حجاب اجباری نماد اقتدار جنسيتی و کنترل سکسواليته زنان در ايران، گفتگوی شيرين فاميلی با مهرداد درويش پور، تهيه
حجاب مفهومی نسبی است. اگر آن چه که تلقی نظام حاکم در ايران از حجاب اسلامی است، در افغانستان پياده شود، طالبان آن را بد حجابی تلقی خواهد کرد! آيا حجاب آن نقابی است که زنان در عربستان سعودی و يا برخی ديگر از کشورهای عربی و افريقايی با آن بايد صورتشان را بپوشانند؟ آيا حجاب برقعه است، مانتو است، روسری است و يا چادر و يا مقنعه؟ مرز رعايت حجاب اسلامی در کجاست؟
اخيرا دکتر مهرداد درويش پور جامعه شناس ، استاد دانشگاه در سوئد و پژوهشگر مسائل زنان سخنرانی در برلين داشت تحت عنوان "نقش زنان در انقلاب ايران از آغاز تا به امروز" که متن کامل اين سخنرانی را پيش از اين در "تهيه" منتشر کردم. مهرداد درويش پور در بخشی از اين سخنرانی به تظاهرات زنان در اولين هشت مارس پس از انقلاب اشاره کرد و گفت:" ... اين نيز واقعيتی است که در پی پيامدهای انقلاب انديشه جنبش مستقل زنان از يک طرز تلقی و نحله فکری به تدريج تبديل به يک جنبش اجتماعی می گردد. تظاهرات زنان در فردای انقلاب در مخالفت با خواست اجباری شدن حجاب نشانه ای ار اين دست است."
پس از پايان سخنرانی دکتر درويش پور با او قرار گذاشتم که در باره مسئله حجاب اجباری در ايران و اينکه چرا اين خواست مهم زن يعنی حذف مقررات حجاب اجباری در سالهای بعد از انقلاب بتدريج به حاشيه رفت ، گفتگويی داشته باشم. قرار مصاحبه را گذاشتيم ولی به دليل سفرمهرداد درويش پور به آمريکا و کانادا برای انجام سخنرانی های متعدد در ايالتهای مختلف اين دوکشور، اين مصاحبه هم با تاخير انجام شد و هم ويرايش آن با تاخير صورت گرفت.
متن اين مصاحبه اکنون آماده است و می توانيد بخوانيد.
***
آقای درويش پور سی سال پيش در روز هشت مارس زنان تظاهراتی در ايران داشتند که در اعتراض به مسئله حجاب بود . تاثير اين تظاهرات بر حرکتهای بعدی زنان در جامعه چی بود؟
همان طور که ميدانيد من در نوشته های گوناگون از اين حرکت به عنوان آغاز تولد جنبش اجتماعی مستقل زنان در ايران نام برده ام. به اين دليل که زنان از گرايش های گوناگون سياسی در جامعه تنها با يک خواست زنانه پا به ميدان گذاشتند و حاضر نشدند تحت فشار سازمان های سياسی که به آنها وابسته بودند و يا تحت تاثير ايدئولوژی های سياسی موجود خواست خود در مورد آزادی پوشش را فراموش کنند و يا آن را به سايه برانند. واکنشی که در آن دوران صورت گرفت، از دو سو بود. يکی از سوی دولت مداران حاکم که از آنجايی که اجباری کردن حجاب را نمادی از پروژه تحکيم قدرت خويش ميدانستند، با شعار "يا روسری يا توسری" به تخطئه و سرکوب اين تظاهرات پرداختند. گروه ديگر بسياری از سازمان های سياسی سکولار و چپ ايران بودند که به رغم آن که با آزادی پوشش موافق بودند تحت تا ثير گفتمان ضد امپرياليستی، انقلابی گری و پدرسالارانه حاکم بر فضای سياسی آن دوران،نه تنها از "مسئله خاص" زنان و اعتراضشان به حجاب اجباری حمايت نکردند، بلکه حتی به نکوهش آن پرداختند. يکی بانگ برآورد "در شرايطی که انقلاب در خطر است اين تظاهرات به ضد انقلاب ياری می رساند". ديگری گفت "در شرايطی که امپرياليسم در پی توطئه است اين اقدام هم آوايی با آنها است". سومی برآن بود "آنجايی که ما بايد برای شعارهای جدی تر و مبارزه طبقاتی پيکار کنيم اين حرکت خاک پاشيدن در چشم زحمتکشان، مخدوش کردن صفوف طبقاتی و مطالبه ای بورژوايی است و حتی آن را به سلطنت طلبان و "زنان طاغوتی" منتسب کردند. اين ارکستر ناهمنوا اما ساز واحدی را کوک کرد و آن به زير سئوال بردن اقدام زنان در به خيابان ريختن در رويارويی با فرمان حجاب بود. به گمان من اما نه تنها جملگی اين گروه ها در اين زمينه خطای فاحشی کردند که آنان را شرمسارتاريخ و. جنبش زنان ايران کرده است، بلکه هم آوايی شان، در به حاشيه راندن مطالبات زنان و از جمله آزادی پوشش نقش مهمی داشته است. يک لحظه فرض کنيد در برابر فرامين دولتی و ممنوعيت های رسمی، بخش بزرگتری از جامعه واکنش نشان می داد. روشن است که نتيجه کار چيز ديگری می شد. رفتاراين گروه ها در عمل، قدرت تاثير گذاری اين جنبش را محدودتر ساخت و توان مقاومتش را کاهش داد. از اين نظر نفس بی اعتنايی دگرانديشان سکولار نسبت به اين حرکت، هم نشان از نفوذ انديشه های مرد سالارانه در جامعه داشت و هم قدرت دولت مداران را در تحميل حجاب اجباری افزايش داد.
با وجود، اين حجاب در جامعه بتدريج اجباری شد و به يک امر همگانی درآمد فکر می کنيد علت آن چی بود؟
در جامعه ايران حجاب همچون نماد سياسی برای تحکيم قدرت به کار گرفته شده است. يعنی ما در دوره مدرنيزاسيون آمرانه رضا شاهی شاهد آن بوديم که پروژه نوسازی پهلوی چگونه با کشف اجباری حجاب گره خورد که نمادی برای تحکيم اقتدار آن شد. در دوران بعد از انقلاب ۱۳۵۷ نيز حجاب اجباری به نمادی برای تحکيم اقتداراسلام گرايی سياسی در جامعه بدل شد. بی دليل نيست که از اولين احکامی که بعد از ۲۲ بهمن با آن روبرو می شويم فرا خواندن زنان به رعايت حجاب و سپس اجباری کردن آن است. به ميزانی هم که اين اقتدار تحکيم می شود حجاب در ايران به گونه ای همگانی تر "رعايت" می گردد و به عبارت دقيقتر به زنان تحميل می شود. زمانی هم که فضای سياسی جامعه بازتر می شود، حجابها کمتر و "بدحجابی" گسترده تر می شود. يعنی حجاب و درجه پنهان ماندن و يا آشکار ديده شدن موی زنان به معياری برای سنجش فضای سياسی جامعه و ميزان پيشروی و يا عقب نشينی اقتدار سياسی حاکم بدل گشته است. زمانی که محدوديت های سياسی افزايش می يابد و کنترل سياسی بر جامعه بيشتر می شود، شاهد برخوردهای خشن تر در زمينه رعايت حجاب اسلامی می شويم. يک نمونه روشن آن در همين دوره رياست جمهوری آقای احمدی نژاد است که بسته تر شدن فضای سياسی جامعه با شدت بخشيدن به مبارزه با بد حجابی همراه شده است و صاحبان قدرت تلاش می کنند از جمله از طريق طرح امنيت اجتماعی اين اقتدار را به نمايش بگذارند.
به نظر من تحکيم قدرت بنيادگرايان در اين که زنان به عقب رانده شوند و به سادگی نتوانند از آزادی پوشش دفاع کنند نقش کليدی داشته است. فراموش نکنيد تنها در سال ۱۹۹۳ صدو سيزده هزار زن به جرم بد حجابی دستگير شدند. يعنی تحميل حجاب بر زنان روند يک روزه و بدون مقاومت نبوده است. هر چه قدرت سرکوب افزايش پيدا کرده است زنان بيشتر به عقب رانده شده اند. امری که مانع از آن شده است که زنان از آزادی پوشش آن طور که بايد و شايد بتوانند دفاع کنند. به نظر من دربخشی از جامعه روشنفکری همچنان اهميت حجاب اجباری به عنوان ابزاری برای کنترل زنان دست کم گرفته شده است و به ابعاد اين مسئله آنطور که بايد و شايد پرداخته نشده است. البته هزينه بالای پرداخت به اين امر نيز در اين سکوت موثر بوده است.
اشاره کرديد که در دورانی که آن تظاهرات برگزار شد که يک عده از نيروهای سياسی گفتند که مسئله اساسی حجاب نيست و حتی مخالفت کردند و چنين تظاهرات و اعتراضاتی را تحريم کردند. به نظر می رسد که اين ديدگاه در سالهای بعد به تدريج موفق شد و اين خواست بگفته شما کاملا زن ورانه يا زن گرايانه در سايه قرار گرفت؟ به دليل همان مسئله اصلی که مخالفان تظاهرات مطرح کردند يعنی همان مسئله اولويت های سياسی؟
بله همين طور است. بسياری از کشمکش های سياسی در جامعه که بر سر مسايل ديگری تمرکز داشت در اين رويکرد نقش ايفا کرد. اما جان کلام اين جا است که اتفاقا تلاش دربه خاموشی واداشتن جامعه با به عقب راندن آن در زمينه مسئله حق آزادی پوشش بی ارتباط نبود. به ميزانی که کنترل سياسی در جامعه شدت يافت و اقتدار سياسی حاکم تثبيت شد حجاب اجباری به عنوان يک نرم بر جامعه تحميل شد. نه از آن رو که کل جامعه پوشش اجباری را به باوری درونی تبديل کرد، هرچند بخشی از زنان جامعه می توانند با حجاب به دلايل سنتی و پدرسالارانه و يا به دلايل گوناگون ديگر هيچ مشکلی نداشته باشند. اما زمانی که قانونی با تصويب مجازات همگانی می گردد به تدريج هراس به يک هنجار تبديل می گردد. از آن فراتر از آن جا که کمتر کسی مايل است بگويد از ترس از انجام کاری خود داری می کند، به تدريج به آن سو سوق می يابد که تمکين خود را توجيه کرده و آن را به يک" باور درونی" بدل سازد. اين نکته بسيار مهمی است. يعنی خيلی از کسانی که درآن روزها اصولا با حجاب مشکل داشتند امروزه ممکن است آن نگاه انتقادی پيشين خود را نداشته باشند. واقعيت آن است که در اين سی سال حجاب اجباری بر جامعه تحميل شده است و زمانی که امکان تغيير اوضاع نيست فرد ممکن است تحت اين عنوان که مسئله اصلی زنان ايران حجاب نيست، از اعتراض به آن سرباز زند. يک روز گروههای سياسی همنوا با حاکميت با ادعای ان که مسئله اصلی جامعه چيز ديگری است خواسته يا نا خواسته به تحميل حجاب اجباری بر جامعه ياری رساندند. امروز حتی بخشی از زنان درپی طولانی شدن عمرحجاب اجباری و "عادی سازی" از آن کم کم به دفاع از آن پرداخته اند. برای نمونه نه فقط "فمينست های اسلامی" بلکه حتی گروهی از زنان محقق سکولار با اين ادعا که حجاب به زنان ياری رسانده است از خانه به جامعه پا بگذارند و يا آسان تر بتوانند به بازار کار وارد شوند، از نقش مثبت حجاب سخن ميگويند! آنان بر اين باورند که حجاب چندان هم برای زنان معنای در بند بودن را ندارد، بلکه زنان را از ديد و چشم تجاوزگرايانه و آزار دهنده مردان در امان می دارد.به عبارت ديگر زنان بدون هراس از اينکه مورد آزار جنسی قرار بگيرند، در خيابان، در دانشگاه و يا در محل کار حضورمی يابند و تحت اين توجيهات تلويحا و يا عملا از حجاب دفاع ميکنند. پاسخ من به اين استدلال ها ساده است. خب اگر حجاب از اين همه مواهب برخوردار است که به زنان ياری می رساند تا رشد کنند، چرا انتخاب آن را بر عهده خود زنان نگذاريم که تصميم بگيرند از "مزايای" حجاب برخوردار شوند يا نه. مسئله قبل از هر چيز اجباری بودن حجاب است که با ابتدای ترين حق آدمی در آزادی پوشش در تناقض است. قانون اجباری بودن حجاب را لغو کنيد تا ببينيم چند درصد زنان به "مواهب" حجاب توجه خواهند کرد. وانگهی چنين ادعايی رسما تصوير از مردان را تا سرحد موجودات مجنون و وحشی که جز به آزار و اذيت جنسی نمی انديشند تقليل ميدهد. اما گيرم که چنين باشد چرا زنان بايد با حجاب اجباری بهای مشکلات مردان را بپردازند و مجازات شوند؟
آقای درويش پور ببينيد مسئله اين است که پذيرش حجاب اسلامی به دنبال خود مسائلی مثل تفکيک جنسيتی را در جامعه به وجود آورد و به رغم مقاومت ها در مواردی هم موفق به اعمال اين تفکيک جنسيتی در جامعه شدند.
من در کتابهای پيشين خود از جمله در "چالشگری زنان عليه نقش زنان" (که همين روزها چاپ سوم آن توسط انتشارات باران به بازار روانه شد) به اين پرداخته ام که سياست رسمی در برخورد با زنان بر چند محور استوار بوده است. ۱ اجباری کردن حجاب ۲. تفکيک جنسيتی ۳ اعمال تبعيض جنسيتی در زمينه اشتغال، تحصيل، حقوق زناشويی و طلاق، ارث، شهادت، آزدی سفر و ... ۴ تلاش برای تقليل نقش زنان به عنوان مادر، همسر و يا خانه دار و يا ارائه چنين تصويری به عنوان "زن مسلمان ايده آل". بنابراين بررسی مسئله حجاب بدون توجه به ديگر اجزای به هم پيوسته اين سياست ها که به نوعی زنان را به شهروند درجه دو تبديل ساخته است، بی معنی است. افزايش کنترل مردان بر زنان، افزايش کنترل بر بدن و سکسواليته زنان به يکی از محوری ترين موضوع های آموزشی و مبنای سياست گذاری در زمينه اشتغال، تحصيل، روابط اجتماعی، حقوق زناشويی و جنسی؛ عرف و غيره بدل شده است. اگر به اين مجموعه به عنوان سياستی به هم پيوسته توجه نکنيم، به ساده گی می توانيم برخورد با حجاب را با توجيهات خارج از بستر و بافتار متن به امری پيش پا افتاده تقليل دهيم و تحت نام اين که حجاب مشکل زنان نيست به نوعی برای حجاب اجباری نيز مشروعيت بيافرينيم. واقعيت اين است که حجاب اجباری يکی از نخستين نمادهای کنترل بدن و سکسواليته زن است. اين که معلوم نيست چرا زنان بايد حجابی را داشته باشند که مردان به آن نياز ندارند بيش از هر چيز نشانگر ارائه تصوير از زن به عنوان ابژه جنسی است که بايد از چشم "نامحرمان" محفوظ بماند.
فکر نمی کنيد اگر در برابر حجاب اجباری مقاومت می شد تفکيک جنسيتی هم نمی توانست باشد؟ اين دو تا بخصوص به هم ارتباط دارد؟ مسائل ارث و حضانت و مسائل اجتماعی و حقوق مدنی زنان را می شود در موردش بحث کرد ولی حجاب و تفکيک جنسيتی يکی است. وقتی حجاب را شروع کردند تفکيک جنسيتی را هم آغاز کردند. به نظرم اينها يک موضوع اند و به اين دليل بعضی از مشکلاتی که برای زنان پيش آمد شايد به دليل اولين مسئله يعنی حجاب اجباری بود که حکومت موفق شد اعمال کند.
نکته مورد نظرمن همين است که فلسفه حجاب اجباری و فلسفه تفکيک جنسيتی آبشخوری واحدی دارند و آن وحشت از زن به عنوان نيروی جنسی مهاجم است .از اينرو می بايست سکسواليته زن کنترل شود که تامين آن با مجموعه ای ازاقدامات توام است. در برخی از کشورهای اسلامی زن را ختنه می کنند تا نيروی جنسی زن را کاهش دهند تا او کمتر بتواند با اغوا گری و وسوسه گری "ايمان" مرد را بر باد دهد. در جای ديگر با اجباری کردن حجاب و يا تشويق زنان به "رعايت" آن، تلاش می شود که "نيروی برانگيزاننده جنسی " زن پنهان و مهار شود. زيراکه به زعم آن ها نمايش بدن زن می تواند ايمان و اراده مردان را سست کرده و تمرکز آنان را در فعاليت های اجتماعی برهم زند. کنترل سکسواليته زن به عنوان شالوده فلسفه حجاب اجباری واينکه چرا مردان نيازمند آن نيستند ريشه در نگاه به زنان به عنوان نيروی جنسی مهاجم دارد. از آنجا که جامعه نيز بر مبنای نورم و ارزش های مردانه استوار است، نگرانی اصلی از بابت از دست رفتن هوش و حواس مردان و ضعيف شدن قدرت و اراده آنان است. بدين ترتيب اجباری کردن حجاب، تفکيک جنسيتی، ختنه زنان، مخالفت با آرايش زنان در انظار عمومی و ديگر محدوديت ها و مجازات های جنسی که بيشتر معطوف به زنان است از آن رو است که مردان را از شر روبرو شدن با "نيروی وسوسه گر وشيطانی" زن در امان نگاه دارد. بی دليل نيست که اگر زنان در خانه نزد شوهر آرايش کنند و يا بدنشان را به نمايش بگذارند هيچ مشکلی در کار نيست. از آن جا که در خانه، شوهر مالک زن تلقی می شود نه تنها هر نوع لذت جويی جنسی و حتی هم خوابگی به رغم تمايل زن برای شوهرمجاز است، بلکه زنانی که از تمکين به ميل مرد از هم خوابگی سرباز می زنند، می توانند با مجازات از سوی شوهرهم روبرو شوند! در سطح جامعه اما هيچ پوششی، آرايشی، معاشرتی و آزادی که به تواند قدرت"دلربايی" زنان را افزايش دهد مجاز نيست. علاوه بر آن اين سخت گيری ها برای حفظ حريم و "ناموس" مردان از تعدی ديگر مردان بيگانه نيز ضروری است. بيچاره جامعه ای که دين و فرهنگ و سنت آن اين چنين اسير عقده ليبيدو است!
اينهمه، نقطه عزيمت مشترک و ساده ای را بنمايش ميگذارد. کنترل سکسواليته زن به مردان و حاکميت اين امکان را می دهد قدرتشان را عليه زنان تحکيم کنند. تفکيک جنسيتی هم با همين فلسفه صورت ميگيرد.براستی چرا بايد زنان و مردان از هم جدا با شند؟ در پارک ها، در مدارس، در محيط های کار، در اتوبوس ها و.... درهم آميختگی زنان و مردان در تمام محيط های اجتماعی باعث می شود که آن ها نه هراسی از همديگر داشته باشند ونه با هم بيگانه باشند و نه حتی تمايلات جنسی اشان تبديل به کمپلکس های جنسی بشود. اما نقطه عزيمت جداسازی و تفکيک جنسيتی متکی بر همان برداشت از زن به مثابه يک افسونگر و شيطان است که با نيروی جنسی مهاجمش می تواند ايمان و تقوی و اراده مرد را سست بکند. بنابراين جدا سازی جنسيتی نيز همچون حجاب اجبارب در پی افزايش کنترل جنسی زنان از جمله و تحکيم قدرت مردان است.و از اين منظر بی ترديد جامعه ايران به عقب کشيده شده است.
ولی عده ای از فعالان زن که در ميان آنها زنان سکولار هم گاهی ديده ميشوند معتقدند حجاب مسئله مهم زنان نيست نکته ای که زنان فمينيست اسلامی بخصوص برآن تاکيد دارند فکر می کنيد اين مسئله تکيه و ناکيد بر خواستهای عمومی و مشترک زنان تا چه حد تاثير داشته در به سايه رفتن مبارزه با حجاب اجباری؟
خواستهای مربوط به حقوق زنان را می توان به طرق گوناگون طبقه بندی کرد. يک سری از اين خواستها مربوط به برابر حقوقی وعليه تبعيض جنسيتی است که بخش بزرگی از زنان بر سر آن توافق دارند و بخش ديگری از اين خواستها مربوط به سکسواليته و حقوق جنسی زنان (و حقوق جنسی همگانی) است. به گمان من حقوق جنسی هم بخشی از مبارزه عليه تبعيض جنسيتی است. اما بخشی از جامعه زنان به اين مسئله نگاه ديگری دارد. حال تا چه اندازه تحت تاثير درونی شدن فرهنگ مردانه اين چنين می انديشند و يا اين نگاه ناشی از محدوديت هايی است که اقتدار دينی حاکم ويا فشار سنت بر آنها تحميل کرده و آن ها را به نوعی پراگماتيسم سياسی وا داشته است، بر من کاملا روشن نيست . شايد آميخته ای از همه اين دلايل باشد. اما زمانی که حتی گروهی از خود زنان با حق آزادی جنسی و سلطه بر بدن خود، با حق سقط جنين، آزادی پوشش و امثال آن مخالف کنند و مبلغ ضروت کنترل سکسواليته و بدن زن شوند، به نظرم اين تنها ميزان نفوذ و درونی شدن انديشه های پدرسالار رابه نمايش می گذارد. برای نمونه دردوران پهلوی افکار عمومی، بخشی از زنان را که به گونه ای "سکسی" لباس بر تن می کردند محکوم می کرد. حتی در ادبيات ايرانی زنان به لکاته يا اثيری تقسيم شده اند. در واقع زنی "با وقار" و با تشخص است که خواهش نفس خود را کنترل و سکسواليته و بدن خود را پنهان می کند.
سی سال پيش که جای خود دارد امروز نيز در ميان ايرانيان مقيم غرب نيز گذشته از مردان حتی بسياری از زنان ايرانی که از آزادی پوشش برخوردارند، نسبت به آزادی های جنسی و سکسواليته زن نظری منفی دارند. به عبارت دقيقتر ما يک مشکل حجاب درونی نيز روبرو هستيم. حجاب فقط عبارت از يک تکه لباس نيست. فلسفه حجاب در بسياری از موارد نوعی فرمان دادن به زن برای انکار سکسواليته و خواهش های جنسی خود و پنهان نمودن بدن زن برای يافتن اعتبار اجتماعی است. اين نگاه گاه از طريق قانون به زور و هنجار تبديل می گردد وگاه زنانی پيدا می شوند که خود سفت و سخت از نقش حجاب در آزادی زنان دفاع می کنند. آنان مدعی اند که حجاب می تواند به آنها ياری برساند که بتوانند هويتی برابر با مردان به عنوان يک انسان پيدا کنند. مدافعان حجاب، تغيير برداشت از زن به عنوان يک ابژه جنسی را نه از طريق کوشش برای تغيير رفتار و طرز تلقی مردان بلکه از طريق پنهان نمودن بدن زن و سکسواليته زنانه جستجو می کنند تا بلکه مردان به زنان با چشم برابر نگاه کنند. اشکال اين استدلال در اين است که به اصطلاح شيپور را از دهانه گشاد آن می نوازد. تلقی برابر از زنان و مردان و نفی برداشت از زن همچون ابژه جنسی نبايد از طريق انکار سکسواليته زن و مخفی نگه داشتن بدن او و يا منکوب کردن خواهش های جنسی زنانه و يا تفکيک جنسيتی صورت بگيرد. درست برعکس بايد حق نمايش بدن و پاسخگويی به خواهش های جنسی برای زنان برسميت شناخته شود و همزمان با آن بايد با ابژه جنسی ساختن از زن مخالفت کرد. اين نکته بسيار کليدی است. ابژه جنسی ساختن از زن به معنای سپردن حق کنترل و بهره برداری از بدن و سکسواليته زنان به دست مردان است که از جمله در نگاه طرفداران حجاب اجباری و تفکيک جنسيتی به چشم می خورد. بخش مهمی از نفی تصوير از زن به عنوان ابژه جنسی درگرو پذيرش اين نکته است که زنان بر بدن خود سروری و کنترل داشته باشند؛ خود تشخيص بدهند که چگونه لباسی بپوشند؛ درچه زمانی، کجا و با چه کسی معاشرت و يا رابطه جنسی ايجاد کنند يا از آن سر باز زنند. بی انکه با واکنش سرکوبگرايانه قوانين يا نورم های اجتماعی روبرو شوند. از اين رو هم زنانی که از حجاب به عنوان ابزار هويت و اعتبار بخشيدن به زنان و گسترش آزادی آن ها در محيط اجتماعی و کار دفاع می کنند و هم زنانی که مسئله اجباری بودن حجاب در ايران را مسئله چندان مهمی نمی دانند به اين نکته کليدی باور ندارند که شالوده حجاب اجباری کنترل سکسواليته زن و تحکيم قدرت مرد بر اوست و آن را به يک تکه پارچه تقليل داده اند. زمانی که کنترل سکسواليته زنان توسط مردان و قوانين جامعه از جمله با حجاب اجباری مشروعيت می يابد و يا نسبت به آن بی اعتنا هستيم؛ زمانی که می پذيريم که زنان نبايد حق سروری بر بدن و تنظيم رفتار جنسی خود را داشته باشند و عملا اجازه می دهيم داده تا بر مبنای معيارهای دينی، قانونی و يا نرم های ارزشی در باره پوشش زنان تصميم گرفته شود؛ آن گاه ما خواسته و يا ناخواسته سلطه بر زنان را برسميت شناخته ايم. به لحاظ تاريخی کنترل سکسواليته و به ويژه سکسواليته زنان يکی از اصلی ترين حوزه های اقتدار مرد سالاری بوده است. تحيقات فوکو به روشنی نشان ميدهد چگونه سکسواليته، بدن و يونيفورم از جمله ابزارهای اعمال قدرت بر جامعه اند.
آقای درويش پور يک نکته به نظرم ميرسد که شايد در اين بحث بد نباشد به آن اشاره شود اصلا حجاب از منظر اسلام روشن هست که يعنی چه؟
نخست آن که حجاب مفهومی نسبی است. اگر آنچه که تلقی نظام حاکم در ايران از حجاب اسلامی است، در افغانستان پياده شود، طالبان آن را بد حجابی تلقی خواهد کرد! آيا حجاب آن نقابی است که زنان در عربستان سعودی و يا برخی ديگر از کشورهای عربی و افريقايی با آن بايد صورتشان را بپوشانند؟ آيا حجاب برقعه است، مانتو است، روسری است و يا چادر و يا مقنعه؟ مرز رعايت حجاب اسلامی در کجاست؟ اين واقعيت که در دوره های گوناگون تاريخ و حتی امروز در کشورهای گوناگون حجاب شکل و معنای متفاوتی به خود گرفته است نشان می دهد که تعريف روشن و ثابتی از حجاب وجود ندارد. درجه رشد جامعه و پيشروی زنان در نحوه تلقی از مفهوم حجاب و مرز آن تاثير گذاشته است. بنابراين حتی اسلام گرايانی که تاکيد می کنند رعايت حجاب از واجبات شرع اسلام است همواره روشن نيست منظورشان دقيقا چه نوع حجابی است؟ اگر عقب مانده ترين و فناتيک ترين ديدگاه ها نظير آن چه در افغانستان و يا عربستان شاهد آنيم معيار حجاب اسلامی باشد در آن صورت بايد گفت در ايران حجاب رعايت نمی گردد! چون پوشش زنان ايرانی حتی بر غم مجازات های بسياراز "بد حجاب ترين" نوع پوشش است. پس اگرمی پذيريم که تعريف و معيار واحدی درباره حد و مرز حجاب وجود ندارد اين امر کمک می کند که به گونه ای پراگماتيستی نيز بتوان به چالش قانون حاکم در جامعه پرداخت. گسترش "بد حجابی" نوعی مبارزه با حجاب اجباری است. زنانی که در ايران مانتو های تنگ، روشن و رنگی و روسری هايی که فقط گوشه ای از مو را پوشانده است بر تن و سر می کنند در واقع تصوير حاکم از زنان را که بر پنهان ساختن مطلق بدن زن استوار است به چالش می کشند. اگر در سطح جامعه اين مبارزه به گونه ای گسترده جريان دارد عجيب خواهد بود که فعالان جنبش زنان از مردمی که درکوچه و بازار نيز واکنش نشان می دهند عقبتر عمل کنند و جامعه را فرا بخوانند که به مسئله حجاب نپردازد و يا از آن بدتربه توجيه آن بپردازند. آن هم با اين استدلال که پرداختن به حجاب اجباری می تواند هزينه سنگين در بر داشته باشد يا آن که ادعا شود حجاب اجباری مشکل اصلی زنان نيست. براستی نمی دانم چه کسی می تواند به خود حق دهد برای همه زنان ايرانی برغم تنوع خواست هايشان تعيين کند "مشکل اصلی" آن ها چيست و يا از چه هنگام بايد به "مشکلات فرعی" اشان پرداخت! اگر حجاب اجباری مشکل زنان ايران نبوده و نيست پس از چه رو در دهه نود تنها در طی يک سال صد و سيزده هزار زن را به جرم بد حجابی دستگير کرده اند؟ از چه رو است که دولت احمدی نژاد طرح امنيت اجتماعی را پيش رو قرار داده است؟ واقعيت آن است که مسئله رعايت حجاب هم به مشکل دولت مداران تبديل شده است و هم مشکل زنانی است که مايل به رعايت آن نيستند. زنانی که نا خواسته بايد در گرمای تابستان از برکت حجاب عرق بريزند و يا به بيماری های پوستی متعددی دچار شوند. زيرا که بدن و موی خود را بايد در بيشتر ساعات روز از آفتاب نيز محروم سازند. دست و پاگير بودن،آزاردهنده و تحقير آميز بودن حجاب اجباری در محيط های ورزشی، کار و يا تفريحی نکته ای نيست که بر کسی پوشيده باشد. چه تعداد از زنان بايد از تحقير و آزار و اذيتی که به دليل عدم رعايت حجاب با آن روبرو شده اند سخن بگويند تا ما دريابيم وقت آن رسيده است که به آن بپردازيم؟. زنانی که در کوچه و خيابان با بدحجابی نشان ميدهند اراده حاکم را نمی پذيرند به سهم خود واکنش نشان می دهند. جای آن دارد که فعالان جنبش زنان در ايران نيز بدون برخورد شعارگونه بحث حجاب اجباری را از سايه به متن بکشانند. اينکه چگونه و با چه راه حل و شعارهايی به آن خواهند پرداخت امری است که خود بهتر ميدانند. به نظر من اما طرح بحث خود بسيار مهم است.
فکر می کنيد الان پس از سی سال تا چه حد شرايط برای مطرح کردن اين خواست زنان فراهم باشد؟
بسياری بر اين عقيده اند که طرح مسئله حجاب می تواند هزينه سنگينی را در بر داشته باشد و به خاطر سنگينی هزينه بهتر است فعلا از آن صرفنظر کرد. در چر هزينه بودن پرداخت به اين امر در ايران حقيقتی نهفته است که نمی توان به آن بی اعتنا بود و يا از آن بدتر از راه دور پيچده گی شرايط و تنوع نظر در برخورد به حجاب را با اظهار نظرهای شعارگونه دور زد. می توان با توجه به شرايط طرح بحث رابه گونه ديگری آغاز کرد. برای نمونه من خواستم با طرح نسبی بودن مفهوم حجاب و ناروشنی حد و مرز آن در کشورهای اسلامی گوناگون اشاره کنم که حتی می توان به گونه ای پراگماتيستی مقررات و برداشت های حاکم در ايران را به چالش کشيد. ديگر آن که مسئله دفاع از آزادی پوشش به معنای کشف اجباری حجاب نيست بلکه به اين معنی است که اجازه داده شود زنان خود تصميم بگيرند چه نوع پوششی را می خواهند داشته باشند. حجاب ممکن است برای برخی تنها يک نوع انتخاب در لباس باشد در حالی که برای برخی ديگر نوعی تحقير زنانگی به شمار رود. بگذاريد هر کس خود در باره آن تصميم بگيرد و اجباری همگانی در کار نباشد. نکته سوم آن که سکوت در اين زمينه در جامعه ای که حجاب اجباری به نماد اقتدار سياسی و يکی از معيارهای سنجش درجه استبداد دينی بدل شده است خود به تحکيم اين اقتدار ياری می رساند. من انتظار ندارم که زنان ايران در شرايط کنونی با به خيابان ريختن و برداشتن حجاب قانون حجاب اجباری را به چالش کشند. گيرم اگر روزی اين تناسب قوا اجاز دهد ميتوان انتظار وقوع چنين کنش های را هم داشت. اما امروز نيز ميزان پيشرفت "بدحجابی" يکی از معيارهای سنجش فضای سياسی در جامعه است. اما اين که چگونه ميتوان مسئله حجاب را از حاشيه به متن کشيد پاسخ ساده و يکدستی وجود ندارد. آيا استقبال از گسترش تفسير های ليبرال تر از باورها و مقررات دينی راه حل طرح مسئله در شرايط کنونی در داخل کشوراست؟ آيا مبارزه زنان از طريق بدحجابی راه حل به عقب راندن حکومت درشرايط کنونی است؟ يا آن که فعالان جنبش زنان می بايست با پرتو افکنی و روشن کردن زوايای گوناگون حجاب اجباری به ويژه از منظری دنيوی تلاش کنند تا حق آزادی در انتخاب لباس را به گفتمانی همگانی تبديل کنند؟ هرکدام از اين راه حل ها به سهم خود می تواند موثر باشد. اما مايلم تاکيد کنم طرح گسترده يک پرسش اجتماعی در از حاشيه به متن کشيده آن نقش مهمی دارد. درست است که زنان در کوچه و خيابان به صورت روزمره با بدحجابی به مبارزه خود عليه مقررات را می پردازند. اما پرسش اين جا است که مسئله حجاب اجباری چگونه در سطح سايت ها، نشريات، روزنامه ها و ديگر رسانه ها و يا مقالات بازتاب می يابد؟. استنباطم اين است که بحث حجاب در حوزه های روشنفکری و جنبش زنان مستقل در داخل کشور تا حدودی در حاشيه باقی مانده است. بی ترديد هزينه سنگينی که اين بحث می تواند در پی داشته باشد در اين پرهيز نقش دارد و اگر با شرايط آزادا نه تری روبرو باشيم طور ديگری با آن بر خورد خواهد شد. من هم بر اين باور نيستم که بايد شرايط را ناديده گرفت. اما اگر پرداختن به مسئله آزادی حجاب را همواره با رجوع دادن به شرايط و مخاطرات طرح بحث يکسره درز بگيريم آيا به نوعی به آن مشروعيت نمی بخشيم؟ همان طور که گفته ام رابطه سلطه تنها از طريق مشروعيت بخشيدن به آن دوام نمی يابد. بلکه سکوت، ناديده گرفتن و يا انکار آن هم در تحکيم سلطه و تداوم آن نقش دارد. البته بسياری از زنان درخيابانها شجاعانه شلاق و يا گشت ماموران انتظامی را هم بر جان می خرند اما با بد حجابی نشان می دهند که با تحقير زنان و قيد و بند های حاکم موافق نيستند. پرسش اين جا است که ادای سهم ما چيست؟
پرسش من اين است آقای درويش پور به چه دليل فعالان حقوق زنان و فمينيست ها بايد دراين زمينه سکوت کنند؟
ما ناگزير نيستيم که با افراط و تفريط با مسئله روبرو شويم. برخی محافل خارج ازکشور هيچ نوع محدوديت شرايط و مصلحت گرايی گروههای مختلف زنان در ايران را در نظر نمی گيرند و يا از اجباری کردن بی حجابی دفاع می کنند.در مقابل برخی از هر نوع برخورد انتقادی به حجاب اجباری به بهانه های گوناگون سرباز می زنند. توليد گفتمان انتقادی چه در مورد اجباری بودن حجاب و چه در مورد جايگاه حجاب در تابو شکنی و کاهش هراس و سلب مشروعيت از آن نقش دارد. جا دارد در جامعه ای که پس از سی سال امروز تب سکولاريسم در آن به طور جدی بالا گرفته است و مسئله بدحجابی به معضل حکومت نيز تبديل شده است، فعالان جنبش زنان ساکت ننشينند. اينکه چگونه آن را طرح کنند خود را ه حل ها را پيدا خواهند کرد. می بينيم که وبلاگ ها و سايت هايی در داخل به تدريج به بحث حجاب می پردازند. حتی کسی از فعال فمينيست درايران رسما جنبش زنان را مخاطب قرار داده است که چرا به مسئله حجاب توجه جدی ندارند. اين نوع شجاعت ها در عبور از خط قرمز ها يا به چالش کشيدن خط قرمز ها را نبايد مورد نکوهش قرار داد بلکه بايد از آن استقبال کرد. به هر حال هر جامعه ای با چالش و سازش پيش می رود. اگر در جامعه چالشی عليه قوانين و هنجارهای حاکم صورت نگيرد هرگز تغييری در خور صورت نخواهد گرفت.
به نقل از [سايت تهيه]