چهارشنبه 8 اردیبهشت 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

کارگران ايران: سرخ يا سبز؟ حميد فرخنده

حميد فرخنده
کارگران و ساير اقشار کم‌درآمد جامعه ايران کم‌کم درمی‌يابند، نه برای شکافتن سقف فلک که برای مرمت شکاف سقف خانه خود، نه برای درانداختن طرحی نو که برای کاهش آلام زندگی روزانه، نه برای آزادی بشريت که برای حق تشکيل سنديکا، نه برای ساختن بهشتی موهوم در ناکجاآباد که برای کمک به عادلانه‌تر‌شدن زندگی خود و اهالی علی‌آباد و حسين‌آباد لازم است به ميدان آيند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


hamid_farkhondeh@hotmail.com

اگر سرخ رنگ ماندگار طبقه کارگر است، راه ماندگار شدن دست آوردهای مبارزات عدالت جويانه کارگران و تهی دستان اما قطعا سرخ نيست. در ايران مسافران پرشمار راه سبز اميد در توقف گاههای بين راه، پيوستن کارگران و ساير اقشار کم درآمد به کاروان خويش را انتظار می کشند. کاروان سبزی که روش و منش اش تثبيت رهبری طبقه ای بر طبقه ديگر نيست و در به مقصد رسيدنش همه سهيم اند. نگاه مطالبه محور دارد و گرفتار ديدگاه لنينی تسخير قدرت دولتی نيست.

سفره تهی يا بهره اندک کارگران عليرغم آنکه آنها با کد يمين و عرق جبين نقش اساسی در توليد ثروتهای اجتماعی و گردش چرخ های جوامع انسانی دارند، طی دو قرن گذشته بسياری از متفکران و روشنفکران را بدان واداشت تا منشاء تدوين آرا و افکاری شوند که قرار بود "حق را به حقدار" برساند. مانيفست ها نوشته شد، سرود پيکار آخرين تدوين گشت و رهايی انسان از اسارت جامعه طبقاتی بشارت داده شد. زيبايی رهايی طبقه کارگر از مصائب دنيای سرمايه داری و تصور افسونگر جهانی برابر، دهه ها بر قلب و روح بخش بزرگی از عدالت جويان، آزادی خواهان و دردمندان سراسر جهان حاکم بود. احزاب انقلابی مدافع طبقه کارگر بوجود آمدند و سياستمدارانی که وعده تحقق تئوری های نظريه پردازان کمونيسم و برافتادن نظام طبقاتی دادند. استراتژی ها نوشته شدند، تاکتيک ها تدوين گشتند و راه سرخ انقلاب در بخشی از کشورهای جهان پيموده شد. بنام طبقه کارگر وعده سوسياليسم و بهشت کمونيسم داده شد، اما به کام روشنفکران و مسئولان بلندپايه حزبی و دولتی، که اغلب نيز برخاسته از طبقه متوسط بودند، بتدريج جهنم ساخته شد. کارگران تنها تملک خويش، زنجير هايشان را از دست دادند اما صاحب زنجير چند رشته ای سوسياليسم شدند که نه تنها بنوعی ديگر بر پايشان بود که اينبار بر سرشان نيز می کوبيد. دولت های سرخ بنام انقلاب و طبقه کارگر سکه زدند، سکه هائی که در بازار قدرت و ايدئولوژی خرج شد و جام زحمتکشان مانند هميشه خالی ماند.

تحت نام حکومت طبقه کارگر تنها خون ها ريخته نشد يا گولاگ ها برپا نگشت. انسان هايی ايدئولوژی زده که بنام سعادت بشر و ساختمان جامعه ای برابر شروع کرده بودند، سر از تلاش برای تغيير طبيعت انسان درآوردند و تا آستانه طرازنوين کردنش پيش رفتند. انسان اما نهايتا خود را از سلطه مدعيان رهايی و سعادت اش، آزاد کرد.

قصه پرغصه کارگران و زحمتکشان ايرانی نيز کم و بيش تکرار حکايت دردناک برادارن جهانی خويش بوده است. از دوران مشروطه تاکنون، سازمان ها و احزاب متعددی برای دفاع از منافع طبقه کارگر و کشاورزان به ميدان آمدند، نيت خير و همت والای بهترين فرزندان اين آب و خاک موتور محرک فعاليت اين نيروهای سياسی بود. ره دشوار بود و قربانيان بيشمار، نتيجه اما اندک.

در سال ۵۷ بتدريج که رنگ اسلامی انقلاب غليظ تر شد، نام ها و نشانه ها نيز عوض شدند. واژه های مستضعفان، مستکبران و طاغوتيان اگر بجای تهيدستان، ثروتمندان و ستمکاران نشستند، کوخ نشينان اما نه تنها کاخ نشين نشدند که سقف خانه گلی شان نيز ترک برداشت. کارگران، بويژه کارگران صنعت نفت در آخرين ماههای انقلاب به کمک ديگر اقشار مردم آمدند و با اعتصابات طولانی و بستن شيرهای صادرات نفت نقش بسيار مهمی در شکستن کمر نظام سلطنتی داشتند.

در سال های دهه ۵۰ شمسی، گفتمان چپ و انقلابی، گفتمان مسلط در ميان نيروهای سياسی و روشنفکران ايرانی بود. طبقه متوسط شرمگين از خاستگاه خرده بورژوازی خويش تلاش داشت هم در شکل هم در فکر به رنگ طبقه کارگر درآيد. می خواستند هرچه سريعتر خصلت های خرده بورژوازی خود را که پيرايه های ناشايسته طبقه مردد بشمار می آوردند از خود دور کنند و آن را با عادات و فرهنگ پرولتری جايگزين سازند تا بدين وسيله هرچه بيشتر سزاوار همراهی يا رهبری طبقه کارگر شوند. کسانی که خود بخاطر موقعيت برتر طبقاتی از فرصت ها و امکانات بيشتری برخوردار بودند، به دانشگاهها و ساير مراکز آموزش عالی راه يافته و فرصت انديشه ورزی داشتند، رهايی خود و طبقه خويش را تحت رهبری طبقه کارگر که بيشتر در تلاش معاش برای خود و خانواده اش بود، انجام شدنی می دانستند.

نسل جوان ايران بويژه در اين يک سالی که از عمر جنبش سبز می گذرد نشان داده از تجارب تلخ پدران خود و نسل های پيشين درس های لازم را گرفته است. از آرمانگرايی های بی سرانجام و چپ روی نسل های گذشته فاصله گرفته است. درعين حال مواظب است دچار افراط و تفريط نشود. به همان ميزان که خود را از زندان کلی گويی و ايدئولوژی رهانيده به تکثرگرايی، عدالت جويی، گسترش جامعه مدنی و دمکراسی خواهی روی آورده است.

کارگران ايران هرچند هنوز آنچنان که انتظار می رود به جنبش سبز نپيوسته اند، اما اينجا و آنجا در اعتصابات، اعتراضات و فعاليت های صنفی خود نشان داده اند که آنها نيز پيگيری تحولات ملموس در زندگی خويش را به کلی گويی های آرمانگرايانه ترجيح می دهند.

گرد و خاک پوپوليسم در حال فروکشی است. کارگران و ساير اقشار کم درآمد جامعه ايران کم کم درمی يابند نه برای شکافتن سقف فلک که برای مرمت شکاف سقف خانه خود، نه برای درانداختن طرحی نو که برای کاهش آلام زندگی روزانه، نه برای آزادی بشريت که برای حق تشکيل سنديکا، نه برای ساختن بهشتی موهوم در ناکجاآباد که برای کمک به عادلانه تر شدن زندگی خود و اهالی علی آباد و حسين آباد لازم است به ميدان آيند.

آنها نيز که شايد هنوز اميدوار وعده های پوپوليستی رئيس دولت کنونی هستند بتدريج درمی يابند بجای انتظار از دولت احمدی نژاد تا نفت بر سر سفره هايشان آورد يا سودای پاره شدن زنجيرهای شان، برای دريافت حقوق های پرداخت نشده خود و همکارانشان و برای بريده نشدن زبان منصور اسانلو وارد عرصه مبارزات سياسی شوند. در اين ميان نقش روشنگرانه فعالين جنبش سبز بسيار مهم است. نه جنبش سبز بدون حضور کارگران و ديگر اقشار محروم جامعه ايران يا قوميت ها در صفوف خود توان پيروزی دارد و نه گروههای نامبرده به تنهايی می توانند حاکميت را به پذيرش خواست های صنفی، فرهنگی و قومی خويش وادارند. دست يابی به اهداف ملی که جنبش سبز پرچم آن را برافراشته است به آگاهی و مشارکت ملی نياز دارد.

اگر بسياری از نيروهای چپ، هم در طيف سکولارها و هم در ميان مذهبی ها از گفتمان انقلابی فاصله گرفته اند و راه اصلاحات و مبارزات بی خشونت را دنبال می کنند در اين ميان در طيف چپ هستند هنوز نيروهايی راديکال که بنام طبقه کارگر از انقلاب می گويند و از آنجا که رهبری جنبش سبز با نيروهای طرفدار اصلاحات است يا چون جنبش کارگری هنوز نقش مهمی در جنبش سبز ندارد، با اين جنبش برخورد سردی دارند يا اينکه به ديده شک و ترديد به آن می نگرند.

اين نيروهای راديکال عمدتا در خارج از کشور ساکن هستند و مانند ديگر نيروهای سياسی که سياست سرکوب حکومت اجازه حضور در صحنه سياسی کشور به آنها نداده است، مشخص نيست وزن اجتماعی واقعی آنها در چه حد و ميزانی هست. آنها اغلب از دريچه تنگ ايدئولوژی چپ به دنيا می نگرند. شايد از اين رو که طبقه کارگر و جريانهای مارکسيستی را دارای رسالت تاريخی و انقلابی می دانند، مجهز به يقين کاذبی هستند که اغلب باعث شده ارزيابی های غيرواقعی از پايگاه اجتماعی خود و نيروها و امکاناتی که برای پيشبرد سياست های خويش در اختيار دارند، داشته باشند.

اما چنانکه مهندس موسوی بارها در بيانيه ها، مصاحبه های و از جمله در سخنان اخير خود در ديدار با جمعی از ايثارگران تاکيد کرده است، جنبش سبز بايد تماس بيشتر و نزديکتری با کارگران، روستائيان و اقشار محروم کشور داشته باشد. فعالين جنبش سبز بايد با روشنگری آنها را قانع سازند که راه سبز، راه آنان نيز هست. که سياست های اقتصادی صدقه ای دولت راه حل مشکلات آنها و خانواده هايشان نيست. می بايست برای اقشاری که بخاطر سانسور، عدم دسترسی به اينترنت، غوغای پوپوليسيم يا مسافرتهای استانی محمود احمدی نژاد و حاشيه های نمايشی آن نتوانسته اند صدا و پيام جنبش سبز را بشنوند، از اهداف خود و از درد مشترک بگويند.

رهبران جنبش سبز نيز می توانند همانطور که تاکنون گام هايی جهت شکستن مرزهای خودی و غيرخودی برداشته اند، به خواست های جنبش کارگری ايران و مطالبات قومی عنايت بيشتری داشته باشند. و در آستانه ۱۱ ارديبهشت روز جهانی کارگر شنيدن خبر حضور مهندس موسوی يا ديگر رهبران جنبش سبز در خانه منصور اسانلو رئيس زندانی سنديکای رانندگان شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، می تواند خبری نويد بخش باشد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016