سه شنبه 4 اسفند 1383

انتخابات: اولين و نهمين، مسعود بهنود

امروز نهمين انتخابات رياست جمهوری ايران، در زمانی که نه دنيا و نه ايران و نه مردم ايران شباهتی به ربع قرن پيش خود دارند، از بعض جهات به آن انتخابات اولين شباهت می برد و جز همان اولين به هيچ يک از انتخابات گذشته – حتی دوم خرداد سال 76 – شبيه نيست

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

انتخابات آينده رياست جمهوری ، فارغ از اين که چه کسانی در آن اذن دخول يابند و چند در صد مردم در آن رای بدهند، از معيار و ميزان انتخابات در جوامع مردم سالار به فرسنگ ها دورست، اما با هشت باری که در طول عمر ايران، انتخابات برای گزينش رييس جمهور برپا شده است تفاوت ها دارد. و از جهتی شبيه ترين است به اولين انتخابات رياست جمهوری تاريخ ايران بی آن که مردم ايران و شرایط جهانی شبيه به آن زمان باشند.


تا سخن خود را بازگفته باشم و زمينه را برای ايجاد تفاهمی نسبی با نسل جوان امروز فراهم آورده باشم که در آن روزگار نبودند، ناگزيرم از شرح خلاصه ای از اولين انتخابات رياست جمهوری ايران که با شوق مردم و شور آن ها و تقريبا با حضور تمام نيروهای سياسی که امروز منحل و سرکوب و يا مجبور به تبعيد شده اند برپا شد. اما چگونه می توانم از ميان انبوهی از نظرها و درک ها، اطلاعات و استنباط ها که بعضی را کسانی به درد و رنج به دست آورده و از همين رو به آن دل بسته اند، تصوير خلاصه و بی خدشه ای به دست آورم. ممکن نمی نمايد اما لازم است و به نقدها که در پی می آورد می ارزد. گروه کثيری به عنوان داوطلب برای به عهده گرفتن نقش رييس جمهور در آن نام نويسی کرده بودند. بعض نام ها به شوخی می مانست حضورشان در چنان صحنه ای و پيدا بود که تا چه حد ايران را کوچک فرض کرده اند و حکومتداری را آسان، برخی هم پيدا بود که خود و گروه خود را چه بزرگ می بينند که تصور می کنند که در کشوری سی و هفت ميليونی، اکثريت به آن ها رای می دهند. در ميان گروه های سياسی بحث هائی می گذشت که امروز اگر بخوانيم هيچ يک را روزگار ثابت نکرده است و نام از کسانی به ميان می آمد که در گذر روزگار به جاهای مختلف پرتاب شدند و سرنوشت های گونه گون يافتند. کنکاش در سرنوشت همان ده نفر که سرانجام وارد مبارزات انتخاباتی اول شدند خود طرفه ماجرائی را نشان خواهد داد که در اين ربع قرن بر ما گذشته است.

راه و رسم در انتخابات در کشورهای مردم سالار بر اين است که احزاب، شايستگان داوطلب نامزدی را بررسی و سرند می کنند و کار را می گردانند تا سرانجام مردم در مقابل دو و يا چند انتخاب قرار می گيرند، در اولين انتخابات رياست جمهوری ايران چنين راه و رسمی نبود. شورای نگهبان هنوز سفره ای بود نيانداخته که از دوران مشروطيت کسانی از آن به عنوان " هيات علمای ناظر" نوشته و گفته بودند و هنوز کسی هم به فکر بود که از شش فقيه می توان به عنوان فيلتری برای دو مرحله ای کردن انتخابات استفاده کرد. صدها حزب روئيده بودند و بعض از احزابی که نامی از پيش داشتند در شعبات و انشعاب های تازه نام های تازه گرفته بودند و کسانی مانند هاشمی رفسنجانی، دکتر بهشتی، خامنه ای و با هنر هم با تاسيس حزب جمهوری اسلامی کوشيدند کار را بر روند حزبی بيندازند. اما چنين پيداست که آقای خمينی اعتقادی به حزب فراگير که توسط روحانيون گردانده شود نداشت. در فضای پر از شور و کمتر شعور سال 58، با حمايت آقای خمينی و احمد فرزندش کار سرند کردن نامزدهای رياست جمهوری، به عهده دانشجويان پيروخط امام افتاد. ماهی مانده به برگزاری انتخابات، موسوی خوئينی ها سرپرست اين گروه، در جمعی که برای تبليغات نامزدهای رياست جمهور تصميم می گرفت اعلام داشت که پذيرفتن صدها نامزد عملی نيست و کسانی که زمينه ای نزد مردم ندارند بايد کنار گذاشته شوند و چنين بود که نود نفری کنار گذاشته شدند که هيچ کدام هم احتمال انتخابشان نبود. اظهار نظر قاطع آقای خمينی، جلال الدين فارسی نامزد حزب جمهوری اسلامی و حوزه علميه و مسعود رجوی رهبر سازمان مجاهدين خلق را از صحنه خارج کرده بود، بی آن که خودشان هم جرات کنند که خلاف نظر رهبر سخنی بگويند و گفتگوهای پشت پرده مهندس بازرگان، آيت الله طالقانی، دکتر يدالله سحابی، شيخ صادق خلخالی و. دکتر شايگان را قبلا از صحنه خارج کرده بود و خلاصه همزمان با آغاز رسمی تبليغات نامزدها معلوم گشت که رقابت بين اين افرادست: ابوالحسن بنی صدر، احمد مدنی، دکتر کاظم سامی، داريوش فروهر، صادق طباطبائی، صادق قطب زاده، حسن حبيبی، حسن آيت و محمد مکری.
برگزاری انتخابات را وزارت کشور برعهده داشت که سرپرستی اش با هاشمی رفسنجانی[ حزب جمهوری اسلامی] بود و معاونانش مصطفی ميرسليم و رضا زواره ای [ هر دو از هيات موتلفه اسلامی] چنين ترکيبی پيدا بود که مدام مورد اعتراض بنی صدر قرار می گرفت که از حمايت احمد خمينی برخوردار بود و با کنار گذاشتن نامزد حزب جمهوری اسلامی شانس اول محسوب می شد، و توافق حزب جمهوری اسلامی و حوزه علميه قم بر نامزدی حسن حبيبی هم ديرتر از آن صورت گرفت که بتوان اين خبر را به گوش مردم رساند.

در زمانی که آيت الله خمينی از هر اظهار نظری که بوی حمايت از نامزدی داشته باشد خودداری می کرد، دانشجويان پيرو خط امام با افشاگری هائی گزينشی از صندوقچه اسرار سفارت اشغال شده آمريکا و بعد هم با تحليل های سياسی خود، نامزدها را سرند می کردند. اين گروه که راديو و تلويزيون و رسانه های اصلی کشور را هم در اختيار گرفته بودند می توانستند با اشارات معنادار و پخش کردن اتهاماتی درباره ارتباط افراد با سفارت آمريکا، کانديدائی را از چشم ها بيندازند و يا کسی را با يک اعلاميه و نشان دادن سندی نامعلوم و مخدوش [ که کسی هم به دقت در ترجمه آن ها توجهی نمی کرد] به زمين بکوبند، يا به زندان اندازند و يا چنان که در مورد ابوالحسن بنی صدر کردند با سکوت خود امکان انتخابش را فراهم آورند. کمی مانده به انتخابات و در زمانی که ديگر معلوم شده بود تنها رقيب بنی صدر احمد مدنی است چند گزارش از ميان اسناد سفارت منتشر شد که برای کوبيدن وی کافی تشخيص داده شده بود و گزارش هائی که درباره بنی صدر در سفارت وجود داشت و نه چيزی بيش و نه کم از گزارش های ديگران بود سالی بعد از انتخاب او به رياست جمهوری برملا گرديد تا مخالفت روحانيون با او و عزلش را موجه نشان داده باشد.

آقای خمينی در آن زمان از نظر عموم مردم در نقطه ای قرار داشت که به هر کس اندک توجهی می کرد، مردم به آن شخص رای می دادند و عکس های کانديداها با آيت الله و نوشته هائی تحت عنوان " رهبر خمينی، رييس جمهور ..." در شهرها توزيع شده و مهم ترين کار انتخاباتی هر نامزدی بود. روز مانده به برگزاری انتخاباتی، آيت الله خمينی به علت عارضه قلبی به تهران منتقل شد و به بيمارستان رفت و انتشار خبر اين حادثه جريانی تازه ايجاد کرد و بر حساسيت فضا افزود. دو نامزد علاوه بر فعاليت های انتخاباتی، روش های ديگری هم به کار انداخته بودند. بنی صدر با اشاره به ترکيب وزارت کشور که از رقيبان وی بودند همه جا مردم را هشدار می داد و به اين ترتيب تضادی را که با روحانيون سياسی [ مرتبه بعد از آيت الله خمينی ] داشت به رخ ها می کشيد و در عين حال در مقام سرپرست وزارت دارائی با کاستن از بهره وام مسکن توجه مردم را به خود جلب کرده بود، قطب زاده وارد بازی بزرگی در سطح بين المللی شده و می رفت با دستگير کردن حتی صوری شاه سابق که بيمار و در پاناما ماوا گرفته بود توجه عمومی را به دست آورد. تا اندازه ای هم موفق شده بود چرا که هواپيمای حامل شاه بيمار را نزديک بود به دستور آمريکائی ها توقيف کنند و مانع از خروجش از پاناما شوند و وحشت از دستگيری برای چند ساعتی در دل خانواده و همراهان وی افتاد و خبرش هم نيمه شبی که صبحش انتخابات بود در بالای صفحه اول بعض روزنامه ها با تيتر بزرگ " شاه دستگير شد" به نقل از وزير خارجه [ صادق قطب زاده] منتشر شد. اين ماجرا برای قطب زاده رای نساخت اما گوش هائی را به ارتباط های خارجی وی حساس کرد. به هر حال حلقه پاريس از اطرافيان رهبر انقلاب در به کار گرفتن رسانه های خارجی کارآمد تر بودند و شايد از همين نظر به پيشنهاد هاشمی رفسنجانی و تصويب شورای انقلاب صد خبرنگار خارجی از کشور اخراج شدند و اعلام شد که اخراج خبرنگاران بريتانيا و آلمان و ديگر کشورها هم تحت بررسی است.
اين انتخابات در حالی که با تحريم گروه های سياسی متعددی روبرو شده بود اما با شرکت بيش از چهارده ميليون نفر انتخابات موفقی برای جمهوری اسلامی بود. هاشمی رفسنجانی وزير کشور و علی خامنه ای امام جمعه تهران که آشکارا از مخالفان بنی صدر بودند و دکتر بهشتی که رياست شورای انقلاب را به عهده گرفته بود در پيام های جداگانه ای از مردم خواستند که از رييس جمهور منتخبشان حمايت کنند. دولت آمريکا بلافاصله اعلام داشت که به علت اين انتخابات محاصره اقتصادی ايران را به تعويق می اندازد و سخنگوی کاخ سفيد ابراز اميدواری کرد که موضوع گروگان ها هر چه زودتر حل شود. روز چهارم بهمن سال 1358 پنجاه هفته بعد از سقوط رژيم پادشاهی اعلام گرديد که ابوالحسن بنی صدر به عنوان اولين رييس جمهور ايران با ده ميليون و هفتصد هزار رای برگزيده شد و پس از وی احمد مدنی با دو ميليون و دويست هزار، حسن حبيبی با 674 هزار و داريوش فروهر با 133 هزار و صادق طباطبائی با 114 هزار و کاظم سامی با 89 هزار و صادق قطب زاده با 48 هزار و بقيه سرجمع 21 هزار. وقتی بنی صدر حکم خود را از دست آيت الله خمينی روی سربرگ بيمارستان قلب دريافت داشت صادق خلخالی گفت ايشان می گويد تا هشت سال رييس جمهور هستم و من گفته ام به او اگر انقلابی و قاطع عمل نکند تا هشت ماه ديگر برکنار می شود.

در آن انتخابات که تاثيری سرنوشت ساز بر جمهوری اسلامی داشت و به مردم ايران و جامعه جهانی پيام داد که رژيم جمهوری بر سر پا ايستاد و نويد بازگشت ايران به خانواده بين المللی، پايان انقلابی گری و آشفته کاری و از جمله گروگان گيری به نظر آمد، آيت الله خمينی همه جا عنوان پرجاذبه و بی منازع رهبر را داشت و در همين مقام تصميم هائی گرفت و به اجرا گذاشت که می توان مهم ترينشان را چنين خلاصه کرد:
- بی علاقگی به شرکت در امور کلی دولت و اکتفا به دخالت های کلی و صدور احکامی که مديران لازمش می دانستند
- منع کردن روحانيون از ورود به انتخابات و نامزد شدن برای رياست جمهوری.
- ممانعت عملی از حاکم شدن حزب جمهوری اسلامی بر کشور
- مخالفت با نامزدی جلال الدين فارسی نامزد حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانيت قم که شبهه هائی در مورد اصالت تابعيت ايرانی وی مطرح شده بود.
- مخالفت با نامزدی مسعود رجوی، با اين استدلال که وی به جمهوری اسلامی [ در همه پرسی دوازده فرودين سال 58 ] رای نداده پس نمی تواند بالاترين مقام اين جمهوری بشود.
- امکان دادن به دانشجويان پيرو خط امام [ اشغال کننده سفارت آمريکا در تهران ] تا به تاثيرگزاری در جريان انتخابات بپردازند و بعضی را بدنام و برخی را از صحنه به در کنند
- خودداری از حمايت از نامزدی ويژه و تکليف بر بی طرفی مجريان . با وجود اصرار افراد متدين به دانستن رای شخص رهبر، با برداشت احساس تکليف شرعی از آن، وقتی صندوق سيار بيمارستان قلب که خمينی در آن رای انداخته بود گشوده شد، بر ورقه رای وی نام کسی نبود. او به اين ترتيب امکان با خبر شدن از متن رای مخفی خود را از نيز گروه های آماده گرفت.

در مقابل، می توان فهرست کرد که ديگر نام های روحانی و غير روحانی فعال در آن روزگار با اولين انتخابات رياست جمهوری چه کردند. از اين گروه ها به جز آيت الله طالقانی، مهندس بازرگان و داريوش فروهر که نام آشنای شهرنشينان بودند بقيه شان همگی اعتبار در همان يک سال از همراهی با آقای خمينی داشتند. بازماندگان گروه های چريکی مخالف رژيم سلطنتی هم همزمان با روزهای انقلاب از زندان به در آمدند و به سرعت در ميان نسل جوان جائی برای خود گشوده و به محبوبيتی رسيده بودند، حزب توده هم که سه ماهی بعد از انقلاب دبيرکلش وارد ايران شد به سرعت در حال سازماندهی خود بود و در اين کار به سياست نزديکی به روحانيت متوسل.

- دکتر بهشتی، هاشمی رفسنجانی، خامنه ای، موسوی اردبيلی، باهنر و ديگر روحانيون سياسی از اطرافيان آيت الله خمينی که سال ها به شاگردی و همراهی وی مفتخر بودند از اولين ماه های پيروزی انقلاب به تاسيس و تجهيز حزب بزرگی با نام جمهوری اسلامی دست زدند تا روحانيت که برخلاف خواست آن ها، توسط آقای خمينی از دخالت در حکومت [قوه اجرایی] منع شده بود، از طريق اين حزب نفوذ و حضور داشته باشد و به قول رايج از تکرار تجربه مشروطيت جلوگيری شود. از نظر اين عده و جمع روحانيون سياسی، تجربه مشروطيت اين بود که همه کار را روحانيت کرد اما چون انقلاب مشروطيت به پيروزی رسيد نخبگان هوادار تجدد غربی حاضر نشدند روحانيت را در حکومت سهم دهند و حتی نظرات شيخ فضل الله را نپذيرفتند و او را به جرم مخالفت با قانون اساسی لائيک اعدام کردند. [ ارديبهشت سال 58 هاشمی رفسنجانی در مدرسه فيضیه قم در ختم آيت الله مطهری اين گفت و همان جا اعلام داشت که از امروز حزب جمهوری اسلامی نام نويسی و تشکيلات خود را آغاز می کند]
- آيت الله طالقانی و مهندس بازرگان و جمع اصلی بنيادگزاران نهضت آزادی [ که خيلی زود آقای مطهری همراه خود را از دست دادند] سعی خود را بر آن گذاشتند تا هم روحانيون جوان مشتاق قدرت و هم گروه های سياسی را که عموما متوجه قدرت جناح مذهبی نبودند به رفتار قانونمند و آرام و جهان پسندی ترغيب کنند و از جمله از تندروی در مخالفت با قدرت های خارجی و قدرت جوئی در صحنه داخلی برحذر دارند و عدالت و رای مردم را معيار بشناسند.
- گروهی از انقلابيون که به حلقه پاريس شهرت داشتند و تا زمانی که آقای خمينی در نوفل لوشاتو بود به او مشورت می دادند و به نوعی سخنگوی وی به حساب می آمدند، بعد از آمدن به کشور، از اين که رهبر انقلاب توسط روحانيون احاطه شد ناراضی بودند، روحانيون را بی اطلاع از حکومت و حکومتداری و سياست ورزی و اين همه را کار انحصاری خود می دانستند. اين گروه بی آن که مردم را به خود متوجه کرده باشند، در همکاری با گروه های سياسی هم کوششی نمی کردند. ضعيف تر از آن بودند که تصور داشتند به همين جهت با داشتن موقعيت های شغلی مهم اما از اولين حذف شدگان درگيری های سياسی شدند. داشتن دشمن مشترک آنان را با هم متحد نکرد. اينان در موجی تبليغاتی که توسط حزب توده و تندروهای مذهبی دامن زده می شد در جامعه ای که به شدت استقلال طلب شده بود، به عنوان عوامل سياست های خارجی خوانده شدند. اين گروه حتی در مورد اتحاد با مهندس بازرگان هم از خود ترديد نشان دادند و جز ابراهيم يزدی بقيه شان در مقابل دولت موقت جبهه گرفتند.
- گروهی از احزاب و دسته های سياسی ملی و چپ – از جمله دو گروه چريکی که در جريان مبارزه مسلحانه با رژيم سابق قهرمانی ها کرده و نسل جوان شهری را به خود جلب کرده بودند – برای ايجاد جبهه سياسی جديدی يک ماه بعد از پيروزی انقلاب با نام جبهه دموکراتيک ملی اعلام موجوديت کردند، اما قبل از آن که به ايجاد تشکل و تاثيرگزاری در صحنه سياسی برسند، با حملات گروه های حزب اللهی روبرو شدند در عين حال گروه های با سابقه سياسی مانند جبهه ملی و حزب توده عليه آن ها تبليغاتی را آغاز کردند که به سرعت اين جبهه را در موقعيت تدافعی قرار داد در حالی که برای مبارزات سياسی آرام و شفاف برنامه ريزی شده بود. اين جبهه که اکثريت اعضايش تنها کسان – به جز هواداران مهندس بازرگان - بودند که در آن غوغای انقلابی گری از عدالت و حقوق بشر سخن می گفتند، عملا در داخل کشور به جز تحريم بی نتيجه انتخابات و قانون اساسی، و چند راه پيمائی و کوشش هائی برای حل مشکلات تئوريک درون خود کاری نکرد و اثری ننهاد.
- در مقابل اتحاد محکم جبهه مذهبی و روحانيون سياسی که هيج يک از اختلافات اساسی شان را که بعدها آشکار شد، بروز نمی دادند، گروه های سياسی اندکی که از هسته مرکزی زندانيان سياسی آزاد شده توسط انقلاب تشکيل يافته بودند، در گرمای تند حوادث سال اول انقلاب به ده ها شعبه تقسيم شدند. اختلافات درون زندان و بحث های تئوريک در زمانی حساس، اين گروه ها را از اتحاد باز داشت و نبود چهره های اصلی و تاثيرگذار [ که اگر از عمليات مسلحانه و ترورها جان به در برده بودند، در ماجرای قتل سران زندانی سال 1355 کشته شدند] مانع از آن شد که اين بحث ها داور و سری داشته باشد. گرچه که جبهه ملی و نهضت آزادی هم که با اين کمبود روبرو نبودند، در پيچ های تند حوادث متحد نماندند و پاره شدند.

و هر چه در روزهای بعد صورت گرفت، و سرانجام بازی قدرت در کشور را به سود يک گروه و زيان تمام گروه های سياسی پيش برد و حتی انتخاب به مقام اولين رياست جمهوری و برگزيده شدن به نمايندگی مجلس اول و ديگر موقعيت هائی که گروه مقابل داشتند هم کمکی به پيروزی آن ها نکرد، از چند طريق اصلی ممکن شد. اول با قدرت دين و مذهب شيعه که آشکار گرديد ظرفيت بسياری برای جلب توده مردم ايران داشت. ديگر قاطعيت انقلابی که همه گروه های سياسی از آن دم زدند اما تنها جناح مذهبی و روحانيت بود که در عمل جسارت عمل به آن را داشت. و سرانجام از هم پاشيدگی و تفرقه گروه هائی که به قاعده می توانستند از همان فرصت ها که در سال های اول پديد آمده بود به قدر مقدور بهره گيرند و از هزينه های گران شکست کامل خود جلوگيری کنند. برای نقد و شناخت شرايط آن روزها بايد توجه داشت که:
- از دو شعار اصلی که بر پايه آن انقلاب ضد سلطنتی آغاز شد " آزادی و استقلال"، فضای سياسی حاکم " استقلال " را اصل گرفته بود و آن هم تعبيری چپ گرايانه از استقلال سياسی و اقتصادی را که متعلق به انديشه های دهه شصت اروپا بود و تاثير گفتمان چپ در آن به شدت پررنگ می نمود. اين خواست عمومی و نظر غالب حتی گروه های ملی و ليبرال را به بيگانه ستيزی و مخالفت های علنی با دنيای سرمايه داری آزاد می کشاند به طوری که میانه روترين و ليبرال ترين گروه ها را نيز به سردادن شعارهای تند عليه امپرياليسم و استکبار و قدرت های جهانی واداشته و دشمن هر چه خارجی کرده بود. در اين جو حتی در سوسيال دموکراسی مورد نظر شاپور بختيار آخرين نخست وزير شاه هم نشانه ای از وابستگی به خارج کشف شده بود.

- در شراپط انقلابی که کمرنگی و ميانه روی و سياست گام به گام در آن گناهی بزرگ شمرده می شد، جامعه علاوه بر آن که هر چه منفی بود را محترم و مقدس می شمرد، هر کدام از برداشت ها را هم به پررنگ ترين و تندترين روايت خود می خواست. در آن هنگامه " آزادی" وزن شعر و ترانه ی استقلال بود. و تنها به عنوان رها شدن از قيدهای سرمايه داری و آن چه رنگ تعلق به نظام گذشته داشت معنا می شد. حداکثر به معنای "آزادی من" بود و " آزادی مخالف من" اصلا در گفتمان عمومی نقشی نداشت. نه فقط کسانی که به عنوان نامزد رياست جمهوری وارد عرصه اولين انتخابات شدند بلکه هر کس نقشی می خواست و از جامعه پاسخی می طلبيد می بايد سخن خود را به نوعی به "مرگ بر" بيارايد. موثرترين "مرگ برها" هم مرگ بر نظم جهانی و فرهنگ حاکم بر جهان بود.

نتيجه

امروز نهمين انتخابات رياست جمهوری ايران، در زمانی که نه دنيا و نه ايران و نه مردم ايران شباهتی به ربع قرن پيش خود دارند، از بعض جهات به آن انتخابات اولين شباهت می برد و جز همان اولين به هيچ يک از انتخابات گذشته – حتی دوم خرداد سال 76 – شبيه نيست. اما مهم ترين بی شباهتی اش آن جاست که اينک کثيری از مردم ايران و گروه های اهل سياست، خود و توان خود را می شناسند و از شرايط مهيب جهانی هم به طفيل گسترش ارتباطات تصوير روشنی دارند. در حالی که به جرات می توان گفت که در بهمن سال 58 گروه های سياسی و چهره های مطرح از توان و اندازه خود و ظرفيت و توان گروهی که برنده بازی شدند، خبر درستی نداشتند. در تاريکی دويدن جز سقوط دردناک چاره ای نمی گذارد اما حرکت در روشنائی محتمل به رسيدن است گرچه مسوليت ها بر دوش دوندگان می گذارد.

اين نهمين انتخابات هم مانند انتخاب اولين، نتيجه اش قابل پيش بينی نيست. حتی در دوم خرداد نيز تا زمانی که محمد خاتمی به صحنه درنيامده بود همه چيز قابل پيش بينی می نمود و همه باور داشتند ناطق نوری انتخاب می شود که ادامه سلسله ای بود که از دومين انتخابات رياست جمهوری کشيده شد. نقطه ديگر شباهت اين است که اکثريتی احساس می کنند رفتن و يا نرفتنشان بر پای صندوق رای مهم است، پس کار خود را موثر می دانند در حالی که در بقيه دفعاتی که انتخابات رياست جمهوری در ايران برگزار شد چنين احساسی عمومی نبود، در دوم خرداد هم تا يک هفته قبل همين بود. اما چندان که چنين احساسی در بخش متوسط شهری جوشيد، در عين ناباوری نتيجه تغيير کرد و سرنوشت کشور هم دگرگون شد. بايد اين سخن را باز پی گرفت.

[سايت مسعود بهنود]

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/18600

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'انتخابات: اولين و نهمين، مسعود بهنود' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016