سه شنبه 14 مهر 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

شهرآوردِ خيابان و تلويزيون، تجربه های اعتراض (قسمت سوم) کاوه مظفری

کاوه مظفری
زمانی که واقعيت بيرونی، يعنی آن چيزی که در خيابان ها جريان دارد، چنان سهمگين گردد که به سادگی قابل کتمان نباشد، تلويزيون با چالش مواجه می شود. خيابان، تصاويرِ برساخته تلويزيون را انکار می کند. انکاری که اگر تداوم يابد می تواند تلويزيون را کلاً منکر شود

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


حکومت های تماميت خواه سعی می کنند تا با کنترل ارتباطات و سانسور اطلاعات، مانع از تشکيل شبکه های مستقل درون جامعه شده، و از اعتراضات مردمی جلوگيری کنند. آنها، از جديدترين و قوی ترين تکنولوژی های ارتباطی و اطلاعاتی بهره می برند تا همه چيز و همه جا را تحت سيطره خود درآورند. اما، پويايی ارتباطات اجتماعی، آن هم در جهان معاصر، به حدی است که هيچ قدرت خودکامه ای توان مقابله با آن را ندارد. برقراری ارتباط، اساس زندگی اجتماعی است. حتی در بسته ترين شرايط، مردم راه های ارتباطی خود را خلق می کنند. راه های متنوع و در عين حال بسيار ساده ای که پيشرفته ترين شنودها و فيلترها را بی اثر می کنند.

گفتگوهای کوتاه در خيابان و اماکن عمومی، صحبت کردن درباره شنيده ها و شايعات در محافل خصوصی، و حتی استفاده از ابزارها و امکانات تلفن همراه، از جمله روش های رايجِ مردم در تبادل نظر و برقراری ارتباط است. در جريان رويدادهای پيش و پس از انتخابات، ميزان تبادل اطلاعات مردم در خيابان به حدی رسيد که می توان ادعا کرد، خيابان خود به «رسانه» بدل شده است، رسانه ای که با «جام جم» هماوردی می کند: در يک سوی ميدان، تلويزيونِ حکومتی با پياده نظام سپاه و بسيج صف کشيده است؛ و در سوی ديگر، طيفی گسترده از مردم که خيابان را به رسانه خود تبديل کرده اند. به عبارت ديگر، خيابان و تلويزيون رو در روی هم ايستاده اند؛ و هر دو در تلاش هستند تا تصوير خود را از واقعيت ثابت کنند.

واقعيتِ تلويزيون، به انعکاس واقعيت بستگی دارد. يعنی تلويزيون زمانی به عنوان رسانه شناخته می شود که مخاطبانش بپذيرند آنچه منعکس می کند واقعی است. حال، لزومی ندارد آنچه منعکس می کند، به راستی واقعی باشد. کافی است مخاطب باور کند که واقعيت دارد. اين، همان قدرت رسانه است. قدرتی که می تواند واقعيت را بسازد. در مقابل، واقعيتِ خيابان، نيازی به بازنمايی ندارد. واقعيت خيابان بی واسطه است، داعيه نمايندگی چيزی را ندارد، به همين دليل به سادگی پذيرفته می شود. در واقع، روابط چهره به چهره مردم در خيابان، به دليل اينکه از بطن زندگی روزمره سر بر می آورد، عينِ واقعيت است.

از اين رو، زمانی که واقعيت بيرونی، يعنی آن چيزی که در خيابان ها جريان دارد، چنان سهمگين گردد که به سادگی قابل کتمان نباشد، تلويزيون با چالش مواجه می شود. خيابان، تصاويرِ برساخته تلويزيون را انکار می کند. انکاری که اگر تداوم يابد می تواند تلويزيون را کلاً منکر شود. از همين رو، گاهی اوقات تلويزيون مجبور می شود برای حفظ خود به عنوان يک رسانه «راست گو» تصاويری از خيابان را نمايش دهد، حال با تفسير خودش. در واقع، تلويزيون سعی می کند جهان بيرون را درون خودش بياورد، آن را بزک کند، و واقعيت را به دلخواهِ خودش نمايش دهد. (۱) حتی سعی می کند با بزرگنمايی حواشی، واقعيت اصلی را پنهان کند. به عبارت ديگر، چيزی نشان دهد تا چيز ديگری را مخفی کند. (۲)

تناقض برنامه های تلويزيون در پيش و پس از انتخابات، نمود بارز چنين چالشی است. طی اين مدت، صداوسيما بارها روندی رفت و برگشتی در انتشار اطلاعات از خود نشان داده است. هر زمان، واقعيت بيرونی آنقدر گسترده شده که قابل کتمان نيست و ناديده گرفتن اش ممکن است به نديدنِ تلويزيون منجر شود، صداوسيما مجبور شده برای نگه داشتن بينندگانش، واقعيت را منعکس کند. و هر زمان که موازنه قوا به نفعش بوده، سناريوهای مورد علاقه صاحبانش را نمايش داده است. تلويزيونی که ماموريتش «مهندسی افکار عمومی» است، نمی تواند به قواعد متعارف ساير رسانه ها تن بدهد. منطق اين تلويزيون، انحصارِ اطلاعات است؛ لذا نمی تواند در فضای باز به فعاليت بپردازد.

در چنين وضعيتی، چالش اصلی مردم اين است که چگونه سياستِ خيابانی شان را، که تلويزيون پنهان می کند، عيان کنند. به همين دليل، سعی می کنند تا رسانه ها و نمادهای خودشان را بسازند و منتشر کنند. آنها سعی می کنند تا هر روز تصاوير بيشتری از جنبش سبزشان توليد کنند. تصاوير بيشتر، يعنی عيان کردن آن چيزهايی که در کوچه ها و خيابان های شهر رخ می دهد. مردم با اتکاء به شبکه رسانه های کوچکی که در اختيار دارند، و همچنين بهره گيری از جريان های رسانه ای جهانی (همچون اينترنت و شبکه های ماهواره ای)، سعی می کنند تا هجمه ای جدی عليه تصاوير رسمی تلويزيون حکومتی به راه اندازند. مردم به خوبی می دانند که واقعيت زمانی توسط آنها تسخير می شود، که نخست تصويرش تسخير شود.

بر خلاف گذشته، ديگر ابررسانه ها نقش تعيين کننده را در آرايش اذهان عمومی بازی نمی کنند، بلکه اين بار رسانه های «کوچک، در دسترس، و تعاملی» هستند که بيشتر مورد اعتماد عموم مردم قرار می گيرند. اگرچه، تلويزيون (چه ملی، چه ماهواره ای) همچنان رسانه ای تاثيرگذار است، اما به همان نسبت نيز مورد شک و ترديد است. گسترش رسانه های جديد همچون سايت های اينترنتی، ابزارهای جانبی تلفن همراه مانند SMS و «بلوتوث»، و ابزارهای صوتی و تصويری مانند VCD و DVD، سبب شده که محدوده اخبار و اطلاعات مردم گسترش يافته و در نتيجه دايره انتخاب آنها وسيع تر شود. اين رسانه ها، به دليل اينکه اکثراً خصلتی «تعاملی» دارند، حق انتخاب را برای مخاطب به رسميت می شناسند، در نتيجه بيشتر مورد اقبال عمومی قرار می گيرند. (۳)

در جريان کنش های جمعی پيش و پس از انتخابات، استفاده از ابزارهای رسانه ای کوچک در ميان اقشار مختلف رواج گسترده ای پيدا کرد. دسترسی عمومی به تلفن همراه اين امکان را فراهم آورده بود که هر فردی بتواند يک رسانه باشد. افراد از طريق ارسال SMSهای مختلف، اقدام به تبليغ و خبررسانی می کردند. پخش CD و DVD نيز کار ساده ای بود. بسياری از جوانان به صورت خودجوش، فيلم هايی همچون «۹۰سياسی» را تکثير و توزيع می کردند. حتی اينترنت نيز از عموميت بيشتری برخوردار شده بود. علاوه بر جوانان تحصيلکرده که کاربران اصلی اينترنت هستند، طيف متنوع تری از شهروندان به استفاده از ابزارهای اينترنتی ترغيب شدند. اما در اين ميان، استفاده از «بلوتوث» پديده ای متفاوت بود.

طی اين مدت، حجم قابل توجهی از تصاوير، فيلم های کوتاه، آهنگ ها و فايل های صوتی درباره انتخابات، از طريق بلوتوث ميان مردم منتشر گرديد. در اماکن عمومی، بويژه وسايل نقليه جمعی مانند مترو يا اتوبوس، بلوتوث هايی ميان مردم رد و بدل می شد که حاوی مطالبی تبليغاتی يا اعتراضی حول مسائل انتخابات بود. شايد، ويژگی اصلی بلوتوث ناشی از ناشناس ماندن هويت فرستنده آن است. در واقع، بلوتوث اين امکان را می دهد تا افراد بی آنکه همديگر را بشناسند، برای هم «پيام هايی» ارسال کنند. از اين نظر، می شود گفت که بلوتوث، شبيه «الله اکبر» است: چراکه فرستنده هر دو در تاريکی گم می شود، و تنها پيام اعتراض شان در هوا منتشر می شود. در جامعه ای که ناامنی، صفتی تاريخی است، ناشناس بودن به يک ارزش تبديل شده؛ گويی مردم در چنين حالتی، بهتر به يکديگر اعتماد می کنند.

کاوه مظفری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- به عنوان مثال سعی می کند با پخش تصاوير راهپيمايی های بزرگ، يا پخش بخش هايی از خشونت پليس عليه مردم، و حتی در اين اواخر با نشان دادن تصاويری از بازداشتگاه کهريزک، خود را به واقعيت منتسب کند و در واقع، واقعيت را برای تفسير خود بدزدد.
۲- به قدری درباره «آنفولانزای نوع آ» تصوير بسازد تا جايی برای فکر کردن به روز قدس سبز و بازگشايی دانشگاه در ذهن مخاطب باقی نماند.
۳- برخلافِ جايگاه «مصرف کنندگی و مفعولی» که ابررسانه ها برای مخاطبانشان ايجاد می کنند؛ تکنولوژی های نوين ارتباطات اين امکان را فراهم آورده تا مردم در جايگاه «فاعلِ توليد کننده»ی رسانه های خودشان قرار گيرند.

برگرفته از [کارنوشت، وبلاگ کاوه مظفری]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016