دوشنبه 3 اسفند 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"سينمای آزاد" يا ضميمه سينمائی "کيهان" تهران؟ رضا علامه‌زاده

آن‌ها که کارهای مرا دنبال می‌کنند می‌دانند که خواندن و نوشتن سال‌هاست جزو عادت‌های ثانويه من شده است. روزم شب نمی‌شود اگر چند صفحه‌ای هم که شده نخوانم، و چند سطری هم که شده ننويسم. اما برای من نه خواندن و نه نوشتن به خودی خود رضايت بخش نيست. وقتی که به عنوان نمونه رمانی را می‌خوانم و چيزی در آن می‌يابم که وادارم می‌کند در موردش بنويسم، صرف اين نياز به نوشتن راضيم می‌کند اما وقتی می‌بينم آن مطلب در يک سايت اينترنتی در داخل کشور بازنشر می‌شود خستگی‌ام در می‌رود. مثال زياد است. مثلا وقتی ترانه فلامنکوئی به دلم می‌چسبد و به فارسی برش می‌گردانم با رسيدن اولين ايميل از کسی که آن را خوانده و پسنديده سيراب می‌شوم و احساس می‌کنم زحمت بيهوده نکشيده‌ام. مطالبی که جنبه سياسی داشته باشد اما محک خودشان را دارند. اگر به خال نزده باشم معمولا زير سبيلی رد می‌شود، ولی اگر مطلب مهمی را طرح کرده باشم بازتاب‌هايش در دو جای معين ديده می‌شود. البته هر دو همراه با افترا و توهين. يکی در "کيهان" شريعتمداری در تهران، و يکی در "سينمای آزاد" نصيبی در همين غربت بی‌حرمت.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


نه شريعتمداری و نه نصيبی هيچکدام نمی‌دانند که توهين از طرف آن‌ها موجب افتخار ديگران است. هر سينماگری در ايران، تا صدايش را برای اعتراض به سانسور بلند کند از اين دو نفر فحش می‌خورد. اولی می‌گويد عامل غرب است و دومی می‌گويد عامل حکومت. پاس کاری اين دو نفر شاهکار است! تا همين چند سال پيش، قبل از آنکه رخشان بنی‌اعتماد و جعفر پناهی احساس مسئوليتشان را بروز بدهند و در جشنواره‌های جهانی عليه سانسور به صراحت حرف بزنند نه کيهان و نه سينمای آزاد به آن‌ها گير نمی‌داد. حالا بيشترين تهمت‌ها را همين دو نفر از آن دو نفر می‌خورند!
وقتی فيلم مستند "شاهدان چشم‌بندزده" را با استفاده از مصاحبه‌هائی که بچه های "کانون زندانيان سياسی ايران" در اختيارم گذاشته بودند ساختم، صرفا به اين دليل که در طول مصاحبه ها حضور نداشتم از گذاشتن نام خودم به عنوان کارگردان عذر خواستم و فقط به نوشتن "تدوين کننده" اکتفا کردم. فحش‌های شريعتمداری به اين فيلم و به خود من که جای خود دارد، ولی نصيبی، همتای غربتی او، که نمی‌توانست به فيلمی با محتوای روشن ضد حکومت فحش بدهد در جائی به من گير داد که مگر فيلم کتاب است که علامه‌زاده خودش را اديتور ناميده!!؟ اين بابا چون از فيلمسازی فقط آپارتچی بودنش را تمرين کرده نمی‌داند اديتور در سينما همان تدوين کننده يا مونتور است، و من آن فيلم را علاوه بر کارهای ديگر مثل فيلمبرداری از برخی صحنه‌های کوتاه برای تصويری کردن بيشتر کار، خودم هم شخصا آن را مونتاژ کرده بودم!
نمونه با نمک‌تری هم دارم. ويدئو کليپ‌های مربوط به تجاوز در زندان‌های جمهوری اسلامی ايران که هر کدام تنها در سه روز اول بيش از صدهزار بيننده، فقط به شکل مستقيم در يوتيوب، داشته طبعا نمی‌توانست سيل تهمت و افترا و تهديد را از سوی شريعتمداری در کيهان تهران به دنبال نداشته باشد ولی تا آنجا که من ديده‌ام نصيبی هوا را پس تر از آن ديد که جرات کند به اين ويدئوهای افشاگرانه، و يا به من در مورد آن‌ها، حمله کند. او ترجيح داد به عنوان تنها رهبر عظيم الشان يک سينمای تبعيدی که فيلمی در کارنامه‌اش ندارد در گوشه‌ای کمين کند و دم بر نياورد. اگر يکی از همين ويدئوها را يکی از افراد باند خودش ساخته بود بايد می‌ديديد چه هياهوئی در اهميت انقلابی آن در سينمای آزادش راه می‌انداخت! دندان روی جگر گذاشتن نصيبی اما زياد طول نکشيد چرا که من با نوشتن و انتشار مقاله‌ای با عنوان «عقلای قوم، صفتی برای فرار از نامبردن از بدنامان!» که در مذمت گربه مرتضی علی، هاشمی رفسنجانی بود، گزک لازمه را به دستش دادم.
اگر جزو کسانی باشيد که مطالب من در اين صفحه را دنبال می‌کنند حتما می‌دانيد که من از انتشار توهين‌ها و افتراهای کيهان شريعتمداری در سايت خودم ابائی ندارم چرا که معتقدم شناخت خوانندگان را از کاراکتر کم نظير اين موجود بالا می‌برد. تا همين خدمت را به نصيبی کرده باشم حاشيه نويسی اخير او را که با نقل قولی از من در مقاله‌ای که نام بردم همراه است، از آخرين شماره اينترنتی "سينمای آزاد"، که همواره در برخورد با من همچون ضميمه سينمائی کيهان تهران عمل می‌کند، در همين جا برايتان عينا بازنشر می‌کنم:
[وقتی سازنده جنايت مقدس برای حافظان نظام، بقای اصل ولايت، تلاشگران بازگشت به انديشه امام راحل احترام عميق قائل است!!
«جنبش سبزی که برای استقرار دموکراسی در ايران آغاز و با حمايت معنوی تمامی آزادانديشان جهان روبرو شده ريشه‌ای‌تر از آن است که در دست «عقلای قوم» به بازی گرفته شود. چهره‌های شاخص اين جنبش در ايران نيز تا کنون بر پيمانشان با مردم ايستاده‌اند و راهی برای رژيم اسلامی جز عقب نشينی باقی نگذاشته‌اند.
من از آن دسته کسانی نيستم که باور دارند انسان‌ها تغيير نمی‌کنند و اگر کسی روزی در موضع معينی قرار داشت هرگونه تغيير موضعش را تاکتيکی يا رياکارانه می‌دانند. اگر اينگونه بود احترام عميقی برای آقايان ميرحسين موسوی و مهدی کروبی قائل نمی‌بودم و شخصيتی چون زنده‌نام آقای منتظری را يکی از چهره‌های کمياب تاريخ سياسی ايران نمی‌دانستم.»
نظر ما: البته علامه زاده يادش می‌رويد از محمد خاتمی که نور ايمان را در دل او تاباند و اکبر گنجی که آرزو می کند فقط کمی مثل او باشد و دوست ارزشمندش محسن سازگارا هم ياد کند.]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016