گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
1 تیر» آیا سایت قلم نیوز قابل اعتماد است؟31 خرداد» شنیده ها حاکی است فردا؛ مردم چراغ های اتومبیل خود را روشن می گذارند 31 خرداد» اسدالله بادامچيان، عضو کميسيون ماده ۱۰ احزاب: برای برگزاری تجمعات آرام مجوز میدهيم اما...، ايلنا 31 خرداد» متکی بريتانيا را متهم به توطئهچينی عليه انتخابات کرد، راديو فردا 31 خرداد» گزارش ويژه از ايران: همه منفذها بسته شده اند!
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! ما هم با شما هستیم، پروین محسنیما هم در این سوی مرز با شما همصدا هستیم. این روزها در صفوف راهپیمایان برای همبستگی با حرکتهای مردمی در ایران، چهرههایی میدیدم که سالها در هیچ حرکتی ندیده بودم و چیزی که بیش از همه به چشم میخورد شرکت دو نسل در کنار هم بود. کسانیکه سالها دوری از ایران را پشت سر گذاشته بودند اینبار دست در دست فرزندان خود در صحنه حضور داشتند. هر کسی بنوعی به نظر سنجی نشسته بود و آنچه مسلّم بود، کمتر کسی را میشد بیتفاوت به مساله دید. گویی افسردگی یک انتظار دور بسر میرسید، پخش اخبار حرکتهای مردمی به طروق مختلف توسط بخشی از این جوانان انعکاس وسیعی در face book و دیگر کانالهای خبررسانی نشان از آن داشت که ایرانیان از هر طیف و هر سنی خود را در مقابل حال و آینده ایران مسئول میدانند. دیروز در مقابل سفارت جمهوری اسلامی در بروکسل وقتی شعار انتخابات آزاد در ایران را میدادم، دوست بلژیکام را در کنارم دیدم که او هم این شعار را تکرار میکرد، پلاکاردی هم دست او دادم، صبح همان روز با دخترم آنها را نوشته بودیم، یادم آمد که چندین سال پیش هم با همین دوست بلژیکی روبروی سفارت ایران برای صلح و حقوق بشر فریاد کشیده بودم. وقتی با هزار فکر و برنامه به خانه رسیدم، دخترم در حالیکه خودش را برای امتحانات روز بعد آماده میکرد، نگاهی به من کرد و گفت بهتر نیست تا وقتی در شرایط ایران تغییری ایجاد نشده این پلاکاردها را نگاه داریم؟ در حالیکه پلاکاردها را برای آکسیون بعدی در گوشهای میگذاشتم، به یاد مصاحبه جوانی از ایران با یکی از رسانهها افتادم که میگفت سهم او از رقم زدن سرنوشتش همین یک تکه کاغذ رای هست که هر چهار سال یک بار با نام کسی پر میکند اما امید تغییر در ایران را از دست نمیدهد، امروز بعد از بیست سال دوری از کشورم، بیش از هر زمان دیگر به آن جوان احساس نزدیکی میکنم، او مرا به یاد نسل قبل از او که من به آن تعلق دارم میاندازد و شاید وقتی منهم در خیابانهای شهرم برای تغییر راهپیمای میکردم، پدرم را بیاد زمانی مینداختم که او هم در همان خیابانها شعار تغییر داده بود و امید این داشت که نسل من میراث دار این تغییر باشد. گویا در ایران هر نسلی خود نیاز به آزمودن دارد. عقیم شدن حرکت مردمی در هر نسل مانع از تداوم آن به نسل بعدی شده و هر بار در شرایط نطفه ای باقی مانده است. ما در تجربیات مان در گفتمان دمکراسی نتوانسته ایم به بلوغ برسیم و هر بار نسل قبل از خود را با بی اعتمادی نگریسته ایم. چند روز پیش در کنفرانس مطبوعاتی که به مناسبت شرایط ویژه ایران و با حضور مرجان ستراپی و محسن مخملباف در پارلمان اروپا ترتیب یافت، با خبرنگارانی برخورد داشتم که از ایران رانده شده بودند و اظهار تاسف میکردند که این روزها در صحنه شورشهای خیابانی حضور ندارند. از خود میپرسم چگونه است حق رأی دادن که یک حق مدنیست به کارزاری در خیابان تبدیل شده است؟ چگونه است که امروز این حق تعیین سرنوشت را بایستی با چنگ و دندان گرفت، کتک خورد، خون داد و در بارانی از گاز اشک آور گریست و به دنبال آن دوید؟ سوالیست که بیش از سی سال از خود میپرسم. آیا وقت آن نرسیده است که به این جنگ تحجر و تجدد، جنگ سنت و مدرنیسم و یا جنگ اسلامیت و جمهوریت خاتمه داد؟ آیا عمر حکومت ولایت فقیه به سر نرسیده است؟ آیا هنوز ایرانیان به قیم احتیاج دارند؟ اگر قرار است که مردم در تعیین سرنوشت خود شریک باشند و نمایندگان واقعی خود را انتخاب کنند دیگر نقش ولی فقیه چیست؟ پس چرا ما به مجلس و قانونگذاری احتیاج داریم؟ پس انتخابات چه مفهومی دارد؟
این پرسشها بعد از سی سال پاسخی نیافتند و ما در این سوی مرز با نگرانی به آنچه هم اکنون در شرف وقوع در ایران است چشم دوخته ایم. اگر مطالبات آزادی خواهانه ما بر علیه شاه به رژیم خود کامه امروز منتهی شد، بیایم از این تجربیات سی سال اخیر بیاموزیم و هشیار باشیم که تاریخ دگر بار تکرار نشود و خواستهای تغییر خواهی، بأری دیگر به سمت و سویی برده نشود که دوباره تحمیق را برای نسل بعد به ارمغان بیاورد. دخترم, مثل هر روز، آخرین شعارها در ایران را روی پلاکاردها مینویسد و از من میپرسد چرا رأی دادن در ایران این همه سخت است، به او میگویم که کشور ما ایران، همیشه اسیر دیکتاتوری به رنگها و شکلهای مختلف بوده است و خودم را برای آکسیون امشب آماده میکنم. میرویم تا به یاد کشته شدگان اخیر در ایران، شمعها را در میدان مرکزی بروکسل روشن کنیم و بگوییم ما هم با شما هستیم. پروین محسنی Copyright: gooya.com 2016
|