دوشنبه 17 اسفند 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

هشت مارس روز جهانی زن هست اما متعلق به زن نيست! سارا حافظی صافی

به باور من آنان که اين روز را صرفاً متعلق به زنان می دانند ، محتوای ضرورت وجود اين روز را در نيافته اند. همانگونه که از آن دسته از فمينيست ها که اين روز را در تملک شخصی زنان می دانند در عجبم، از مردان روشنفکر و فعالان سياسی ای در تاسفم که اين روز را فقط به "زنان" تبريک گفته و در اين روز حتی بعضی هاشان شاخه گلی هم به همنوعان مونث خود تقديم می کنند!!
البته هستند خانم ها و آقايانی که کلاً هشت مارس را به کناری نهاده و به بهانهی " هر روز، روز زن است" ، زيرکانه زيرآب کل قضيه را زده اند !
اگر اعتقاد به "بنی آدم اعضای يکديگرند" داريم ،از همين عضوی که خودمان باشيم دست به کار شويم که "باقی عضو ها" ، خيلی هم خوشنود و متشکر خواهند شد! چرا که رشد تک تک انسان ها به مثابه اعضای يک پيکر، رشد بشريت را رقم خواهد زد.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ما نوروز را به پاس بهار به جشن می نشينيم و اين بر آمده از نياز ما به نور و شکفتن و باورمان به رويش و آغازی نو ست.گراميداشت هشت مارس روز جهانی زن نيز ، بايستی که از نياز ما به رشد و نمو انسانی خود مان و باور ما به اين مهم برآيد که اين روز متعلق است به هر آنکس که "انسان" نام دارد.
اين روز لازمه ی تاريخ فعلی بشری است و مگر نه اينست که تاريخ با رشد همه جانبه ی انسان،تغيير و تکامل نموده و خواهد نمود. اين روز يادآوری ای است که هنوز برای کامل شدن و معنا بخشيدن به "انسان" راهی بسيار در پيش است.
اين روز را در وهله ی اول، نوروزی برای رشد خويشتن و فرصتی برای محک هر چه انسان تر شدن خودمان تلقی کنيم. به صرف شرکت در مراسم های مختص به اين روز و نشستن بر سر سفره ی آماده ی فعالان حقوق زنان و به هوای"کمک به ديگران !" از خود سلب مسئوليت شخصی نکنيم.
به اميد آن هشت مارسی که کل بشريت اعم از زن و مرد به اين حد از درک و رشد انسانی رسيده باشند که گراميداشت اين روز را ضرورت و گامی جهت تکامل خود ببينند. شايد آن هشت مارس، آخرين باشد و روز بعدش ،انسانيت تاريخی جديد را در پيش پای خود گشوده ببيند. روياگونه است... اما:
« من آفتاب را باور دارم
من دريا را باور دارم
و چشم های تو سرچشمه ی دريا هاست
انسان سرچشمه ی درياهاست.» (۱)

امسال که خيزش والای هموطنانمان در داخل ايران ،مرا با آنان عميق تراز پيش پيوند داده ،خاطرات دوران کودکيم در دهه ی شصت برايم برجسته تر شده است. آن روزگاری که اعدام و توحش و زندان جمهوری اسلامی دامان فعالان و هواداران گروه های سياسی و کودکان و خانواده هايشان را گرفته و هنوز همه گير نشده بود .
در يکی از همان روزها ،همراه با مادرم فيلم کارتونی ای را به اسم "آخرين تک شاخ" نگاه می کرديم که در آخر اين توضيحِ کوتاه، موزيک ويدئوی آن را ضميمه کرده ام:
تک شاخ ها به شکل اسب های سفيد ماده ای بودند با شاخی بر روی پيشانی شان که فقط آنها که دلی خالص و چشمی "بينا" داشتند می توانستند شاخ آنها را ببينند. بقيه به استثناء جادوگرها ،آنها را فقط اسبهای سفيد معمولی می ديدند. جادوگر پير ظالمی در اين بين بود که می خواست همه ی اين موجودات افسانه ای را در تملک خويش داشته باشد. او بوفالوی غول آسايی در خدمت داشت که از آتش ساخته شده و توانسته بود توسط او همه ی تک شاخ ها را به جز اين آخری يافته و بترساند و آنها را از محل خودشان به سمت دريا رانده و در دريا زندانی کند. در آخر فيلم اما اينبار يک تک شاخ بود، يعنی همين آخرينشان، که بوفالوی غول آسای آتشين رو وادار کرد به داخل دريا رفته و برای هميشه خاموش شود. همزمان با اين اتفاق،موج عظيمی از دريا برآمد و همه ی تک شاخ های اسير را با خود به ساحل آورد. تک شاخ ها آنقدر تعدادشان زياد بود که بواسطه ی عبورشان از کنار کاخ جادوگر ظالم، کاخ او لرزيد و فرو ريخت و خودش هم مرد...
در حاليکه محو لطافت اين کارتون بودم ، مادرم با لبخندی بر لب درگوشم نجوا کرد:
« سارا، اينجوری يه روزی همه به ايران بر می گردن، اونا که زندانن آزاد می شن و همه مردم با هم کاخ جماران رو خراب می کنن» .
آن روز و آن لحظه ، از معدود لحظاتی بود که فرصت شد من و مادرم با هم باشيم. آن روز که آن فيلم کارتونی را می ديدم، برايم يک کارتون دوست داشتنی بود و چه می دانستم که آن را روزی بازگو خواهم کرد. امروز اما بر آن شدم که آن خاطره را و پيام و آرزوی آنها که در بين ما نيستند را با ديگر آزاديخواهان و آزادانديشان تقسيم کنم. باشد که همه ی تک شاخ ها گرد هم آيند و پايه های پوسيده ی رژيم جمهوری اسلامی و بساط هر آنچه ايدئولوژی فسيل شده ی ضد انسان است را، از بن بر کنند.

سارا حافظی صافی
۸ مارس ۲۰۱۰
استکهلم

The Last Of Unicorn :(آخرين تک شاخ)

___________________________________
۱ـ از کتاب هوای تازه احمد شاملو


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016