سه شنبه 17 فروردین 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مادر رامين رمضانی در گفتگو با روز: از خون فرزندم نمی گذرم

فرشته قاضی - مادر رامين رمضانی، جوان ۲۲ ساله ای که روز ۲۵ خرداد در ميدان آزادی بر اثر شليک نيروهای امنيتی کشته شد در گفتگو با "روز" اعلام کرد فرزندش از سوی بنياد شهيد، به عنوان شهيد معرفی شد.

رامين رمضانی، سرباز وظيفه ای بود که روز ۲۵ خرداد و در حاليکه در مرخصی به سر می برد بر اثر اصابت گلوله ماموران جان باخت و شکايت خانواده او برای معرفی قاتل و يا قاتلان فرزندشان تاکنون بی نتيجه مانده است.

خانواده رامين رمضانی که طی ماههای گذشته، برای موافقت با درخواست بنياد شهيد، جهت اعلام فرزندشان به عنوان شهيد از سوی اين بنياد، تحت فشار بودند سرانجام پس از مشورت با ميرحسين موسوی و مهدی کروبی پذيرفتند که فرزندشان از سوی بنياد شهيد به عنوان شهيد اعلام شود اما مشروط به اينکه هيچ گونه مواهبی برای خانواده آنها در نظر گرفته نشود.

مادر رامين در گفتگو با "روز" تاکيد کرد که هرگز از خون فرزندش نخواهد گذشت و تا معرفی و مجازات قاتل فرزندش در هر رده و پست و مقامی که باشد، از پای نخواهد نشست.

اين مصاحبه در پی می آيد.

خانم رمضانی ، شما پيشتر اعلام کرده بوديد که "دلم نمی خواهد که بنياد شهيد پسرم را به عنوان يک شهيد و آن هم بسيجی معرفی کند". چه شد پذيرفتيد اين بنياد فرزند شما را به عنوان شهيد اعلام کند؟



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


پسر من، سرباز وظيفه بود و فرمانده او، آقای صوفی چون پسرم را خوب می شناخت و به بی گناهی او ايمان داشت اصرار ميکرد که رامين از سوی بنياد شهيد به عنوان شهيد اعلام شود اما ما نمی پذيرفتيم. بعد بارها از سوی اين بنياد با ما تماس گرفتند اما ما جواب رد داديم و حتی به منزل ما نيز آمدند. من يک پسر ديگر هم دارم که بايد سربازی برود و براساس قانون نظام وظيفه وقتی کسی در حين وظيفه کشته شود برادر او از سربازی معاف می شود و من برای اين موضوع به نظام وظيفه مراجعه کردم اما گفتند اين قانون شامل شما نمی شود چون رامين در حين مرخصی کشته شده است و اگر فرزند شما را شهيد اعلام کنند برادر او از سربازی معاف می شود. ما هم با آقای ميرحسين موسوی و هم چنين آقای مهدی کروبی مشورت کرديم و آقای موسوی گفتند که اعلام کردن شهيد از سوی بنياد شهيد هيچ اشکالی ندارد و ذره ای از ارج و قرب رامين، کم نمی کند. آقای کروبی نيز گفتند که شهدای زمان شاه و شهدای جنگ و شهدای جنبش سبز، همه شان و منزلت بالايی دارند و برای اين مملکت شهيد شده اند و هيچ فرقی با هم ندارند. لذا ما هم پذيرفتيم که بنياد شهيد رامين را شهيد اعلام کند.

يعنی شما برای معافيت فرزند دومتان از خدمت سربازی، اين مساله را پذيرفتيد؟
ما در حقيقت برای حمايت از فرزندانمان و معافيت پسرم اين مساله را پذيرفتيم اما اين نيز به صورت مشروط بوده يعنی ما به اين شرط پذيرفته ايم که هيچ گونه مواهبی برای رامين و خانواده ما در نظر نگيرند و از سويی تاکيد هم کرديم که رامين بسيجی نبود و نبايد بسيجی اعلام شود؛ او فقط يک سرباز وظيفه بود. قبول کردند که برادر رامين معاف شود و شرط های ما را نيز پذيرفتند و گفتند که رامين هيچ حق و حقوقی ندارد و ما نيز گفتيم که اصلا هيچ حق و حقوقی نمی خواهيم. در عين حال بايد يک توضيحی نيز بدهم و آن اينکه بچه برادر من در بمباران شهيد شده و راکت مستقيم به منزل آنها اصابت کرده بود. او نيز شهيد بود. ما بچه های بسياری را در جنگ از دست داديم و شهيد شدند و امروز که اين بچه هايمان شهيد شدند هيچ کدام فرقی با هم ندارند. همه برای آزادی ايران شهيد شده اند البته با اين تفاوت که اگر ديروز بچه های ما را صدام حسينی که يک بيگانه بود به شهادت می رساند امروز بچه های ما را خود اينها شهيد کردند کسانی که هم وطن ما بودند و ...... ما تنها به اين دليل پذيرفتيم که پسرمان سربازی نرود و حداقل او را داشته باشيم.

شما برای شناسايی قاتل رامين شکايت کرده بوديد. اين شکايت به کجا رسيد؟ با اين قضيه بنياد شهيد آيا شکايت خود را پی گيری خواهيد کرد؟
بله ما شکايت کرده ايم و ميخواهيم که قاتل و عاملان و آمران قتل رامين معرفی و مجازات شوند. در هر رده و پست و مقامی که باشند فرقی نميکند، بايد معرفی و مجازات شوند و قطعا شکايت خود را پی گيری ميکنيم و به هيچ عنوان از پی گيری شکايت خود منصرف نخواهيم شد و از خون فرزندمان نمی گذريم. با اينکه فعلا همه منکر می شوند و انگار که از آسمان تير غيبی شليک شده و به پسر من خورده است!

تا جايی که می دانم شکايت شما نيز همچون شکايات ساير خانواده های شهدا در دادسرای جنايی بود. آيا تاکنون پاسخی به شما داده اند؟
هيچ جوابی نمی دهند؛ هربار که مراجعه می کنيم پاسخی نمی گيريم. يکبار در پاسخ به اصرار من گفتند که پرونده شما در آگاهی است. من هم رفتم آگاهی و مامور پرونده در آگاهی از من پرسيد که شما چه فکری می کنيد؟ من هم گفتم مردم که آمدند خيابان، اسلحه نداشتند، خود عوامل رژيم اسلحه داشتند و مردم در نهايت سکوت و آرامش و به صورت مسالمت آميز آمده بودند تا حق خود را پس بگيرند و رای خود را می خواستند که آنها رابه رگبار بستند و انشاالله به زودی خدا دستشان را رو کند تا مردمی که ناآگاهانه طرفدار آنها هستند آگاه شوند و بدانند چه اتفاقاتی افتاده است.

آيا رامين نيز برای پی گيری حق و رای خود به تجمع رفته بود يا اينکه به صورت اتفاقی در ميدان آزادی حضور داشت؟
رامين به آقای موسوی رای داده بود. او آدم سياسی نبود اما حق طلب بود و برای دفاع از رای خود به تجمع رفته و به مردم پيوسته بود.

خانم رمضانی، رامين روز ۲۵ خرداد و در ميدان آزادی کشته شد شما چگونه از شهادت پسرتان خبردار شديد؟
روز ۲۵ خرداد ، رامين که چند روز بود به مرخصی آمده بود ساعت حدود ۲ بعد از ظهر از خانه بيرون رفت. اما يک اتفاق عجيب اين بود که رامين چون مدام از خانه بيرون می رفت و برمی گشت اصلا خداحافظی نمی کرد؛ اما اين بار به پدرش گفته بود که من بيرون می روم و اگر ديگر مرا نديديد خداحافظ. آن شب که خانه نيامد ما با توجه به نوع خداحافظی رامين که گويا به او الهام شده بود بازنخواهد گشت به شدت نگران بوديم و احتمال بازداشت يا شهادتش را می داديم. من مرتب با موبايل رامين تماس می گرفتم اما موبايل ها قطع بود تا دو روز بعد که موبايل ها وصل شد و مرتب زنگ می زدم زنگ می خورد اما کسی جوابی نمی داد تا اينکه يکبار جواب داد و من زود گفتم: "بچه کجايی چرا جواب نمی دی؟ می دونی که من تازه جراحی قلب کرده ام و توان ندارم و ....." داشتم همين حرفها را می زدم که يک آقايی از پشت تلفن گفت من پسر شما نيستم و اين موبايل را پيدا کرده ام و شما شماره ثابت خودتان را بدهيد تا من با شما تماس بگيرم و موبايل پسرتان را برايتان بياورم. من هم شماره منزل را دادم و ساعت ۸ و نيمه شب زنگ زد و گفت: "اگر بچه تان را می خواهيد بياييد بيمارستان بقيه الله و اگر مرا ديديد و از صدايم شناختيد به روی خود نياوريد اما اگر امشب دستتان به جنازه پسرتان نرسد هيچ وقت نخواهد رسيد".
اسم جنازه که آمد به شدت حال من و پدر رامين بد شد. اصلا شوکه بوديم و به دليل شلوغی تهران از ساعت ۸ و نيم تا ۱۲ و نيم طول کشيد که ما به اين بيمارستان برسيم اما آنجا منکر شدند و گفتند که اصلا چنين جنازه ای وجود ندارد.

شما کجا پيکر رامين را شناسايی و تحويل گرفتيد؟
ما به آگاهی رفتيم و شکايت کرديم اما می گفتند که خبری از پسر من ندارند. در اين مدت تمام بيمارستان های تهران و سردخانه ها را زير پا می گذاشتيم بلکه خبری بگيريم. تا اينکه يکبار که به آگاهی رفته بوديم خانواده ای آمده بودند که پسر معتادشان از دو ماه پيش گم شده بود. من مشخصات پسرم را به اين خانواده دادم. چون به آنها اجازه داده بودند عکس های جنازه های مجهول الهويه را ببينند. يکباره اين آقا که عکس ها را می ديد به من گفت طاقت ديدن عکس جنازه داری؟ و عکس رامين مرا در مانيتور نشان ام داد و ما شناسايی کرديم.

وقتی پيکر فرزندتان را تحويل گرفتيد آيا کالبد شکافی شده بود؟ پيکر رامين در چه وضعيتی بود؟
رامين را بعد از اينکه تير خورده بود، به بيمارستان شريعتی منتقل کرده بودند و وقتی پزشکان اعلام می کنند که او شهيد شده بلافاصله سپاه، جنازه را گرفته و می برد. وقتی ما پيکر رامين را در پزشکی قانونی کهريزک تحويل گرفتيم روی جنازه نوشته بود ارجاع به پزشکی قانونی در ۲۸ خرداد، در حاليکه پيکر رامين را روز ۲۵ خرداد از بيمارستان برده بودند و سپاه در اين سه روز ، جنازه پسرم را در کانتينر های گوشتی نگهداشته بود و جنازه ای که ما تحويل گرفتيم مانند يک لاشه يخ زده بود و ......او را کالبد شکافی کرده بودند. يک تير خورده بود زير سينه راست که خروجی اش انتهای تحتانی سمت چپ پشت بدنش بود و ريه ها و کليه ها کاملا از بين رفته بود.

برای تحويل پيکر رامين، آيا شروطی برای شما گذاشتند و از شما تعهدی گرفتند؟
از پدر رامين تعهد گرفتند که در سکوت کامل و بدون اغتشاش! رامين را تشييع و دفن کنيم. پدر رامين هم تعهد داد و ما به ناچار پيکر رامين را به محله خودمان نبرديم. مستقيم برديم بهشت زهرا و به سردخانه بهشت زهرا سپرديم و روز بعد در بهشت زهرا تشييع و به خاک سپرديم. تعهد داديم و مراعات کرديم چون نمی خواستيم برای ساير بچه هايمان مشکلی پيش بيايد.

رامين دقيقا چند سالش بود و در چه قطعه ای به خاک سپرديد؟
رامين ۲۲ سال داشت . ۳۱ خرداد روز تولد او بود که ما خبر شهادت او را گرفتيم. اول تير پيکر او را تحويلمان دادند و ۲ تير او را در قطعه ۲۵۷ در رديف ۴۶ او را به خاک سپرديم. چند قدمی بيشتر با قبر ندا فاصله ندارد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016