چهارشنبه 5 بهمن 1384

رفسنجاني...، انديشه هاي سياسي... و يك سوال از محسن امين زاده! الف. ع. خ

محسن امين زاده ديپلمات با سابقه و معاون وزارت امور خارجه در دوران خاتمي با توجه به پيشرفت هاي بيست سال اخير كشور چين، كاستيهاي ايران را در مقايسه با پيشرفت چيني ها مورد توجه قرارداده و ازخاطرات سفر بيست سال پيش(1364) خود به چين همراه با هيئتي به رياست "رفسنجاني" سخن مي گويد. او دراين سفرتحت تاثيرصراحت رييس جمهور چين قرار گرفته كه خطاب به هيئت ايراني گفته بود:
"ما از وضعيت اقتصادی کشورمان راضی نيستيم. ما حداقل سی سال از کشور همسايه خود(ژاپن) عقب هستيم درحالی که هيچ دليلی برای اين عقب ماندگی وجود ندارد. مابايد ظرف 15 سال آينده به اندازه سی سال کار کنيم تا عقب ماندگی خودمان را دراين دوره به نصف برسانيم و اين يک تصميم ملی است"*

"امين زاده" بعد از آن تاريخ، در چند سفر متوالي ديگر به چين، درمي يابد كه آن كشور"تحول سريع و شگفت انگيزي را در زمينه هاي اقتصادي و اجتمايي" پشت سر نهاده است. به طوريكه در اواخر سال 2005 مقامات رسمي چين اعلام كردند كه توليد ناخالص ملي ساليانه كشورشان از مرز 2000 مليارد دلار فراتر رفته و از ايتاليا پيشي گرفته و به رتبه ششم جهان دست يافته است. امين زاده ضمن شگفتي از پيشرفت چيني ها در ادامه مي افزايد:
"آنچه من از سخنان رهبران چين درآن زمان درنيافتم تغيير مبانی اعتقادی رهبران چين نسبت به بنيانهای پيشرفت و عزت و منزلت کشورشان بود. اين مقام عالی چينی با جديت يک رهبر انقلابی از چيزی سخن می گفت که به اعتقاد او و رهبران وقت چين حرکتي انقلابی بود. آنان با همه ملاحظات ارزشی و انقلابی خود درصدد اصلاح ساختار و شيوه¬هايي بودند که از زمان انقلاب چين در اين کشور سامان يافته بود. شيوه هايي که جوابگوی دوران انقلابی چين بود اما در مسير توسعه عملا باعث عقب ماندگی چين از کشورهايي چون ژاپن شده بود. آنان مصمم بودند که اقتصاد چين را درمسير درست توسعه بيندازندو چنين هم کردند. در آن روزها اين جوان پرشور ايرانی با مشاهده کاستی های متعدد اقتصاد چين باورداشت که عليرغم اختلافات ايران و آمريکا و غرب و عليرغم جنگ خانمان سوز تحميل شده به ايران ، کشورش استعداد بيشتری برای پيشرفت و جهش اقتصادی نسبت به چين دارد. تصوری که اگر بی راه هم نبود هرگز نشانه¬اي از احتمال تحقق آن دردودهه بعد ديده نشد."*

ايشان ضمن طرح اعترافات مبهم فوق، مفاهيم چند پهلويي را كه در ساليان گذشته، ورد زبان بسياري از سردمداران حكومت اسلامي بوده، از جمله "مبارزه بي امان با فقر، فساد و تبعيض" مطرح مي نمايد.
آقاي امين زاده به كشف جديدي نائل نشده اند، بلكه سالهاست كه آقايان ادعا مي كنند كه درتلاشند تا كشور را در مسير توسعه قرار دهند!
ايشان درادامه، اهداف مورد نظرچيني ها، براي سرمايه گذاري خارجي و توليد مشترك آنان با خارجي ها را به شرح زير:
1- آموختن و کسب تجربيات و خلاقيت های شرکای خارجی
2- استانداردکردن توليدات
3- ورود تکنولوژی پيشرفته برای توليد برتر به کشور
4- تامين سرمايه برای افزايش توليد درکشور
5- اشتغال ناشی از سرمايه گذاری

بيان مي نمايد و درپايان نتيجه مي گيرد كه:
"من فکر می کنم قبل از همه ما بايد از چينی ها بياموزيم که با صراحت و بدون لکنت زبان به ضعف ها و کاستی های خودمان اعتراف کنيم ، اعلام کنيم که دانش خيلی از کارها را، از جمله درزمينه توسعه و مديريت توسعه نداريم ، برای رفع ضعفها چاره انديشی نماييم ، برای دانش اندوزی درهمه اموری که موفق نبوده ايم و ازجمله مديريت توسعه پيشقدم شويم ، از باتجربه ترها مشورت و راهنمايي بگيريم. حتی لازم نيست برای دانش اندوزی و مشاور گرفتن و تجربه کسب کردن سراغ غربی ها برويم . خيلی از دوستان خوب ما در منطقه آنقدر تجربيات موفقتر از ما دارند که آموختن از آنها هم سالها ما را به پيش می برد."*

از ديدگاه اين قلم، آنچه كه مورد توجه ديپلمات كهنه كار حكومت اسلامي و بسياري از حاكمان فعلي ايران قرار نمي گيرد، وجود "فلسفه سياسي" مشكوكي است كه برمبناي هيچ دستگاه علمي جامعه شناختي و انسان شناختي استوار نيست و سالهاست چون بختك بر مبناي تعاريف الله بختكي از انسان، جامعه، دين، كشور و منافع ملي برسرنوشت اين ملك و اين ملت سايه افكنده است.
همه مي دانيم، و بهتر ازهمه آقاي امين زاده مي داند، كه هم سوسيال كمونيست هاي چيني وهم ليبرال دموكرات هاي آمريكايي و اروپايي همه و همه بر مبناي تعريفي ناسوتي و زميني ازانسان و جامعه نسبت به اداره امور آن اقدام مي كنند.
كمونيستهاي چيني،"جامعه" و ليبرال هاي غربي، "انسان" را غايت مي پندارند. بر اساس همين غايات نيزاقدام به تشخيص و دستيابي به منافع خود مي كنند. هيچيك ازآنها به هيچ روي دنيا را مزرعه آخرت نمي پندارند. همان مزرعه اي كه وطني هاي حاكم ما آن را به دوراز چشمان هموطنان ديگر تاراج مي كنند.
دروطن ما به گونه اي مشكوك تا كنون به انديشه اي ميدان داده شده و دامن زده مي شود، كه نه "انسان" نه "جامعه" بلكه مفهومي از خدا(كه به "آقاها" دلالت دارد) و جهان آخرت(كه به زندگي روياگونه اما دنيايي آقازاده ها حاجت دارد) مد نظر قرار دارد كه به عبارتي ساده تر "منافع خودي" راغايت همه اقدامات سياست ورزان كنوني ايران قرارداده است. خودخواهي ها و منفعت طلبي هاي ذاتي انسانها را نيز با وعده "بهشت" سرهم آورده تا بيش ازپيش برگرد چنين تفكر"دكان بازاري" حلقه زنند. حال آنكه خداي دنيا وآخرت، از طريق آخرين پيامبر خويش، دردين آخرش، انسان را خليفه و حاكم برسرنوشت خويش قرارداده است.
چه در سيستم هاي "انسان مدار" غربي و چه درسيستم هاي "جامعه مدار" چيني، فصل الخطابي به نام "قانون" بوجود آمده است كه روند سلامت جامعه را تضمين مي كند، قوانيني كه برآمده ازيك انديشه تاريخي است، چه خوب يا چه بد! اين قوانين شهروند عادي را با شخص اول مملكت يكسان مي بيند.
متاسفانه در كشور ما احكامي تحت عنوان قانون، با شخص اول مملكت مي آيند و با او نيز از ميان مي روند، آنهم گزاره هايي به نام "قانون" كه گاهي هريك از آنها بنا به منافع "آقايان" به اندازه كتابي قطور تفسير پذيرند.
بسيارشنيده ايم كه درسيستم قضايي چين مسئولين بلند پايه آن كشوربه دليل فساد مالي اعدام شده اند. همچنين بارها شنيده ايم كه درغرب نيزشخصيت هاي برجسته سياسي براي گفتن يك دروغ به ميز محاكمه كشيده شده اند.
براي آنكه خاطر مبارك"محسن امين زاده" اين برادرمسلمان مكدرنشود!، ازانديشه هاي انواع متفكران غيرمسلمان و دگرانديش، كه درتاريخ مبارزات ايرانيان كم نيستند، در مي گذرم. وانديشه هاي سه نفر يعني "آقا"ي مصباح يزدي، عبدالكريم سروش و سيد جواد طباطبايي يك به علاوه دو متفكر مسلمان دوران انقلاب محسوب مي شوند را مورد اشاره قرارمي دهم و براي تاريخي نشان دادن انديشه هاي آنان با كمي تخفيف، آنها را به ترتيب فرزندان خلف شيخ فضل الله، مستشارالدوله و ميرزا فتحعلي آخوندزاده قلمداد مي كنم. سپس سوال يا درخواستم را با آقاي امين زاده مطرح مي نمايم. اكنون به "آقا"ي مصباح و سپس به آن دو متفكر مي پردازم، قبل از آن، توضيحي را ضروري مي دانم.
همانطور كه مي دانيم "سياست" يا "انديشه سياسي"، چاره يا اقدامي اجتمايي براي اداره "جامعه" ازطريق كسب قدرت و ثروت است. درصورتيكه "ديانت" يا "انديشه ديني"، چاره يا اقدامي فردي براي اداره "خود" ازطريق كسب معرفت و اداي فريضه است.
هرچند كه اين قلم به صداقت تمام تئوريسين هاي سياسي مذاهب از جمله "مصباح يزدي" شك دارم، چرا كه ديانت و سياست را قابل جمع نمي دانم. همچنين علي رغم حرف و حديث هايي كه درانديشه وعملكرد گذشته آقاي مصباح نسبت به مواضع كنوني او وجود دارد. با وصف اين و با فرض صدق ديدگاه مصباح به عنوان "انديشه اي سياسي" آن را مورد اشاره قرارمي دهم.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

مصباح يزدي
مصباح يزدي "مشروعيت" حكومت برانسانها را مورد تاكيد قرار مي دهد و حق حاكميت مشروع بر انسانها را درزمين، ازآن خدا مي داند. از نظر او اين حق درزمان غيبت امام عصرازطريق فقهاي دين درشخصيت فقيهي جامع الشرايط قابل تشخيص است. البته تشخيص فقيهان ديني مدعايي آقاي مصباح و تشخيص فقيه جامع الشرايط مدعايي اوهمه و همه از طريق مكانيسمي صورت مي گيرد كه آقاي مصباح و دوستانش به تناسب منافع سياسي خود تعيين مي كنند. در مقابل "مشروعيت حكومت"، آقاي مصباح يزدي به هيچ وجه به "مشروطيت" حكومت، كه حاكميت را حق انسان براي واگذاري مشروط آن به غير مي داند،اعتقادي ندارد و چنين انديشه اي را عين كفر مي پندارد.
در نهايت، نظامي كه برمبناي انديشه سياسي مصباح يزدي شكل مي گيرد،همان نظام سلطنت مطلقه است كه براي گمراه كردن توده هاي معتقد، لباس دين بر تن مي كند.
عبدالكريم سروش
با توجه به اينكه اين قلم به تلاش هاي فكري افرادي چون عبدالكريم سروش درحوزه سياست و دين به ديده ترديد نمي نگرم و اينگونه تلاشها را از زاويه دغدغه هاي ديني و اجتمايي صاحبان آنان مي دانم، اما نمي توانم به ابهام والتقاط آن توجه اي نداشته باشم، اما با وصف اين و با توجه به تشابهاتي كه روند جدايي دين از سياست در"مراحل گذار" جوامع مختلف وجود دارد، اشاره به انديشه عبدالكريم سروش را خالي از لطف نمي دانم.
عبدالكريم سروش برخلاف مصباح از سابقه روشنتري برخورداراست، او با توجه به اينكه متاثر از شريعتي بود، اما ازسوسيال منشي شريعتي به ليبرال مشربي پوپري نقل مكان نمود و درابتداي اين پروسه درشكل دهي نظام فرهنگي "جمهوري اسلامي" نقش قابل توجه اي داشت اما در نيمه راه و با قوت گرفتن مشي ليبرالي در انديشه هايش، با مشاهده تناقض هاي جدي درنظام برآمده از انقلاب ، تلاش نمود تا آموزه هاي مدرن از جمله ليبراليسم، دموكراسي و پلوراليسم را با آموزه هاي سنتي دين اسلام پيوند دهد، تركيب "دموكراسي ديني" و طنز"صراط هاي مستقيم" ازشاهكارهاي اوست. البته او براي تبيين انديشه هايش ازملات هايي استفاده نمود كه به محض مشاهده در پرتو نور نقد منتقدين فرو مي ريخت. هر چند او استادانه مفاهيم مورد نظر خود را درقالب شعر،ادب و عرفان تاريخي زبان فارسي قرارداد و ازاين بابت جذابيت زيادي را نه درعقل كه در دل مخاطبان آشنا فراهم آورد و خواستاران و عشاق فراواني را گرد خود جمع نمود. اما همه تلاش او قابل تحمل نمودن اسلام سياست زده با زندگي متعبدانه بود.
جواد طباطبايي
اما "سيد جواد طباطبايي" از جنسي ديگر است او ازمعدود روشنفكراني است كه پرسش هاي فراواني را در حوزه روشنفكري سياسي و اجتمايي ايرانيان مطرح نموده است. او روشنفكري است كه در حوزه عقلانيت سياسي، نه مي توان همچون مصباح يزدي مرتجع و بنيادگرا ناميد و نه مانند عبدالكريم سروش غرب زده و التقاطي! تلاش هاي فكري او هرچند كه منسجم و بي نقص نيستند، اما همواره از زاويه انسان ايراني مسلمان كه به تجدد ايراني انديشه مي كند، قابل توجه است، چنين انديشمنداني كه مي توانستند پشتوانه هاي تئوريك يك نظام سياسي بومي را فراهم آورند، درهمان اوان مملكت داري افرادي چون رفسنجاني، حتي فضاي دانشگاهي كشورشان را براي طرح ديدگاههاي روشنفكرانه خود در دوران پيروزي بعد از انقلاب مناسب نديدند و از همان ابتداي دهه 60عطاي ماندن دروطن را به لقاي سردمداران تازه به قدرت رسيده آن بخشيدند و اقامت در كشوري ديگر را براي ادامه تلاش وانديشگي خود،اختيار نمودند.
اما لُپ كلام سخنم با آقاي محسن امين زاده!
با توجه به اينكه هيچ كشوري را نمي توان بدون تلاش و كوشش براي ايجاد پشتوانه هاي فلسفي و تئوريك "انديشه سياسي" مشخص بومي و ملي اداره نمود، با وصف اين از آقاي امين زاده مي خواهم نسبت هريك ازانديشه هاي سياسي برشمرده شده فوق را با يگانه "سياست ورز" دوران، همان سردار ويرانگري كه بعدها به سردار سازندگي نام گرفتند و خود را اميركبير ايران جا زدند، و موفق شدند همه را حتي دوستان سابقش مثل عبدالله نوري و كرباسچي را به حمام فين كاشان ببرند الي خود به آن اندر نشدند، مشخص نمايند. همان رئيس هيات ايراني مذاكره كننده با چيني ها كه حركت وارونه و معكوس چيني ها را دركشور ما پيگيري نمود، و در اين راه به موفقيت هاي چشمگيري دست يافت!
واقعيت آن است كه اگر نمونه هاي شخصيت اولي را همچون نمونه هاي دومي و سومي، اشخاصي صادق و دغدغه دارايران بپنداريم، مي توانيم نتيجه بگيريم كه در كنارهم قرار گرفتن اين سه الگوي شخصيتي و تبادل انديشه هاي آنان پيرامون مسائل ايران، مي توانست كشور ما را از اين همه بحران هويت نجات دهد، فرصتي كه از عملكرد افراد نا صادق "سياسي" در كشورما، تا كنون از كف رفته است!
الف. ع. خ

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'رفسنجاني...، انديشه هاي سياسي... و يك سوال از محسن امين زاده! الف. ع. خ' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016