پنجشنبه 29 مرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

روايت همسر يکی از کشته شدگان حوادث اخير: به ما گفتند که علت مرگ را "سکته قلبی" اعلام کنيم! سحام نيوز

سحام نيوز / سخن معلم : تعدادی از اعضاء کانون صنفی و سازمان معلمان ايران با خانواده يکی از شهدای " جنبش سبز " ديدار نمودند.

به گزارش وبلاگ سخن معلم، در اين ديدار فعالان صنفی و سياسی جامعه معلمان پای سخنان همسر و فرزندان « عباس ديسناد » يکی از شهروندانی که در جريان اعتراضات پس از انتخابات کشته شد نشستند و با ابراز همدردی با آنها مطالبی را بيان داشتند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ذاتی از اعضای کانون صنفی معلمان ايران در اين ديدار گفت: " چرا بايد شرايطی در جامعه پيش آيد که ده ها نفر به شديدترين شکل کشته شوند در حالی که بسياری از آن ها افراد معمولی و عابر پياده بوده اند ؟متاسفيم که يک عابر پياده اين جور بی رحمانه و بدون تذکر از پشت توسط يک فرد که خود را حافظ امنيت می داند مورد حمله ناجوانمردانه قرار می گيرد !
ما اين درد عظيم و اين کشته شدن مظلومانه را به همه کلاس ها و انشاها ی دانش آموزان خواهيم رساند ، به نظر من اين مظلوميت سوزاننده تر از هر نوع جنايتی است !
همسر شهيد در بيان ماجرای کشته شدن شوهرش چنين گفت :
عباس مغازه ای در خيابان کارون داشت ، او اطلاعی از اين که روز سی خرداد تجمع و راهپيمايی اعلام شده است نداشت . قرار شد آن روز زودتر به خانه بيايد . حدود ساعت ۵ بعد ظهر دخترم به او زنگ می زند .اما عباس به سر کوچه می رود تا به خانه بيايد ولی از پشت سر با باتوم به سر او می زنند و دچار ضربه مغزی می شود . او را به بيمارستان شهريار می برند . حدود ۳ روز در حالت کما بود . روز چهارشنبه او فوت می کند و روز پنج شنبه در سردخانه بود و روز جمعه او را در بهشت زهرا دفن کرديم .
او در مورد پيگيری قضايی نيز به حاضران گفت:فعلا پرونده ای در آگاهی تهران تشکيل داده ايم و از طرف کلانتری هم مامور به بيمارستان آمد در آن بيمارستان ۸ نفر تير خورده بودند و همان روز ۳ نفر فوت کردند . از هر خانواده مبلغ ۱۵ ميليون تومان برای تحويل جنازه ها می خواستند !
حدود ۳ ميليون تومان هم هزينه بيمارستان ما شد .
پسر شهيد ديسناد نيز گفت :" تا کنون پرونده را پيگيری کرده ايم اما جواب خاصی نمی دهند ! می گويند برويد و روز بعد بياييد !می گوييم کی و آن ها اظهار بی اطلاعی می کنند !جواب های سربالا می دهند ...
او افزود:" عباس " جانباز جنگ تحميلی بود . در بدنش چند ترکش بود و بعضی اوقات دچار کمر دردهای شديد می شد . با اين حال وقتی عباس از جنگ آمد خود را به عنوان جانباز به مراکز رسمی اعلام نکرد تا از مزايای آن بهره مند شود ! ما در اين منزل مستاجر هستيم و مغازه ايشان هم اسيتجاری بود .
وقتی عباس در بيمارستان بود می خواستيم او را ترخيص کنيم اما اجازه اين کار را به ما ندادند !
ايشان چون به علت مرگ مغزی فوت کرد می خواستيم اعضای بدن او را اهدا کنيم که باز هم موافقت نکردند !دکتر ايشان به ما گفت که اگر عباس را زودتر آورده بوديد امکان زنده ماندنش زياد بود !
ايشان در ادامه گفت:برخی از همسايگان به ما گفتند که وقتی عباس دچار ضربه شد ماموران از نزديک شدن مردم برای انتقال او به بيمارستان ممانعت می کردند و او مدت ها بر روی زمين بود ! به ما گفتند که علت مرگ ايشان را " سکته قلبی " اعلام کنيم !
خانم ديسناد در مورد مراجعه ی مسوولين به منزلشان هم گفت: از شورای شهر آقای دکتر نجفی و خانم دکتر ابتکار پيش ما آمدند که جا دارد از آن ها تشکر کنيم .


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016