پنجشنبه 22 دی 1384

وقتي كه تشكيلات موسوم به مجاهدين ناتوان از پاسخ گوئي،‌ سياست فرار به جلو را پيش مي گيرد (۱)، سعيد سلطانپور

نوشتن اين يادداشت كار ساده اي نبود زيرا ياد اورگذشته است . گذشته اي ست كه اميدمان بر باد رفت و حس اعتمادن زخمي .
كشور مان اسير و ان كه قرار بود ما را به سرچشمه مقصود برساند براي اينكه زودتر ما را به مقصد برساند راه كوتاه تري را كه خون مي خواست و نه راه طولاني تر را كه اگاهي،‌انتخاب كرد .
ما پياده نظام كه همه سرمايه مان را كه اعتمادمان بود بر طبقي نهاديم ولي راهنما كه اگاهي كافي نداشت اين سرمايه را در كوير بر باد داد. بسياري جان سالم بدر نبردند. اندكي هم كه ماندند بر راز ناگفته كوير سكوت كردند .

4 صيح است . هنوز نمي دانم كه بايد مي نوشتم ولي تمامي بچه هائي كه كشته شدند را بخاطر اوردم. و تهمت هائي كه ناجوانمردانه زده شد و آيا آنان كه مدعي حقيقت خواهي اند مي توانند حقيقت را تحمل كنند.

كسي كه با اتش بر اتش مي نوشتمت
كه بااشك بر اشك مي نوشتمت
كه با رويا مي نوشتمت
باد مي وزد
خود را مرور كن
جز پوستواره اي كه سايه بان لحظه هاي دگر ديسي ست
ا زارمان مشترك
جه بر جاي مانده است ؟‌

سياست و قدرت چيزهاي كثيفي هستند كه در آن شرف و انسانيت مفهمومي ندارد
خدا همه را آخر عاقبت بخير بكند.
11ژانويه 2006

با تشكر
سلطانپور
------------------------------------------------------


ssultanpour@yahoo.com

6 ژانويه 2006 برابر با 16 دي 1384

تلقين و درس اهل نظر يك اشارتست گفتم كنايتي و مكرر نمي كنم

در پي مطلب من تحت عنوان “‌آقاي محدثين غيبت صغري مسعود رجوي كي تمام ميشود ؟‌ “ كه درسايت ديدگاه روز 15 دي ماه 84 منتشر شده بود. سيل افترا ها و ناسزاها شروع شد. البته براي من چيز غريبي نبود. من د راين مطلب ،‌ابتدا شيوه غير اصولي و بي تقوائي سازمان را بحث مي كنم و در قسمت بعد به مواردي ازرابطه خودم درون مناسبات سازمان مي پردازم . از انجا كه ممكن است مسولين سازمان و مخصوصا مسولين بخش اطلاعات حافظه شان بر اثر مشغله زياد در اثر مبارزه با رژيم و يا كهولت سن نتوانند درست بياد بياورند لذا برا ي اواين بار تكه هايئ ازسال 57 تا 1368 رابراي اطلاع رساني وبراي آيندگان مي نويسم . خاطراتي كه به غير ازبعضي افراد رده بالا سازمان كسي ديگر تا كنون از ان اطلاع نداشته است. البته بعضي از مسولين شهيد شده اند ولي بعضي خوشبختانه زنده هستند . بعضي يا تشكيلات فعلي كار مي كنند و بعضي جدا شده اند . بنابراين تمامي عواقب سياسي ان هم به عهده مسولين فعلي سازمان هست. هركه باد ميكارد توفان درو ميكند. من هم در هرجائي لازم باشد براي اثبات حرفهايم حاضرخواهم شد .. ولي در اين چند روز بارها با خودم و خداي خودم سرو كله زدم كه ايا جواب بدهم زيرا زماني برا ي من اين فعاليتها ارزش بود ولي حالا ؟
تا اينكه موضع گير ي و معذرت خواهي اقاي ناظر و مقصر دانستن من انصاف نبود مرا واداشت كه انرا ادامه بدهم. . اگر نوشته من باعث كدورت كسي شود پيشاپيش پوزش ميطلبم . تا سيه روي شود هر كه در او غش باشد

واكنش به مقاله
از مجموع سي و خورده اي اظهار نظرات نوشته شده بغير از 3تا بقيه يا با ناسزا و تهمت شروع شده و يا از ناسزا دهند ه اصلي حمايت شده بود. نكته جالب براي من اين بود كه انها اصل را بر انكار وجود من گذاشته اند كه اين اسم مستعار است . چرا چون انها انقدر تنگ نظر و محصور در تشكيلات هستند كه نمي خواهند براي يك لحظه هم بپذيرند كه ممكن است واقعيت غير از آن باشد كه باور كرده اند. بر فرض محال هم اين اسم مستعار بود چكونه من به عنوان يك شخص حقوقي و يك شهروند ايراني را مي توانيد انكار كنيد ؟

تحولات اجتماعي منطق خود را از ارزوهاي ما نمي گيرند .و بدين دليل هم ممكن است يك جريان آرمان خواه سر ازبيراهه در بياورد. هنگامي كه ظرف و اهرم هاي لازم را براي حضور در تحولات اجتماعي به نادرستي انتخاب كرده باشد. اخر تنها حسن نيت شرط نيست بلكه سمت و سوي حركت و چگونگي حركت هم شر ط است. هميشه رودخانه ها به دريا نمي ريزند زاينده رود به باتلاق گاوخوني منتهي مي شود .
بيچاره ملتي كه بزرگترين سازمان چريكي اش با روشن ترين سابقه سياسي در زمان شاه و دهه اول انقلاب و وئتوريسن ها ي هاي نامدار ي هم چون حنيف نژاد و هواداران فداكاري كه يك لحظه در درستي خط مشي سازمان شك نكردند. سالياني است به جائي رسيده كه منطق مباحثه اش ،‌ ترور شخصيت ،‌انكار وجود داشتن سوال كننده ،‌ و ناسزا گوئي است.
نمي توان ازادي خواه بود ولي فرهنگ كينه و نفرت و انتقام را تبليغ كرد ؟چرا فكر نمي كنيد كه در دنياي نسبيت هيچ چيزي مطلق نيست . توصيه ميكنم يك بار ديگر كتاب تببين سلسله سخنراني هاي رجوي در دانشگاه شريف در سال 58 را بخوانيد.

تعصب و جاهليت

چرا برا ي يك لحظه فكر نكرديد كه ممكن است در جمعيت 70 ميليوني ايراني ، ممكن است ‌دو تا سعيد سلطانپور هم وجود داشته باشد ؟‌ ايا تشابه فاميلي چيز غريبي است ؟‌ شما تا بحال باان روبرو نشده ايد.
ايا شما در همه مسائل سيا سي و اجتماعي با اين قاطعيت حكم مي دهيد؟‌ چندان غريب نيست كه سالهاست در پشت داستان دائي جان ناپلون گير كرد ه ايم . نياز به اين هست كه اول خودمان را از قيودات فكري ازاد كنيم تا بتوانيم براي مردم كاري صورت بدهيم. تعصب مي تواند مثبت باشد بشرطي كه به جاهليت پيوند نخورد. تعصب به خانواده . دوست ،‌عشق و عقيده و كشور ولي وقتي كه تعصب بيش ا زحد شد خطرناك خواهد شد. كم نخواند ه ايم كه مردي بدليل تعصب زياد عشقش را كشته است در حالي كه حاضر بوده جانش را براي هم براي وي بدهد ولي در عمل اين مرد بوده كه ازادي و خو شبختي را از ديد خودش تعريف كرده است . اين قصه عشق و تعصب تنها مخصوص ما شرقيها نيست .در درنياي غرب هم با موارد زيادي روبرو هستيم.

رهايم كنيد
رهايم كنيد
تا دردرياي خويش شنابياموزم
من اين اب ها را
از زير مرغان دياي اشنا
جرعه جرعه جمع كرده ام
اززير پيكر سالهاي گم شده


رفعت صفائي

من مي انديشم پس هستم

يك انسان متفكر و صاحب انديشه و خرد قبل از حر ف زدن مي انديشد. قبل از انكار من اگر اينتر نت را جستجو مي كرديد دركمتراز يك دقيقه در مي يافتيد كه سعيد سلطانپور ديگر ي هم هست كه اتفاقا مسلمان هم هست . براي نمونه در 30 اكتبر 2003 گزارش بلند مستندي با استفاده ازنامه هاي يكي از فرماندهان نظامي مجاهدين تحت عنوان “ سازمان مجاهدين خلق قرباني بلند پروازي هاي مسعود رجوي “ كه در سايت ها منجمله ديدگاه هم منتشر شده بود ،. البته ان دفعه تنها 4 تا بيشتر اي ميل ناسزا نگرفته بودم . قبل از ان درست چند ماهي قبل از حمله امريكا مقاله اي تحت عنوان
“ اعلام طرح جبهه همبستگي از سوي شوراي ملي مقاومت يك تاكتيك مصلحتي يا استراتژي“
نگاهي به گذشته سازمان( مجاهدين) و رهبري آن و شورا تا به امروز
در 14 صفحه منتشر شده بود كه در آن بحران سازمان و راه برون رفت مردمي از ان را بررسي كرده بودم . در ديدگاه 2 نفر به ان نقد نوشته بودند.

.پس چرا منكر وجود من شده اند. علت اين همه جنجال آانهم تنها در سايت ديدگاه چيست ؟ مگر ديدگاه چند نفر بازديد كننده دارد ايا ‌پايگاه اجتماعي وسيعي براي خود در داخل كشور قائل است (‌با توجه به سانسور و فيلتر كردن ) .
يا اد عاي سخنگوئي جرياني و حزبي را دارد ؟ كه ندارد. والا كه سازمان سالهاست كه نه در چپ مستقل اعتباري دارد و نه د ربين مليون و دگر انديشان مذهبي داخل كشور پايگاهي دارد . پس چرا اين دفعه منكر وجود من شدند . نكته در اين است كه در سايت خودشان يك صدائي مطلق است ولي بقيه سايت ها را مي خواهند كه د ر خط انان باشد.

من كسي نيستم ولي هستم چون مي انديشم

من هيچ ادعائي ندارم ولي صدها مقاله و ترجمه و مصاحبه با شخصيتهاي سياسي مانند دكتر محمد ملكي ،‌بني صدر ،‌ وعلمي و فرهنگي ايراني وغير ايراني مانند تارق علي يكي از بزرگترين منتقدان چپ و نيز فعاليت احتماعي به عنوان يك شهروند ايراني مقيم كانادا در كارنامه من هست. ارتقا حقوق بشرسالهاست كه وظيفه من شده است . در اغاز اشغال عراق يك ماه تمام كار نكردم واخرين خبرها و تحليل ها را براي سايت گويا ترجمه كردم. هم چنين سر دبير ماهنامه انگليسي زبان “ تاكسي پست “ در تورنتوي كانادا هستم.
يك تفاوت جدي است بين من كه خواهان ازادي بدون حد و حصربيان د ركشورم هستم با كسي كه از موضع استبدادي ولايت فقيه با وجود سازمان مجاهدين در اصل مسئله دارند .

اخرين كار من قبل از وارد شدن در اين نقدها ،‌ مصاحبه با رهبرسوسياليست حزب نيو دمو كرات كانادا در رابطه با انتخابات و ايران هست كه در“ شهروند“1 تورنتو و سايت“ گويا“2 و“ گزارشگران“ چاپ شد ه است
البته براي اقاي ناظر اين مصاحبه را همراه با عكس فرستادم كه انرا منتشر نكردند. عليرغم اينكه ايشان با نظرات من اشنا هستند و شماره تلفن و ادرس من را همراه با عكس سالهاست كه دارند.

گذشته من در ايران و سابقه من در فعاليت هاي سياسي و نويسندگي و ترجمه صدها مقاله در مطبوعات فارسي زبان و سايت ها جا ي انكار ندارد. به هر كسي هم كه سوال كند خودم را موظف مي دانم كه پاسخ بدهم كما اينكه انهائي كه هم اي ميل زدند و فحش دادند من با فرستادن جواب نشان داده ام كه براي مخالفان خودم هم احترام قائل هستم.
به عنوان يكي از بنيانگزاران كانون انديشه و كفتگو و حقوق بشر تورنتو مصاحبه هاي من باراديوهاي مختلف فارسي زبان و روزنا مه هاي كانادا مو جود است .
و چند رو.زي است كه بدليل اينكه گرفتار اين نقد زدن ها شده ام فرصت به بروزكردن نشده . ادرس وب لاگ ماست چون پول نداريم كه سايت داشته باشيم.www.cdhr.blogspot.com
نقش كانون انديشه در عدالت خواهي خانم زهرا كاظمي را كسي نمي تواند منكر شود.

ما در جريان مشكل سازمان در عراق از اولين گروههاي حقوق بشري بوديم كه درزير چتر “ فعالان حقوق بشر ايراني در اروپا و كانادا “ كه ما در ان زمان بخشي از ان بوديم در حمايت از سازمان در مورد به رسميت شناخته شدن حق پناهندگي انان بر اساس كنوانسون ژنو و نيزمحكوم كردن حمله سپاه بدر در فروردين 82 و حفاظت از جان افراد سازمان و نيز استرداد دو عضو سازمان از سوريه به ايران نامه هائي به مقامات سازمان ملل نوشتيم. و البته پيش نويس انها را من تهيه كردم . من از گذشته علت شكست مان را با بهاي سنگيني ياد گرفته ام. والان هم ايمان دارم كه بايد از حقوق انسانها دفاع كنم صرفنظر از عقيده شان و مرامشان . ونيز از ازادي بي حد و حصر بيان دفاع كنم.

من تمامي اين ها را به عنوان وظيفه ملي و ميهني وديني خودم دانسته ام و بابت اين فعاليت ها هيچ پولي دريافت نكرده ام . سال گذشته مقاله اي در رابطه با نقش “مهاجرت در حانواده هاي ايراني در كانادا “ براي بي. بي .سي نوشتم كه عليرغم ارسال فرم بانكي من انرا نگرفتم . فكر ميكنم كه مطلب هم چنان در سايت در بخش كانادا باشد.

خانم اقبال و ‌اقاي پويا و انهائي كه فحاشي كرده ايد براي من فرقي نمي كند كه شما كي هستيد براي من اين مهم است كه شما چه مي گوئيد و ايا به انچه مي گويئد عمل ميكنيد . يعني ازادي بيان براي همه وبدون حد و محدوديت. هيچ دلخوري شخصي هم از شما ندارم . و تهمت هاي شما را هم مي بخشم .

هر كه عاشق شد خداي را يافت و هركه خداي را يافت خود را فراموش كرد . شيخ ابوالحسن خرقاني

من ان قدر خود را دوست دارم
كه مي خواهم براي شما بميرم
كه مي خواهم برگ درخت شما باشم
كه مي خواهم
در روز بزرگداشت زيبائي يك لبخند
ميدان رقص شما باشم

سياست امريكا ، ليست تروريستي و بزرگ نمائي رهبري مجاهدين


سوال من از 2-3 تا نوشته مننتقدانه و نه فحاشانه و نيز اقاي ناظر اين است فكر نمي كنيد شما موقعيت اجتماعي خود تان در داخل كشور را زياد ي جدي گرفته ايد ؟ در حاليكه داخل كشور به شما دسترسي ندارند.‌ اينتر نت تنها يك وسيله خبر رساني است كه ميلوينها ايراني به ان دسترسي نداريد. باور كنيد در دنياي سياست جهاني و نظم نوين جهاني نيمي از كره زمين هم نابود شوند كسي در كاخ سفيد براي بك لحظه كارش را متوقف نمي كند مكر اينكه با منافع امريكا د رتضاد باشد.
انسان مبارز بايد اميد و ايمان داشته باشد ولي ارمانگرائي انقلابي به حل مشكل ملتها كمك نمي كند.
نوم چامسكي مي گويد عليزغم اينكه مخالفين ميكويند امريكا در ويتنام شكست خورد. به نوعي بايد گفت به همه ان چيزي كه ميخواست نرسيد. نتوانست ويتنام را فيلي پين كند. زيرا امريكامي خواست با نابودي كامل وييتنام جلوي هر الگو شدني را بگيرد. امريكا ويتنام را نابود كرد.
براستي فكر ميكنيد كه مجاهدين فعلي يا حتي جمهوري اسلامي در سياست جهاني ،‌ ميتوانند كسي را وارد ليست و يااز ليست تروريستي خار ج كنند. ؟‌ اجازه بدهيد كمي بيشتر به اين مسئله بپردازيم.
اميدوارم كه سازمان هر چه زودتر از ليست خارج شود ولي داستان انجوري كه سازمان مي گويد نيست.

بعد از ساليان دراز در سياست و زندگي در غرب بايد اموخته باشيم كه در دمكراسي غرب راي مردم تنها نفش در انتخاب سياست مداران موجود در صحنه دارد كه هر چند صباحي امكان تجديد قرارداد باانان را دارند سياست و سياست گذاري (به مفهوم رايج ان) در خيابانها و با تظاهرات مردم تحقق پيدا نمي كند .

1. يك ميليون انگليسي و همين تعداد اسپانيائي عليه اشغال عراق تظاهرات كردند ولي توني بلر و نخست وزير قبلي اسپانيا كه رابطه نزديكي با برادر احمد چلبي كه در ساختمان سازي در اسپانيا فعال هست ، دارد ،‌ در كنار بوش به اشغال عراق كمك كردند.

2. اگر ارتش ازادي بخش ايرلند از ليست تروريستي در امد برا ي اينكه كساني مانند كلينتون كه ايرلندي تبار هستند از جري ادامز رهبر بخش سياسي ارتش در كاخ سفيد پذيرائي كردند. وبسيار ي از سياستمداران امركائي ايرلندي تبار هستند كه تاريخا رابطه خوبي هم با انگليسي ها ندارد.


3. تمامي تروريستهاي 11/9 از پاكستان و عربستان بوند . خانم رايس در سفر پاكستان مي گويد پاكستان مدل خوبي براي دموكراسي در خاورميانه هست. خوب پس چرا صدام را سرنگون كرديد اون كه بود. زيرا ژنرال مشرف كه حا مي طالبان هم بود متحد كاخ سفيد است . و ايا مثلا نقض حقوق بشر در عربستان كمتر از عراق صدام و يا جمهوري اسلامي هست..

4. سازمان ازادي بخش فلسطين تنها وقتي از ليست تروريستي بيرو ن امد كه موجوديت اسرائيل را به رسميت شناخت

5. ببرهاي تاميل در سري لانكا عليرغم حمايت اكثريت پناهندگان تاميل دركانادا و اروپا و حمايت داخلي مردم مناطق تحت كتنرل تاميل ها از انان ،‌هم چنان در ليست تروريستي قرار دارند. زيرا هند از سري لانكا حمايت ميكند. هند روابط امنيتي با اسرائيل دارد . امريكا هم سعي در دور نگه داشتن هند از نزديكي با چين دارد . بنابر اين تاميل ها بزودي از ليست خارج نخواهند شد. نروژ چند سالي است كه توانسته اتش بسي موقتي را (كه اخيرا شكست)‌بين دولت و شورشيان به امضا برساند.

6. سناريوي سازمان سيا براي سلاح ها ي شيميائي صدام و قضيه ترور رفيق حريري در لبنان كه سوريه را در انزوا قرار داده است و پناهنده شدن عبدالحليم خدام به فرانسه بعد از خروج اخرين فرد خانواده اش و همكاري با كميته تحقيق سازمان ملل ،‌يك نمونه از پيچيدگي دنياي سياست و جاسوسي دارد . سوريه در ليست تروريستي امريكا هست.
.
7. حماس در ليست تروريستي هست .برا ي انها زن و بچه و سرباز يكي است ولي حمايت 40 % فلسطيني ها را دارند. برايشان هم چندان مهم نيست كه در ليست تروريستي هستند . چون در داخل فلسطين ارتباط تنگاتنگ با مردم دارند. رهبران انها هرروز در خطر حمله موشكي با هواپيماي اف 16 هستند . يكي از دلايلي كه شارون قصدداشت عرفات را از غزه بيرون كند بدين دليل بود كه مي خواست رابطه مستقيم وي را با مردم قطع كند. عرفات چندان منزه نبود ولي سمبل يك مقاومت بود و حضور وي در ويرانه هاي مقرش به مدت 3 سال خار ي در چشم اسرائيل و نقطه قوت مردم بود . حماس در انتخابات فلسطين مدعي است . لذا اين بار امريكا اجازه نداد اسرائيل انها را از انتخابات محروم كند . هر جريان سياسي بدون مردم مشروعيت و مو جوديت ندارد . حزب الله لبنان هم مشابه حماس باضافه اينكه در پارلمان چندنماينده هم دارد.

8. نلسون ماندلا مبارز بزرگ وصلح خواه و كنگره ملي افريقا ساله در ليست تروريستي دولت انگليس بودند. عليرغم تحريم همه كشورهاي دنيا عليه اپارتايد سفيد پوستان درافريقاي جنوبي . زيرا منافع انگليش اجازه نمي داد. دولتهاي استعمارگر به تنها چيزي كه نمي اندشيند منافع مردم دي ركشورهاست.
9. حزب پ. ك. ك. تركيه كه بدليل اينكه تركيه متحد امريكست سالهاست كه در ليست قرار دارد در حالي كه احزاب كردستان عراق الان متحد امريكا هستند و احزاب كردستان ايران خوشبختانه در اين ليست نيستند . امريكا هر زمان تياز به فشار به تركيه دارد از پ.ك.ك. به عنوان اهرم فشار استفاده مي كند.
امريكا مجبور شد د رقبال سيستاني در عراق عقب نشيني كند زيرا امريكا نيامده بود كه دموكراسي برا ي مردم عراق بياورد بلكه مي خواست نمايندگان خود را بدون انتخابات سر كار بگذارد. ولي امريكائيان مجبور شدند به سيستاني گوش بدهند مي توانيم با تفكرفقهي سيستاني مخالف باشيم ولي درعرصه سياست در زمان اشغال وي توانست منافع شيعيان عراقي را حفاظت كند.
لازم به ياد اوري است كه در حال حاضر هيچكدام از كشورهاي منطقه منجمله ج.ا. خواهان خروج امريكا از عراق نيستند زيرا مي دانند خروج امريكا يعني جنگ داخلي . عربستان و تركيه و ايران بطور رسمي وارد جنگ در عراق مي شوند.

امريكا به اين دليل از قيام شيعيان در سال 1991 پشتيباني نكرد زيرا به گفته سفير امريكا د رعراق ،‌ما نمي خواهيم كساني كه نمي شناسيم از طريق مسلحانه و قيام به قدرت برسند ،‌ ماترجيح داديم با كساني كه ميشناسيم (‌منظوروي صدام هست ) مذاكره كنيم. در ان عمليا تها دهها هزار نفر توسط ارتش عراق در خيابانها كشته شدند.

“در حاليکه آمريکا و انگليس منافع خويش در خاورميانه را از طريق جنگ تأمين مي کنند، کشور آلمان منافع خويش را توسط "گفتگوي سازنده" به همراه بهترين تماسهاي اقتصادي با ملايان تهران دنبال مي کند و اين همان روشي است که در قبال صدام حسين نيز در گذشته تعقيب مي شد.“ 5
امريكا و انگليس و اروپا هر گونه نا امني در منطقه نفتي جنوب را تهديدي استراتژيك براي اقتصاد خودشان قلمداد مي كنند. ايران كه “ رواندا “ نيست كه 800000 نفر با قمه هاي فرانسوي در ظرف چند روز سر بريده شوند .زيرا رواندا منابع زير زميني ندارد هيچ دولت اروپائي و امريكا دخالت نكرد . فرانسه اجازه نمي دهد كشور ساحل عاج دچار بي ثباتي باشد و نيرو به انجا ارسال ميكند . در همان زمان قتل عام روزنامه تورنتو سان تورنتو كه روزنامه دسن راستي هست در صفحه اول و زخمي اش كرده بود با عنوان “ جنا يت كا را مجازات كنيد “ را چاپ كرده بود زيرا يك نفر سگي را ه ماشين خودش يسته بوده و كشيده بود و سگ زخمي شده بود. قصه مردم با دولتها كه بايد عمل كنند فرق دارد. مردم در طرف ماهستند.

امريكائيان هيچگاه اجازه نمي دادند صدام از حدي جلو تر برود و نه اينكه خميني به خاك عراق دست يايد. هنري كسينجر گفته بود ما در اين جنگ برنده نمي خواهيم. علت بمباران سكوهاي نفتي نوروز و سرنگون كردن هواپيماي مسافربري را هم بايد دراين راستا ارزيابي كرد.
يكسال قبل بدون اينكه اتفاقي بيفتد كارشناسان گفتند نفت به 100 دلار هم خواهد رسيد. تنها چند منتقد بودند كه گفتند امريكا براي جبران كسري بودجه با افزايش قيمت نفت همه دنيا را مجبور خواهد كرد كه سهمشان را در جنگ عراق بدهند.

. عدم ممنوعيت سازمان در اروپا و امريكا عليرغم بودن نشان از خواست امريكا و ازاروپا دارد . در بهترين سناريو اروپائيان خواهان به رسميت شناخته شدن جمهوري اسلامي براي بيرون كشيدن سازمان از ليست خواهند بود. زيرا ليست بر اساس منا فع امريكا و متحدين تعيين مي شود نه بر اساس منافع مردم ايران و خواست اين سازمان و آن سازمان.

فرض كنيد كه سازمان از ليست تروريستي بيرون بيايد ايا در داخل كشور اتفاق تاز ه اي مي افتد. ان نمايندگان پارلمانها كه بايد حمايت كنند كه ميكنند و سازمان هم كه فعال هست. انها هم كه كمك مالي كنند و يا در تظاهرات شركت مي كنند الان هم با اين برچسب روبر وهستند. ايا واقعا مردم ايران منتظر اين هستند كه اروپا و امريكا ، سازمان را ازليست خارج كنند كه انها بر عليه رژيم قيام كنند.
در اين صورت سازمان بر مي گرده به موقعيت دهه 60 و در اوج جنگ ايران و عراق واوج وضعيت ارتش ازادي بخش و نفرات . مشكل سازمان در ليست تروريستي يودن نيست بلكه عدم حضور فعال و محسوس و عدم پايگاه اجتماعي گسترده در داخل كشور است. در ان زمان سازمان نتوانست كار يصورت بدهد حالا كه در وضعيت مطلوبي نيست.

وقتي شما در قدرت نيستيد و با قدرتهاي خارجي مذاكره مي كنيد،‌شما بايد بتوانيد بيشتر از انچه را كه انها منفعت اقتصادي و سياسي در معامله با حاكميت دارند پيشنهاد كنيد . سالهاي اوليه كه سازمان هنوز به اصول معتقد بود ؤ‌مي نوشت مردم ايران ( بخوانيد مجاهدين ) ما قراردادهائي را كه بااين رژيم بسته شود محترم نخواهيم شمرد. سازمان كه در بازي قدرت داراي تجربه شده است سالهاست كه ازين صحبتها نمي كند.
مگر اينكه براستي فكر كنيم كه ما هستيم كه سياست جهاني را رقم مي زنيم. كه ديگه نوشتن و فاكت اوردن كاري بيهوده است.
آيا فكر نمي كنيد سازمان تلاش مي كند كه با هياهو بر سر خروج از ليست و تظاهرات مي خواهد زد و. بندهاي پنهاني را پوشش بدهد كه به هواردان ثابتش بگوبد چون شما در خارج تظاهرات كرديد ما از ليست خارج شديم .
سازمان بتواند تظاهرات 1000 نفري صلح اميز درتهران راه بيندازد اروپا بدنبال سازمان خواهند امد.
.
جوهر فرهنگ استبدادي‌

متاسفانه همچنان فرهنگ استبداد تا اعماق استخوان تمامي جريانات سياسي از رهبر تا هواداران نفوذ كرده است. زيرا در فرهنگ استبداد تربيت شده ايم . وقتي كه پيكار در سال 54 مخالفان فكري خود را اعدام ميكند و و قتي سازمان فعلي مخالفانش را بدون هيچ مدركي به همكار ي با سازمانهاي اطلاعاتي متهم مي كند . ايا مي توان از استبداد حاكم انتقاد كرد كه چرا مخالفانت را سركوب مبكني ؟‌ چرا دگر انديشان (‌تاكيد من دگر انديشي است يعني ممكن است غلط باشد ولي با تفكر حاكم فرق د اشته باشد ) را بدون مدرك دستگير و شكنجه مي كنيد ؟‌

اقاي پويا
ايا جريانات سياسي مبرااز پاسخ گوئي هستند ؟‌ا


براستي چرادارو و دسته استبداد ولايت فقيه بايستي پاسخگو ي مردم باشند ولي دار و دسته هاي سياسي اپوزيسيون بدليل اينكه شهيد داده اند و با شاه و خميني مبارزه كرده اند از هر گونه ياسخگوئي مبرا باشند. آيا اين جملات همان استدلالي نيست كه دار ودسته خامنه اي و مصباح يزدي به انها كه خواهان پاسخگوئي ولايت فقيه و نهادهاي زير نظر وي هستند ،‌مي اورند .زيرا در نظر انان مردم معمولي كه هيچ كدام هم نامي ندارند (‌مثل من به گفته اقاي پويا ) “ اين فرد برخلاف آقای خرسندی نه خودش برای خوانندگان ديدگاه شناخته شده است و نه مواضع و رابطه اش با رژيم آخوندی مشخص است. ايشان ظاهرا با انتخاب اين اسم مستعار می خواهد از سابقه و شناخته شدگی مبارز بزرگ سعيد سلطانپور استفاده (سوء استفاده) کند.“

حق سوال هم ندارند زيرا ولي فقيه است كه بهتر مي انديشد و نماينده خدا هم هست و در كل بهتر از “ عوام كل الانعام “ ميداند عينا همين نظريه اي كه اقا ي پويا و بسيار ي از رهبران سياسي گروهها در عمل دارند كه تنها مادموكراسي را مي شناسيم و صلاحيت اظهار نظر و تحليل داريم .

اقاي پويا نقش دادستان را هم بازي مي كند و از طرف خوانندگان ديدگاه هم حكم صادر ميكند كه من براي انان شناخته شده نيستم.
وادار كردن اگاهانه و يا نا اگاهانه به سكوت يك نويسنده ،‌ يك شاعر و يك روشنفكر و حتي يك انسان معمولي مانند من كه بر فرض سواال بي ربط هم داشته باشد (كه البته با ربط هم هست) يعني مرگ . زيرا انان با سوال كردن خلق مي شوند و رشد مي كنند. پس چرا سعي مي كنيد خود سانسوري را تحميل كنيد. چرا به اقاي محدثين نمي گويئد بجاي طفره رفتن در بيانيه غير سياسي وغير ديپلماتيك وسراسر ناسزا ، جواب بدهد، چرا من را مي خواهيد ساكت كنيد.؟

تا شاعري شاعر شود
خون هزار كشت و كار
د رچوب و
سنك و
پولاد تاراج ميشود
تا شاعري شاعر مي شود
هزار پرنده مي ميرد
پس من هزار بار
از يك تعهد غمناك بيشترم


# اقاي پويا به اقا ي ناظرانتقاد ميكند كه چرا اين مطالب را چاپ مي كنيد (‌طنز آقاي هادي خرسندي در مورد حزب كمونيست كارگري و مطلب من در مورد مسعودرجوي ) واز ان به عنوان رسوائي نام مي برد.من نمي دانم ايشان كلمه “‌اسكندال “ را بجاي رسوائي به چه منظور بكار برده است .ولي نبايد گله گي كرد كه مردم چرا حرف روشنفكران را نمي فهمند. “ در يکی دو هفته اخير دو اسکاندال يا به زبان خودمان بلبشوی نوشتاری در سايت شما برپا بود و من ميخواهم بگويم که در هردوی اين موارد به گمان بنده شما شخصا به عنوان مسئول سايت ديدگاه مقصر هستيد.“


جوهر انتقاد اقاي پويا اين است نشر اين اكاذيب “ باعث تشويش اذهان عمومي مي شود “.3 ايا جوهر استدلال اقاي پويا و فحش دهندگان با استدلال ‌ قاضي مرتضوي در بستن روزنامه ها يك سان نيست .فكر مي كنيد مرتضوي استدلالش همين نيست ادمهائي با نام مستعار ( كه البته مي توانند حرفهاي درستي هم بزنند ) با چاپ يك مطلب براي مردم توهم ايجاد مي كنند .ايا شما به شعور خوانندگان تو هين نمي كنيد يعني اينكه انها قدرت تشخيص ندارند.

به استناد قانون امنيت عمومي 1339 كه مرتضوي همه روزنامه ها را با استناد ان يك شبه بست مي توان ديدگاه را هم بست زيرا اين اقاي ناظر به عنوان مدير مسول ،‌ مقاله يك ادم گمنام را چاپ كرده . ايا حرف شما مفهموم ديگر ي دارد؟

مرز بين سانسور وازادي در اينترنت

. اقاي پويا در اينتر نت مرز بين سانسور و ازادي بيان عقيده يك كليك است. اگر مطلبي را نخواستيد حذف كنيد نه اينكه نويسنده را حذف كنيد چون براي شما ناشناخته است. واين مشكل اپوزيسيون هم هست ادم بي عنوان حق حرف زدن ندارد. ادمهاي عنوان دار هم كه سد راه وحدت و مبارزه ميشوند زيرا تنها انها هستند كه مي فهمند وبايداز كانال انها هر حركتي اقدام شود. و انها هم متاسفانه فسيل شده اند.

شما چندان به خودتان مشغوليد و خودتان را جدي گرفته ايد كه فكر مي كنيد مردم ايران همه اينترنت دارند و همه هم فقط نشستند سايت ديدگاه و مطلب من را بخوانند. شما فكر ميكنيد اينها مسله مردم ايران هست كه سعيد سلطانپور چي نوشت ،‌پويا چي گفت و رجوي كجاست ؟ و يا حزب كمونيست كارگري چند بخش است.

جوانان ايراني زيادي در تورنتو دانشجو هستند . بسياري از اين جمعيت كه شايد بالغ بر بيش از 5 هزار نفر بشوند بعلاوه انان كه در دبيرستان هستند و نيز فارغ التحصيلان دانشكاهها در صحبتهاي كه ميشود گاها منتقد هم هستند كه“ چرا شماا انقلاب كرديد“ و باعث دربدري انان شده ايم .
بعضي از انها تنها با نام منافق بدليل تكرار در مدارس اشنا هستند. و اصلا به سياست اهميتي نمي دهند. نه به حاكمان نه به مخالفان. انها يك ادبيات ديگري دارند كه ما با ان بيگانه هستيم ومتاسفانه ما نتوانسته ايم با نسل جوان رابطه موثر برقرار كنيم تا تجاربمان را منتقل كنيم . البته در اين مورد من از تجربه خارج كشوري صحبت مي كنم .
دوست معلمي كه بتازگي به كانادا برگشته است مي گفت در كلاس وي كه 22 تا شاگرد 15-16 ساله در مجيديه تهران دارد از انها پرسيدم كه قبل از جمهوري اسلامي چه حكومتي سركار بود و نام شاه چه بود ؟‌ وي ميگفت بعد از فكر كردن تنها 2 نفر گفتند پهلوي و يك نفر گفت محمد رضا شاه. . وي نتيجه گيري مي كرد كه اين نسل كاملا از نظر تاريخي با تاريخ ايران نا اشنا ست.

لطفا شما به من بگوئيد كه چرا من نبايدشما را با انصار حزب الله و حزب كمونيست كارگري يكي بدانم ؟
اياا تفكر شما با هوادران خامنه ا ي و احمدي نژاد يكي نيست چرا كه انها هم سوال را و انتقاد از انها را حرام ميدانند و مستوجب زندان.
ايا اگر شما قدرت داشتيد و بجاي جورج بوش بوديد نوام چامسكي بزرگترين روشنفكرضد سياست خارجي امريكا و بوش را به هرقيمتي ساكت نمي كرديد. .


من و سازمان مجاهدين

پيوستن و جداشدن از احزاب و جريانات در اكثر مواقع بسيار دردناك و تلخ است زيرا تو اعتمادي را كه در دنياي استبداد زده كه مهم تر از جان هست را به انان بدون چشمداشت داده اي ولي اگر چه زنده ماندي ولي اين زخمي كه از خيانت به اين اعتماد به دوست بر قلب توست هرگز بهبود نمي يابد. مي بيني سالهائي را در سياست گذراندي و بدون اينكه بداني و در مقاطعي بدون اينكه رهبري ان جريان هم بداند تيشه به ريشه خودت و ملت خود زده اي و اب به اسياب دشمنان ابادي و ازادي كشورت ريخته اي. چه تصوري داريد وقتي كه فكر مي كنيد كه براي صلح و ازادي تلاش مي كنيد ولي بعدا مي بيني كه تلاشت در خدمت جنگ و ويراني و نفرت در امده است.
چه كسي ميتواند ان وحدت سال 57 را برگرداند . چه كسي علي ها و قاسم ها را بر ميگرداند. چند سال طول خواهد كشيد كه زخمهاي خونين اين ملت و اين كشور مرهم شود. البته اگر جنگ تاز ه اي براي ملتمان خواب نديده باشند. .
نبوديد!
شما نبوديد!
كه جهان در جهان گم شد
شما نبوديد
كه سنگ اوردند و
آئينه بردند
كه مه آوردند و
آفتاب بردند
كه تيغ اوردند و
تاك بردند
كه جهل اوردند و
خردبردند
شما نبوديد
كه ميدان يافتن
به پرتگاه گم شدن
مبدل شد
شما نبوديد
كه واژگان خدائي مي كرد

كمال رفعت صفائي

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


58بهار
ارم سازمان تا اخر تابستان 58 جلوي در كاخ قصر فيروزه (‌كاخ وليعهد )‌انتهاي خيابان نيروي هوائي اويزان بود . بچه هاي محل ما يكي از قويترين بخش محلات سازمان بودند. عليرغم فشارهاي عوامل ضد سازمان . سازمان براي تمرينات به انجا امد. عكس شهيد اشرف ربيعي متعلق يه همين زمان است.
علي محمد تشييد از كادرهاي مركزي و كانديد نمايندگي مجلس اول شوراي ملي مسول ارتباط با ما بود. و فكر ميكنم هنوز در روابط و مناسبات سازماني هست.

تابستان 58
وزارت اطلاعات داشت شكل مي گرفت . با احسان و ياسر زنگنه (‌از سران وزارت امورخارجه فعلي ) كه به زبان عربي تسلط داشت و عضو بخش تبليغات سپاه بود و همسايه ما شده بودند ،‌ نزديك شدم.. به اكبر اقا (‌مهدي تقوائي )‌از اعضا يزير مركزيت سازمان اطلاع دادم. اكبر اقا بچه شهباز تهران بود و ماهفته اي يك بار نشست داشتيم . تفسير قران و جمع بندي خبرها و تحليل . البته همه تيپ فكري هم در جمع يپدا ميشد. من ازيشان در تحليل خبر كه در زندانها مجاهدين از ان استفاده مي كردند ،‌خيلي ياد گرفتم.

اكبر اقا پاش توي گچ بود من رفتم بيمارستان در سه راه سيروس . گفت سعيد تو خودت بايد تصميم بگيري چون كار ي است خيلي سخت چون بايد زندگي دو زيستي داشته باشي و اين ممكن نيست مگر اينكه هر شب حسابرسي شديد ي از خودت بكني . در غير اينصورت امكان حل شدن در سيستم را داري.
گفت خوب فكرها تو بكن. بعد از چند روز تصميم گرفتم كه دنبال كار را نگيرم. و سرنوشت ما را به مسير ديگر انداخت.

مهدي تقوائي سالهاست كه بدليل اختلاف در مسائل از سازما ن كناره گيري كرده است و در انگليس زندگي مي كند. تا انجا كه اطلا ع دارم تا كنون چيزي از روابط و مناسبات منتشر نكرده است. از ان جمع شنيدم كه چند تا شهيد شدند. چند نفر منجمله برادراكبر اقا زنداني ولي بعدا ازاد شدند. ازون جمع يك ياز بچهها كه كعلم در ورامين بود د رحياط مدرسه اعدام شد. سال 60
وي همرا ه با شهيد احمد رضائي در محاصره ساواك شاه قرار مي گيرد كه شهيد رضائي با كشيدن نارنك د رميان ساواكيها به شهادت ميرسد .
مهدي تقوائي بعد ها از سازمان جدا شد ولي همسر ش در عراق باقي مانده بود. شنيدم كه ترچيح داده است كه عرفان بگزيند تا اينكه در سياست بطور جدي دخالت كند. در هرحال اميدوارم هميشه سلامت باشد .

دادگاه سعادتي

تا بستان 59 بو د . رژيم انرژي زيادي از سازمان در مورد مسئله سعادتي گرفته بود. سعادتي همچنان در زندان بسر ميبرد . چندين بار دادگاه وي به تعويق افتاده بود. تبليغات وسيعي عليه سازمان در جريان بود. جريان سعادتي مسئله سياسي روز بود به سازمان خبر دادم كه به قاضي پرونده سعادتي دسترسي پيدا كرده ام. . سازمان از طريق مهدي تقوائي ‌ با من تماس گرفت و گفت ببين حكم سيد (‌ سعادتي به اين اسم خوانده ميشد ) چيه ؟ زيرا ‌بر طبق قوانين جاري (59)حكم جاسوسي اعدام بود.
ظهر روزدادگاه با تفاق قاضي كه از قضات دادگستري بود و يكي از مسولين واحد تحقيق و استرداد بنياد مستضعفان و يك دكتر دوست قاضي براي ناهار به ساندويچ فروشي يكتا در خيابان مصدق چند قدمي بالاتر از سه راه محموديه رفتيم . توانستم صحبت را به سعادتي بكشانم . گفت “‌چون سيد است حكم اعدام نمي دهيم . “ ان موقع ها كه تلفن همراه نبود . دلم هم شور ميزد كه سريع تر خبر را به سازمان برسانم. خوشبختانه در يك فرصت به آقا مهدي تلفن كردم وخبر را كوتاه گفتم.
براي اناني كه در روند جريانات نيستند لازم به ذكر است سازمان هواداران زيادي در بنياد مستضعفين از طريق بچه هاي حسابرسي كه اكثرا از بچه هاي دانشگاه تهران بودند . داشت. .

نزديكيهاي ساعت 2 بود كه باتفاق به زندان اوين رفتيم. چون با قاضي بوديم بسرعت كارت ورود گرفتيم ولي در دلم تاپ تاپ بود چون ما در شرق تهران ودانشگاه تهران در هواداري سازمان مانند كفر ابليس بوديم . الن كه دارم اين مطالب را برا ي اولينبار مي نويسم حس ميكنم ضربانم بالا رفته است. ان موقع وقتي بجه را دستگير مي كردند خط اين بود كه به عنوان مبارزه منفي اسم نمي دادند البته شكنجه اي در كارنبود و تا وقتي اسم نميدادي ازاد نمي شدي . چند نفري از ميليشا بيشتر داخل زندان نبودند. دادگاه در اتاقي كوچك در طبفه دوم دادسرا بود . سعادتي در راهروي ميان طبقه همكف و دوم روي يك صندلي نشسته بود . 2 پاسدار با كلاشينكف كنار وي ايستاده بودند . بعد از مدتي موسوي تبريزي دادستان انقلاب ظاهر شد. سعادتي از روي صندلي برخاست و گفت سلام حاج اقا . موسوي تبريزي بسرعت جواب سلامش را داد و به راهش ادامه داد. دراين ميان دو تا پاسدار پشت سر موسوي راه افتادند. موسوي تبريزي يواشكي به انها كفت “ تنهاش نذاريد. “

دادگاه بعد از چند ي شروع شد . بعدا سعادتي به 12 سال زندان محكوم شد.

سعادتي در زندان به جرم عضويت در كادر مركزي سازمان و تحريك سعيد افجه اي از تشكيلات سازمان در قتل محمد كچوئي -رئيس زندان اوين و ترور لاجوردي كه در ان ترور زنده ماند- در بعد از 30 خرداد اعدام شد. سعيد افجه اي بعد از شليك به پشت بام دادسرا ي اوين رفت و از انجا خودش را به پائين پرت كرد و كشته شد. من شنيدم كه وي قرار بود سعادتي را فراري بدهد كه نشد.
خانم اقبال صحبت از رساندن خطوط توسط سعادتي به بند زنان در اوين مي كنند. با توجه به وجود نفو ذي هائي مانندسعيد افجه اي امكان ان هست و تناقضي با مطالب من ندارد .
سعادتي در هنگام ملاقات با ماموران كا. گ. ب. در شركتي پشت سفارت انگليس توسط ماموران كميته منطقه 9 به سرپرستي مهندس غرضي كه بعد ها استاندار خوزستان وسپس وزير نفت شد دستگير شد. بهار ازادي سعادتي از همه زندانيان سياسي زمان شاه كمتر بود.
سعادتي با نام مستعار سيكو در اين مذاكرات شركت داشت . متاسفانه سازمان سيا در ان زمان هنوز شنود عليه سفارت شوروي را داشت . طرف روس بدليل مصوونيت سياسي ازاد شد. روسها از سازمان كه در ان زمان كنترل بخشي از ساختمان ساواك را داشت خواسه بودند كه پرونده تيمسار مقربي را كه در زمان شاه به اتهام جاسوسي براي شوروي اعدام شده بود بياورند تا چگونگي لو رفتن وي را بدست بياورند. .


نكته اي كه لازم به گفتن است اين بود كه يك وصيت نامه اي به شهيد سعادتي نسبت داده شد كه در ان از سياست سازمان انتقاد شده بود كه بدرستي ان شك هست . البته گويا حجاريان معتقد بود ه كه وي را بدليل اختلاف با اعلام جنگ مسلحانه با مسعود نبايستي اعدام كنند ولي لاجوردي بدليل ضديت شديد با بچه هاي سازمان از زندان شاه ،‌حاضر به اينكار نشد . زيرا در روزي كه خبر اعدام وي در راديو اعلام شد يكي از سركردگان امنيتي رژيم (م.د)گفت “‌ سعادتي كه چند شب پيش زدنش زمين “ زدن زمين اصصلاح اعدام توسط پاسداران بود. نكته قابل توجه تاريخ وصيت نامه بود كه روزاعلام خبرتير باران بود و اين در اصل درست بودن وصيت نامه جاي سوال ميگذارد..

7 تير 60

انفجار شديد ي شهر تهران را لرزاند. از اپارتمان هاي ا.اس .پ در يوسف اباد مي شد دود را در اسمان ديد.
صبح قاسم مسول تشكيلاتيم تلفن كرد گفت ببين دكتر هم هست يا نه (‌منظور دكتر بهشتي بود ) به خانه اقاي تهراني كه از سپاه بود و در برج روبرو مي شست خبر را پرسيدم . گفت دكتر شهيد شده است. مي خواست بره پزشكي قانوني كه من هم گفتم مي ايم. اول به محل حزب جمهوري اسلامي رفيتم. سالن حزب يك سوله با سقف بتو ني يكپارچه بود . و ي تصميم گرفت كه به پزشكي قانوني برويم. با وي به داخل سردخانه رفتيم . احمد خميني اومد و جنازه بهشتي را بهش نشان دادند. 2 روز قبل بهشتي ردر كاخ دادكستري با حدود 20 محافظ از پله ها بالا مي رفت و حالا كشته شده بود. براستي كه ادم ار فرداي خود خبر ندارد. عبدالحميد ديالمه نماينده مشهد كه از مخالفان سرسخت سازمان بود تنها يك سوراخ در پيشاني اش بود.
د رهمين موقع هادي غفاري وارد شد و با سيد احمد خميني در سردخانه به جسدها سر زدند. غفاري د رحاليكه عصباني وبد و فحش مي داد با بيسم به كسي گفت كه بيا الان ميريم هرچي منافقه د رمحله هست را مي كشيم. دل توي دلم نبود. قاسم تنها مسول بود و تلفن هم نداشت. پدر اقاي تهراني يك مغازه اب ليمو فروشي بزرگي روبروي پارك شهر ضلع غربي داشت . تلفن كرد كه گلاب سفارش بده . گفتم من مي رم مي ااورم. بسرعت به سمت خانه قاسم كه در منطقه شهر ارا بود رفتم و خبرشروع قتل عام را بهش دادم .گفتم سريع خبررا به بچه ها بده. با سرعت به پار ك شهربرگشتم. 3 تا شييه گلاب بزرگ را گرفتم امدم توي سردخانه . سرراه 2 تا ماشين را ديدم كه خورد شده اند زيرا رانندكان ان در موقع شنيدن خبر مرگ بهشتي تبسم زده بودند. بهشتي ا در بين مردم غير حزب اللهي طرفداري نداشت.
از طرفي دل توي دلم نبود چون تمام تشكيلات سازمان تحت تعقيب و امكان لو رفتن هم بود . هر چند ما مدتها بود كه از نيروي هوائي اسباب كشي كرده بوديم وچند ماهي بود كه كه بدستور سازمان در نشست هاي جمعي شركت نمي كردم ولي دستور سازمان براي راست زدن رانبپذي فته بودم . گفتم من توده اي نيستم.
از طر ف ديگر مي خواستم ببينم كه چند نفر كشته شده اند. تا نزديكهاي ظهر بيشتر از 76 نفر از مقامات شنا سائي شده بودند ولي رقم روي 72 نفر باقي ماند كه با بهشتي مي شدند 73 نفر كه خميني از ان به عنوان واقعه كربلا ياد كرد.
الان كه به ان روزها نگاه ميكنم وقتي كه ازديد ن ان جناز ها خوشحال بودم مي بينم كه چگونه نفرت تمامي وجود ما را پر كرده بود . ما را چه ميشد.؟زيبادي در اين است كه د رمرگ دشمن خودت هم شاد نباشي. در اوين صداي شكنجه فردي را ميشندم كه تا صبح در شعبه 4 كابل مي خورد. بازجوها نوار نوجه اهنگران در سوگ بهستي را گذاشته بودند و به وي
مي گفتند تو بهشتي را كشتي اون هم زير شكنجه مي گفت سعادتي را شما كشتيد .
هاشم كلاهي كه از هواداران سازمان بود مسول اين بمب گذاري اعلام شد. بمب در زير تريبون جا سازي شده بود.و موقع سخنراني بهشتي كه دبير كل حزب بود منفجر شده بود.
ايتدا ماموران كميته به خانه خاشم كلاهي كه كشتي گير فرنگي كار تيم ملي بود و در حوالي ميدان حسن اباد زندگي مي كرد ريخته بودند و لي بعدا متوجه تشابه اسمي شده بودند.
هاشم كلاهي مورد اعتماد رفسنجاني بود و مسول خبر كردن افرا برا ي جلسات حزب وي چند بار به رفسنجاني تلفن كرده بود تا مطمئن شود كه وي مي ايد. رفسنجاني زودتر جلسه را ترك كرده بود . به همين دليل در ميان تسويه حساب جناحها بارها انگشت اتهام به سوي رفسنجاني هم رفت. سازمان در اعلاميه اي كه بلافاصله منتشر كرد از انفجار به عنوان “ آتش قهرفرزندان خلق قهرمان ايران “‌ در پاسخ به اعدامهاي 30 خرداد يا كرده بود . ولي من الان از اينكه جزيات ان باشد جيزي بياد ندارم. اشاره مستقيم از چگونگي ان نبود . برداشت من اين است كه اين اعلاميه قبل از اين عمليات جاپ شده بود. در هر حال هيج خبر ي از كلاهي نشد ه است. هيچ سازماني منجمله سازمان مجاهدين هم هيچكاه رسما مسوليت انرا به عهده نگرفت.
بهترين كادرهاي طراز اول حزب جمهور ي اسلامي در اين انفجار كشته شدند.

شهيد قاسم مولوي زاده از بچه هاي صنايع هلي كوپتر سازي شب به منزل ما امد و گفت “ بچه ها فردا هر كس با هر سلاحي كه ميتواند تهيه كند بيايدبيرون . سازمان مي خواهد دانشگاه تهران را بگيرد. االبته من و( س) ادر ان موقع گفيتم ما نيستم. من و(س) هم بروز نمي داديم كه الان هم با سازمان هستيم مي دانستم. ( س) روزنامه مجاهد مي خواند ولي اصلا فكر نمي كردم وي يكي از بچه هاي نظامي سازمان باشد. به قاسم گفتم تو مطمئني كه اين خط سازمان هست . گفت مسول من اين خط را داده . من اخرين دفعه اي بود كه قاسم را مي ديدم. قاسم در روزي كه دخترش بدنيا امد در سال 60 تيرباران شد. سال 64 در اولين در تماس با سازمان با هزار بدبختي عكس قاسم را برا ي سازمان بردم ولي تا انجا كه م يدانم سارمان عكس وي را د ركتاب شهيدان چاپ نكرد. راستي دليل اينرا هم بايد بپرسم ؟‌
مادر قاسم هميشه ما را مقصر ميدانست و كفته بود اينها خودشان اينها را مجاهد كردند و خودشان فعاليت نكردند. و جه قدر سخت است كه متهم مي شوي ولي نمي تواني واقعيت را بگوئي .

فردا ي انروز تشيع جنازه كشته هاي 7 تير بود و هزاران نفر به خيابانهاي تهران امدند. شايد دليل عملي نشدن طرح تصرف دانشگاه تهران ،‌ حضور گستره مردم در تشييع جنازه بود. شايد الان اين طرح نظامي مسخره بنظر بياد وقتي اشل ارتش ازادي بخش و جنگهاي كلاسيك مانند چلچراغ را در نظر بگيريم . ولي بهر حال در ان دوران واقعيتي بود . ٍ
در ان زمان يك خط جنگل بود كه سازمان به ان معتقد نبود و خط ديگر جنگ چريك شهري كه سازمان به ان اعتقاد داشت . با درنظر گرفتن عمليات 7 مهر 1360 كه در خيابان مصدق بين راه اهن تا ميدان ولي عصر اتفاق افتاد. احتمال اين طرح هست. . در 7 مهر كه به كشته شدن حداقل 100 تا از بچه هاي سازمان تمام شد كه در تيم هاي دو نفره خيابان مصدق را به تصرف در اوردند و شعار مرك بر خميني سردادند. اين خط سازمان بود كه براي اولين بايد شعار مرگ بر خميني را به ميان مردم برد. . قبل از غروب تقريبا همه تيم ها دستگير شدند. حداقل 20 نفر در همانجا منجمله د ركنار سينما راديو سيتي بعد ازينكه دستگير شدند ،‌ تيرباران شدند. البته در اين مقطع مي شود نظر داد كه جان هر كدام از انها كه موسي تبريزي هم انرا در روزنامه با افتخار اعلام كرد بسيار بيش از اين طرح هاي خيالي و بچه گانه ارزش داشت.

.در رابطه با كم تجربگي سازمان در همين رابطه بد نيست خا طره اي را ذكر كنم. سر شب بود زير پل جلا ل ال احمد منتظر ماشين بودم كه ديدم پژوئي دنده عقب مي ايد. 2 نفر جلو و يك نفر عقب بود. خودم را جمع و جور كردم فكر كردم گشت كميته است. ديديم يكي گفت سعيد بيا بالا. شهيد محمد قائم شهر بود. 2 تا محافظش هم سنهاي خودم بودند . روي پاشون كلاشينكوف بود و خيلي هم خونسرد بودند. سوار شدم . از يك طرف نگران بودم كه من اسلحه نداشتم و ان روزها درگيري ها بين گشتهاي كميته و واحدهاي عملياتي سازمان به 60 در گيري هم مي رسيد و همه چيز تمام ميشد. خوشبختانه راه نزديك بود . به اپارتمانهاي ارين روي پادگان جمشيديه مي رفتم. گفت سعيد از كاخ فيروزه چه خبر ؟‌گفتم خبري ندارم مي دانم كه تحويل بنياد شده . گفت مي خواهيم انجا را بگيريم. گفتم جدي مي گي ؟‌ موفق باشي. و رفتند. نتواسنتم بفهم تصرف اونجا چه فايده اي دارد ؟‌ بعد ها فهميدم محمود در زندان اعدام شد.

شكنجه شدن 3 پاسدار

مطبوعات ازاد در دنيا نقش مهمي در كشف حقيقت دارند. فرق خبرنگاران د رجهان ازاد و استبداد دراين است كه انها به دنبال كشف حقيقت مي روندو به نتايجي مانند واتر گيت ،‌ رسوائي مالي در كانادا ،‌ استراق سمع غير قانوني در امريكا توسط بوش ،‌ زندانهاي غير قانوني سيادراروپا و زندان ابوغريب مي رسند. افشاي اين اخبار باعث مي شود كه مانند قانون اخير كه شكنجه زندانيان توسط امريكائيان ممنوع شد به تصويب برسد كه پيروزي برا يحقوق بشر به حساب ميايد. بوش بر خلاف ميلش انرا امضا كرد چون معتقد بود بايستي اطلاعات مهم مظنونان را تخليه كرد. ب هرچند انها دستگير شگان را به كشورهاي ديگر مانند مصر و اردن و سوريه مي فرستند وانها شكنجه ميكنند.
خبرنگاران كه البته توسط يك منبع داخلي خبر دار ميشود از مسولان سوال مي كنند والبته انها هم در ابتدا انكار ميكنند . تا اينكه زير فشار افكار عمومي مجبورند عقب نشيني كنند. حالا اجازه بدهيد برا ي اينكه شيوه شفاف خبر رساني در سازمان مجاهدين را ببينيم.
من به عنوان يك خبرنگار از اقاي حسين ابريشمچي كه مسول اطلاعات سازمان در هنگام وقوع حادثه بود ه است ، بپرسم كه به اين سوال براي روشن شدن ذهن همگان پاسخ بدهد. ؟
سازمان فعلي سالهاست (‌تاانجا كه من دنبال مي كنم ) باهيچ نشريه ايراني مصاحبه نكرده اند. البته من چندين بار قبلا از طرق كانا لهاي سازمان د رتورنتو و اروپا سعي كرده بودم كه مصاحبه اي با مسولين فعلي سازمان داشته زيرا سلسه مصاحباتي با دكتر پيمان (‌حنبش مسلمانان مبارز )‌محمد توسلي (‌نهضت ازادي )‌،‌لطف الله ميثمي (‌از اعضاي اوليه سازمان كه در انفجار بمب در زمان شاه بينائي خود را از دست داد )و چند فعال سياسي ديگر در رابطه با 30 خرداد و نقش سازمان ومسعود رجوي كه در ايران انجام شده بود و اتهامات جدي و نقدهاي اصولي به اين حركت داشتند . داشته باشم .. ولي ميسر نشد. منجمله در تظاهرات اخير در واشنگتن ار طريق (‌امين )‌يكي از فعالين شناخته شده سازمان در تورنتو ولي انها منرا به سايت مجاهد و نشريه مجاهد حواله دادند ؟‌ اتفاقا يك دفعه هم در سال از طريق اقاي ناظر تماس كرفتم كه ايشان اقاي اسماعيل وفا يغمائي را پيشنهاد كردند كه من نوشتم من يك عضو مي خواهم كه پاسخ هايش پاسخ رسمي سازمان باشد . بنابر اين بعيد م يدانم كه جوابي دريافت كنيم.
البته اگر اقاي ابريشمچي جوابي ندادند كه با توجه به سابقه سازمان بعيد هست . لذا من اين حق را براي خودم محفوظ مي دانم كه اطلاعات خودم با ذكر منبع را باطلاع همگان منجمله كميسسون حقوق بشر سازمان ملل و نيز سازمان ديدبان حقوق بشر و مطبوعات ،‌ بگذارم


در سال 65 به تركيه امدم. زيرا بايد به خدمت سربازي مي رفتم و قرار بود با سازمان در اين مورد مشورت كنم. در سال 64 در المان به سازمان گفته بودم كه من حاضر به خرج ازايران نيستم و ترجيح مي دهم داخل باشم. (‌س) و (‌ع) هنوز د ر المان هستند و و ازين جريان د راطلاع .
من با پرداخت 500 هزار تومان در سال 64 پاسپورت قانوني بدست اورده بودم. انموقع برابر 7 هزار تاي امريكا بود كه قاچاقچي هم با نصف اين مبلغ تو را به اروپا مي بردند. .اتفاقا هم نامي با سعيد سلطا نپور كلي مشكلات ايجاد كرد كه داستان مفصلي دارد .

از هتل به سر پل زنگ زدم كه با مصطفي كاردارم . شهيد مصطفي (‌ترابيان )با من د رميدان ملت استانبول قرا ر گذاشت. اولين چيزي كه ازش پرسيدم د ر مورد صحت خبر شكنجه 3 پاسدار بود. من در مرخصي يكي از زندانيان هوادار كه از بچه هاي نظامي سازمان بود و زير شكنجه كف پايش را از دست داده بود .كسي كه باتفاق شهيد گلزاده غفوري به صبحگاه لويزان حمله كرده بودند و سالم از انجا خارج شده بودند. در مورد سازمان صحبت شد . وي با مسول عمليات 3 پاسدار كه يكي از فرماند هان نظامي تهران با دهها عمليات نظامي بود هم بند بود . كساني كه د ران دوران دستي در اتش داشتند مي دانند داشتن دهها عمليات و دستگير نشدن يعني چه ؟‌.
فرمانده مزبور ابتدا توبه كرده بود ولي بعد از مدتي سرمواضع بر گشته بودو سرانجام هم توسط لاجوردي اعدام شد.
2 رو زبعد كه همرا ه مصطفي رفتيم عكس بيندازيم براي پاسپورت كه بتوانمم براي اولين بار به عراق بروم در راه گفت سازمان چاره اي نداشت و لي د رعوض جان بسياري از رده ها حفظ شد.
بهش گفتم . فرق ما با خميني د راين است. گفتم وقتي د رزندان هستي و زير فشارهاي جسمي و حفظ اسرار و نگران بقيه و خودت هستي و تبليغات يكطرفه روي توهست،‌ وقتي شكنجه ها را ميديدم كفتم در اسلام ماشكنجه نيست وعهد كردم كه اگر روزي ازاد شدم د ركنار سازمان براي محو شكنجه بايستم.

من تا وقتي كه مصطفي اين خبر را تاييد نكرده بود فكر ميكردم انها زيز شكنجه اينمطلب را گفته بودند. البته نكته خصوصي تر هم در اين رابطه هست كه من بدلايل اخلاقي ترجيح مي دهم وارد ان نشوم .
البته شكست ما انجا بود كه وقتي سران رژيم را در پشت بام علوي تيرباران مي كردند همه هم صدا با ديگر انقلابيون خواهان افزايش ان بوديم. و كسي از حق زنداني مانند وجود هيئت منصفه و وكيل مدافع و فرجام خواهي دفاع نكرد يعني نه سازمان سياسي مي داستند و حساسيت داشتند و نه به مردم اموزش داده بوديم. و اين شد كه وقتي نوبت ماشد مردم هم عكس العمل جدي نشان ندادند. البته بحث مفصلي تري در اين مورد دارم كه د ر ژانويه 2005 در سويس در تظاهرات جلوي سازمان ملل برا ي بررسي پرونده نقض حقوق بشر رژيم،‌نوشتم و در سايتها چا پ شد.
.


بالطبع از انجا كه ما ياد گرفته بوديم دشمن اصلي را خميني بدانيم بنابر اين بقيه چيزها فرع مي شود . ديگرهيچگاه در مورد اين مسئله صحبت نكردم. ما ياد نگرفته بوديم كه رابطه ما با احزاب و جريانات بايد دوسويه و ديالك تيكي باشد. اگر جرياني به انحراف در غلتيد بايد ان اهرم را بدور انداخت چرا كه مبارزه با شرايط اختناق ، و پي جوئي ازادي و عدالت اجتماعي شرط است نه سارمان ها و احزاب . احزاب وسيله هستند نه هدف .
نه
د رجنگل هيچ درختي مقدس نمي شود
“ مقدس“
تك درختي است متروك
كه با دخيل هاي ارزان
مزين ميشود


مصطفي بچه اذربايجان ايران بود كه در تركيه دندانپزشكي مي خواند . و ي د رعمليات فروغ شهيد شد. مصطفي خيلي جدي بود و احساس مسوليت شديدي در مور د هزينه كردن پولهاي سازمان داشت .. در حاليكه بنظر م امد كه بچه هاي تشكيلات (حداقل در تركيه ) بعد از جر يان فروغ ابائي از خرج كردن پول سازمان نداشتند . يك تفاوت كيفي بين انها و بچه هاي جديد بود.

[مطلب را از اين جا دنبال کنيد]

Copyright: gooya.com 2016