روشن سازی دلايل عدم همکاری جمعی از جوانان جبهه ی ملی ايران با اين سازمان، بيانيه ای به امضای پنج تن از فعالان سابق جبهه ملی
نقدی بر عملکرد جبهه ملی ايران ، نگاهی به رويدادهای داخلی ايران
ما نگوييم بد و ميل به ناحق نکنيم
جامه ی کس سيه و دلق خود ازرق نکنيم
شاه اگر جرعه ی رندان نه به حرمت نوشد
التفاتش به می صاف مروق نکنيم
گر بدی گفت حسودی و رفيقی رنجيد
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنيم
هم انديشان ! درودتان باد ، "درودی چو نور دل پارسايان" . اميد آن است که وجود ارزندهی شما از گزند روزگار مصون و ايمن باشد. ايدون باد!دير گاهيست ، که گاه گسترده وگاه جسته گريخته با شما بزرگواران گفت و شنيد داشته ايم و پيرامون آن چه در ميهنمان ، ونيز در حلقه ی هم فکرانمان می گذرد ، به سخن نشسته ايم ، از دستاورد های فکری و تجربی شما بهره برده ايم و شما را از تجربيات و انديشه های خود در فضا های نوين کوشش های اجتماعی با خبر ساخته ايم و رويکرد هايی را بر آن اساس پذيرفتيم و توافق کرديم و بنا گذاشتيم ، که آن ها را پی جوييم. اما به هر تقدير ، پذيرش ها را پاياپی و التزامی نبود ، و به هر دليل مساله به نقطه ی آغاز باز می گشت. تا جايی که ديديم ، نيروی فکری و زمانی و انرژی روانی ما مصروف مسايل بسيار ابتدايی می گردد، که از حيث بازده ، بی بهره و نا کار آمداست و اين برنامه ريزی اقتصادی انرژی، جز غبن و تغابن نتيجه ای ندارد. از سوی ديگر بيم داشتيم و داريم ، که وجهه ی تشکيلاتی سياسی در معرض تهديد قرار گيرد ، که افزون بر نيم قرن نام نيک به يادگار نهاده است و نگذاشته ، زنگار بد نامی دامان پاکش را بيالايد ، که ميراث مصدق و صديقی و صالح و فاطمی و حسيبی و نريمان و تختی و ده ها ميهن دوست شرافتمند ، وديعه ای مقدس است ، که نگاهداريش وظيفه ای ملی می باشد. دريغا ، شرايطی فراهم آمد ، که نه مجال و نه امکان اثر گذاری بر آن مترتب بود و هست ، نه امکان تغيير در با فتاری نا منعطف مقدور است.
از داخل ، سيل حمله ، تکذيب ، توهين و تهمت جاری است. سرنوشت دوستانی پرهيخته و کوشا پيش روست، که در شرايطی ناگوار قرار داشتند و دارند ، اماباندی در داخل جبهه ی سياسی متبوعشان ، نه تنها حمايت گر نيستند ، بلکه بر آتش اتهامات ايشان می دمند ، و خوراک فکری برای مدعيانشان فراهم می آورند . طيفی که نه تنها از زايش فکری و کوشش مسوولانه بی بهره اند ، بلکه ستيزنده با انديشه و بازدارنده ی از تلاشند.در دستور کار اين طيف-که راهبر سترگ نهضت ملی ايران و بنيانگذار جبهه ی ملی ايران ، ايشان را ، از ما بهتران ناميد- ترور شخصيت افرادی بوده است ، که همه ويژگی های ياد شده را داشته اند.در تاريخ سازی های خيال پردازانه و خود محورانه ی آنها ، زنده يادان خليل ملکی ،علی اردلان ، پرويز ور جاوند و ... در تير رس بهتان قرار می گيرند و آماجگاه "تير تبار تهمت" می گردند. نام هايی که تداعی گر ميهن پرستی ، آزادی خواهی و شرافت انسانی است.
از همه محروم تر خفاش بود
کو عدوی آفتاب فاش بود
گرانمايگان ! "همی گوييم و گفته ايم بارها" ، جبهه ی ملی ايران خانه ی ماست و با جان و دل به بند بند منشور آن باور داريم. واقعيت بخشی و اعتلای آن را ، زمينه ساز آبادی و آزادی ايران می دانيم.
منشوری که استاد و مقتدايمان ، زنده ياد دکتر پرويز ورجاوند ، برای به ثمر نشستنش به همراه شماری از هم انديشان و هموندان متخصص ، ساليان دراز کوشيد ، و بارها آن را آماده ی انتشار ساخت ، اما بدسگالان به مانع تراشی دست يازيدند. هم آنان که سخن از اخراج دکتر ورجاوند ، دکتر باوند و مهندس زعيم بر زبان می راندند ، و برای تشکيل نشدن پلنوم پيشين از هيچ کوششی کم نگذاشتند.
اما "اسم اعظم " همت خالصانه کار خويش کرد و" تلبيس وحيل" کارگر نيفتاد ، پلنوم تشکيل شد و منشور نشر يافت و جلايی به سيمای جبهه ی ملی بخشيد.
البته بازگويی حديث غمبار ومداخله ی نا سالم "باند" در انتخابات پلنوم را ،"اين زمان بگذار تا وقت دگر" . فسوسا ، مدعيان تلاش برای انتخابات سالم در بستر دموکراسی ناب! ، در چنين جمع کوچکی ، برای به قدرت نشستن و در قدرت ماندن ، خاک در چشم حقيقت پاشيدند و پنچه به رخسار اخلاق کشيدند. اما اين تلاش ها ، کف روی آب بود و هست و درنگی ندارد، چرا که مردمان را از آن سودمندی، متصور نيست. برای جامعه ی ايرانی و نسل امروز ، نام جبهه ی ملی ايران تداعی گر نام هايی چون ورجاوند ، اردلان و موحد است. کسانی که در برهه هايی حساس ، با همت و اراده ، آگاهانه و دلسوزانه به پويش و تلاش دست يازيده اند. "ياد بعضی نفرات روشنمان ميدارد". نفراتی که سياست را به آذين اخلاق آراسته بودند و از خويشتن گذشته ، با جان و دل به آرمان هايشان باور داشتند، و انديشه و خرد را پشتوانه ی حرکت سياسی خود ساخته بودند. برای آنان منافع ملی ، فراتر از هر بازی حزبی بود. آنان ، "بی بيم زصاحبان ديهيم" ، در تعاملی پويا و سازنده با جريان های سياسی همسو و با بستر سازی برای فعاليت و شکوفايی جوانان، يادمان هايی پايا در کارنامه ی جبهه ملی ايران به يادگار گذاشتند، که الگوی امروزيان و آيندگان خواهد بود. به آنانی که از اين تبارند ، باور ، به راستيشان ايمان و به راهشان دلبستگی داريم. راهی که در مسير ملی گرايی مردم سالارانه و آزاديخواهانه و تلاش برای استقرار حاکميت ملت است.
اين علقه و مهر ،" که اگر سر برود، از دل و از جان نرود" پاره ای از هويت ماست. اما ارادت ما ، مريدانه نبود و نيست ، که منتقدانه است. اين ارادت چشم خرد را به تعصب و تبعيت پذيری نمی بندد، که ديده ی دل و انديشه را می گشايد. نقد مشفقانه را راهگشا و رشدآفرين می دانيم، و از اين روی؛ اين محاجه را ، چنانچه در بستری همکارانه و هم انديشانه باشد، سودمند می بينيم. جسارت خود را خلاف ادب نمی شماريم ، که کتمان حقيقت و انديشه ی خود را ، بی ادبی و بی اخلاقی می انگاريم.
ما باليدگان دانشگاهيم ، و هيچ چيز و هيچ کس را فراتر از پرسش نمی بينيم.
" غافلان همسازند، تنها توفان کودکان ناهمگون می زايد."
اگر چه کوشيده ايم و می کوشيم ، تا به پاسداشت جايگاه شما ، سيمای دلنشين ادب را ، به ناخن واژه ای نا بجا و ناسخته نخراشيم، ولی به اين حکم اخلاقی پايبنديم ، که به وقت سخن گفتن خاموشی نگزينيم ، و از زمره ی " انبوه کرکسان تماشا " نباشيم، و "جغد سکوت لانه ی تاريک درد خويش نگرديم" و از طعن بد خواهان نهراسيم و" وفا کنيم و ملامت کشيم و خوش باشيم" ، که رنجيدن و چشم بر حقيقت بستن ، در طريفت ما کافريست.
اکنون اجازه می خواهيم تا چند نکته را ياد آوری کنيم:
الف) نخست آن که اعلام عدم همکاری که همچنان به اين گفته ی خود پايبنديم و بر آن پای می فشاريم، ناظر به شرايط نا کار آمدی اين سازمان بود، که بار ها پيرامون دلايل و عوامل آن با شما سخن رانده بوديم ، ولی گويا صلاحديد شما ، وقع ننهادن به اين مسئله بود. چون فلسفه ی اين صلاحديد را نمی توانستيم در يابيم و از ديگر سوی نمی خواستيم نيرو و زمان خود و ديگران را درگير مسايل عبث کنيم ، عرصه را به تدبير شما وانهاديم ، تا زمانی که شرايطی فراهم گردد که در آن باز تعريف تلاش و انديشه ی سياسی به کارنامه ی جبهه ی ملی ايران در برهه های پو يايی اش با توجه به مقتضيات زمان ، نزديک تر گردد. تمام تلاش ما معطوف به کار آمد سازی اين جبهه بود، اما يک مانع اصلی داشت ، که در ساختار جبهه اراده ای جدی برای بر طرف ساختن آن موجود نبود ، اين اعلام عدم همکاری اعتراض به اين فضا بود. تفسير و تعبير آن از چشم انداز استعفا و انشعاب به معنای کلاسيک آن ، به بيراهه رفتن است و حظی از حقيقت را به ارمغان نمی آورد و انديشه ای عاری از راستی است.
ب) دوم آنکه ما همچنان به اين نظريه ی استادمان ، مينوی ياد دکتر پرويز ورجاوند پايبنديم که توسعه ی سياسی بر بنياد توسعه فرهنگی است و تلاش در عرصه ی فرهنگ و اجتماع و نگاه انسان محور و اخلاق مدار به سياست ، نياز امروز ايران ماست . هر حرکت تند و کوری که باعث تهديد تماميت ارضی گردد و به گروه های خشونت طلب فرصت و بهانه ی سرکوب دهد ، می تواند پيامد های جبران ناپذيری برای جامعه مدنی داشته باشد و منافع ملی را جريحه دار سازد. اما اين نگاه نبايد موجب نظارت منفعلانه ی خنثی توسط يک حزب سياسی ملی گردد. در شرايط بحرانی بيش از پيش نياز به آگاهی بخشی تحليلگرايانه است تا بستر حضوری اعتماد بخش فراهم آيد و آحاد جامعه به ويژه نخبگان و دانشجويان و دانشگاهيان از حمايت فکری و روانی در چهار چوب گفتمانی ملی گرايانه ، تکثر گرا ، مردم سالارانه و آزادی محورانه بهره مند شوند. بايد از راديکاليسم بازداشته گردند، اما از چالش استبداد ستيزانه نيز باز نمانند.
پ) سوم آنکه در مورد برخی فرافکنی های طيف ياد شده – نه برای آنان که نه گوش شنوا، نه قلب سليم و نه انديشه ی توانا دارند، بلکه برای پايبندان و دلبستگان به سياست اخلاق مدار مصدقی- ياد اور می شويم ، که ايرانی را به ايرانی مشفق تر می دانيم و شفقت انيرانی را بی خواست نمی شماريم ، اما اين نگاه را نه از باب "بيگانه هراسی" و" دشمن پنداری" انيرانيان باز می خوانيم، بلکه از چشم انداز خود ايستايی واقعگرايانه و عقلانی بدان می نگريم و اجتناب از گفت و شنيد و تبادل و تعامل ناظر به سودمندی دو سويه را برای حکومت ها ، عقب ماندگی سياسی می دانيم. دل در گرو اين آب و خاک داريم و خاستگاه و پرورشگاه هر کوشش پويا را در همين مرز و بوم و ميان مردمان آگاه و فرزندان فر هيخته اش باز می جوييم.
دو ديگر آنکه به بند جمهوری خواهی منشور جبهه ی ملی ، چون ديگر بندها، باوری ژرف داريم ما دلدادگان مصدق و فاطمی و زخم خوردگان سی ام تير و بيست و هشتم امرداد ماهيم؛ استبداد تاج و تخت و چکمه را در هيچ کسوتی گردن نمی نهيم. نوشتار ها و گفتار های ما گواه آن است. دريغا آنان که با تضعيف جبهه ملی از درون ؛ منافع استعمار و استبداد را تامين می کردند و می کنند ، امروزه با نعل وارونه زدن، انگشت اتهام به سوی ديگران می گيرند و خفيه نويسان را خط می دهند ،" تا نشان سم اسبشان را گم کنند"
ندانم بدين کار مامور بود
و يا خود به ذات از ادب دور بود
برای ايشان ،" از خدا جوييم توفيق ادب" چرا که" بی ادب محروم ماند از لطف رب" . اميد آن که از شب ديجور تهمت و توهين و دروغ به در آيند و از زنگار پلشتی دل و جان را بپيرايند و پندار و گفتار و کردارشان را به اخلاق مصدقی بيارايند ، هر چند:
غمش را غير دل سر منزلی نيست
ولی آن هم نصيب هر دلی نيست
ت)چهارم آن که بر پايه ی نگرش و باور خويش پيوسته ياد آور شده ايم ، برای تجديد قوا و احيای توان جبهه ی ملی ايران ؛ بايد توجهی ويژه و روشمند به بحث های نظری گردد؛ که بر هر عملی مقدم است. نگاه مدرن سياسی و ادبيات آن در عرصه های فلسفه ی سياسی ، جامعه شناسی ، اقتصادی ، حقوقی ، روان شناختی و تاريخی نياز مبرم هر حزب سياسی مترقی است ، تا در موضع گيری ها و تحليل هايش به ورطه ی انفعال و تکرار های کليشه ای در نغلتد و بتواند در عر صه های کلان سياسی اثر گذار باشد.
در تحليل های خود وضعيت پر مخاطره ی ميهن را گوشزد کرديم و به تاکيد بيان داشتيم ، که عدم درک صحيح از شرايط موجود و نداشت تفسيری جامع نگر نمی تواند ما را به راهکاری سازا برای برونشد از بحران دست به گريبان منافع ملی رهنمون سازد، اما دريغا که گوشی نيوشا نبود.
آن چه در آستانه ی انتخابات رخ داد ، نيز بعد ديگری از همين کاستی بود. "باند" ياد شده ، که فاقد صلاحيت تحليل و پشتوانه ای نظری است ، مانع يک موضع گيری منسجم و گويا در قبال انتخابات گرديد و شعار های دون کيشوت وار خود را تکرار کرد. پيشنهاد ما برای تشکيل يک گروه تخصصی و کار کارشناسانه ، ناشنيده ماند. ناگريز خود بيانيه ای انتشار داديم و از سه منظر کلان ، انتخابات را گرانيگاه تحليل و توجه خود ساختيم. نخست تبيين نگاه مصدقی به انتخابات در فضا های سياسی دور از دموکراسی به معنای ناب آن بر مبنای تاريخی- اجتماعی ، باز خوانش شرايط اقتصادی ، سياسی و اجتماعی روز در ميهنمان و دلايل تهديدمنافع ملی در چنين شرايطی ، سوم متمايز ساختن ملی گرايی ميهن گرا و سازنده و بر خاسته از هويت ملی رشد يافته از شبه ملی گرايی کاذب و تهاجمی که در فضايی امنيتی و ستيزه گر رخ می نمايد. هر چند از سوی صاحبنظران توجه شايانی به آن شد اما از سوی هموندان به اين بيانيه التفات نگرديد و "باند" ياد شده ، کوشيد تا انفعال واپسگرا را سازمان دهی کند و پيش بردند. باری،
گفتگو آيين درويشی نبود
ورنه با تو ماجرا ها داشتيم
نکته ها رفت و شکايت کس نکرد
جانب حرمت فرو نگذاشتيم
ارجمندان! در شرايط خطير کنونی که تعارض ها و شکاف ها ی اجتماعی نيروهای پايه ای جامعه ، ميهن ما را مستعد بحران می سازد ، دستيابی به تحليل و رويکردی جامع و مانع برای اتخاذ راهکارهايی در راستای برونشد از آن در چهارچوب ارتقای منافع ملی ، بيش از هر زمان ضروری می نمايد. شکاف های سنی ( و جوان بودن جامعه) جنسيتی، طبقاتی- اقتصادی ، ارزشی – فرهنگی و... ميتواند بستر ساز نا هنجاری ها و آنومی اجتماعی گردد و با نگاهی دورکهايمی ، مسير همبستگی و انسجام اجتماعی را با مشکل روياروی سازد. شرايط اجتماعی امروز، به هيچ روی شروط لازم و کافی را برای تحقق عدالت نه فقط در عرصه ی اقتصادی که در عرصه ی سياسی نيز در خويش ندارد.
اقليتی مستظهر به قدرت ( پنهان و آشکار) ميکوشند، تا جايگاه های سياسی و اقتصادی را به خويش اختصاص دهند و بی دريغ، سرمايه ی ملی را ابزار قدرت و ثروت افزايی خويش سازند و رسانه ها و تريبون های رسمی را پايگاه تبليغاتی خويش نمايند. بايد هوشيار بود که ويژگی فاشيسم آلياژ گونگی است ، هر چند با شعار های پوپوليستی اقتصادی به ميدان می آيد اما چون در عرصه ی انديشه به راست محافظه کار نزديک می گردد ، ابزار تهديد و تحديد خويش را در آنجا می جويد و با نگاهی سلبی به آزادی در عرصه های انديشه ، بيان ، تخرب ،نشر و ... برنامه های سياسی خود را دنبال می کند و بر اين باور است که مشروعيت از دست رفته را بايد با قدرت و ثروت جايگزين نمايد ، تا پايه های حاکميت خويش را پشتيبانی کند. حافظه ی تاريخی جهان به ياد دارد بازگشت به امنيت از دست رفته ی جامعه ی سنتی ؛ از نگاه اشرافيگرايانه ، بازگشت رسوم مبتنی بر اطاعت و فرمانبرداری توده ای و متشکل از اليگارشی و پاتريمونياليسم از آرمان های يوتوپيای فاشيستی است ؛که در تلاش است تا جامعه ی دو گانه ی نيم مدرن_ نيم سنتی را با خشونتی واپس نگرانه به سوی قيود پدرسالارانه براند و جامعه ی مدنی را به شدت سرکوب نمايد تا انگيزان های محرک ارتقا طلب را – که بازدارنده اند – از ميان بر دارد.
"مدرنيته ی جسم" برای چنين انديشه ای خطر ساز نيست ، از اين روست که می بينيم ، دولت های مطلقه ی نو ساز – واپسگرا برای تثبيت و تبليغ خويش از وسيله ی فن آوری نوين بهره می جويند، اما با مدرنيته ی روح و مفاهيم فکری جهان مدرن با تمام قوا می ستيزند ، غافل از آن که شعار های توده انگيزانه ی آنها ، بدون پشتوانه ی نظری ناکام می ماند. اگر ما امروزه شاهد ظهور دولت های رفاه اجتماعی هستيم که بهزيستن و اعتلای کرامت انسانی را پيش چشم دارند و در بسياری از برنامه های خود به کاميابی های چشمگير دست يافته اند ، بی پشتوانه فکری زاييده ی آزادی نگری اجتماعی و انديشه ی مردم سالاری عدالت محور ، از رسيدن به آن اهداف بلند باز می ماندند. باری، امروز ميهن ما در چار سوق حوادث قرار گرفته است. فراترين دغدغه های هر يک از ما وحدت ملی است.وحدتی، که از يک سو توسط گروه های تجزيه طلب خشونت گرای وابسته (مستقيم و غير مستقيم) تهديد می شود و از سوی ديگر ريشه نيافتن مردم سالاری و رو به ضعف نهادن تعلق به نهاد دولت مرکزی- که از ضعف در تحليل شرايط موجود وخطا های برنامه ريزی کار به دستان حاکميت سر چشمه می گيرد- زمينه ی استفاده ناروای تبليغاتی را برای آنان فراهم می آورد تاريخ سازی ها و جعل های سازمان يافته و هزينه کردن برای نشر آن همه در راستای تخريب هويت ملی ايرانی و تقابل با آن و تهاجم بدان است.
موضع گيری ها و اقدام های نابخردانه و شعار گونه ی پان فارسيست های سلطنت طلب هم ،زمينه را برای تبليغات منفی آنان و القای احساس تهديد هويت قومی مساعد و آماده می سازد. حاليا ؛ که نياز امروز ما به يک ملی گرايی تکثر گرای مردم سالارانه است که بر بنياد جمهوريت و ميهن پرستی ، سازگار با حقوق بشر و ارزش های کهن ملی و دينی و نيز جهان مدرن ، قوام و دوام يابد. اگر به نقد فدراليسم می پردازيم ، بايد با توجه به تنافر وتنافی آن با مفهوم دولت-ملت در جهان مدرن باشد نه اين که القا گر اين بيم گردد که هويت های قومی و فرهنگی در اين نگاه رنگ باخته اند. آن ها؛ قدرت های نرم افزاری هويت ايرانی هستند و هر چه بيشتر شکوفا و بالنده گردند ، توسعه ی فرهنگی را در اين مرزو بوم پويايی می بخشند. در اين رنگين کمان فرهنگ های قومی ايران هيچ رنگی را بر ديگری تفوق و چيرگی نيست بلکه محوری دارد تا طيف های رنگ های گوناگون در کنار هم بتابند و بدرخشند و زيبايی خويش را در مجموعه ای متجانس با نيرويی بيشتر متجلی سازند. اين وظيفه ای ملی است که بر دوش يکايک ماست .اين کهن بوم و بر را ميراث نياکان و پيشينيانی می دانيم، که به آب ديده و خون دل ، و انديشه ای فرزانه و همتی سترگ، يکپارچگی اش را پاس داشتند و برای آزادی باشندگانش کوشيدند. از ايرج و سياوش و تهمتن ها تا ستارخان و باقر خان و تمام شهيدان مشروطه تا شهيدان نهضت ملی ايران ، شهيدان سی ام تير ماه و انقلاب ۵۷ از دکتر فاطمی ها تا فلاحی ها ، نامجو ها و فکوری ها و حاج همت ها و باکری ها و جهان اراها و تمام شهيدان هشت سال دفاع ميهنی تا فروهر ها و سامی ها و مختاری ها و پوينده ها و تمام شهيدان قتل های زنجيره ای تا عزت ابراهيم نژادها تا ...
دريغا" کاين سلسله را پايان نيست"
بغض "ترانه"را به سينه فشرده ايم "ندای" خونين آزادی را ترجيع وار سروده ايم و در سوگ "سهراب ها" تهمينه سان خون گريسته ايم و دريغا بر ما، اگر از کنار اين "فرو ريخته گل های پريشان در باد کزمی جام شهادت همه مدهوشانند"
متغافلانه بگذريم ، چرا که ما را "تبار خونی گل ها به زيستن متعهد کرده است، تبار خونی گل ها ، می دانيد؟!"
بيست و ششم مهر ماه۸۸
علی حاج قاسمعلی، حسين مجتهدی، اشکان رضوی، آرش رحمانی، حميدرضا خادم