جمعه 22 مهر 1384

منشور کوروش و طرح یک سئوال (نمونه جدید)، همنشين بهار

[همراه با ترجمه فارسی ، انگلیسی ، فرانسوی ، آلمانی، اسپانیائی ،پرتقالی ، ایتالیائی و روسی « منشور کوروش » ــ و ،قطعه زیبای «دوستت دارم ای وطن»]

از روزگار هخامنشیان قرن ها می گذرد و کوروش و همراهانش هم هزاران کفن پوسانده اند . نه دنیای ما دنیای قدیم است و نه ایران رنگ و بوی گذشته را دارد .

در شرائطی که عقاب جور بر همه جا بال گشوده و از منجنیق فلک سنگ فتنه می بارد ، در این شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل ، که سنگ ها را بسته اند و سگ ها را رها کرده اند ، در حالیکه «در اين سراي بي کسی ، کسی به در نمی زند...» ــ از کوروش و منشورش نوشتن ، چه دردی را دوا می کند ؟
آیا به نظر شما هم اینگونه مباحث آب در هاون کوبیدن و خشت بر دریا زدن است و ما نباید در تاریخ گذشته امان کنکاش کنیم ؟

گرچه «ایران خاک پاک ایزدی در حصار ظلمت اهریمن است» و دشمنان رحمت و مهر گرد محنت بر آن می پاشند ، اما با وجود فقر و فلاکت و بیداد ، جامعه ما دارد پوست هم می اندازد و وارد مرحله تاريخي جديدي مي‌شود . نسل پرسش گر و سخت‌گيری ظاهر شده که «درخشش های تیره» را بر نمی تابد ، باورهاي گذشته را كنار مي‌زند و در همه زمينه‌ها ــ در مذهب، اخلاق، ‌تاريخ ، قوم‌شناسي ، زبان‌شناسي... در همه چیز ، از سفیدی نمک تا سیاهی زغال ــ چون و چرا مي‌كند . نسل امروز به جای تکلیف گرائی و خودسپاری کور ، روی به اصطلاح بدیهّیات خط می کشد و با شاه کلید شک ــ شک مقدس ــ درهای بسته را می گشاید .
اگر ما امروز از تاریخ صحبت می کنیم برای آن نیست که خودمان را گول بزنیم یا به دیگران فخر بفروشیم .
ما تاریخ را یاد می گیریم که از تجربیات گذشته بهره گیریم ، به آن نیاز داریم تا در مقابل کسانی که قصد تخریب و تحقیر ما را دارند ایستادگی کنیم ...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در ابتداء روی آدرس زیر کلیک کنید و همراه با شنیدن یکی از آثار زیبای «امین الله حسین » به نام « ترا دوست دارم ای وطن» ، مطالعه این نوشته را ادامه دهید .

http://www.iranian.com/ram/Hussein/1.ram

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- از زمان نگارش « منشور کوروش » تا به امروز بیش از ۲۵ قرن مى گذرد . او که ندا در می داد هيچ يوغي برازنده انسان نيست ، «در ژرفای نیک اندیشی بر بام بلند آبروی انسان ایستاد ... و بلندای آزادی وخرسندی همه روّیه ی‌ِ آدمی را در استوانه ای به یادگار گذاشت .»
البته من نمی دانم در حالی که ۷۰۰۰ سال است که مردم در اين سرزمين زندگی می کنند ، چرا تا ۸۰ سال پيش نام کوروش چندان برجسته نبود ؟ و چرا در «اوستا» ، در تاريخ طبرى، تاریخ بیهقی ،تاريخ حمزه اصفهانى، جهانگشاي جويني ، تاريخ يعقوبى، مجمع التواريخ ، در مثنوی ... ، و بخصوص در شاهنامه فردوسي که منبع و مرجع اصلي افسانه‌هاي مربوط به ايران باستان است ، هیچ ذكري از نام و حيات كوروش نیست ؟
چرا فردوسی اسکندر را ستايش می کند و حتی او را به مکّه می فرستد و حاجی می کند ! اما کوروش و داريوش را نمی شناسد ؟ این که بپنداریم کوروش ، لابد همان فريدون ، شاه ايران زمين ، و یا « داراب » است که بارها نامشان در شاهنامه آمده ــ قانع کننده نیست .
همچنین نمی دانم آیا مردم سرزمين‌هاي ليدي، بابل و مصر ... ، همه و همه ، با كمال ميل و با اشتياق ، خواهان تسلط هخامنشيان بودند ، یا نه ؟ یعنی كوروش و داريوش و كمبوجيه و ...هيچ جنگي براي فتح و يا سركوب شورش مردم اين سرزمين‌ها انجام ندادند ؟ و همه چیز با سلام و صلوات صورت گرفت !؟ ... اصلاً «كورشي كه تورات از آن نام مي‌برد و خاستگاه او را سرزمين‌هاي ماوراي درياي سياه معرفي مي‌كند، چه كسي است و با كورشي كه مورخان يهودي، خاستگاه او را منطقه فارس اعلام مي‌كنند، چه فرقی دارد؟» نمی دانم های همه ما بسیار است ... بگذریم ...

حدود ۱۳۰ سال پیش [در سال ۱۸۷۹ ميلادی] ، به دنبال کاوش در شهر باستانی بابل ، در مياندورود (بين النهرين) به دست باستان شناسى كلدانى به نام «هرمز رسام» ، استوانه اى از گل پخته به خط بابلی نو [اكدى] ، از دل خاک بيرون آمد که گمان مى رفت از فرمانروايان آشور و بابل باشد، اما [پس از گرته بردارى و آوانويسى و ترجمه] مشخص شد كه اين نبشته در سال ۵۳۸ پيش از ميلاد به فرمان كوروش و به هنگام ورود به شهر بابل تهیه شده است .
با این يادآوری که گل نبشته های کشف شده از تخت جمشيد ، نيز سند مهّم ديگری است که نفی بيگاری و بردگی انسان را تاکيد می کند ــ باید اضافه کنم گرچه کوروش در منشورش ، هشیارانه خودش را به « مردوخ » خدای بابل هم می چسباند ، اما روحِ برخورد انسانی اين فرمان با مردمان در بند ، و حق آزادی که کورُوش این « شهريار روشنايي ها »، برای همه انسان ها و آئین ها پذيرفته و نمود عملی آن [هم زيستی ملّت های گوناگون در امپراطوری بزرگ ایران] ــ آدمی را به تأمل وامی دارد .
من نمی خواهم نتیجه بگیرم که لطافتی که در منشور کوروش می بینیم ، همان پلورالیسم سیاسی است که امروزه می فهمیم ، نمی خواهم خوب را خوب تر ببینم ، اما وقتی در کتاب شریف «مثنوی » می خوانیم :
چون نجس خوانده است كافر را خدا

آن نجاست نيست در ظاهر و را

ظاهر كافر ملوّث نيست زين

آن نجاست هست در اخلاق و دين

لاجرم کفاّر را خون شد مُباح

همچو وحشی پیش ُنشّاب و رماح
[وحشی ، یعنی حیوان وحشی و نشّاب یعنی تیر و سنان]

وقتی انسان والائی مثل « سعدی » گبر و ترسا را دشمن فرض می کند و می گوید :
ای کريمی که از خزانه غيب
گبر و ترسا وظيفه خور داری
دوستا ن را کجا کنی محروم
تو که با دشمن اين نظر داری
وقتی استدلال اش این است که :
گر آب چاه نصراني نه پاك است
جهود مرده مي‌شورم چه باك است ــ
و وقتی از جمله صفات نیکوئی که به پادشاهان داده می شد ، «صوفی کُش » و « قامع الکفار» بود [کسانیکه خون کفار از شمشیرشان ریزان است] ــ آنوقت مضمون منشور کوروش را که قرن ها قبل از میلاد مسیح تنظیم شده ، بهتر می فهمیم .
« علاءالدوله سمنانی» از عرفای قرن هشتم در شرح سرگذشت خودش می نویسد چاقو در آوردم تا درویشی را که عقائد منحرف داشت به درک واصل کنم ، اما توبه کرد و روی دست و پایم افتاد و من هم از قتلش گذشتم برخی از علمای گذشته مانند محمد علی کرمانشاهی [پسر وحید بهبهانی ، قهرمان مبارزه با اخباریون] در کرمانشاه روز روشن آدم می کشت و شخصاُ فتوای قتل می داد . البته اینگونه پرسش ستیزی و خودبینی ، تنها ویژه کسانی نیست که از دین ابزار بیداد می سازند ، مگر ظاهراً به اسم دموکراسی ، یا دفاع از طبقه کارگر و ایده های نو ، شقاوت های هولناک روی نداده ؟ و مگر بارها و بارها اهداف مترقی را که آزادیخواهان برای تحقق آن بپاخاستند ، فرصت طلبان به بازی نگرفته اند ؟...
به منشور کوروش برگردیم ...

خودآگاهى و تدوين حق ، يك پديده مُدرن است و اگر در منشور كوروش نکاتی می بینیم كه با ادّعاهاى حقوق بشر مدرن قابل تطبيق است ، معنی اش این نیست که كوروش، تئورى حقوق بشر داشته، يا حق را به مفهوم «حق داشتن‏» در برابر «حق بودن‏» ، تمام و کمال مى‏دانسته است . در دوران گذشته، نه خودآگاهى‏اى در اين باره وجود داشت و نه اساساً اين مطلب تدوين شده بود . اگر می گوئیم منشور حقوقى كوروش، يكى از نخستين اسناد حقوق بشر در تاريخ است ، از جمله به رفتاری تکیه می کنیم كه با حقوق بشر مدرن قابل تطبيق است ، وگرنه پُر واضح است که تفاوت حقوق بشر نوين با آنچه در گذشته مطرح شده ، در خودآگاهى و تدوين است ، يعنى انسان مدرن و جامعه مدرن به يك خودآگاهى دست‏يافته است . به عبارت ديگر، اين مطلب را از پس ذهنش به پيش ذهنش آورده، آن را تدوين كرده، حول اين موضوع و مفهوم تنيده و بدين‏ صورت يك سيستم جديد پديد آورده است .

۲ - بیشتر ما در خانه امان ديوان حافظ ...کليات شمس ،سعدی،خيام ،سنايی ،فردوسی...همه را داريم . عکس های تخت جمشيد ، عکس آرامگاه کوروش ، ستارخان ، [وچه بسا] ارانی و مصدق و حنیف و بیژن و گلسرخی و پاک نژاد و طالقانی و خیابانی ...و قله دماوند ...به گوش مان آشنا است ، اما عبرت گرفتن از دیروز کو ؟ فرهنگ کجاست؟...
به اين شرط که در « تاريخ » ، زندگی نکنيم و درجا نزنيم و با تکيه بر فضل و هشياری پيشينيان ، جهل و جمود ِخود را نپوشانيم ، به اين شرط که از زندان‌ِ گذشته [و نیز آينده] به در آئيم و باور کنيم « آينده ، همين اکنون است » ــ [در این صورت] ، ياد نياکان ، و کسانی که پيام آور‌ ‌جوانمردی و خرد و انصاف ، بودند، خودباختگی و بی هوّيتی را کنار خواهد زد و پرسش های زيبائی چون « ما چگونه ما شديم ؟» و «در کجای اين جهان ايستاده‌ايم؟» ــ آتش مقدّس ِ شک را به هيزم خشک يقين های کور خواهد انداخت .

۳- نمونه منشور كوروش كه اصل آن [هر دو قسمت] به انگلیس برده شده، در يكى از بوستان هاى عمومى شهر «سن ديه گو» در ايالت كاليفرنيا در جنوب آمريكا هم نصب گشته که بسیار نیکوست . ای کاش در شهرهای میهنمان نیز چنین می شد[در پارک المپیک سیدنی استرالیا نیز ، تندیس کوروش به چشم می خورَد .]

چه خوب است ارزش های انسانی را که این انسان ِباگذشت روی آن انگشت می گذارد ، به کودکان خود نیز بیآموزیم ، اما واقعش این است که زیر نام کوروش کبیر و منشور جاودانه اش نیز ، بیداد و اشغالگری توجیه می شود .
مگر نه اینکه دولت شارون نیز ، با سوء استفاده از تورات مقدس و عواطف مردم‌ ‌‌خوب یهود ، زیر عَلم ِ کوروش به عنوان «مُنجی بنی اسرائیل» سینه می زند ؟ پس چرا ارزش های انسانی را که در منشور او به صراحت تأکید شده ، زیر پا می گذارد ؟ آیا آنچه در سرزمین های اشغالی می گذرد ، همانست که در عصر کوروش ، در بابل گذشت ؟
اسرائیل را رها کنیم و به کشور خودمان بیآئیم ، در جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ، برای مدتی کوتاه ، « منشور کوروش » که هم اکنون نيز [نه در ايران] ، در موزه بريتانيا است ، در مجموعه شهياد - ميدان آزادی، به نمايش گذاشته شد و اعلیحضرت همایونی نيز که حکومتش عملاً پيام انسان دوستانه پادشاه هخامنشی را زير پا گذاشته بود ، با اشاره به آن ، مانور داد و ، وابستگی ، شکنجه های ساواک و سرکوب آزاديخواهان را ماست مالی کرد . البته رژیم پیشین با همه بیدادش ، این همه دروغ و دغل که اکنون شاهدیم ،نداشت .

۴ – استبداد زیر پرده دین ، نيز که در لحظات حساّس ، از راديو سراسری ، سرود « ای ايران ای مرز پر گهر » را پخش می کند ! ، هر جا بازی با عواطف مذهبی مردم را کافی ندانسته ، با تکيه به ايران باستان و مفاخر پيشينيان ، از منشور کورُوش ، «قانون حمورابی» ، و حتّی کتاب « مادگان هزار دادستان » مایه می گذارد ! و اکنون هم که قرار است دولت انگليس منشور کورُوش را به طور موقت به موزه های ايران قرض بدهد ! ادای ملّی گری در می آورد .
حالا همان ها که می پنداشتند : شاهان ننگ تاریخ اند و ملی گرائی توحّش است ــ منشور كورش را بر اولين نقشه طلايی ايران در مسجد كبود تبريز به رُخ می کشند و [بر روی نقشه مزبور] ،كاخ آپادانا، فردوسي، رستم ،نمادي از مقبره داريوش كبير در نقش رستم ، و بخش‌هايي از سخنان كوروش كبير را به معرض نمایش می گذارند !
در تبليغات رياست جمهوری اخير نیز ، برخی از کانديداها در سخنرانی های تبليغاتی ، روضه حقوق بشر می خواندند و منشور کورُوش از زبانشان نمی افتاد ! سرودهای ملی سر می دادند و شبکه يک تلویزیون جمهوری اسلامی ، در حالیکه آیه الله خامنه اي را نشان می داد ، برخلاف موارد مشابه که موسيقي فيلم محمد رسول الله و يا سريال امام علي پخش مي شد ، سرود اي ايران را با صداي بنان همراه با همخواني زنان پخش می کرد !
تعدادي از کانديداها و حتي برخي از ائتلاف هاي فعّال جناح راست و چپ نيز تراکت ها و بروشورهاي کوچک و بزرگي از تصاوير تخت جمشيد و برج آزادي را در اماکن مختلف نصب کرده بودند و از افتتاح هتل بين المللي به اسم داريوش ! در جزيره کيش توسط رئیس جمهور صحبت می کردند .
۵ - امثال صادق خلخالی ، شيخ «خود زاهدبین»‌ی که با آئين انبياء و اولياء ، و با رحمت و مهر به راستی بيگانه بود ، جزوه ای دارد که ای کاش و صد کاش در همان زمان شاه در معرض ديد همگان قرار می گرفت . اين به اصطلاح رساله تحقيقی ! که « کورُوش دروغين و جنايتکار » نام دارد ، پر از ياوه و تحريف است و مثلاً آنرا در مقابله با سوء استفاده های رژيم پيشين از کورُوش [در جشن های ۲۵۰۰ ساله] ، نوشته که با دروغ و تزوير آلوده است .

در كتاب تاريخ ايران باستان تاليف دكتر پيرنيا، از قول «كنزياس» مورخ يونانى آمده است كه كه کوروش پسر چوپانى بود از ايل مُردها، كه از شدت احتياج مجبور شد راهزنى پيش گيرد.... شيخ صادق خلخالى با تقوای تمام اين عبارات را چنين نقل كرده است :
«کوروش پسر جوانى بود اهل « مر» كه از شدت احتياج مجبور شد راه ِ زنى پيش گيرد و لواط بدهد !»

بعد از حلوا حلوا شدن این یاوه نامه ، محمدابراهيم باستانی پاریزی و زنده یاد سعیدی سیرجانی ، و شاگردان خانلری و زرین کوب و... و حتی یکی دو نفر از عالمان دین ، به خالی بندی ها و فرافکنی های او واکنش نشان دادند . خلخالی [که به علامه دهخدا نیز با بی خردی توهین می کند و در رابطه با پادشاه هخامنشی ، حتی کلمه «راهزنی» را که معنی «راهداری» ، هم می دهد ، جوری تفسیر به رأی کرده که بتواند کوروش را هم سنگسار کند !] صرفاً یک فرد نیست ، نوعی تفکر است که به قول مولوی پوستین یوسفان را می دَرد .
ای دریده پوستین یوسفان
گرگ بر خیزی ازین خواب گران
گشته گرگان یک به یک خوهای تو
می‌درانند از غضب اعضای تو

خفقان در رژيم شاه ، فقط شامل آثار مترقی نمي شد ، دامن خشک و تر را می گرفت ، وگرنه چرا اينگونه ياوه نامه ها نيز بايد در تيغ سانسور گير می کردند ؟ چرا کتبی چون کشف الاسرار و رساله ولايت فقيه خمينی که جهل و جمود از آن می بارَد ، نيز ، می بايستی سانسور می شدند و پشت هاله ای از راز می ماندند ؟ فراموش نکنيم رساله به اصطلاح تحقيقی آخوند خلخالی ، زبان حال بسياری از عمله استبداد است که دشمن آئين و فرهنگ و تاريخ ايران زمين اند .

اگر « دُهل های خالی پُر ز کوب » ، و نوچه های فکری آن شیخ زاهد و پارسا !به این روایت متوسل می شوند که وقتي كوروش را به دست چوپاني سپردند يك توله سگ او را شير داد ، و اگر از به اصطلاح « سگ پروردگي كوروش » هم صحبت می کنند تا او را خوار و خفیف جلوه دهند ــ تعجب زیادی ندارد .

۶ – واقعش این است که ما از کوروش چيز زيادي نمي دانيم همين قدر هم كه مي دانيم توام با اغراق و انکار و یا کلّی امّا و اگر است .



بر خلاف ‌ امثال « هردُوت » ، موّرخ بزرگ يونانی ، که نقاط مثبت کورُوش را کمتر می بيند ، و در برابر حق کُشی جاناتان جونز» (Janathan Jones) گزارشگر روزنامه گاردين » که امپراطوري ايران باستان را «امپراطوري شّر» خوانده ، و در نقطه مقابل ِ سینماگرانی چون «اولیور استون» [كه در فیلم سینمائی « اسکندر مقدونی » Alexander] ، به آتش كشیده شدن تخت جمشید و از بین رفتن یكی از دو نسخه موجود از دست نوشته اوستا ، را هم عمداً به روی مبارک نمی آورد] ــ افرادی چون « گزنفون » ، «كنت گوبينو» سفیر اسبق فرانسه در تهران ، «ابوالكلام آزاد» وزير فرهنگ هندوستان ، و برخی هموطنان ما که با مطلق نگری و سلطنت محوری به گذشته می چسبند ــ در باره هخامنشیان و بخصوص کوروُش کبیر ، خیلی خیلی اغراق کرده اند .
شماری از وقایع نگاران که ستايش ایران باستان را تنها رسالت و هدف خود مي‌شناسد ، اخبار غیر واقعی را هم دامن می زنند : «منشور حقوق بشر كوروش در سازمان ملل ، و نیز در راهروهای یونسکو نصب شده است !!»
آنان برای اینکه منشور کوروش را حسابی برق بیاندازند ،به این روایت غیر مستند نیز تکیه می کنند که :
آشور بنی پال که صد سال پيش از کوروش مي زيسته ، در کتيبه ای گفته : « شوش را متصرف شدم ....معابد عيلام را از بيخ و بن برانداختم و خدايانشان را به باد فنا دادم ...عبلام را کوبيدم فرياد های شادی را از در و دشت آن خطّه بر انداختم و آن را جايگاه گور خران و ديوان و دَدان ساختم .»

من در موزه بریتانیا THE BRITISH MUSEUM کتیبه ای از «آشوربنی پال » را با عنوان The Flood Tablet که در « نینوا » به دست آمده و با شماره WA 128622 مشخص شده، دیده ام [تصویرش به همراه همین مقاله است]، اما موضوع آن مربوط به داستان سیلی است که در زمان او در باره اش بحث می شده... و متفاوت از آن چیزی است که در باره وحشی گری های آشوربنی پال ، در شوش و عیلام سر زبان ها انداخته اند .

از آشوریان کتیبه های زیادی به دست آمده ، اما اگر آن کتیبه معروف که « شوش را متصرف شدم ....معابد عيلام را از بيخ و بن برانداختم ...فرياد های شادی را از در و دشت بر انداختم ...» اصیل و واقعی است ،کجاست ؟
در پاورقی هم توضیح داده ام که خیلی از مورخین [هنري‌‏‎ ليارد‏‎ استن ، پير آميه ، والتر هینتس ،ایسرائیل ژرار، و ...] به آن اشاره کرده اند ، اما چه کسی تا کنون آن را دیده و در کدام موزه است ؟ نکند این کتیبه نیز مثل «نامه چارلی چاپلین به دخترش » که در ایران شهره خاص و عام شده ، از بیخ دروغ و جعلی است ؟ آیا به راستی سالیان دراز با اینگونه اخبار غیر واقعی فیلم شده ایم ؟ امیدوارم اشتباه کنم .

کسانی که در واقایع تاریخی هم ، کاه را کوه می کنند ــ با شیفتگی تمام ، ستایش کتب مقدس [كتاب عزرا azra ، باب هاى اول و دوم، رويای دانيال ، کتابِ دومِ تواریخِ ایّام ، باب سی و ششم، بند ۲۲ ــ ۲۳ ، و كتاب اشعياى نبى فصل چهل و پنجم] را به رُخ می کشند و مثل بعضی آخوندها جار می زنند که ذوالقرنين هم که در ، سوره كهف قرآن آمده ، همان كوروش كبير است و داستان ِ «یأجوج و مأجوج» ، و... هم اشاره به پادشاه هخامنشی دارد !

نه فقط علامه طباطبائی رحمه الله علیه [صاحب « المیزان »] ، بلکه آیات عظام : لطف الله صافی ، ناصر مکارم شیرازی ، و سید علی خامنه ای و ... نیز ، کوروش و ذوالقرنین را به هم جوش داده اند !
جالب تر این که یکی از شعرای عرب که کلمات طیّبه ِ فدا و آزادی را هم آلوده کرده ،کوروش را با هلاکو خان مغول و جورج دبلیو بوش ، در یک راستا دیده و معتقد است او نیز هنری جز ستم و فساد و کشتار نداشته است !
به زبان عربی « قوروش » همان کوروش است .
الفداء طريق الحّرية
...من قوروش الى هولاكو الى بوش
الى قبائل الشتات المريبة
افسدو النسل و الزرع ...

البته کوروش ، و هیچ انسان دیگری را نباید مطلق کرد . «در جهان خرد و خرد باوري هيچ بتي شكل نمي گيرد » و ارزش امثال كوروش ، فقط به دليل پیام انسانی آنها و گامي است كه در عرصه ي خرد برداشته اند . به قول مولوی :
آنکه گوید جمله حق اند احمقی است
وآنکه گوید جمله باطل او شقی است
بگذریم ...

۷- در بند چهاردهم کتيبه داريوش ، نيز جملاتی است که بسيار شباهت به منشور کورُوش دارد :
« من داريوش ...آئين‌هايی را که مغ گئومات از ميان بُرده بود ، پايدار کردم . چراگاه‌ها و رمه‌ها و کارکنان و خانه‌هايی را که او از مردم گرفته بود، به آنان باز گرداندم و مردمان را در جای شان استوار نمودم ...»

۸ - به غير از منشور کورُوش و آثار مربوط به تخت جمشيد و شوش و ... ، آثار کليدی ديگری چون مجموعه کم نظير جيحون [شامل غلاف خنجر، لوحه هايی با نقش افراد و وسايل متعدد که از طلا ساخته شده] ، «سنگ نبشته قانون حمورابی » ، مجموعه های نفيس ايرانی در ايتاليا ، آثار [ايرانیِ] معماری لوور، مجموعه مکتوب و مينياتورهای ايرانی در آمريکا ، ... و تابلوهای نقاشی ميهنمان در « ارميتاژ » در شهر سنت پترزبورگ روسيه ــ همه و همه در تبعيد ! به سر می بَرند .



مشهورترين نسخه‏های خطی مُصّور ايران نيز ، در موزه‏های ديگر کشورها است . در يکی از موزه های مسکو ، فرش دست باف زیبائی را ديدم با اشعاری از شاهنامه فردوسی . بالای اين اثر هنری کلمه « فروهر » به چشم می خورد .

- در آمريکا [در گالری نلسون واقع در شهر کانزاس سيتی در استان ميسوری] ، نيز علاوه بر سر ستون های سنگی و نقوش برجسته از دوران هخامنشی و ظروف مفرغ متعلق به لرستان ، و ... ،آثار هنری ديگری هم از کشور ما موجود است . در بشقاب سفال لعابداری متعلق به قرن سوم هجری ، تصوير سه انسان را می بينيم که هر کدام با سازی در دست ، موسيقی می نوازند و می رقصند ، این بشقاب سفالی نیز گویاست که نیاکان ما نه با گریه و زاری ، با رقص و شادی میان داشتند .

- در موزه هنرهای دستی اتريش ، قالی «شکارگاه» شاه عباسی را که برخی از کارشناسان ، نفيس ترين قالی جهان دانسته اند ، می بينيم که گوئی به ما زُل زده و حرف می زند !

- موزه بريتانيا مهم ترين مجموعه های هنر پارسی در جهان را ضبط کرده است . سفالهای مربوط به قرن نهم و دهم قبل از ميلاد که در سيلک کاشان به دست آمده ، و « مُهر داريوش» ... در اين موزه نگهداری می شود .

- در موزه چرم و کفش (آلمان) يک جلد قرآن جلد چرمی مطلا با نقشهای ترنجی به رنگ های سبز و آبی ديدم که در قرن يازدهم هجری ساخته شده است .

- در موزه آلتنبورگ اشترالزوند (آلمان) آثار يکصد ورق آس و گنجينه های قديمی ساخت ايران که بر پنجاه برگ از آنها صحنه های مختلف شاهنامه فردوسی نقاشی شده ، و ورق های مُدّور که منقش به صحنه هايی از داستان های هفت پيکر نظامی است ــ موجود است .

- در موزه عروسکی مونيخ (آلمان) مجموعه ای از عروسک های ايرانی و مدارک اصول و جزئيات خيمه شب بازی در ايران ، نگهداری می شود .

- در موزه صنايع دستی (برلين) عالی ترين آثار هنری ايران، ظرف های قلمزنی، خاتم کاری، پارچه های زربافت، کاشی ها و سراميک های ايرانی و بسياری ديگر از صنايع دستی ايرانی از عصر ساسانيان تا صفويان و... به چشم می خورد .

- در موزه لوور (فرانسه) که ديگر نگو ! حدود ۲ هزار اثر باستانی ايران مربوط به هزاره پيش از ميلاد ، از جمله سر ستون های آپادانا با ۷ متر و آثار داريوش در شوش را در خود جای داده که در فاصله سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۵۰ ميلادی به اين موزه منتقل شده است .
ظرف های رنگ آميزی شده سفالی متعلق به نيمه دوم هزاره چهارم قبل از ميلاد، سفال های قرن دهم پيش از ميلاد، آثار برنزی قرن هشتم پيش از ميلاد، تابلوهای نقاشی، مهره ها و مجسمه های کوچک دوره هخامنشيان (که از قديمی ترين آثار ايرانی است) در اين موزه نگهداری می شود. از مهمترين آثار دوران هخامنشيان در« لوور » ، نقش يک شير و گاو بال دار بر روی آجرهای لعابدار شوش، سرستون گاو ِدوسر از قصر هخامنشيان در شوش است.
علاوه بر آنچه نوشتم در موزه لوور آثار متعددی از دوران سامانيان، سلجوقيان، صفويان و... نيز نگهداری می شوند.

- در کاخ و موزه باغچه سرای کشور «اوکراين» معروفترين اثر ايرانی «فواره اشک» در کاخ تاتارها ، که يک هنرمندايرانی ساخته ، موجوداست. همين طور پيکر موميايی شده يک ملکه ايرانی نژاد [همراه با ۱۴۷ قطعه زينت آلات او ،از جمله قطعه های طلايی که روی چشم ها و لب هايش گذاشته است] ــ موجود است .

- در موزه ايالتی تيرون [در اتريش] ، تابلوهای متعدد نقاشی از جمله تابلوهای موش و گربه عبيد زاکانی نقاشی ها و هنر سکاها (از اقوام پيشين ايرانی)، مدال ها، هنرهای تزيينی و ...نگهداری می شود .

- موزه سين سيناتی در کشور امريکا نيز آثار متعددی از هنر ايران را دارد که از مهم ترين آنها، لوحه نفيس نقره ای با نقش «زروان»، «اهورامزدا» و «اهريمن» را می توان نام برد. اين لوح متعلق به قرنهای۷ تا ۸ قبل از ميلاد است.

- يکی از مهمترين آثار هنری ايران، يعنی «مجسمه نيمه تنه شاپور دوم» در موزه تاريخ طبيعی شيکاگو [امريکا] است که از گچ ساخته شده است.
- درموزه بروکسل (بلژيک)، مجسمه برنزی يک رب النوع متعلق به قرن۷ و ۸ قبل از ميلاد و همچنين لگام اسب که در لرستان کشف شده و متعلق به قرن هشتم پيش از ميلاد است ، از مهمترين آثار ايرانی به شمار می رود.

- در موزه بغداد، آثار متعدد پارتی ها، ساسانيان و آثار مشترک ايران و کشورهای بين النهرين نگهداری می شود که از آن جمله نقش های برجسته سنگی «نرگال» NERGAL و نقش خدای آفتاب همراه با يک عقاب علامت مخصوص است، متعلق به قرن دوم پس از ميلاد که از معبد اول شهر «هاترا» به دست آمده ، همچنين از آثار پارت ها که در اين موزه نگهداری می شود می توان به نقش برجسته الهه جنگ به نام «آلات (ALLAT)» همراه با دو الهه ديگر که متعلق به قرن اول پس از ميلاد است اشاره کرد.
البته معلوم نيست با جنگ آزاديبخش « بوش » و « بلر » چه بلائی بر سر موزه های عراق و اینگونه آثار آمده است ...

- در موزه ملی توکيو (ژاپن) آثار هنری مختلف از ايران شامل ۸۶۰۰۰ قطعه نقاشی ، خوشنويسی ، فلزکاری، کنده کاری، سراميک سازی، خاتم کاری و پارچه های مختلف و...نگهداری می شود .

- در موزه ارميتاژ در شوروی ، به جز تابلوهای نقاشی که پيش تر اشاره کردم ، ظروف سفالی ۳۵۰۰سال قبل از ميلاد، آثار هنری دوره اشکانيان شامل ظرف های قوری با نقش شکارگاه سکه های دوران اشکانيان و ساسانيان بخصوص سکه های کمياب «اردشير بابکان»، سنگهای قيمتی حکاکی شده، مُهر مخصوص مادر خسروپرويز و ظرف های سيمين ــ نيز ، نگهداری می شود.

۹ - جالب اين است که مديران موزه های مهم جهان، همه با هم در يک اعلاميه دست جمعی ، اعلام کرده اند:
اشياء و يادبودهايی که قرن ها پيش به موزه های اروپايی و آمريکايی اضافه شده اند،در طول زمان تبديل به بخشی از اين موزه ها شده و بخشی از ميراث کشورهايی به شمار می روند که در اين سال ها آنها را در خود جا داده اند.و به هيچوجه به کشورهائی که از آنجا آورده شده [به هر طریقی که بوده باشد] پس دادنی نيستند !

۱۰ - « به گذشته بايد نگريست ، در گذشته نبايد زيست » ، بايد درس های جهان امروز را هم آموخت . «استخراج و تصفيه منابع فرهنگی » ، با درجازدن در گذشته ، و با گفتمان سنت گرائی که با مدرنيته و عصر جديد بيگانه است ــ از زمين تا آسمان تفاوت دارد .

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

به اميد روزی که به دور از هر انگيزه ارتجاعی و نژادپرستانه و شبه ملی که هنر را فقط و فقط نزد ايرانيان تصّور می کند و بس ! ، «پاسارگاد » نيز ، زيارتگاه اهل خرد باشد و شاهان ستمگر و شيخان حيله گر ، بر ذهّنيت عاطفی ، مذهبی ، و ملّی ما سوار نشوند .

در پاورقی ضمن اشاره به دیدگاهی که معلومات کنونی از کوروش را از اساس رد می کند ، در مورد « قانون حمورابی » و سه قانون نامه کهن تر از آن ، کتاب « تمدن های گمشده » که از کتیبه آشوربنی پال ، حرف می زند :
Persians: Masters of Empire - Lost Civilizations
و نیز به کتاب با ارزش «مادگان هزار دادستان» [هزار نکته قضائی] که در مقاله به آن اشاره شد ، توضیح کوتاهی می دهم و سپس متن فارسی « منشور کوروش» را اضافه می کنم .

در پایان این مبحث اجازه می خواهم این پرسش را مطرح کنم :
برای يک ايرانی شريف ، [حتی اگر اهل صفا و نیایش است و با طلوع فجر ، یا رمضان ، به تأمل می نشیند و از تنهائی بیرون می آید] ــ معابد پاسارگاد و نقش رستم و شوش ، از زیارتگاه هائی چون امام زاده داود و حضرت معصومه و شاه عبدالعظيم چه کم دارد ؟ و آيا ما اصلاً ، اسلام را برای ايران می خواهيم ؟ يا ، ايران را برای اسلام ؟

پاورقی:

برخی از هموطنان [همانند آقای ناصر پورپیرار ، نویسنده کتاب تاملي دربنيان تاريخ ايران] ، به دولت متمرکز و مدارا جوئی که کوروش بنیاد گذاشت ، بهائی نمی دهند و پای شان را در یک کفش می کنند که اصلاً کوروش ایرانی نیست ! و می گویند :
«...كورش سركرده‌ي قومي «اسلاو» و خون‌ريز و راهزن بود كه در دشت‌هاي جنوب روسيه مي‌زيست و يهوديان وي را براي رهايي از اسارت در بابل و تاراج و نابودي تمدن‌هاي شرق ميانه، اجير كرده و بدين شكل، پاي كورش را براي نخستين بار به نجد ايران گشوده بودند ... نام کورش يک لقب محلی روسی است [خوروش] ،که اشاره به يک حيوان بی رحم دارد که با رّدی که از او در تاريخ به عنوان تخريب کننده ی بی امان تمدن شرق ميانه باقی مانده ، کاملا منطبق است ... و اصل داستان این بوده که يهوديان برای رهايی خود عده ای از جنگاوران و مزدوران حرفه ای صرب را به فرماندهی او استخدام می کنند تا با حمله به بين النهرين وايران و نابودی تمدن های بومی باعث ازادی يهوديان شوند . تصاوير انتقام‌كشي يهوديان به وسيله كورش در بابل ، نیز ، در تورات آمده است...»
امیدوارم پژوهشگران محترمی که اینگونه روایت ها را جفا می دانند ، کلمه را با کلمه پاسخ دهند . در اینصورت با ارزیابی های شتابزده ، حساّسیت روی حقائق تاریخی ، آریا محوری و سلطنت گرائی تفسیر نمی شود .

**
حمورابی ( ۱۷۲۹ تا ۱۷۵۰ قبل از ميلاد ) فرمانروای سومر ، از اعقاب قبايل سامی بود که در صحراهای سوريه زندگی کوچ نشينی و بيابان گردی داشتند . او قانونی را تدوين و بر سومر و سومريها حاکم کرد که به قانون حمورابی مشهور شد .
قانون حمورابی قرن ها روابط اجتماعی مردمان را ، تنظيم و اختلافات انها را حل و فصل نمود . پس از مرگ حمورابی هم سنگ نبشته و هم سازمان اجتماعی که ان قانون برای آن ها وضع شده بوده ، از ميان رفت و سنگ نبشته از محل و موطن اصلی به غنيمت به شوش امد و در شوش نيز در خرابه های ويران شده اين شهر تا سال ۱۹۰۲ ميلادی که «ژاک دومرگان» آن را بيرون اورد ، زير خاک بود و حالا هم اصل سنگ نبشته در موزه لوور پاريس و بَدل ِان در موزه ايران باستان در تهران است .

***
از سومری ها ـ که پژوهشگران ميگويند نياکان آريائی ما هستند ـ سه قانون نامه ديگر در لوح های گلين کشف شده است که تاريخ انها پيش از زمان حمورابی است :
۱- لوح Ur - Nammu قانون اورنمو [که مربوط به ۲۱ قرن قبل از ميلاد است]
متن اين لوح با شرح مختصری از خلق و تاريخ جهان اغاز مي شود و سپس به قدرت رسيدن « اور » و فرمانروای آن «اورنمو» را شرح ميدهد .
« بتيم نبايد به ثروتمند التماس کند ، بيوه نبايد در مقابل زورمند لابه کند ، فقير نبايد در مقابل دارا تحقير شود ...»

۲- لوح قانون اشنونا يا تل حرمل :
بررسی زبان شناختی نشان ميدهد که اين قوانين حدود يکی دو قرن پيش از حمورابی تدوين شده است .

۳- قوانين ليپيت ايشتار ( ۱۹۳۴ تا ۱۹۲۴ ِ . م ) فرمانروای ايسين ، که ان هم بر روی يک لوح و به زبان سومری نگاشته شده و در سالهای قرن نوزدهم به دست آمده است .

****
کتاب با ارزش «مادگان هزار دادستان» اثر «فرخ مرد بهرامان» از حقوقدانان دورة ساسانی است که به خط و زبان پهلوی ، نزدیک به ۱۴ قرن پیش در زمان خسروپرويز نوشته شده ــ و خوشبختانه هنوز تا به امروز از طريق تنها نسخة خطی موجود محفوظ مانده است . هر چند اين نسخه خطی ، به صورت دو تکّه جداگانه است که بسياری از قسمت ها و يا واژه هايش از ميان رفته ، ولی باز به همان صورت موجود ، با چاپ متن اصلی به خط پهلوی و آوا نويسی پهلوی ( به الفبای لاتين ) ، همراه با دو ترجمه کامل انگليسی و يک ترجمه کاملِ ارمنی و يک ترجمه کامل آلمانی ، در دسترس است .
باز ماندن اين ميراث مهم حقوقی و فرهنگی و رسيدن آن به نسل امروز ، ما را به هموطنان زردشتی و پارسی برای نگاهداری اين کتاب مهم حقوقی ، [همچنين نخستين چاپ پهلوی ان و نيز نخستين ترجمه کامل انگليسی آن] The Digest of one Thousand points of law ( مجموعه هزار نکته قضائی ) وام دار می کند .
کتاب «مادگان هزار دادستان» از مهم ترين اسناد تاريخ حقوقی ايران باستان است که البته در ايران ـ در خانه خودش ـ کاملاً غريب و نا آشنا است .
ارزش اين کتاب در جنبة تاريخی و اجتماعی گذشته ميهن ما است .

*****
در اینکه آشور بنی پال شوش و عیلام را ویران کرده ، شکی نیست ، صحبت از کتیبه ای است که [برای بزرگ تر نشان دادن کوروش در فتح بابل] ، از قول آشور بنی پال ، عنوان می شود . جالب این است که تابلوئی را که می تواند معنای دیگری هم داشته باشد ، به همین کتیبه چسبانده اند .

در کتاب [Persians: Masters of Empire - Lost Civilizations] « تمدن های گمشده » آمده که حدود ۱۵۰ سال پیش در « نینوا » ، باستان شناس و دیپلمات انگلیسی« هنري‌‏‎ ليارد‏‎ استن » Henry Austin Layard ‏‎ کتیبه آشور بنی پال را [که گویا پس از ویران کردن شوش و عیلام نوشته] ــ از زیر خاک در آورده است . ‌‏‎« هنري‌‏‎ ليارد‏‎ استن » که در‏‎ سال‌ ۱۸۴۱‏‎ ‌‏‎در‏‎ میان قبايل‌‏‎ بختياري‌‏‎ زندگي‌‏‎ می کرد ، همانند اسلاف خویش [ کینز ــ کرپرتر ــ و ، راولینسون ]، از محوطه تاریخی شوش نیز دیدن کرده است .
در کتاب فوق آمده :
"Susa, the great holy city, abode of their Gods, seat of their mysteries, I conquered. I entered its palaces, I opened their treasuries where silver and gold, goods and wealth were amassed...I destroyed the ziggurat of Susa. I smashed its shining copper horns. I reduced the temples of Elam to naught; their gods and goddesses I scattered to the winds. The tombs of their ancient and recent kings I devastated, I exposed to the sun, and I carried away their bones toward the land of Ashur. I devastated the provinces of Elam and on their lands I sowed salt."

چیزی به این مضمون که ...شوش را متصرف شدم ....معابد ايلام را از بيخ و بن برانداختم و خدايانشان را به باد فنا دادم ...ابلام را کوبيدم فرياد های شادی را از در و دشت آن خطه بر انداختم و آن را جايگاه گور خران و ديوان و ددان ساختم ...
« پير آميه » در کتاب «تاريخ ايلام»، [ترجمه‌ی خانم شيرين بيانی]، « ايسرائل، ژرار » در کتاب «كورش بزرگ»، [ترجمه‌ي مرتضی ثاقب‌فر ]، و همچنین، «والتر هینتس» مولف کتاب « تمدن گمشده ايلام» و ... نیز ، از کتیبه مزبور سخن گفته اند .

بسیار خوب ،اگر به راستی از « آشوربنی پال » چنین کتیبه ای موجود است و این کتیبه اصیل و واقعی است ، کجاست ؟ و چه کسی تا کنون آن را دیده ؟ و در کدام موزه است ؟ به چه دلیل ما باید دربست به کشفیات باستان شناسانی که بیشتر دیپلمات بودند و به نفع سیاست های استعماری تئوری می بافتند ــ صحّه بگذاریم ؟

گفته شده « كتيبه آشوري که در «گل گل ملكشاهي» از توابع استان ايلام به جاي مانده » به اندازه کافی گویا است ! آیا منظور نقش برجسته ای است که در استان ايلام [در هشت كيلومتري شهر «ملكشاهي»، در روستاي «گل گل»] روي یک صخره ، قرار دارد ، و در وسط آن پادشاه آشوري با شمشير دیده پیدا است ؟ در سنگ نوشته مزبور که چنین مطالبی نیست . [تازه صحبت از کتیبه ای بود که در « نینوا » ، باستان شناس و دیپلمات انگلیسی« هنري‌‏‎ ليارد‏‎ استن » کشف کرده بود.] ...بگذریم ... امیدوارم این کتیبه که این همه روی آن تکیه می شود ، واقعی باشد و من اشتباه کرده باشم .

برویم سروقت ِمنشور کوروش

ابتدا چند یادآوری :
- دکتر عبدالمجید ارفعی - زبان‌شناس برجسته و متخصص ِگل‌نوشته‌هاي دوره هخامنشي كه با زبان ايلامي آشنا هستند - حدود ۳۰ سال پیش « فرمان‌كوروش‌‏‎ بزرگ » را با راهنمائی دکتر پرویز ناتل خانلری ، به فارسی ترجمه کرده اند که مرجع کتب دیگر از جمله « منشور کوروش » که توسط دکتر رضا مرادى غياث آبادى تنظیم شده ــ قرار گرفته است .[ یاداشت زنده یاد دکتر خانلری ، در همین صفحه دیده می شود .]



- ترجمه ای که موزه بریتانیا ، از منشور کوروش [به زبان های انگلیسی ، فرانسوی ، آلمانی ، اسپانیائی ، پرتقالی ، ایتالیائی و روسی] آماده نموده [با ذکر آدرس] همه را در همین مقاله آورده ام .

- برخی از پژوهشگران ، آگاهانه یکی دو فراز را که در سخنان کوروش دافعه دارد ، ترجمه نکرده ، و یا به دلخواه نوشته اند . البته کتیبه ای هم که از زیر خاک به دست آمده ، در یکی دو جا شکسته و دقیقاً خوانا نیست .

- نخستین آوانویسی کتیبه مزبور حدود ۱۲۰ سال پیش [۱۸۸۵ میلادی] توسط افسر جوان انگليسي «هنری راولینسون» که سفرنامه ای هم در باره لرستان و خوزستان و بختياري نوشته ، صورت گرفت . البته اولین بار نسخه برداری را «تئوفیلوس – گ – پینجی» چاپ کرده است .

- استوانه‌ي كورش که به شماره‌ي ۹۰۹۲۰ ، در موزه‌ي بريتانيا نگهداری می شود ، استوانه‌ي رُسي چندقطعه‌اي است با نوشته‌اي به زبان اكدي در ۳۵ سطر ، و همانطور که پیش تر گفتم در سال ۱۸۷۹ میلادی «هرمز رسام» آن را هنگام حفاري در معبد مردوك بابل، در زيرساخت بنا كشف نمود.

- قطعه‌ي دوم استوانه را كه از آن شكسته و جدا شده بود و حاوي سطرهاي ۳۶ تا ۴۵ است، ريچارد برگر (Paul-Richard Berger) در مجموعه‌ي بابلي دانشگاه ييل (Yale) شناسايي كرده است . این قطعه که در آمریکا بود ، به انگلستان برده شد و الآن هردو قطعه در موزه بریتانیا است ..

- «گلِ نوشته» که قسمت آخرش درست مشخص نیست ،۴۵ سطر دارد که سه سطر اولّش نيز تقريباً خوانا نیست.
مضمون آن كه به پیروزی کوروش در بابل [در سال ۵۳۹ پیش از میلاد] اشاره دارد، با روايت [مردوك] خداي بابل درباره‌ گناهان [نبونيد] آخرین پادشاه كلداني بابل آغاز مي‌شود . سپس به تلاش مردوك براي يافتن یک پادشاه خوب ، گماردن كورش به پادشاهي چهار گوشه جهان، و همراهی برای پیروزی صلح آمیز در بابل، اشاره می کند ، به دنبال آن، كورش خودش را معرّفی می کند ، اظهار مي‌دارد كه آرامش كشور را تأمين و تضمين كرده و اطمینان می دهد که مردوك ، خدای بابل ، هوای او و پسرش «كمبوجيه» را دارد.

- کوروش که هشیارانه خودش را به خدای مردم بابل می چسباند ــ شرح مي‌دهد، پرستش مردوك را كه هنگام شهرياري نبونيد ناديده انگاشته شده بود، تجديد كرده و به مردمان تبعيدي، اجازه‌ي بازگشت به زادگاه‌ شان را داده است . سرانجام نوسازي ديوارهاي باروي بابل را ثبت مي‌كند و گزارش مي‌دهد كه در جريان كار بازسازي، كتيبه‌اي از «آشوربني پال» را ديده است .

- واژه « سیاه سر» [salmat qaqqadi] که در زبان مردم ، زنان بی پناه را تداعی می کند ، در منشور آمده ، اما بیشتر مترجمین آنرا استعاره ای شاعرانه و به معنی مردم گرفته اند .

- عبارت « وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدّس ، قلب من را تکان داد .»
[گرچه در برخی ترجمه ها دیده شده] در هیچ کجای منشور نیست .

- از هموطنان عزیزی که به کتاب ارزشمند « فرمان‌كوروش‌‏‎ بزرگ » نوشته آقای دکتر عبدالمجید ارفعی ، دسترسی دارند ، خواهش می کنم نمونه ای را که ایشان از منشور کوروش ، در کتاب شان آورده اند ، در اختیار همه قرار دهند ، دکتر عبدالمجید ارفعی بند ۳۷ را نیز که در کتیبه اصلی شکستگی دارد ، خوانده و ترجمه نموده اند و به دلائلی ترجمه ایشان از آنچه پروفسور ریچارد برگر ، پروفسور اوپنهایم ، فرهنگ آشوریان شیکاگو ، و ... تنظیم نموده اند ــ دقیق تر است .


منشور کوروش ،‌به زبان فارسی:

[ترجمه زیر که به دست من رسیده خطابه کاهنان را هم در آغاز دارد و تقریباً کامل است . نمی دانم از آقای دکتر ارفعی است یا دکتر مرادی غیاث آبادی ، یا ...]
‌١...[بنا] کرد ؟
‌٢. ... همه جهان.
‌٣. ... مرد نادرستی (بنام نبونيد) به فرمانروايی كشورش رسيده بود.
‌٤. ... او باج گندم و دهش رمه را بر آنان تحمیل کرد و آيين‌های كهن را از بین برد و چيزهای من درآوردی به‌جای آن گذاشت.
‌٥. معبدی همانند «اسگیل» برای شهر اور Ur و ديگر شهرهای مقدس بنا کرد .
‌٦. با رسومی که در خور مردم نبود او كار ناشايست قربانی كردن را رواج داد كه پيش از آن وجود نداشت... هر روز به گونه ای گستاخانه و خوار کننده سخن می گفت ، همچنین خشونت و بدكرداری می‌كرد برای خوار کردن [خدایان]
‌٧. بردن نذورات را به پرستشگاه ها برانداخت ، در آئین ها [به گونه ای ناروا] دست برد . اندوه و ماتم را در شهرها پراكند و از پرستش مردوك Marduk خدای بزرگ روی برگرداند.
‌٨. او که همواره به شهر وی [شهر مردوک ، بابل] تباهکاری روا می داشت ، هر روز به شيوه‌ای ساكنان شهر [بابل] را آزار می‌داد و با كارهای خشن خود همه را نابود می‌كرد... همه مردم را.
‌٩. از ناله و دادخواهی مردم، انليل Enlil خدایان (سرور خدایان ،‌ مردوك ) به خشم آمد... ديگر ايزدان باشنده ، آن سرزمين را ترك كرده بودند (آبادانی و فراوانی و آرامش رخت بر بسته بود ؟)
‌١٠. مردم از خدای بزرگ می‌خواستند تا به وضع همه باشندگان روی زمين كه زندگی و كاشانه‌اشان رو به ويرانی می‌رفت، توجه كند. مردوك خدای بزرگ اراده كرد تا ايزدان به بال بازگردند.
‌١١. ساكنان سرزمين سومر Sumer و اكد Akad مانند مردگان [افسرده و بی جان] شده بودند. مردوك به سوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.
‌١٢. مردوك به دنبال فرمانروايی دادگر در سراسر همه كشورها به پرس ‌و جو پرداخت، به جست‌ و جوی شاهی خوب كه او را ياری دهد.
آنگاه او نام كورش ، پادشاه انشان Anshan را برخواند و از او به‌نام پادشاه جهان ياد كرد.
‌١٣. او تمام سرزمين گوتان Guti و همه مردمان ماد را به فرمانبرداری كورش درآورد. و با هر «سياه سر» [همه مردم] دادگرانه رفتار كرد.
‌١٤. كورش با راستی و داد پیوسته آنان را شبانی می کرد و مردوك خدای بزرگ با شادی از كردار نيك و قلب [پر از] داد اين پشتيبان مردم خرسند بود.
‌١٥. بنابر اين او كورش را بر انگيخت تا راه بابل را در پيش گيرد، در حالی كه خودش همچون یک دوست او را همراهی می کرد.
‌١٦. لشكر پرشمار او كه همچون آب رودخانه شمارش‌ناپذير بود، آراسته به انواع جنگ افزارها در كنار او ره می‌سپردند.
‌١٧. مردوك مقدر كرد تا كورش بدون جنگ و خونريزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلايی ايمن داشت. او «نبونيد» شاه را ،‌ به دست كورش سپرد.
‌١٨. مردم بابل، سراسر سرزمين سومر و اكد و همه فرمانروايان محلی ، فرمان كورش را پذيرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند ، بر دوپای او بوسه زدند و با انجام این کار ، چهره هایشان درخشان شد.
‌١٩. مردم سروری را شادباش گفتند كه به ياری او از چنگال مرگ و غم رهايی يافتند و به زندگی بازگشتند. همه ايزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.

‌٢٠. منم كورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اكد، شاه چهارگوشه جهان.
‌٢١. پسر كمبوجيه، شاه بزرگ، شاه انشان، نواده كورش، شاه بزرگ، شاه انشان، از تبار «چيش پيش» ، شاه بزرگ، شاه انشان.
‌٢٢. از دودمانی كه هميشه شاه بوده‌اند و فرمانروايی‌اش را بل Bel (خدا) و نبو Nabu گرامی می‌دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند.
آنگاه كه با آرامش وارد بابل شدم؛
‌٢٣. همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذيرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت‌ شهرياری نشستم.
مردوك دل‌های پاك مردم بابل را متوجه من كرد [...] زيرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
‌٢٤. ارتش بزرگ من بی مزاحمت وارد بابل شد. من به هیچکس اجازه ندادم که سرزمین سومر و اکد را دچار هراس کند .
‌٢٥... من نیازمندی های بابل و همه پرستشگاه های آنرا در نظر گرفتم و در بهبود وضعشان کوشیدم .
‌ ٢٦... من یوغ ناپسند مردم بابل[...] را برداشتم . [برده‌داری را ؟] ، به بدبختی‌های آنان پايان بخشيدم ...مردوك از كردار نيك من خشنود شد.
‌٢٧. او بر من، كورش، كه ستايشگر او هستم و بر كمبوجيه پسر من و همچنين بر همه سپاهيان من،
‌٢٨. بركت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستوديم. به فرمان مردوك همه شاهانی که بر تخت نشسته اند.
‌٢٩. همه پادشاهان چهار گوشه جهان، از دريای بالا تا دريای پايين (از دريای مديترانه تا خليج فارس ؟)... همه مردم سرزمين‌های دور دست، همه پادشاهان آموری Amuri، همه چادرنشينان.
‌٣٠. مرا خراج گذاردند و در بابل بر پاهایم بوسه زدند. از ... تا آشور و شوش.

‌٣١. من شهرهای آگاده Agadeh، اشنونا Eshnuna، زمبان Zamban، متورنو Meturnu، دير Der، سرزمين گوتيان و همچنين شهرهای مقدس آن سوی دجله را كه مدتی دراز پرستشگاه هایشان ويران شده بود از نو ساختم.
‌٣٢. همه خدايان اين نيايشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی را كه پراكنده و آواره شده بودند به جايگاه‌های خود برگرداندم و در منزلگاهی پایدار جای دادم . من همه ساکنان آنها را گرد آوردم و خانه هایشان را به آنها پس دادم .
‌٣٣. همچنين پيكره خدايان سومر و اكد را كه «نبونيد» بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مردوك به شادی و خرمی،
‌٣٤. به نيايشگاه های خودشان بازگرداندم، باشد كه دل‌ها شاد گردد. بشود كه خدايانی كه آنان را به جايگاه‌های مقدس نخستين‌شان بازگرداندم،
‌٣٥. هر روز در پيشگاه خدای بزرگ برايم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود كه سخنان پربركت و نيكخواهانه برايم بيابند، بشود كه آنان به خدای من مردوك بگويند: كورش‌شاه، پادشاهی است كه تو را گرامی می‌دارد و پسرش كمبوجيه [نیز]
‌٣٦. بی‌گمان در روزهای سازندگی، همگی مردم بابل پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه مردم ، جامعه‌ای آرام مهيا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا كردم.
‌٣٧. ...
‌٣٨... باروی بزرگ شهر بابل را استوار گردانيدم...
‌٣٩. ... ديوار آجری خندق شهر را،
‌٤٠ كه هيچيك از شاهان پيشين با بردگان به بيگاری گرفته شده به پايان نرسانيده بودند،
‌٤١ ... به سرانجام رسانيدم.
‌٤٢. دروازه‌هايی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهايی از چوب سدر و روكشی از مفرغ ...
‌٤٣ ...
‌٤٤ ...
‌٤٥. ... برای هميشه.

[ترجمه انگليسی، فرانسوی، آلمانی، اسپانيايی، ايتاليايی، پرتقالی، روسی و عبری منشور کوروش، ارسالی از همنشين بهار]

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'منشور کوروش و طرح یک سئوال (نمونه جدید)، همنشين بهار' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016