علت نداشتن سابقه مبارزات دموكراتيك، به علت بي فرهنگي سياسي و هزار دليل ديگر كه يكي هم استبداد حاكم است، نقش هايي به عهده دانشجو گذاشتند كه نبايد مي گذاشتند و از آن ها كارهايي خواستند كه نبايستي خواهان اين كارها مي شدند. به مخاطراتي آن ها را انداختند كه نبايستي ميانداختند. اما دانشجوها بايد آرام آرام از مبارزات روزمره خود، ضرورت تشكل را احساس كنند و در سرلوحه كار خود قرار دهند كه هر كميته اعتصاب و هر تجمعي كه مي سازيم و هر مقاومتي كه مي كنيم و حتي هر باري كه دور هم جمع مي شويم و بر سر مسائل فرهنگي بحث مي كنيم، بايد ما را به طرف سنديكاهاي دانشجويي ببرد.

سنديكاهاي دانشجويي

اما اين سنديكاهاي دانشجويي چگونه چيزي مي تواند باشد؟ در تاريخ سنديكاليسم ما سنديكاهاي كارگري را خوب مي شناسيم. ولي سنديكاهاي دانشجويي چه چيزي مي تواند باشد؟ به نظر من موارد زير ميرسد:
1- هر سنديكاي دانشجويي اولين تاكيد را در مسائل صنفي مي گذارد و راه حل هايي كه احتمالاً سياسي هستند. چون اين سنديكاها دانشجويي و فرهنگي است نمي تواند با سنديكاهاي فرضاً صنف آهنگر يكسان كار كند. من اين را مي فهمم و قبول دارم. بدون اين كه بخواهم برتري يك دانشجو را به يك آهنگر قبول كنم. اين مورد بحث من نيست. اما آن ها دو طيف متفاوت هستند. دانشجوها كه با مسائل فرهنگي و كتاب و درس و پيشرفت و بحث و انديشه انتقادي كه من روي آن تاكيد دارم سر و كار دارند و طبعاً درباره جامعه خود فكر مي كنند و نمي شود از آن ها خواست كه نظر ندهند. آن ها هر كاري كه مي كنند هم لزوماً از بيرون تحريك نشده است. خيلي وقت ها اعتراض به خاطر اين است كه انسان هاي با شرفي اند و تحمل نمي كنند. لزوماً اين نيست كه وقتي به بسته شدن يك روزنامه اعتراض شد، از بيرون تحريك شده اند. با نظام ارزشي فكري شان منطبق نيست و در نتيجه اعتراض مي كنند.
2- نكته دوم و مهم تر اين است كه مي بايستي آزادي دموكراتيك در اين سنديكاها وجود داشته باشد. اين تلاش ها وقتي معني پيدا مي كند كه در اين سنديكاهاي دانشجويي راه حل هاي عملي آزادانه بيان شود. تجربه هر دانشجويي محترم ارزيابي شود و به خاطر تعلق مذهبي، تعلق فكري يا تعلق حزبي نظر او مردود اعلام نشود. دانشجويي كه لباس پوشيدنش باب ميل بقيه نيست همان قدر آزادي داشته باشد كه دانشجوي ديگر. دانشجويي كه عقايد سياسي عجيب و غريبي ابراز مي كند كه شما وقتي اين عقايد را مي گويد از او مي ترسيد، همان قدر آزادي دارد تجربه اش را بيان كند يا راه مبارزاتي اش را نشان دهد كه دانشجوي ديگر.
3- اين سنديكاها را چه چيزي به هم وصل مي كند؟ وحدت در عمل نه وحدت در برنامه. واضح است كه خيلي وقت ها برنامه هاي سياسي با هم نمي خوانند. مثل روز روشن است كه خيلي سخت خواهد بود كه شما آدمي را كه معتقد به دموكراسي ديني است با فردي لائيك همراه كنيد. از نظر عقيدتي يك اساس نامه بنويسيد كه هر دو بخواهند امضا كنند. يا راهي را پيشنهاد كنيد كه براي هر دو مطرح باشد. اما وقتي مبارزات صنفي در مي گيرد اين ها هر دو راه هاي پيشنهادي شان را بيان مي كنند و مي بايد آزادانه بتوانند بيان كنند و نكته كليدي آن است كه در عمل براي مبارزه با هم وحدت دارند. يك جبهه متحد دانشجويي است براي دفاع از حقوقشان. در آن جا شما مي توانيد جلسات فرهنگي گذاشته و بر سر عقايد مختلف بحث كنيد. به همين دليل اگر آزادي دموكراتيك نباشد شما سنديكاهاي دانشجويي نخواهيد داشت. بايد با روحيه هايي كه اين ها را منكر مي شود مقاومت كنيد و نپذيريد.

نتيجه

نتيجه گيري مي كنم: تشكل دانشجويي ضرورت دارد و هيچ راه گريزي از آن نيست، اگر مي خواهيد به عنوان انسان ها و شهروندهاي آزاد حقوقتان پايمال نشود، بايد به طرف تشكل برويد. انفراد، آن هم انفراد تشويق شده به دلايل ايدئولوژيك بسيار رقت بار و موجب خفت است. باور اين كه نتوانيم با همديگر همكاري كنيم، شرم آور است. بايد اين تشكل راه هايي پيدا كند كه تجربه ها را به طور مداوم به نسل هاي دانشجويي بعدي منتقل كند. بايد به طور كامل از دولت مستقل باشد، از آن پول نخواهد و تابع آن نشود. وابستگي سياسي، فكري و مالي از حكومت داشته باشد وگرنه نمي تواند با آن درافتد و از حق خود و ديگران دفاع كند.
بايد راه حل هايي عملي بدهد و اين به معني آن نيست كه احزاب شعبه سازمان جوانان خود را داخل دانشجويان بسازند. بلكه مي بايست راه حل هاي عملي مطرح باشد و بحث هاي ايدئولوژيك و حزبي در شاخه فرهنگي باشد. از طرفي اين سنديكا بايد در درون خود دموكراسي را رعايت كند و به آزادي عقيده گرايش يابد. گرايشي كه از يك نفر تشكيل مي شود تا گرايشي كه تعدادي از افراد را شامل مي شود كه دور عقايد مشترك جمع مي شوند.
سنديكا بايد با مبارزات دموكراتيك بيرون دانشگاه پيوند بخورد، البته اگر وجود دارد (و اگر وجود ندارد خواهان آن باشد) و به آن سازمان دهد و راه هاي اجرايش را پيشنهاد كند. بايد هسته هاي اوليه مبارزات دموكراتيك در جامعه را كه به طور عمده در جنبش زنان مي بيند تشويق كند و پيش ببرد. بايد تشكل هاي مستقل زنانه در اين سنديكاها شكل بگيرد و دانشجويان دختر مسائلشان را با هم پيش ببرند و مطرح كنند.
بعد اينكه منش نقادانه همواره حاضر باشد. هيچ وقت و در هيچ شرايطي مدافع وضع موجود نشود. اگر حركت اين هسته هاي اوليه دانشجويي كه عمدتاً در اعتصاب ها و مبارزات روزمره شكل مي گيرد به طرف سنديكاهاي مستقلي برود كه دموكراتيك باشند و آزادي گرايش را بپذيرند نه فقط به آرزوي نسل ما تحقق مي دهد بلكه راه را باز مي كند كه تجربه هاي قديم را به كار بگيريد و تجربه هاي خودتان را هم به تجربه هاي بعدي دانشجويي بيافزاييد و اين قدم بزرگي به سمت تحقق دموكراسي در ايران خواهد بود.
از پراكنده كاري، از تك روي و از انفراد پرهيز كنيد. شخصيت منفرد آدم فقط به اين نيست كه پشت به جمع مثل نيچه بتواند راه برود. شخصيت منفرد مي تواند در راه حلهايي كه در جمع ارائه مي شود نيز خود را نشان دهد. ويژگي هاي فردي در جمع بهتر معلوم مي شود تا كسي كه از جمع گريخته و نمي دانيم عيب و هنرش چيست. براي هم احترام قائل باشيد.اين جامعه براي شما احترام قائل است، شما نيز براي هم احترام قائل شويد. راهش اين است كه الگويي را به جامعه بدهيم، همديگر را طرد نكنيم. هيچ آدمي را به خاطر عقايدش از نظر دور نكنيم. آدم ها همه برابر هستند. هر كدام از آدميان حقوق مساوي دارد. به راحتي تسليم نشويم كه آدم ها را طرد كنيم. با عقايد افراد افراطي جدي برخورد كنيم و راه بازگشتشان را به يك جنبش متشكل دانشجويي كه مي خواهد درس دموكراسي به جامعه بدهد، فراهم آوريم.

به نقل از نداي اصلاحات ، شماره 2 و3 : www.nedaye-eslahat.com

[بازگشت به بخش نخست سخنراني]

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/5307

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'براي جنبش دانشجويي چه بايد كرد؟ بخش دوم، بابک احمدي، نداي اصلاحات' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016