انتخاب آقای خاتمی، شکفتن گلی از دل سنگ، فرهاد رجبعلی
در شرايط کنونی لزوم ايجاد يک اتحاد بزرگ در جبهه اصلاحات لازم و واجب است. همان طور که گروههای مختلف جناح رقيب با آمدن آقای خاتمی قطعا بر احمدینژاد اجماع خواهند کرد، تمامی طيفهای مختلف اصلاحطلب، از آنان که اساسا حضور اصلاح طلبان در انتخابات را بیفايده میدانند تا فعالانی که بر گزينههای ديگر اصلاحطلب نظر دارند و مناسب میدانند، بايد زير چتری واحد و بر کانديداتوری آقای خاتمی تجميع کنند
بالاخره سيد محمد خاتمی پا به ميدان رقابت گذاشت و دل اکثريتی را در داخل ايران ظرف چند ساعتی که از اعلام کانديداتوریاش گذشته شاد کرده است. بازتاب اين خبر بسيار گسترده بوده و در دقايق اوليه انتشار خبر سيستم پيامک کشور همانند موضوعات مهم روز شروع به کار کرد که به جرئت میتوان گفت کم نظير بود.
بسياری از اصحاب رسانه و مطبوعات و روزنامهنگاران کشور نيز از حضور آقای خاتمی در انتخابات آتی رياست جمهوری استقبال کردهاند و چون به اهميت موضوع واقفاند آن را مهمترين خبر سال جاری میدانند.
قطعا دستگاههای تبليغاتی حکومت و رسانههای وابسته به دولت از امروز حجم حملات به آقای خاتمی را دو برابر خواهند کرد؛ همچنان که طی روزهای گذشته با جدی شدن حضور آقای خاتمی در بخشهای مختلف خبری و در گزارشات مختلف و با مدد گرفتن از بيانات مقام معظم رهبری عليه دولت هشتم تحت عناوين برنامههای مختص سالگرد انقلاب، سعی در ترور شخصيت آقای خاتمی و زير سئوال بردن عملکرد هشت ساله دولت اصلاحات کردند.
بی شک تاخير در اعلام کانديداتوری آقای خاتمی همان طور که ايشان در کنفرانس خبریشان عنوان کردند، يک تدبير بود و نه ترديد و لازم بود که شرايط خارجی و داخلی برای حضور آقای خاتمی فراهم شود. يکی از اين علل را میتوان انتخابات رياست جمهوری امريکا و فاصله زمانی تا استقرار رسمی باراک اوباما در کاخ سفيد نام برد که توجهات بسياری را به خود جلب کرد و ضروری بود که در اين باره و اعلام کانديداتوری از جانب آقای خاتمی به بعد از آغاز به کار اوباما به تاخير بيفتد و همچنين در فضای داخلی کشور نيز به ايام محرم اشاره کرد که همواره مأمن پيادهسازی ترفندهای حکومت جهت سمتدهی افکار عمومی و مسموم کردن فضای سياسی کشور بوده و هست که در ساليان گذشته شاهد بودهايم که چه سوءاستفادهايی از تکيهها و مراسم مذهبی مردم کرده است.
آنان که منصفانه به مسائل سياسی ايران مینگرند، بر اين باورند که همچنان که باراک اوباما از دل دولت محافظهکار و ناتوان جورج بوش بيرون آمد که بحران اقتصادی جهان نتيجهاش بود، دولت خاتمی نيز با بهره از تجربه هشت گذشته سال رياست بر قوه اجرايی کشور و با شعار "تغييرات منطقی" در تمامی زمينهها میتواند جايگزين دولت ناکارآمد و متحجر نهم شود که چه در ديپلماسی خارجی و چه در مسائل داخلی و ابعاد فرهنگی و اجتماعی، موقعيت جامعه و مردم ايران را به نقطه صفر نزديک کرده است.
بر همگان روشن است که انتظار از آقای خاتمی به مراتب از رئيس جمهور جديد امريکا کمتر است که ايشان ولی مطلق فقيه بالای سر ندارد و حکم او در کشورش در راس است و همين مهم بهانهای شده برای آنان که حضور و حيات ولايت فقيه را در حکومت جمهوری اسلامی ايران بزرگترين مانع بر سر راه اصلاحات و اصلاح طلبان میدانند و با حضور آقای خاتمی مخالفاند؛ اما چه چاره که همان طور که در مقالههای پيشين توسط نگارنده اين سطور عنوان شد، انتظار از آقای خاتمی "کف حداقلی" ست که میتواند سرآغازی شود برای اصلاحات عميق در ايران.
به حتم پس از پيروزی احتمالی آقای خاتمی در انتخابات آتی راه دشواری در پيش است. همان طور که باراک اوباما چندی پس از استقرار رسمیاش در کاخ سفيد اظهار داشت که تنها معجزه میتواند اقتصاد امريکا را نجات دهد، اما عزم را جزم کرده و تلاشش قابل ستايش است و الگويیست برای آقای خاتمی که با دستاندازیهايی که از جانب شخص آيت الله خامنهای و وابستگانش خواهد ديد، میتواند با افق تغيير منطقی برای زندگی بهتر، حداقلها را در حال حاضر به مردم ايران بازگرداند.
پس از سی سال از حيات جمهوری اسلامی در ايران، طبق آمارها و برآيندها، اکثريت جوان جامعه از استقرار حکومت مطلق اسلامی در ايران ناراضی و از نفس افتادهاند. اما بر اين اعتقادم که با توجه به مذهبی بودن جامعه که تعصب خاصی بر اعتقادات مذهبی وجود دارد و نمیتوان انکارش کرد، برقراری يک الگوی حکومتی متعادل در ايران نظير آنچه که در کشور ترکيه با توجه به حضور مشترک دو طيف قدرتمند لائيک و مسلمان در کنار هم در اداره کشور حاکم است، برای آينده نزديک ايران ضروری به نظر میرسد. البته اين الگو گام دوم است برای دست يافتن به گام بزرگتر و اساسی که جامعهای عاری از خرافات است که نسلهای آينده افيونش بدانند که البته در افق بسيار دوری در ايران قرار دارد، اما همين الگوی فعلی هم زيستی مسالمتآميز گروههای سياسی در ترکيه که از آن گام دوم اصلاحات نام می بريم، با توجه ميزان سطح آگاهی سياسی و فرهنگی فعلی جامعه ترکيه که اکثريت مسلمان هستند، آنان را به يک قدرت اقتصادی در منطقه تبديل کرده است.
اما در حال حاضر حتی برقراری نظامی همانند آنچه در همين کشور ترکيه و کشورهای مسلمان شرق آسيا حاکم است نيز در ايران شايد خيالپردازانه و دور از دسترس به نظر برسد و آنانکه در داخل کشور زندگی میکنند و واقعيات جامعه را درک کردهاند، به خوبی واقفاند که چقدر عقب هستيم و در حال حاضر در گام اول ماندهايم و فعلا امکان دستيابی به چنين نظامهايی در ايران نيست و به آرزويی میماند.
الحال اجرايی کردن مراحل اوليه اصلاحات از برای رسيدن به گامهای اساسی و اهداف بلند مدت مطروحه در ايران جز در شخصيتی همانند آقای خاتمی ديده نمیشود که با حوصله و پيشروی گام به گام امکان ايجاد بستر مناسب برای اصلاحات عميقتر را فراهم کند؛ يعنی اميد بستن به کسی که تعريف اصلاحات را به جامعه معرفی و فونداسيون اين جنبش را در هشت سال رياست جمهوریاش در ايران پايهريزی کرد که آقای احمدینژاد نيز از برای عوامفريبی تلاش کرد در نهايت سوءاستفاده بنای دولتش را بر آن استوار کند که به دليل عقبماندگی سياسی نزد مجريان دولت نهم به کجی افتاد و الحال پس از چهار سال در حال ريزش است.
از اين باب در شرايط کنونی لزوم ايجاد يک اتحاد بزرگ در جبهه اصلاحات لازم و واجب است. همان طور که گروههای مختلف جناح رقيب با آمدن آقای خاتمی قطعا بر احمدینژاد اجماع خواهند کرد، تمامی طيفهای مختلف اصلاحطلب، از آنان که اساسا حضور اصلاح طلبان در انتخابات را بیفايده میدانند تا فعالانی که بر گزينههای ديگر اصلاحطلب نظر دارند و مناسب میدانند، بايد زير چتری واحد و بر کانديداتوری آقای خاتمی تجميع کنند که غير از اين شکست جنبش اصلاح طلبی در ايران برای ساليان سال حتی دههای رقم خواهد خورد.
واقعبينانه و بیغرض بايد عنوان کنم که جز خاتمی طرح کردن گزينهای ديگر مقابل احمدینژاد محکوم به شکست است. نبايد گذاشت آرای آقای خاتمی شکسته شود که در آن هنگام موتور تقلب دولت نهم با پشتيبانی تمام عيار رهبری به کار خواهد افتاد. سرنوشت دکتر معين در انتخابات سال ۸۴ شاهدیست بر اين مدعا که عدم اجماع اصلاحطلبان بر ايشان، شکستی سخت نصيب شان کرد و منجر به پيروزی جناح تندرو محافظهکاران شد.
پس ضروری ست همانند خرداد سال ۷۶ عالیترين مقام مملکت و وابستگان جناح اقتدارگرا را با ائتلافی يک پارچه و واحد و به دنبال آن حضور حداکثری مردم در انتخابات، متحير کرد و مجاب شان ساخت که با توجه به معادلات کنونی جهانی، جز تن دادن به اصلاحات و تغيير روش در سياستهای داخلی و خارجی راه ديگری نمانده است و جامعه جهانی و همچنين جامعه جوان ايران عدم تغيير در رفتار حکومت اسلامی ايران را بيش از اين نمیپذيرند.
امروزه در شرايط حساسی قرار داريم که بايد حقد و کينههای شخصی و گروهی را به کناری گذاشته و با حضور گسترده و يکپارچه در انتخابات و حمايت قاطع از آقای خاتمی به عنوان پرچمدار جنبش اصلاحات حماسه بزرگ ديگری را در تاريخ ايران رقم بزنيم که اطمينان دارم با تجربه از کاستیها و اشتباهات در دوره گذشته هشت سال اصلاحات و درس گرفتن شخص آقای خاتمی از آنها، برقراری مجدد دولت اصلاحطلب در رياست جمهوری دهم سرآغاز ترک خوردن سنگ تحجر حکومت اسلامی و شکفتن گل اصلاحات و ريشه دواندن در دل آن خواهد شد که از گذشتگان نشانمان است که ريشه دواندن آرام و باحوصله گل اصلاحات در درازمدت، توان خرد کردن هر سنگی را دارد؛ حال میخواهد اين سنگ هر چقدر سرسخت و اسلامی و سرکوبگر باشد.