دوشنبه 16 دی 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

بايد بدون تعارف جنايات اسرائيل و کشتار بيگناهان را محکوم کرد، عبدالستار دوشوکی


نازک آرای تن ساق گــُلی
که به جانـش کـِشـتم
و به جـان دادمش آب
ای دریـغـا!
به بــَرَم می شـکنـد

يکی از خصيصه های فرهنگی ايرانيان شايد اين باشد که بگوئيم دوست ِ دشمن ِ من، دشمن من است ؛ و يا دشمن ِ دشمن ِ من، دوست من است. حمايت رژيم جمهوری اسلامی از جنبش حماس، و راکت پراکنی حماس علاوه بر ماهيت متحجر و مذهبی آن دستاويزی شده است برای بعضی از جريانات و چهر های اپوزيسيون، تا جنايات اخير اسرائيل در نوار غزه را به نوعی موجه جلوه داده و حماس را مقصر اصلی قلمداد کنند. بسياری از جريانات و شخصيت ها اپوزيسيون نيز همانند باراک حسين اوباما هوشيارانه مصلحت را در سکوت می دانند. اما سکوت در مقابل جنايت، روش آزادگان نيست. باراک اوباما در جريان مبارزات انتخاباتی خود گفت: "اگر کسی و يا کسانی شب و روز بر روی من و فرزندان من موشک و راکت پرتاب کنند، من می دانم با آنها چه کار بکنم، کاری که هرکسی خواهد کرد". هيچ کس از اوباما نپرسيد اگر کسی سرزمين شما را اشغال کند، ميليونها هموطن شما را آواره کند، شهر شما را محاصره کند، منازل شما را با خاک يکسان کند؛ دهها هزار هموطن شما را دستگير و در زندانهای خود بدون محاکمه و دادرسی زندانی کند، و حتی اجازه ندهد که دوا و غذا به فرزندان شما برسد؛ شما با آن فرد و يا افراد چه خواهيد کرد؟



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


من فلسطينی های فراوانی را می شناسم که هرگز اجازه ندارند به سرزمين پدر و مادری و اجدادی خود برگردند. من همدانشگاهی يهودی داشتم که با چشمان آبی و موهای بور يک اروپايی کامل بود و اجدادش نسل اندر نسل در اروپا زاده شده بودند. ولی او اجازه داشت که به اسرائيل برود و آنجا را خانه خود بداند اگرچه "انگليسی" کامل بود. در فلسطين که قلب خاور ميانه است، سياهان اتيوپی و موطلايی های لهستانی و روسی و غيره و حتی شيرازی های اصيل اجازه دارند در آنجا خانه بسازند و آن را سرزمين "موعود" خود بدانند؛ ولی اعراب زاده شده نسل اندر نسل در آن سرزمين، از خانه مادری خود بعنوان تروريست يا کشته، يا سرکوب، يا زندانی و يا رانده می شوند. متاسفانه دنيا در مقابل اين جنايت ممتد سکوت اختيار کرده است زيرا کمترين اعتراضی با واکنش پدرخوانده های اسرائيل يعنی آمريکا و انگليس مواجه خواهد شد. آمريکا و انگليس که خود را متمدن می دانند، از بربريت، توحش و نوعی "پاکشويی قومی" در فلسطين اشغال شده حمايت می کنند. مسئله فلسطين يک تراژدی انسانی است. اين اسرائيل است که با تبعيض مذهبی بر عليه ديگر مذاهب اساس و هويت و عملکرد ظالمانه خويش را بر اساس مذهب توجيح می کند. روشنفکران سکيولار ما کجا هستند تا اسرائيل را محکوم کنند. اگر يک مسلمان متعصب نظير انتحاريون القاعده "قتلو فی سبيل الله" کرد و دهها انسان را کشت؛ همه ما از اين عمل زشت حقا منزجز می شويم. حال چطورمی توان در مقابل اين ادعای يهوديان سکوت کرد، که می گويند خدا اين سرزمين را در کتاب مقدس يهوديان به آنها وعده داده است و بر طبق آيات آسمانی آنها حق دارند از هر کجای دنيا (سياه و سفيد) به فلسطين بيايند و مردم بومی آنجا را سرکوب، زندانی، تبعيد و حتی قتل عام کنند و سرزمين آنها را غصب کنند؟ چطور شد احمدی نژاد را بخاطر ادعای مذهبی خود که معتقد به ظهور مهدی موعود است محکوم می کنيم؛ اما در مقابل ادعای مذهبی يهوديان که در عمل منجر به آواره شدن و قتل عام هزاران انسان بيگناه شده است، سکوت اختيار می کنيم؟
بر طبق قوانين بين المللی و قطعنا مه های متعدد سازمان ملل، اسرائيل يک رژيم اشغالگر و طبعا ظالم است. بعقيده من اسرائيل حق حيات دارد همانگونه که فلسطينی ها نيز حق حيات مستقل دارند. خشونت، کشتار و زخمی نمودن بيگنا هان از هر سويی و به هر دليلی که باشد محکوم است. معمولا نيروهای مقاوم در هر کشور و سرزمين اشغال شده ای حق دفاع و مقاومت مشروع از خود را دارند. چرا نيروهای مقاوم در ديگر کشورهای اشغال شده، بعنوان مبارزان و رزمندگان مقاومت مورد تحسين جهانيان قرار می گيرند، اما در فلسطين آنها تروريست هستند؟ چرا؟ چون ما سنخيتی با افکار مذهبی آنها نداريم؟ ما چه سنخيتی با مذهبی که کشتار و غضب سرزمين ديگران را دستور الهی می پندارد، داريم؟ نوار غزه در محاصره کامل زمينی، هوايی و دريايی اسرائيل بوده و است. آيا اسم اين را می توان صلح يا آتش بس گذاشت؟ شما نمی توانيد خانه کسی را ازهر طرف يعنی زمين و دريا و هوا محاصر کنيد و اجازه ورود و خروج به احدی ندهيد، و سپس گله مند شويد که چرا از داخل آن خانه بسوی شما کلوخ پرتاب می شود، انگار که شما همسايه مسالمت جو و مهربان آنها هستيد اما آنها از بدجنسی راکت پرتاب می کنند. شما نمی توانيد گلوی يک ملت را با پنجه آهنين گرفته و تا دم مرگ فشار بدهيد، و اگر قربانی زير دست و پای شما با تقلاء توانست مشتی خاک بصورت شما پرتاب کند، آنگاه فرياد بر آوريد که ای وای مردم جهان ! ببينيد اين تروريست وحشی چه بصورت من ِ بيگناه پرتاب کرد و دنيا نيز خاک پرتاب کردن قربانی را محکوم کند و بس. صد البته تشريح اين واقعيت های انکار ناپذير بمعنای حمايت از اعمال نابخردانه قشريون مذهبی حماس نيست. بنده کشتن هر انسان بيگناهی را محکوم می کنم. اما اگر بپذيريم که حماس يک سازمان تروريستی است که موشک پرتاب می کند و انسان بيگناه می کشد، آنگاه بايد پرسيد فرق بين راکت و يا موشک زمين به زمين حماس با موشکهای هوا به زمين و يا دريا به زمين اسرائيل که تا به حال تعداد زيادی کودک و زن و انسان بيگناه را کشته است، چيست؟ چطور شد که برای سنجيدن آنها از دو ترازوی متفاوت استفاده می کنيم؟ حماس و جهاد اسلامی و حزب الله و غيره محصول مستقيم عملکرد غاصبانه و سرکوبگرانه اسرائيل هستند. چرا خود را گول بزنيم؟ جمهوری اسلامی حماس را بوجود نياورد، اگرچه اکنون بنا بدلايل واضح بر همگان ظاهرا از آن حمايت می کند. سياست تفرقه بينداز و حکومت کن ِ اسرائيل باعث شد تا حماس بوجود بيايد و در مقابل سازمان آزاديبخش فلسطين قرار گيرد. مبارزه فلسطينی ها يک مبارزه مذهبی نبود، عليرغم اينکه موجوديت؛ هويت و عملکرد اسرائيل بر اساس مذهب يهوديت است و بس؛ اگر چه دولت آن در رابطه با شهروندان خويش برخی اصول سکيولاريسم را رعايت می کند. سازمان آزاديبخش فلسطين به رهبری ياسر عرفات يک سازمان سکيولار بود که در آن کمونيست ها؛ مسيحيان و ديگران نقش فعالی داشتند. اسرائيل با به تانک و توپ و موشک بستن سيستم و دستگاه های مختلف دولت ِ سکيولار عرفات در کرانه باختری، زمينه را برای رشد حماس و جهاد اسلامی آماده نمود. حال تلاش می کند حاصل کِشته خود را بسوزاند. و اما در مورد اشک تمساح رژيم جمهوری اسلامی برای سنی های فلسطين بايد پرسيد چرا سنی های ايران سرکوب می شوند و اجازه ندارند که حتی يک مسجد در تهران داشته باشند در حاليکه اهل تسنن در اکثر شهرهای اسرائيل مسجد دارند.
بايد پرسيد ! چطور شد وقتی ملاسويچ، صدام حسين و ملا عمر به قطنامه های شورای امنيت بی اعتنايی کردند، آمريکا، انگليس و غرب با بسيج صدها هزار نيرو و صرف صدها ميليار دلار و جان هزاران انسان خودی و غير خودی، برای عملی کردن قطنامه های شورای امنيت به يوگسلاوی سابق و عراق و افغانستان حمله بردند؛ اما در مورد اسرائيل و فلسطين نه تنها چنين نمی کنند، بلکه اسرائيل را در عمل تشويق به نقض قطعنامه های شورای امنيت می کنند؟ چرا؟ وانگهی امريکا و انگليسی با آن سابقه طولانی خود در نقض حقوق بشر، چه حقی دارند که برای ديگران تعيين تکليف کرده و تصميم بگيرند چه کسی تروريست است و چه کسی نيست. شايد مناسب باشد که اشاره ای به دورويی و مکاری سيستم حاکم بر انگليس داشته باشم. اوايل دهه هشتاد ميلادی که بنده به انگليس آمدم، حزب کارگر انگليس که اپوزيسيون و مخالف دولت مارگريت تاچر بود، شديدا طرفدار سازمان مجاهدين خلق بود و همواره در کنفرانس ساليانه حزب کارگر، مجاهدين ميهمان ويژه بودند و نماينده مجاهدين نيز جزوء سخنرانان اول بود. اين حمايت و دوستی آنچنان قوی بود که من مطمئن بودم بعد از به قدرت رسيدن حزب کارگر در انگليس، آنها در صدد برکناری رژيم جمهوری اسلامی و حمايت از مجاهدين و شورای ملی مقاومت خواهند شد. لازم بيادآوری است که در آن زمان مجاهدين عمليات مسلحانه در تهران انجام می دادند، اما يار غار رهبران حزب کارگر بريتانيا بودند. دولت تاچر مخالف مجاهدين بود؛ وزير کشور دولت مارگريت تاچر ديويد وادينگتون بود که بعدها لقب "لرد" گرفت. وقتی حزب کارگر به قدرت رسيد و مجاهدين ديگر عمليات مسلحانه انجام نمی دادند، ناگهان ورق برگشت و مجاهدين توسط دولت جديد حزب حاکم کارگر تروريست قلمداد شدند. حزب کارگر نه تنها به دستور بيل کلينتون، مجاهدين را در ليست تروريست ها قرار داد، بلکه با اصرار و پافشاری آن را به اتحاديه اروپا نيز تحميل نمود. راستی فراموش کردم به شما بگويم، همان لرد ديويد وادينگتون ( وزير کشور سابق کابينه مارگريت تاچر) اکنون جزوء طرفداران و حاميان پر و پا قرص مجاهدين و شورای ملی مقاومت هست. و دوستان ديروزی مجاهدين که اينک بر مسند قدرت نشسته اند، مجاهدين را تروريست می دانند. البته جواب انگليس ها اين است که : "ما دوست و يا دشمن نداريم؛ فقط منافع ملی داريم و بس". در پايان ازهموطنان تقاضا می کنم که ايميل نفرستند و به "بيقراری" بنده اعتراض نکنند که "فلسطين را رها کن، فکری به حال ما کن"؛ زيرا بر طبق گفته شيخ اجل " بنی آدم اعضای يک پيکرند / که در آفرينش ز يک گوهرند". "چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار".

دکتر عبدالستار دوشوکی
doshoki@gmail.com





















Copyright: gooya.com 2016