سه شنبه 26 اردیبهشت 1385

احمدی نژاد سوراخ دعا را عوضی گرفته است، سرنوشت ایران با اروپا گره خورده است، سین. ابراهیمي

ebrahimisin@yahoo.fr

ما از خام خیالی نامه احمدی نژاد که همه چیز را در تغییر روش جرج بوش و احیانا مسلمان شدن ایشان می داند، با لبخندی گذرمی کنیم. مسایل و مشکلات جامعه ایران ، مجموعه ای است که یکی به تنهایی و جدا و علیرغم دیگران قابل حل نیست. عادی سازی رابطه با آمریکا نه می تواند به خیالبافی همکاری با اروپا علیه آمریکا به وی تحمیل گردد و نه می تواند درپشت پرده و دور از چشمهای مردم در دالانهای تاریک انجام شود؛ هر چند دستگاه ولایت فقیه در جریان کلت، کیک و انجیل امضا شده توسط رونالد ریگان (رئیس جمهور وقت آمریکا) هدایای همراه مک فارلین نشان داده است که در مورد زد وبند های پنهانی و دور از چشم مردم مهارت عجیبی دارد. میهن ما مانند همه کشور ها حتی و به ویژه با ایالات متحده آمریکا می تواند و باید روابط سیاسی و اقتصادی و دیپلماتیک طبیعی داشته باشد؛ ولی سرنوشت ایران فردا با اروپا پیوند خورده است.
***

احمدی نژاد ، در سفر خود به اندونزی در مقابل پرسش های خبرنگاران در باره نامه وی به جرج بوش رییس جمهور ایالات متحده آمریکا و بی ربط بودن آن با مشکلات روز جواب داده است: "اصولا مساله هسته‌اي را مهم نمي‌دانيم كه بخواهيم در مورد آن نامه‌اي بنويسيم." به روایت خبرگزاری جمهوری اسلامی ادامه داده است:

"اين نامه دعوتي به توحيد و عدالت كه مشترك بين همه انبياي الهي بود و اگر اين اتفاق بيفتد ديگر مشكلي براي حل‌كردن باقي نخواهد ماند." و باز بطور جدی ادامه داده است:

ما يك پيام دعوت فرستاديم كه بسيار روشن است و دعوت به فرهنگ انبيا بود." احمد جنتی رییس شورای نگهبان و یکی از پدر خوانده های فکری وی در نماز جمعه هفته گذشته( 22 اردیبهشت) می گوید که نامه احمدی نژاد به بوش مانند نامه "حضرت امام به گورباچف" است و این که می گویند در این نامه از مسایل جاری صحبتی نشده است توجه نمی کنند که این نامه از سوی خدا به وی الهام شده است و باید در کتابهای درسی قرار گیرد .

با اشاره مختصری به این که ارسال نامه چنینی تقلید مضحکی از کار حضرت محمد پیامبر اسلام است که طی نامه ای نیم صفحه ای به خسرو پرویز شاهنشاه ایران می خواهد خسرو پرویز پیامبری او را بپذیرد و یا " یا خود را برای مبارزه ای که توانایی نداری آماده باش."

به گفته محمد جریر طبری معتبر ترین مورخ اسلامی این دوره؛ خسرو پرویز با خشم نامه را پاره کرد و نامه ای به نماینده خود در یمن نوشت که فورا کسی را به یثرب بفرستی تا کسی به اسم محمد را که ادعای پیغمبری دارد در زنجیر کرده و برای من فرستاده شود.» و دو نفر را هم مستقیما به سوی خود حضرت محمد فرستاد تا او را با خود به طاق کسری بیاورند. این فرستاده ها به مترجمی سلمان فارسی به پیامبر اسلام دستور خسرو پرویز را دادند و جواب خواستند، که وی گفت چند روزی فکر کنم تا پاسخ شما را بدهم. در این فاصله نزدیکان خسرو پرویز وی را کشتند و قباد دوم (شیرویه) پسر او را به تخت نشاندند. او که در جستجوی صلح با روم و آرامش در داخل بود در نامه ای به حاکم یمن نوشت؛ فعلا مزاحمتی برای « مردی به نام محمد در یثرب که ادعای پیغمبری دارد» بوجود نیاورد. (شیرویه) 6 ماه حکومت کرد وپس از وی ظرف چهار سال 10 شاهنشاه عوض شد تا به یزدگرد سوم رسید. که از سرنوشت تلخ ایران در حمله اعراب در دوره پادشاهی وی آگاهیم.


کارل مارکس در کتاب 18 برومر لویی بناپارت، از هگل نقل می کند که تمام رویداد های مهم و شخصیت های تاریخی دوباره تکرار می شوند، ادامه می دهد؛ اما هگل فراموش کرده است اضافه کند: بار اول مانند تراژدی و باردوم به شکل مسخره(farce).

مارکس مثال از مارک کوسیدیر و لویی بلان می زند که اشکال مضحک دانتون اصلاح طلب و روبسپیر انقلابی بودند و... برادرزاده( لویی بناپارت) تکرار کمیک عمو (ناپلئون بناپارت)بود. کودتای لویی بناپارت را ـ که ویکتور هوگوی در مهاجرت اجباری او را ناپلئون کوتوله می نامید ـ شکل مضحک کودتای 18 برومر ناپلئون بناپارت نام می برد. اگر خود مارکس این روز ها زنده بود، با مضحکه انتشار نامه احمدی نژاد به جرج بوش به ما چشمکی می زد که؛ نگفتم؟!

به نظر می رسد آن چه در پس این ماجرای مضحک نامه «کودکانه و انشاي دبيرستاني» احمدی نژاد مشاهده می شود نه دعوت به اسلام وی بلکه جستجوی معامله دستگاه ولایت فقیه و "شیطان بزرگ" به شرط عدم تعرض به حکومت است. فرستادن نامه تبلیغاتی در شرایط کنونی نه تنها مشکلی را برای مردم ایران حل نمی کند. و جهانیان را به سخره رییس دولت ایران دعوت می کند. بلکه نشانه ای از دوعجز آقای خامنه ای است:

عجز نخست ؛ زمانی که آقای خمینی به هر دلیلی بدون توجه به قضاوتی که در باره مضمون کار ایشان داشته باشیم، ضرورت ارسال نامه ای به گورباچف را احساس کرد، خود قلم برداشت و با صراحت و شجاعت نامه را نوشت، امضاء نمود و منتشر کرد. ولی جانشین وی از چنین ویژگی ها مبراست و خود را برای طرح مطالبی که چندان خردمندی سیاسی در آن مشاهده نمی شود، پشت سر احمدی نژاد پنهان می کند.

ناتوانی دوم آقای خامنه ای نیافتن سیاست جایگزین (آلترناتیو) برای سیاست تشنج زدایی است که محمد خاتمی در دوره 8 ساله ریاست جمهوری خود منادی آن بود.هر چند آن سیاست هم بدون تایید وی قابل اجرانبود ولی جنبش مردمی دوم خرداد سیاست تشنج زدایی و عادی کردن روابط با جهان را به دستگاه ولایت فقیه تحمیل کرد بود و کارگردانان سیاست های اتمی رژیم هم درسایه ازاین سیاست بهره جویی می کردند.اما سیاست تشنج زدایی برای آنان یک تیغ دولبه بود. نمی توان از عادی شدن روابط با جهان خارج بهره برد، قرار داد های اقتصادی بست، تکنولژی خرید، وام گرفت و از بیمه جهانی برای سرمایه گذاریهای خارجی بهره برد ولی به قواعد، قوانین، مقررات، و معاهدات بین المللی تن نداد. در حقیقت انتخابات مجلس هفتم و ریاست جمهوری اخیر قربانی این انجماد سیاست خارجی ولایت فقیه شد، با برگزاری آزاد انتخابات کنترل کار ها از دست وی خارج می شد و حاصل آن به مبارزه عمیق تر پارلمانی، گسترش مبارزه های مسالمت جویانه در جامعه می شد و همچنین توسعه روابط ایران با جهان خارج را درپی داشت.
فراموش نکرده ایم که رهبر جمهوری اسلامی در نماز جمعه 24 بهمن 82 و در جریان تحصن نمایندگان مجلس ششم، برای پیشبرد سیاست عدم تمکین به یک انتخابات آزاد، معترضین به برگزاری نمایشی انتخابات مجلس هفتم را «گردن کلفتانی» که در مقابل غرب تسلیم می شوند نام برد. صدا وسیمای تحت رهبری لاریجانی، روزنامه کیهان و سپس سایت بازتاب همواره با کینه و خصومت ویژه ای سیاست همکاری با اروپا که توسط دولت خاتمی پیگیری می شد را تحقیر می کردند. سرمایه داری نظامی به رهبری سرداران بی افتخاری که با فرستادن هزار هزار جوانان بر روی مین ها؛ خود به مقام و مکنت رسیده بودند، در چارچوب این سیاست تشنج زدایی و گسترش روابط ایران با همسایگان و اروپا نقش خود را کمرنگ می یافتند. هرچند به نظر دموکراتها و آزادیخواهان ایرانی از سرعت و عمق آن روز به روز کاسته می شد، اما تنها راه ممکن برای عادی سازی روابط ایران با جهان شمرده می شد. این تشنج زدایی در تداوم خود عادی سازی روابط ایران و ایالات متحده آمریکا را در پیش رو داشت.

رهبر با عدم تمکین به اراده ملت در برگزاری انتخابات مجلس هفتم و یک سال پس از آن با گزینش احمدی نژاد به عنوان رئیس دولت، سیاست در های بسته با جهان خارج نمونه کره شمالی را انتخاب کرد تا پس از دستیابی به موفقیت هایی در زمینه ساخت بمب اتمی از موضع قدرت با خود آمریکا مستقیما مصالحه کند. به همین جهت است که بورژوازی نظامی ایران که سردار رضایی فرمانده سابق سپاه پاسداران یکی از سخنگویان معتدل آن است همواره از کاهش رابطه با اروپا، نهاد های بین المللی چون سازمان انرژی اتمی و از سرمایه گذاری در رابطه مستقیم با آمریکا دفاع کرده است. با تبلیغ رابطه آمریکا که که اکنون میسر نیست، چوب لای چرخهای رابطه موجود بین ایران و اروپا می گذارند. آنان با سیاست در های بسته فربه تر می شوند. یک حکومت نظامیان با آمریکا راحت تر می تواند کنار بیاید تا اتحادیه اروپا که به قیودات دموکراتیک پایبندی بیشتری دارد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

با انقلاب بهمن 57 و رویداد های متعاقب آن به ویژه جنگ هشت ساله، ساختار اقتصادی، سیاسی وفرهنگی ایران را چنان تغییر داده است که جامعه ای که به حضور آمریکا عادت کرده بود، اکنون زندگی خود را با گسترش رابطه با همسایگان، اروپا و شرق آسیا به بدون وجود وی عادت داده است. هرچند نسل جوان امروز با کینه ای که نسل انقلاب با آمریکا داشت فاصله بسیار دارد و همانطور که تجاوزات اعراب، مغولها، افغانها و روسها و ترکهای عثمانی در طی تاریخ ایران را مانعی برای برقراری رابطه و گسترش و تعمیق آن با حکومت هایی نمی دانند که اکنون در آن سرزمین ها برقرار است. مردم ما خواستار برقراری رابطه معمولی – مثل همه کشورهای انقلابی و غیر انقلابی - با آمریکاست. رابطه با کشور بزرگ و پیشرفته، با همه صفحات مرقوم در تاریخ روابط آن با ایران. هیچ کس نمی تواند در دراز مدت مانع این رابطه شود. اما با همه این ها کلید مشکلات ما در دست آمریکا نیست. ایران با همکاری با نهاد های بین المللی، کشور های اروپایی، چین و روسیه، با تمکین به خواسته های سازمان بین المللی انرژی اتمی می تواند زمینه عادی شدن روابط خود با آمریکا را نیز فراهم آورد.

ایالات متحده آمریکا بی شک می تواند به طرف مبادله و معاهده ایران تبدیل شود و با نقشی که در اقتصاد جهانی دارد این عادی شدن روابط و گسترش آن به نفع مردم ایران، آمریکا، همسایگان و جهانیان است. ولی من برعکس برخی از فعالان سیاسی مقیم آمریکا اعتقاد ندارم که آمریکا می تواند و باید نقش اول را در جهان روبط ایران داشته باشد.

در ایران پس از انقلاب، در اقتصاد، سیاست، فرهنگ، و خود ایرانیان تغییراتی که بوجود آمده است، هرم روابط سیاسی و دیپلماتیک ایران را هم برای مدت طولانی، برای آن که نگویم برای همیشه تغییر داده است. اروپا درراس این روابط دیپلماتیک، اقتصادی، و فرهنگی قرار گرفته است. ایران هنوز قادر است با همکاری اروپا از وقوع جنگ درسرزمین ما جلوگیری کند. ایران همسایه دیوار به دیوار اروپای فرداست. این همسایگی نقش عمده کلیدی و ژئوپلیتیکی بین اروپا و آسیا به ایران بخشیده است بعلاوه برای مبادلات صنعتی، اقتصادی و راه انداختن قطار های باربری و مسافربری سریع السیر به قلب اروپا برای مسافرت و صادرات و واردات کالا، نقش مهمی دارد. کادر های دانشگاهی تحقیقاتی، دولتی و حتا فعالان سیاسی ایران اکنون بیشتر تحصیلکرده اروپا هستند. هنرمندان نویسندگان و دست اندکاران مطبوعات در تماس مداوم با اروپا بوده ا ند. حتا درصد چشمگیری از نسل مهاجران ایرانی در آمریکا بطور نسبتا کامل در جامعه آمریکا تحلیل رفته اند و تبدیل به کمونیته ای مانند دیگر مهاجران لاتینی، ایتالیایی، ایرلندی شده اند. اما مهاجران ایرانی در اروپا حتا آنان که کار و زندگی تثبیت یافته ای دارند، چشم به ایران و رویداد های آن دارند، اگر نگویم هنوز چمدانشان دم در خانه شان است. مرکز ثقل فعالین سیاسی خارج از ایران هم از آمریکا به اروپا منتقل شده است.

همه این ها ما را وا می دارد تا از خام خیالی نامه احمدی نژاد که همه چیز را در تغییر روش جرج بوش و احیانا مسلمان ایشان می داند، با لبخندی گذر کنیم. مسایل و مشکلات جامعه ایران ، مجموعه ای است که یکی به تنهایی و جدا و علیرغم دیگران قابل حل نیست. عادی سازی رابطه با آمریکا نه می تواند به خیال همکاری با اروپا علیه آمریکا به وی تحمیل گردد و نه نمی تواند درپشت پرده و دور از چشمهای مردم در دالانهای تاریک انجام شود؛ هر چند دستگاه ولایت در جریان کلت، کیک و انجیل امضا شده توسط رونالد ریگان (رئیس جمهور وقت آمریکا) هدایای همراه مک فارلین نشان داده است که در این مورد استاد است. میهن ما مانند همه کشور ها حتی و به ویژه ایالات متحده آمریکا می تواند و باید روابط سیاسی و اقتصادی و دیپلماتیک طبیعی داشته باشد؛ ولی سرنوشت ایران فردا با اروپا پیوند خورده است.

Copyright: gooya.com 2016