از "نافرمانی مدنی" تا "بدفرمانی مدنی" (بخش چهارم) - نظرات تولستوی و گاندی، پژوهشی از عمار ملکی
با توجه به نوشتههای لئو تولستوی دربارهی سرپيچی در برابر دولت و قدرت، میتوان او را يکی از پايه گذاران تفکر نافرمانی مسالمتآميز دانست که تاثير بسيار زيادی بر متفکران و مبارزان نافرمانی مدنی پس از خود و بهخصوص مهاتما گاندی داشته است
ammarmaleki@yahoo.com
در بخش پيشين به نظرات هنریديويد ثورو ابداعکننده واژه نافرمانی مدنی پرداختيم و در اين بخش به نظريات لئو تولستوی نويسنده روسی و مهاتما گاندی مبارز فقيد هند درباره نافرمانی مدنی خواهيم پرداخت.
لئو تولستوی (۱۹۱۰-۱۸۲۸)
لئو تولستوی نويسندهی شهير روسی - کسی که گاندی او را بزرگترين حواری عدمخشونت مینامد - يکی از کسانيست که به تدوين نظريهی عدمخشونت در نوشتههای ادبی و اجتماعی خود میپردازد و بر پيروی از وجدان و مقاومت در برابر بدی با استفاده از تعاليم مسيح تاکيد میورزد.
تولستوی، در نامهای که در آغاز قرن بيستم در يک مجله آمريکايی انتشار يافت، ذکر میکند که از نوشتههای ثورو کمک بسيار گرفته و از او تاثير پذيرفته است. (۱)
مسيحيت تولستوی در اين تفکر خلاصه میشود که کمال شخصی جز در خوشبختی همگان وجود نخواهد داشت. به همين دليل است که او زندگی برای ديگران را به زندگی برای خويشتن ترجيح میدهد، زيرا زندگی واقعی جز در عشق به همنوع وجود ندارد... به نظر تولستوی، نيکی بهترين وسيله برای مبارزه با بدی است.
تولستوی گفتههای مسيح در انجيل متی را سرمشق قرار میدهد که میگويد: "شما شنيدهايد که گفته شده است «چشم در برابر چشم، دندان در برابر دندان» و من به شما میگويم هرگز در برابر بدنهاد با خشونت مقاومت نکن، به بيانی ديگر هرگز عملی خلاف عشق انجام نده. اگر به تو ناسزا گفتند توهين را تحمل کن و به رغم هر چيزی هرگز به خشونت متوسل نشو." (۲)
تفکر پايداری در برابر بدی و عشق به همنوع، محور اساسی تمام فلسفهی تولستوی را تشکيل میدهد. با تاکيد بر اين تفکر است که تولستوی به انتقاد از دولت و مسيحيت کليسا میپردازد. او نگاهی عميقا معنوی به مذهب دارد و از اينرو با دين جزمی و قدرت حکومتی همراه با آن درگير میشود: "دولت خشونت است و مسيحيت تواضع و فروتنی است. از همينرو دولت نمیتواند مسيحی باشد و انسانی که میخواهد مسيحی باشد نمیتواند در خدمت دولت قرار گيرد... مذهب، حقيقت و نيکی است، کليسا دروغ و بدی... کليسا جز نهادی دروغگو و ستمگر نبوده است که به انحراف و تغيير ماهيت نظريهی واقعی مسيح پرداخته است." (۳)
تولستوی در مقالهی «دو جنگ»، تنها راه فتح جهان را با استفاده از تعاليم مسيح در «فرمانبری هر انسانی از عقل و وجدان خويش» میداند و اين عمل را بسيار ساده، بیشبهه و وظيفه هر کس میداند. او در آنجا مینويسد:
"يک انسانِ عاقل - انسانی که نه تنها وجدان خويش را نمیفروشد بلکه آنرا پنهان نيز نمیسازد – میگويد: شما میخواهيد مرا مجبور به شرکت در آدمکشی کنيد، شما از من درخواست پول برای تهيه سلاح میکنيد، و از من میخواهيد که در اجتماع سازمانيافته قاتلان شرکت کنم، اما من شهادت میدهم - و شما نيز به همان شهادت میدهيد - که قانون در زمانهای دور نه تنها آدمکشی را، بلکه هر نوع خصومتی را ممنوع ساخته بود و بدين خاطر من نمیتوانم از شما فرمانبری کنم." (۴)
تولستوی در جای ديگر دربارهی بکارگيری اصول عدمخشونت و عدممشارکت در نامهای به يک هندی مینويسد:
"آدمی را طريقی نيست جز زيستن به آيين مهر که خاستگاهش دل است؛ و اصل «عدمخشونت» و «عدممشارکت» در هر گونه خشونت را به ارمغان میآورد. آنگاه، نه تنها يک صد تن نمیتوانند ميليونها آدمی را به بند کشند، بلکه ميليونها نفر از به بند کشيدن يک تن عاجزند. بهرغم دستگاه حکومت - دادگاهها و ادارات ماليات و بهويژه ارتش - به بد نکوشيد و در بد شرکت نکنيد! – و هيچ چيز و هيچکس در دنيا نخواهد توانست شما را به بند کشد!" (۵)
با وجود تاکيد تولستوی بر اصل عدم بکارگيری خشونت، اما او همواره معتقد به پايداری در برابر بدی و مقاومت در برابر آن میباشد. تولستوی در سال ۱۹۰۰، در نامهای که به دوستی مینويسد شکايت میکند که اصل عدمخشونت او را سوء تعبير کرده اند:
"اصل «در برابر شر، به شر مکوش» را با اصل «با شر مکوش» خلط کرده اند، به اين معنا که «در برابر شر تسليم باش» را بجای اين اصل نهادهاند که «نبرد با شر تنها هدف مسيحيت است و فرمان عدمخشونت در برابر شر، چون موثرترين راه نبرد با آن تلقی شده است.»" (۶)
برای تولستوی چون ديگر متفکرين مسيحی عدمخشونت، اطاعت از قانون ايزدی، مستلزم سرپيچی از قانون غيرعادلانه است. به نظر او برای چيرگی بر خشونت به طور کلی، بايد اطاعت از هر گونه قدرت مبتنی بر خشونت را قطع نمود.
نافرمانی از قدرت، متضمن نه تنها انتقاد تند از نهادهايی مانند پليس و ارتش، که ابزار خشونت دولت هستند میباشد، بلکه همچنين امتناع مطلق از پرداخت ماليات و انجام خدمت سربازی است. در عمل، تولستوی در مورد دو نهاد اخير از خود میپرسد: "چرا تحت عنوان ماليات، محصول کارم را برای آنها رها کنم، در حالیکه میدانم اين پول برای خريد کارمندان، ساختن زندانها و کليساها و نگاهداری ارتش و ديگر ابزار مضری صرف میشود که برای ستمکردن به من اختصاص داده شدهاند." (۷)
به نظر تولستوی انجام خدمت سربازی، طريقهای است برای مبدل شدن انسان به ابزار خشونت قدرت و از همين طريق از دست دادن بخشی از وجدان شخصی. از اينرو، تولستوی وجدان مسيحيان را فرا میخواند که از دولت و هر گونه خشونتی که از تشکيلات آن ناشی میشود، سرپيچی کنند. در همين راستاست که او از "دوخوبوس ها" ،جمعيت امتناعورزان از اعزام به خدمت سربازی، پشتيبانی میکند. انتقاد او از جنگ روس و ژاپن در ژانويه ۱۹۰۴ نيز به همين دليل بود. (۸)
از سوی ديگر، تولستوی معتقد به تحمل رنج و پرداخت هزينه برای مبارزه با بدی و بیعدالتی بود، ليکن حاکميت وقت نمیتوانست او را بهخاطر موقعيت رفيعی که در جهان داشت، دستگير کند. اين نکته، برای او دردی جانکاه بود که نمیتواند آزار و شکنجه شود. او تشنهی شهادت بود اما حکومت زيرک تر از آن بود که اين خواست او را ارضا کند. او خود در اينباره میگويد:
"آن کس که رنجی بر خود هموار نمیکند، به آن کس که رنج میبرد، نمیتواند هيچ نکتهای بياموزد... گردِ من دوستانم را شکنجه و آزار میدهند و مرا آسوده میگذارند، با علم به اين که اگر مفسدی وجود دارد همان من هستم. مسلما من سزاواری شکنجه و آزار ندارم و از اين امر شرمنده ام... با اين وضع بايد جان دهم بی آنکه قادر باشم تا با زجرهای جسمی، شاهدی شوم بر اعتلای حقيقت." (۹)
حال بهتر میتوان فهميد که چرا تولستوی را بهعنوان يکی از کسانیکه انديشه و نظريات او، برای فهم روشهای مبارزات مدنی اهميت دارد، بايد مورد توجه قرار داد. اگرچه که انديشه تولستوی و تاکيد او بر پيروی از وجدان و قوانين طبيعی الهی، روش اعتراضی او را شايد جزو «مخالفت وجدانی» (Conscientious Objection) (که در بخشهای بعد به آن خواهيم پرداخت) قرار دهد، اما با توجه به نوشتههای او دربارهی سرپيچی در برابر دولت و قدرت، میتوان او را يکی از پايه گذاران تفکر نافرمانی مسالمتآميز دانست که تاثير بسيار زيادی بر متفکران و مبارزان نافرمانی مدنی پس از خود و بهخصوص مهاتما گاندی داشته است.
٭٭٭
در جمع بندی نظرات تولستوی، میتوان ويژگیهای زير را درباره نافرمانی مدنی در انديشه وی برشمرد:
- مقاومت و پايداری در برابر بدی؛
- عدم توسل به خشونت به طور مطلق؛
- پايبندی به عقل و وجدان و اطاعت از قانون ايزدی و سرپيچی از قانون ناعادلانه؛
- پنهان نکردن وجدان؛
- تحمل رنج و پرداخت هزينه برای مبارزه با بدی و بیعدالتی؛
مهاتما گاندی (۱۹۴۸-۱۸۶۹)
بیترديد يکی از تاثيرگذارترين افرادی که نافرمانی مدنی را در نظر و عمل بکار برد و آنرا بهعنوان الگويی موفق در مبارزه با بیعدالتی تثبيت نمود، رهبر بزرگ هند، مهاتما گاندی بوده است. او که با الهام از آموزههای معنوی هندوئيسم و فلسفهی عدمخشونت، روش مبارزه خويش را بر مبنای مقاومت مسالمتآميز و عدمهمکاری فعالانه قرار داد، از نظرات ثورو و تولستوی برای مبارزه در راه استقلال هند از استعمار انگليس بسيار بهره گرفت. دراينجا به ذکر گزيده ای از نظرات او در باب مقاومت مسالمت آميز و روش نافرمانی و عدمهمکاری وی در راه مبارزه با بیعدالتی می پردازيم.
گاندی بيش از هر چيز در روش مبارزه خويش، تاکيد بسيار بر عدم بکارگيری خشونت دارد و همواره آنرا خط قرمز مبارزه خويش میداند. اگر چه میداند که در راه مبارزه، مبارزان مورد خشونت واقع میشوند، ليکن او آنها را از بکارگيری خشونت منع میکند و به تحمل سختی فرامیخواند، زيرا که آنرا کاراتر و موثرتر در غلبه بر دشمنان خشونتطلب میداند. او میگويد:
"مقاومت مسالمتآميز، روش بدست آوردن حقوق از راه تحمل رنج شخصی است و درست صورت مخالف مقابله و مقاومت با اسلحه است. وقتی که من از انجام کاری که وجدانم نمیپذيرد، خودداری میکنم نيروی روحی خود را به کار میبرم. مثلا حکومتِ کنونی، قانونی وضع کرده است که شامل من هم میشود. اما من آنرا دوست نمیدارم. اگر با زور خشونت، حکومت را مجبور به لغو اين قانون سازم، چيزی را بکار میبرم که میتوان آنرا نيروی جسمی و مادی خواند. اما اگر به اين قانون اطاعت نکنم و کيفری را هم که برای اين سرپيچی تعيين شده بپذيرم، نيروی روحی خود را بکار بردهام که شامل قربانی ساختن خويش است. هر کس قبول دارد که قربانی ساختن خود در مقامی بینهايت عالیتر از قربانی ساختن ديگران قرار دارد. بهعلاوه اگر نيروی تحمل رنج برای منظورهای نادرست و غيرعادلانه بکار رود، تنها شخصی که آن را بکار میبرد رنج خواهد کشيد و به خاطر اشتباهات خود، ديگران را به رنج نمیافکند. بهطوريکه میدانيم کارهای زيادی شده است که بعدها معلوم شده نادرست بودهاند." (۱۰)
البته بايد توجه داشت که گاندی هوادار موثر عدمخشونت را کسی میداند که در برابر بیعدالتیهای اجتماعی در هر جا و به هر صورت که باشد، بیاعتنا نماند و قيام بکند. او بیعملی در برابر بدی را بيش از خشونت تقبيح میکند و مینويسد:
"من خشونت را هزاران بار بر نامردساختن تمامی يک ملت و يک نژاد مرجح میشمارم... .نظريهی عدمخشونتِ من، هرگز نمیپذيرد که از مقابله با خطرات بگريزم و عزيزان خود را بلا دفاع رها کنم. ميان اِعمال خشونت و گريز بزدلانه، مسلما من خشونت را به بزدلی ترجيح میدهم." (۱۱)
گاندی مبارزه را در عملِ مستقيم و اقدامِ فعالانه میداند و در اينباره میگويد:
"هرگز هيچ چيز بر روی زمين بدون اقدام مستقيم تحقق نپذيرفته است. من کلمات «مقاومت منفی» را به علت نارسايیاش و از آن جهت که آن را سلاحی برای ضعيفان برشمرده اند، رد میکنم و قبول ندارم." (۱۲)
گاندی نافرمانی عمدی و مسالمتآميز را حق طبيعی و ضمنی هر فرد میداند و میگويد: «کسی که از اين حق خود صرفنظر کند، انسان شمرده نمیشود.» از نظر او نافرمانی عمومی مسالمتآميز هرگز به هرج و مرج منتهی نمیشود، در صورتيکه نافرمانی خشونتآميز و همراه با جنايت، ممکن است چنين نتايجی به بار آورد. او خطاب به کسانیکه قصد انکار اين حق را دارند، میگويد:
"ای کاش میتوانستم همه را متقاعد کنم که نافرمانی مدنی، حق مسلم همه شهروندان است... سرکوب نافرمانی مدنی، تلاش برای زندانیکردن وجدان است. نافرمانی مدنی جز نيرومندشدن و پاکشدن ثمرهای ندارد. کسی که به مقاومت مدنی متوسل میشود، هرگز دست به اسلحه نمیبرد، پس برای دولتی که اصولا مشتاق شنيدن افکار عمومی است، تهديدی محسوب نمیشود. ولی چنين فردی برای دولتهای خودکامه خطرناک است، چرا که مقدمات سقوط آنها را با جلب افکار عمومی به موضوعی که او را وادار به مقاومت کرده است، فراهم میآورد. بنابراين زمانی که دولت، به قدرتی بیقانون - يا به عبارتی ديگر فاسد - بدل شده است، مقاومت مدنی، جنبه وظيفهای مقدس به خود میگيرد. شهروندی که با چنين دولتی به تبادل منافع بپردازد نيز در فساد يا بیقانونی آن شريک است.
ازاينرو، شايد در مواقعی خاص و در مورد قانون يا مقرراتی خاص بتوان در عاقلانهبودن توسل به اين نوع نافرمانی شک کرد و يا گاه درباره به تعويقانداختن آن به تامل پرداخت، ولی شککردن درباره اصل وجود چنين حقی به هيچوجه شايسته نيست. حق نافرمانی مدنی، حقی مسلم است که بدون صرفنظرکردن از عزت نفس خويش، نمیتوان از آن صرفنظر کرد." (۱۳)
همچنين گاندی وجود اين حق را مستلزم قبول هزينه و عواقب رنجبار ناشی از نافرمانی میداند و میگويد:
"اگر چه حق نافرمانی مدنی از يک سو اجازه نافرمانی از قوانين ناعادلانه و غيراخلاقی دولت را، که فرد در پی نفی آنهاست، به او می دهد، ولی درعينحال استفاده از چنين حقی، مستلزم تن دادن بردبارانه و داوطلبانه به مجازاتهای ناشی از نافرمانی و نيز سختیهايی است که با آن قرين است." (۱۴)
از نظر گاندی "مبارزهی نافرمانی از قوانين عمومی، بايد صميمانه، احترامآميز و توام با خويشتنداری باشد و هرگز نبايد گستاخانه و خشونتآميز باشد. بايد بر اصول سنجيده و دانسته متکی باشد و نبايد دستخوش هوسها و شهوات باشد و مافوق همه، به هيچ وجه نبايد بدخواهانه و نفرت انگيزنده باشد." (۱۵)
"نافرمانی کامل عمومی و مسالمتآميز، شورشی است که در آن خشونت وجود ندارد. کسی که بهوسيله اين قبيل نافرمانی به مقاومت میپردازد، در کمال سادگی وجود قدرت دولت را ناديده میانگارد. او يک قانونشکن خواهد بود که هيچ يک از قوانين غير اخلاقی دولت را محترم نخواهد شمرد و همه را بیاعتبار خواهد شناخت و مثلا ممکن است از پرداختن ماليات سرپيچی کند. ممکن است قدرت دولت در امور زندگی روزانهاش را ناديده بگيرد و نپذيرد. ممکن است به قوانين ممنوعيت بی اعتنايی کند و به سربازخانهها وارد شود تا با سربازان به گفتگو بپردازد... در تمام اين موارد، هرگز زور را بکار نخواهد برد و چنانچه زور بر ضد او بکار رود، به مقابله و مقاومت نخواهد پرداخت. در واقع او با رفتار خود حبسشدن و بکاربردن زور بر ضد خود را تشويق خواهد کرد. او در موقعی به چنين اقدامی دست خواهد برد که احساس کند آزادی شخصی ظاهری که از آن بهرهمند است، برايش باری تحملناپذير میباشد. پيش خود استدلال خواهد کرد که دولت فقط تا وقتی آزادی شخصی او را بهعنوان يک فرد کشور رعايت میکند که از مقررات و دستورهای دولت اطاعت کند. يعنی بهايی که فرد برای آزادی شخصی خود میپردازد، اطاعت از مقررات دولت است. در اين صورت اطاعت و پيروی از قوانين دولتی که سراسر يا قسمت عمده آن ظالمانه باشد، عملی غيراخلاقی برای آزادی فردی خواهد بود. فردی که بدين قرار به ماهيت زشت دولت پی میبرد، طبعا از زندگی در چنين وضع رنجباری راضی نخواهد بود و عکسالعمل نشان خواهد داد، درحالیکه در نظر ديگران که اعتقادات او را ندارند، مزاحمی برای جامعه بهشمار میرود. اما او میکوشد بدون نقض مقررات اخلاقی، دولت را مجبور سازد که او را به حبس بيفکند. بدين قرار مقاومت از طريق نافرمانی غير مسلحانه، نيرومندترين تجلی دلتنگی و آزردگی روحی و فصيحترين وسيله بيان برای اعتراض نسبت به ادامه وجود دولتی ناصالح میباشد. در واقع تاريخ نشان میدهد که تمام اصلاحات به همين وضع صورت پذيرفته است. مصلحان بزرگ حتی با وجود اعتراضهای پيروانشان، مظاهر اعمال ناپسند را بیاعتبار میساختند و از قبول آنها سرپيچی میکردند." (۱۶)
گاندی نافرمانی عمومی و مسالمتآميز را کانون و منبع قدرت میداند و میگويد:
"فرض کنيم که تمام مردم نخواهند قوانينی را که در يک مجمع قانونگذاری تصويب میشود، قبول کنند و آماده باشند که رنج عواقب ناشی از اجرا نکردن اين قوانين را هم بپذيرند. در اين صورت تمام دستگاه قانونگذاری و دستگاه اجرايی وابسته به آن از کار خواهد افتاد." (۱۷)
گاندی علاوه بر روش نافرمانی از قوانين ناعادلانه، از روش «عدمهمکاری» بهره میگيرد و آنرا وسيله مبارزه عدمخشونت میداند. او در اينباره سخنی جاودانه دارد که: "زمانی فرا میرسد که عدمهمکاری به اندازه همکاری وظيفه هر کس میشود." (۱۸)
او همکاری ارادیِ با انگليسیها را خيلی بيش از تفنگهای انگليسی مسئول اسارت و تابعيت مردمان هند میداند. (۱۹) گاندی درباره عدمهمکاری مینويسد:
"معنی عدمهمکاری براساس قانون تحمل رنج آناست که ما بايد هواداری خود را از حکومتی که بر خلاف ميل ما حکومت میکند، بازگيريم و طبعا بايد آماده باشيم که داوطلبانه خسارات و ناراحتیهايی را که عواقب اين کار خواهد بود، بپذيريم.
ما نبايد در انتظار آن بمانيم که بدکاران به مقامی ارتقا يابند که به بدی کار خود پی ببرند و بدیها و نادرستیهای کار خود را اصلاح کنند. ما نبايد از ترس اين که مبادا خودمان يا ديگران گرفتار رنج شويم، در بدکاری خطاکاران سهيم شويم، بلکه بايد از راه قطع کمکهای مستقيم يا غيرمستقيم خود به خطاکاران، به مبارزه با بدی بپردازيم. اگر پدری در خانه خويش ظالمانه رفتار میکند، وظيفه فرزندانش آن است که خانه پدری را رها کنند. اگر مدير يک مدرسه، مدرسه خود را با روشهای خلاف اخلاق اداره میکند، شاگردان بايد آن مدرسه را ترک گويند. اگر شهرداری فاسد و نادرست است، اعضای انجمن شهر بايد با استعفای خويش، درستی خود و عدم شرکت خود را در نادرستیهای او اثبات کنند. به همين قرار اگر حکومتی مرتکب بیعدالتی عظيمی میشود، مردم آن بايد همکاری خود را به طور کامل يا نسبی از آن مضايقه کنند تا حکومت ظالم را از بدکاریاش بازدارند. در هر يک اين موارد فرضی نيز، عنصر تحمل رنج روحی و جسمی وجود دارد. بدون يک چنين تحمل رنج، غير ممکن است که آزادی بدست آيد." (۱۹)
نهايتا آنکه گاندی تمامی کسانی را که با بیتوجهی خود، حکومت را در انجام کارهای نادرست ياری میرسانند، مسئول میداند. از نظر او "بيشتر مردم از ماشين پيچيده و غامض حکومت سر در نمیآورند. آنها توجه ندارند که وقتی فرد از آن جهت که از وضع حکومت اطلاع ندارد خاموش و آرام میماند، خودبخود به ثبات آن کمک میدهد. به اين جهت هر فرد در مسئوليت هر اقدامی که دولتش انجام میدهد به سهم خود شريک است. بسيار طبيعی خواهد بود تا موقعی که اعمال حکومت قابل تحمل میباشد، مورد حمايت افراد باشد؛ اما موقعی که روش حکومت موجب زيان فرد و ملت باشد، وظيفه هر فرد آناست که از هواداری حکومت خودداری کند." (۲۱)
٭٭٭
در جمع بندی نظرات گاندی میتوان ويژگیهای زير را برای نافرمانی مدنی و عدمهمکاری در انديشه و روش مبارزاتی وی برشمرد:
- مقاومت مسالمتآميز از راه تحمل رنج شخصی؛
- مبارزه به شکل عمل مستقيم و اقدام فعالانه؛
- تاکيد بسيار بر عدم بکارگيری خشونت؛
- بیعملی در برابر بدی، بدتر از خشونت؛
- پاک بودن ابزار مبارزه همانند اهداف؛
- نافرمانی مدنی، حق مسلم شهروندان؛
- نافرمانی از قوانين غيراخلاقی به شکل صميمانه، احترام آميز و توام با خويشتنداری؛
- پذيرش مجازات سرپيچی از قانون؛
- نافرمانی عمومی و جمعی، کانون و منبع قدرت؛
- وظيفه هر فرد، عدمهمکاری با حکومت نادرست؛
در بخش بعد به نظرات مارتين لوترکينگ درباره نافرمانی مدنی خواهيم پرداخت.
زيرنويس:
۱- مقاله A MESSAGE TO THE AMERICAN PEOPLE از کتاب
Tolstoy’s Writings on Civil Disobedience and Non-Violence
۲- کتاب «گاندی و ريشههای فلسفی عدم خشونت»، رامين جهانبگلو، مترجم: هادی اسماعيل زاده، صفحه ۱۴۸
۳- کتاب «گاندی و ريشههای فلسفی عدم خشونت»، رامين جهانبگلو، مترجم: هادی اسماعيل زاده، صفحات ۱۴۹ و ۱۵۱
۴- مقاله two war صفحات ۲۷ و ۲۸ از کتاب
Tolstoy’s Writings on Civil Disobedience and Non-Violence
۵- کتاب «زندگی تولستوی»، رومن رولان، ترجمه علی اصغر خبرهزاده، بخشهايی از نامه به يک هندی، صفحه ۲۳۰
۶- پيشين، صفحه ۱۶۰
۷- کتاب «گاندی و ريشههای فلسفی عدم خشونت»، رامين جهانبگلو، مترجم: هادی اسماعيل زاده، صفحه ۱۴۹
۸- پيشين، صفحه ۱۵۰
۹- کتاب«زندگی تولستوی»، رومن رولان، ترجمه علی اصغر خبرهزاده، بخشهايی از نامه به «تنه رومو»، صفحه ۱۶۲
۱۰- کتاب «همه مردم برابرند»، ترجمه محمود تفضلی، صفحات ۲۴۵ و ۲۴۶
۱۱- پيشين، صفحات ۲۷۷ و ۲۷۸
۱۲- پيشين، صفحه ۲۷۵
۱۳- کتاب «مهاتما گاندی و مارتين لوترکينگ: قدرت مبارزه عاری از خشونت»، ترجمه شهرام نقش تبريزی، صفحه ۲۱۶
۱۴- پيشين، صفحه ۲۲۹
۱۵- کتاب «همه مردم برابرند»، ترجمه محمود تفضلی ، صفحه ۲۶۹
۱۶- پيشين، صفحات ۴۰۲ تا ۴۰۴
۱۷- پيشين، صفحه ۳۸۵
۱۸- پيشين، صفحه ۳۷۸
۱۹- پيشين، صفحه ۳۹۶
۲۰- پيشين، صفحات ۴۰۰ و ۴۰۱
۲۱- پيشين، صفحه ۳۹۷