چهارشنبه 4 شهریور 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ژورناليسم در خفقان، گفتگوی "خيابان" با الاهه بقراط

الاهه بقراط
از اعتصاب مطبوعات در سال ۵۷ نمی‌توان تقليد کرد چرا که امروز مطبوعات "نامدار" در دست خود رژيم هستند و حتما اعتصاب نخواهند کرد! مطبوعات روشنگر نيز با همه محدوديت‌ها تنها روزنه خبررسانی به شمار می‌روند. ولی اگر کارمندان عادی و کارگران چاپخانه روزنامه‌هايی مانند کيهان تهران و هم چنين کارکنان خبرگزاری‌های وابسته به رژيم مانند ايسنا و ايلنا و ايرنا و فارس در اعتراض به سياست وابسته و ضدمردمی مديران و مسئولان اين رسانه‌ها دست از کار بکشند آنگاه اين اعتصاب قطعا نقش مهمی بازی خواهد کرد. وگرنه مثلا اعتصاب روزنامه "اعتماد ملی" که خود رژيم در صدد است آن را توقيف کند، چه سودی خواهد داشت؟!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


«خيابان» يک نشريه اينترنتی است که نخستين شماره‌اش با صفحه‌بندی روزنامه‌های چاپی همزمان با جنبش اعتراضی مردم ايران در ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ منتشر شد تا با انتشار روزانه، گوشه‌ای از جای خالی مطبوعات و رسانه‌های مستقل را در عرصه خبررسانی پر کند. مدتی بعد يکی دو نشريه ديگر نيز به همين شکل آغاز به انتشار کردند. ويژگی نشريه چپگرای «خيابان» اما در اين است که در چهار صفحه مختصر و مفيد، به جای کپی کردن مقالات تکراری از اينترنت، مجموعه‌ای از خبر و گزارش و نظر را در اختيار خوانندگان خود قرار می‌دهد.
«خيابان» شماره چهل که روز دوم شهريور منتشر شد، درباره وضعيت روزنامه‌نگاری و مطبوعات در شرايط کنونی کشور با الاهه بقراط روزنامه‌نگار تبعيدی ساکن آلمان به گفتگو پرداخته است.

در دو ماه گذشته با موج جديدی از سرکوب مضاعف مطبوعات در ايران مواجه بوديم. اگر چه مطبوعات آزاد در ايران دهه هاست موضوعيت ندارد، اما فشارهای اخير بی سابقه بوده است. به زندان انداختن روزنامه نگاران، حضور نيروهای امنيتی در دفاتر روزنامه ها و نظارت پيش از چاپ بر روزنامه ها، و اخيرترين مورد نيز پلمب دفتر انجمن صنفی روزنامه نگاران است. مطبوعات چرا به يکی از هدف های اصلی يورش حکومت بدل شده است؟
طبيعی است هر حکومتی که ناشی از حق حاکميت مردم نيست، بيش از هر چيز تلاش می‌کند مانع خبررسانی و ارتباط سالم در جامعه شود. در جمهوری اسلامی نيز به محض اينکه قدرت به مرحله تثبيت رسيد، نخستين تدبيری که برای استحکام و ادامه بقای خود به کار بست، همانا محدود کردن رسانه‌ها بود که تا يک دهه پيش به راديو و تلويزيون و مطبوعات چاپی محدود می‌شد. اين محدوديت از سانسور و امر و نهی به رسانه‌ها تا توقيف و دستگيری روزنامه‌نگاران و حتی شکنجه و قتل آنها را در بر می‌گيرد.
جمهوری اسلامی علاوه بر اينکه دست به قتل نويسندگان و روزنامه‌نگاران زد، به موازات آن، رسانه‌ها را چنان به انحصار خود در آورد و آنها را در اختيار نيروهای امنيتی وافراد سرسپرده خود قرار داد که امروز کمتر کسی را می‌يابيد که برای کسب خبر به رسانه‌های رژيم از جمله روزنامه‌های آن مراجعه کند. اگر کسی پای راديو و تلويزيون می‌نشيند و يا روزنامه‌هايی را می‌خواند که همه می‌دانند از کجا و به چه منظور تغذيه و تأمين می‌شوند، نه به دليل کسب خبر و آگاهی از وضعيت جامعه و کشور، بلکه برای آگاهی از موقعيت حکومت و آنچه در آن می‌گذرد است! اين پديده در ايران بی‌همتاست و نمی‌توان آن را با سانسور رسانه‌ها در پيش از انقلاب اسلامی مقايسه کرد.

در آخرين ماههای حکومت شاه نيز کشمکش حادی ميان حکومت نظاميان و جامعه مطبوعاتی پيش آمد. فشاری که منجر به اعتصاب روزنامه نگاران و کارکنان مطبوعات از آبان ماه تا دی ماه شد (اگر تاريخ ها را درست ذکر کرده باشم)، در آن زمان هدف از اعتصاب چه بود؟ چه نقشی در همراهی رسانه ها و مردم داشت؟ در چه بستری آن اعتصاب شکل گرفت و به چه دستاوردهايی ختم شد؟
اعتصاب مطبوعات به خودی خود نه مثبت است نه منفی. آنچه در آن زمان کاربرد داشت، چه بسا امروز ضد هدفی که در نظر است، عمل کند. دو روزنامه بزرگ آن دوران را با امروز مقايسه کنيد که آنها چه می‌نوشتند و اينها چه می‌نويسند. اعتصاب کدام روزنامه‌ها امروز می‌تواند نقشی مثبت و پيشبرنده در جنبش آزاديخواهی مردم بازی کند؟ کيهان تهران؟! و يا آنهايی که در بدترين شرايط تلاش می‌کنند به نقش خبررسانی و روشنگری خود پايبند بمانند؟ امثال کيهان تهران که از خودشان هستند. آنهايی هم که می‌توانند اندکی روشنگری کنند، با اعتصاب خود، مردم را از اندک امکانی که دارند، محروم می‌کنند. به نظر من برای آموختن از تجربه‌ انقلاب ۵۷ که هنوز بسيار تازه است، می‌توان دست به مقايسه تطبيقی امروز و ديروز زد، ليکن اشتباه است اگر بر اين گمان باشيم که رويدادها همان مسيری را طی خواهند کرد که سی سال پيش طی شد و يا روش‌های مبارزه الزاما بايد همان گونه باشد که آن زمان بود. جهان عوض شده است. ايران نيز. همان زمان نيز در مورد اعتصاب روزنامه‌نگاران نظر يکدست وجود نداشت. روزنامه‌های مهمی که در آن دوران دست به اعتصاب زدند، عمدتا در دست «روشنفکرانی» بودند که در جمهوری اسلامی يا اعدام شدند، يا به زندان افتادند و يا از تبعيد سر در آوردند. برخی از آنها در سالهای بعد تلاش کردند با کمترين امکانات به کار خود ادامه دهند.
اگر اعتصاب مطبوعات سی سال پيش در کنار اعتصاب کارگران و کارمندان شرکت نفت نقشی در سقوط رژيم گذشته بازی کرد، امروز به اين دليل که مطبوعات «نامدار» در دست خود رژيم هستند، و مطبوعات روشنگر تنها روزنه خبررسانی و روشنگری به شمار می‌روند، اعتصاب آنها اتفاقا به سود رژيمی خواهد بود که تمام توانش را به کار می‌گيرد تا همين روزنامه‌ها را نيز به تعطيلی بکشاند. اما يک کار در همراهی با جنبش اعتراضی مردم کاملا ممکن است: کارمندان عادی و کارگران چاپخانه روزنامه‌های «نامدار» مانند کيهان تهران و اطلاعات (که اخير اعلام شد صفارهرندی وزير ارشاد پيشين دولت احمدی‌نژاد مدير مسئول آن شده است) و هم چنين کارکنان سايت‌های خبرگزاری‌های وابسته به رژيم مانند ايسنا و ايلنا و ايرنا و فارس در اعتراض به سياست وابسته و ضدمردمی مديران و مسئولان اين رسانه‌ها دست از کار بکشند. اين اعتصاب قطعا نقش مهمی بازی خواهد کرد چرا که به اين ترتيب رژيم و سرسپردگان آن را از ارگان‌های خبريشان محروم می‌سازد. وگرنه مثلا اعتصاب روزنامه «اعتماد ملی» که خود رژيم در صدد است آن را توقيف کند، چه سودی خواهد داشت؟!

به نظر شما روزنامه نگاران و نويسنده ها و کارکنان مطبوعات در ايران در اوضاع کنونی چگونه می توانند در برابر اعمال فشار شديد نيروهای امنيتی و سانسور مقابله کنند؟ اعتصاب مطبوعات در دوره انقلاب ۵۷ چه درس هايی برای امروز می تواند داشته باشد؟
فراموش نکنيد فشار نيروهای امنيتی وسانسور هم حد و مرزی دارد که هيچ حکومت خودکامه‌ای فراتر از آن نمی‌تواند برود. همين که به دليل محدوديت خبررسانی و دروغ‌پراکنی، اعتماد مردم از روزنامه‌های وابسته سلب شده خود نشانگر آن است سانسور مانند هر پديده ديگری ضد خود را درون خويش می‌پروراند: شوق به دانستن و آگاهی. در چنين شرايطی توجه همگان به رسانه‌های خارجی و يا اندک رسانه‌هايی که روزنه‌‌ای برای خبررسانی و روشنگری می‌يابند، جلب می‌شود. بزرگترين درس اعتصاب مطبوعات در دوره انقلاب ۵۷ چه بسا همين باشد که از آن نمی‌توان الگوبرداری کرد! امروز به هر رسانه‌ای که بتواند تبليغات سازمان‌يافته و بنگاه‌های دروغ‌پراکنی رژيم را خنثی سازد، نياز هست. رژيم به اندازه کافی دهان می‌بندد و سانسور می‌کند، و به اين دليل که مطبوعات و خبرگزاری‌های «نامدار» در دست رژيم هستند، بهترين شکل اين است که کارکنان آن با پيوستن به جنبش مردم، درِ آنها را تخته کنند. در حالی که روزنامه‌ها و رسانه‌های ديگر با تمام توان بايد به خبررسانی و روشنگری خود ادامه دهند.

نقش روزنامه ها و رسانه های الکترونيکی را در تحولات امروز چگونه می بينيد؟ آيا تکنولوژی های نوين ارتباطی و ظهور آنچه شهروند-ژورناليست ناميده می شود می تواند خلاء مطبوعات چاپی حرفه ای آزاد را پر کند؟
اينترنت و روزنامه‌های الکترونيک جای خود را دارند. هم به دليل امکانات اقتصادی، هم به دلايل فرهنگی، مخاطبان اين نوع رسانه‌ها بسيار محدودتر از راديو و تلويزيون و روزنامه‌های چاپی هستند. در کشورهايی مانند ايران هنوز راديو بالاترين اهميت و بيشترين مخاطب را دارد. با توجه به نرخ بيسوادی و سطح آموزش، و همچنين صرف زمان و پول برای استفاده از رسانه‌های ديگر و هم چنين با توجه به سطح زندگی و درآمد در ايران، راديو را می‌توان آسانترين وسيله ارتباطی در سطح همگانی به شمار آورد. وسيله‌ای که تقريبا همه جا و در هر شرايطی می‌توان از آن استفاده کرد. برای نسل جوان شهری و تحصيل‌کرده اما اينترنت با وجود فيلترينگ و سرعت اندک، نقش مهم‌تری بازی می‌کند.
همين نشريه اينترنتی خيابان را در نظر بگيريم. هم ضرورت انتشار چنين نشريه‌ای در شرايطی که کانال‌های خبررسانی در ايران يا بسته شده‌اند و يا در انحصار و کنترل رژيم هستند، و هم استفاده از برخی نکات حرفه‌ای نشريات چاپی که استفاده از فرمات پی دی اف به فرم و صفحه‌بندی روزنامه‌ای آن ياری رسانده است، ويژگی و تمايز خيابان نسبت به آنچه بود که در سالهای اخير در اينترنت زير عنوان نشريه جهت خبررسانی و روشنگری منتشر می‌شود. پس از مدتی البته برخی ديگر نيز از اين ابتکار استفاده کردند. ولی انتشار خيابان، هم به خاطر نامش و هم فرم ابتکاريش که بنا به ضرورت يک شرايط کاملا بحرانی متولد شد، بسيار بجا بود. ولی خودتان هم در گزارش‌هايتان نوشته‌ايد که همين را هم بايد به شکل نسخه چاپی در ميان مردم پخش کنيد. اين نکته نشان می‌دهد که از امکانات فنی می‌توان به بهترين شکل بهره گرفت تا در شرايط بسيار محدود، تا جايی که ممکن است جای خالی مطبوعات حرفه‌ای، آزاد و مستقل را تا اندازه‌ای پر کرد. تکنولوژی‌های جديد، آنگونه که برخی تبليغ می‌کنند، هرگز امکانات ارتباطی پيشين را از ميدان به در نمی‌کنند، بلکه آنها را کامل می‌سازد. نه سينما جای تئاتر را گرفت، نه تلويزيون جای راديو را. اينترنت نيز جای هيچ کدام از آنها را نخواهد گرفت، بلکه به آنها ياری می‌رساند تا امکانات خود را گسترش بخشند. در مورد مطبوعات نيز دقيقا به همين شکل است. منتها در جوامع بسته و جوامع باز به اشکال مختلف عمل می‌کند. در يک جامعه بسته اينترنت چه بسا از معدود امکانات ارتباطی باشد که مخاطبان محدودی نيز دارد. ليکن در جامعه باز يکی از امکانات متعدد است که مخاطبانش به دليل امکانات اقتصادی و فرهنگی و فنی به مراتب از جوامع بسته بيشتر هستند.

چرا پيش از حوادث متعاقب انتخابات، روزنامه نگاران حرفه ای ايران از «حق آزادی بيان بدون هيچ گونه حصر و استثناء» دفاع نمی کردند و تنها کانون نويسندگان ايران از چنين هدفی حمايت می کرد. حتی روزنامه نگاری حرفه ای همچون محمد قوچانی از انتشار آزادانه ی نشريات دانشجويی چپ گرا در مقطعی آشفته شده بود و در مقاله ای در ماههای پيش ار برخورد با دانشجويان چپ گرا به حاکميت توصيه کرد تا فعاليت های انتشاراتی آنان را محدود کند؟ آيا فکر می کنيد پس از کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد و خيزش گسترده مردمی، اين رويکرد در ميان روزنامه نگاران حرفه ای ايران تغيير کرده است؟
من نمی‌دانم منظور از «حق آزادی بيان بدون هيچگونه حصر و استثناء» چيست. ولی اين را می‌دانم که اگر بخواهيم همين «هيچگونه حصر واستثناء» را تعريف کنيم و امکانات عملی آن را بسنجيم، بامحدوديت‌هايی روبرو خواهيم شد. چرا که حتی «بدون حصر و استثناء» نيز در جامعه‌ای که بر اساس قراردادهای اجتماعی شکل گرفته است، مرز و محدوده پيدا می‌کند! من خودم با چنين شعارهايی موافق نيستم چرا که خيلی کلی هستند. اگر بپذيريم که آزادی همواره با مسئوليت همراه است، اگر بپذيريم که قوانين برای اين هستند که مناسبات بين اين آزادی و اين مسئوليت را تنظيم کنند، آنگاه حق برخورداری از آزادی بيان نيز مسئوليت‌هايی در پی خواهد داشت. اينها نکاتی است که بايد توسط قانونگذاران و بر زمينه اصول دمکراسی و حقوق بشر تعريف، تنظيم و از نظر قانونی تأمين و تضمين شود. مثال بسيار می‌توان زد: از فعاليت نئونازی‌ها تا تروريست‌هايی که نفرت و کينه را موعظه می‌کنند. مگر نه اين است که به محض اينکه کسی مانع بيان و فعاليت آنها شود، آن «بدون حصر و استثناء» را زير پا نهاده است؟ آلمانی‌ها در قانون اساسی خود اصلی دارند که آزادی را حق همه می‌شمارد به جز آنهايی که عليه دمکراسی هستند. ولی خود اين اصل در عمل هزار پيچ و خم پيدا می‌کند. قانونگذار چگونه می‌تواند آزادی بيان و فعاليت نئونازی‌هايی را که در اساسنامه خود اعلام می‌کنند قانون اساسی دمکراتيک اين کشور را قبول دارند و در چهارچوب آن فعاليت می‌کنند، ممنوع سازد؟!
اما در مورد آزادی بيان دانشجويان چپگرا و اينکه برخی افراد مذهبی با فعاليت‌های آنها اعم از انتشاراتی وغيره مخالفت می‌کنند، بايد دليلش را در جای ديگری جست. فرهنگ جامعه ايرانی به طور کلی خودکامه و انحصارطلب است. برخی «روشنفکرانش» در اين ميان، چه مذهبی باشند و چه غيرمذهبی، به نظر من خودکامه‌تر از بقيه هستند! اگر بخواهم بيشتر در اين باره بگويم، شايد از بحث دور بيفتيم. ولی همين را بگويم که اين «روشنفکران» هنوز تا به آن مرحله‌ای برسند که آزادی را نه تنها آزادی خود، بلکه آزادی ديگری نيز بدانند، خيلی راه دارند حتی اگر اکنون زير بيشترين فشارهايی که از سوی نظام مورد قبول خودشان تحمل می‌کنند، مجبور به پرداخت هزينه‌های بيشتری شوند.
يک چيز اما روشن است: هرگاه جامعه به حرکت در می‌آيد و جنبش‌های اجتماعی در برابر قدرت خيز بر می‌دارند، خواست‌های لايه‌های مختلف عميق‌تر و راديکال‌تر می‌شود، و افراد و گروه‌ها، از نظر فکری، در ميان لايه‌های مختلف اجتماع، جابجا می‌شوند. از اين رو، بر خلاف آنچه اخيرا از سوی برخی گروه‌های اپوزيسيون قانونی مطرح شده است، ماهيت رژيم «تغيير» نکرده است بلکه «آشکارتر» شده است. آن ها به اين دليل اينگونه فکر می‌کنند که همواره آزادی خود را معيار آزادی می‌پنداشته و می‌پندارند و حالا که نوبت بگير و ببند آنها شده است، پس رژيم «تغيير ماهيت» داده و آزادی در خطر قرار گرفته است!

اخيرا روزنامه نگار با سابقه ای در خارج از کشور پيشنهاد تأسيس اتحاديه ی سراسری روزنامه نگاران ايرانی خارج از کشور را مطرح کرده است. نظر شما در اين خصوص چيست؟ آيا با توجه به پلمب انجمن صنفی روزنامه نگاران ايران، و نيز فعاليت بسياری از روزنامه نگاران با رسانه هايی که فراکشوری است، امکان تأسيس اتحاديه سراسری روزنامه نگاران ايرانی به گونه ای که مقر آن در خارج از ايران باشد و تشکلی برای همه روزنامه نگاران داخل و خارج از کشور باشد وجود دارد؟
بله، شنيده و خوانده‌ام. ولی می‌بينيد که بازتابی نيافت. نه به اين دليل که اين پيشنهاد نادرست است، بلکه بيشتر به اين دليل که از يک سو جامعه ايرانی يک جامعه تشکل‌گريز است و از سوی ديگر چنين تشکلی که قاعدتا افرادش را عمدتا روشنفکران تشکيل می‌دهند، از همان ابتدا با همين «روشنفکران» دچار مسئله و مشکل می‌شود! در عين حال هر بذری را بايد در خاک و هوای مناسبش کاشت. خاک و هوای خارج کشور، به ويژه پس از آنکه عده‌ای با هدف پشتيبانی پيدا و پنهان از بقای جمهوری اسلامی در اين سوی جهان بساط خود را پهن کرده‌اند، خاک و هوای تبعيد را نيز آلودند. من فکر می‌کنم تنها در يک شرايط است که آن وقت همه چيز به سرعت رنگ و بوی ديگری خواهد گرفت و از جمله چنين تشکل‌هايی می‌توانند موقعيت عينی پيدا کنند. آن هم زمانی است که کمر سرکوب بشکند. پايداری مردم در اعتراضات، خويشتن‌داری از خود بی‌خود شدگان برای قرار گرفتن در جلوی صف مبارزات مردم آن هم از طريق تحريف و تفرقه و «خودی و ناخودی» کردن حتی در خارج کشور، ايستادگی معترضان اصلاح‌طلب و به ويژه دو نامزد معترض انتخابات، و در پيش گرفتن يک سياست سنجيده توسط غرب با توجه به مشکلات اقتصادی که گلوی نظام را می‌فشارد، دير يا زود کمر سرکوب را خواهد شکست و رژيم يا مجبور به عقب‌نشينی خواهد شد و يا آنچنان در برابر مردم صف‌آرايی خواهد کرد که همه، از جمله نزديکان و وابستگان خود را مجبور خواهد ساخت آخرين تصميم خويش را بگيرند: يا با رژيم، يا با مردم!
آن وقت با تکيه بر تجربه‌ای که ايرانيان در زمينه تشکل‌ سياسی و صنفی دارند، خيلی زود مسير خود را در اين زمينه خواهند يافت. در شرايط فعلی يک نکته اهميت بسيار دارد و آن اينکه با اتحاديه يا بدون اتحاديه، با تمام توان از آزادی همه دفاع کرد و به کسانی که با تفکرها و برداشت‌های کژ خود خواهان «وحدت کلمه» هستند، و خواسته يا ناخواسته، سبب تحريف و تفرقه و از اين طريق مانع اتحاد عمل ايرانيان برای نيل به يک هدف مشترک می‌شوند، مجال نداد به نام خود سکه رنگی بزنند. جامعه ايران رنگارنگ است و چپ و راست و مذهبی و غيرمذهبی در آن به يک اندازه از حق آزادی بيان و فعاليت برخوردار هستند. اين آزادی نه در يک حکومت دينی و ايدئولوژيک بلکه در يک ساختار دمکراتيک و مبتنی بر حقوق بشر دسترسی‌پذير است. ساختاری که در آن دين ودولت از يکديگر جدا باشند و دولت‌هايی که در آن حکومت می‌کنند، از نظر سياسی و اقتصادی و اجتماعی، دمکرات باشند. اينکه به کدام مذهب هستند يا نيستند، امری اجتماعی و سياسی نيست و به خودشان مربوط است. من فکر می‌کنم آنچه در ايران جريان دارد، حتی ابتکارات و ايده‌ها را با سرعتی بيش از آن که همه تصور می‌کنند، پشت سر خواهد گذاشت و همه را در برابر يک تعيين تکليف نهايی قرار خواهد داد. بايد به فکر ابتکار و ايده برای آن دوره بود و چه بسا خيابان شما نيز از اينترنت به در آيد و روی پيشخوان قرار گيرد، بدون آنکه کسی برای از ميدان به در کردن چپگرايان يا راستگرايان، نزد حکومت چغلی بکند.

با سپاس از وقتی که به ما و خوانندگان خيابان اختصاص داديد.

خيابان را می‌توانيد در يوتيوب بخوانيد:
http://issuu.com/xyaban


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016