گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
26 تیر» فيلمهائی که برای بیبیسی فارسی نساختم! رضا علامهزاده13 اردیبهشت» جعفر پناهی رشتههای رژيم را پنبه کردهاست، رضا علامهزاده 25 اسفند» آزمون آتش در چهارشنبهسوری امسال، رضا علامهزاده 12 اسفند» شبيخون به خانواده جعفر پناهی نشانه عجز است، رضا علامهزاده 10 اسفند» "چهارشنبهسوری" به هفت دليل، رضا علامهزاده
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! از رنجی که میبرند، در باره کتاب "يکصدوشصت سال مبارزه با آئين بهائی"، رضا علامهزادهاين کتاب پُرصفحه، سرشار از رنجهائی است که فقط بايد خواند و به خاطر سپرد. اگر از من بخواهيد از اين همه کشتار و قطعهقطعه کردن و ديگر اشکال درندهخويانهی بهائیآزاری يکی را برايتان بگويم پاسخم اين خواهد بود که اجازه بدهيد از نوعی ديگر از درندهخوئی برایتان نمونه بياورم که اگر بخوانيد دردش حالاحالاها از دلتان پاک نمیشود
پيش از آنکه خواندن کتاب "يکصد و شصت سال مبارزه با آئين بهائی" را به پايان ببرم، تا بتوانم به خواندن ادامه دهم ناچار، با نوشتن يادداشتی با عنوان "صد و شصت سال تجاوز" دردی که بر سينهام نشسته بود را با تو خوانندهی اين قلم شريک شدم. و حالا که خواندن اين کتاب هفتصد صفحهای را به پايان بردهام وظيفه سنگينی بر شانهام احساس میکنم؛ وظيفهی ترغيب هموطنان، به ويژه هموطنان غيربهائی به خواندن اين کتاب. من با "فريدون وهمن" نويسنده اين کتاب همنظرم که: «آنچه در اين سی سال، از خشونت و کشتار و تبعيض و تحقير بر سر بهائيان آوردهاند چيزی نيست که در ضمير و خميرمايه همه مردم ايران و خواسته ايشان باشد. ص ۶۴۹» ولی همانطور که اين کتاب به روشنی و مستندگونه نشان میدهد ما ايرانيان غيربهائی به درجات و به اشکال مختلف در اين همه بيداد که بر هموطنان بهائی مذهبمان رفته است مسئوليت داريم. نويسنده به خوبی به اين نکته ظريف آگاه است که «گروه بزرگتری نيز که به هيچ دينی، يا لااقل به آخوند و ملا معتقد نبوده و فقط به ضرورت و احترام، معاشرتی با آشنای بهائی خود دارند... زير شايعهپراکنی ملايان رغبت و کششی برای گفتگو در باره اعتقادات بهائی و آگاهی از آن نمیيابند و گوئی به دوست بهائی خود منت نيز میگذارند که با داخل نشدن در اين بحث موجبات خجالت او را فراهم نياوردهاند! ص ۵۱» در اين جاهاست که عرق شرم بر پيشانی آدمهائی مثل من مینشيند. نه آنجا که از زدن و کشتن و اعدام و آتشزدن خانه و کاشانه و چپاول اموال و سرگردان کردن زن و کودک بهائی سخن میرود، - وقايعی که متاسفانه بارها و بارها در طول يک و نيم قرنی که از پيدائی اين ديانت میگذرد در وطن ما رخ داده است - چرا که همواره اين بيدادها در من و امثال من نفرت و انزجار از عاملان آن ايجاد کرده است. ولی نبايد پنهان کرد که اعتراض به اينهمه ستم بر يک اقليت دينی هرگز به اندازهای که شايسته بود بر قلم و قدم روشنفکران و اهل مدنيت غيربهائی در ايران، تاثير نگذاشت و در همان حدِ همدردیِ پنهان با قربانيان، و نفرتِ بر زبان نيامده از عاملان آن باقی ماند. اهميت کتاب "وهمن" در اين است که به روشنی نشان میدهد که چگونه روحانيت شيعه از اولين سال پيدايش آئين باب (و سپس بهائی) توانست زمينه را چنان فراهم کند تا حساسترين ارواح نسبت به حساسيتبرانگيزترين حوادث اجتماعی کمترين واکنش را نشان دهند. ترجيع بند ساخته ملايان به شکل مداوم از منابر همسرائی شد: دينی ساخته روسيه تزاری؛ دينی ساخته انگليس استعمارگر؛ دينی ساخته آمريکای جهانخوار؛ دينی ساخته اسرائيل اشغالگر. يا حتی موذيانهتر؛ دين نه، محفلی سياسی؛ حزبی سياسی؛ تشکيلاتی برای جاسوسی. و از اين هم رذيلانهتر: فرقهای نجس؛ فرقهای اخلاقستيز؛ فرقهای مالاندوز؛ فرقهای نفوذی. کتاب با دقت و وسواس به تک تک اين اتهامات زشت میپردازد و به روشنی نشان میدهد که چگونه ملايان شيعه اين زهر دشمنی با بهائيان را ذره ذره در اندام جامعهی ايران تزريق کردند به طوری که حتی مقاومترين انسانها از خطر ابتلا به بيماری بهائیستيزی مصون نماند. من خيال ندارم وارد جزئيات اين کتاب شوم. اين کتاب پُر صفحه، سرشار از رنجهائی است که فقط بايد خواند و به خاطر سپرد. اگر از من بخواهيد از اين همه کشتار و قطعه قطعه کردن و ديگر اشکال درندهخويانهی بهائیآزاری يکی را برايتان بگويم پاسخم اين خواهد بود که اجازه بدهيد از نوعی ديگر از درندهخوئی برايتان نمونه بياورم که اگر بخوانيد دردش حالا حالاها از دلتان پاک نمیشود: آيا ماليخوليائی از اين دلخراشتر سراغ داريد؟ کدام هنرمند میتواند جلو پرواز ذهنش را بگيرد و رئاليسم عريان وانتی که جنازهای را به اميد يافتن گوری به سو و آنسو میکشد به شکل تصويری سوررئاليستی نبيند؟ تا بغضم نترکيده اجازه بدهيد يکی دو انتقاد کوچک هم به کتاب بکنم؛ انتقاداتی که بیشک چيزی از ارزش اين کتاب بزرگ نمیکاهد ولی ناگفته ماندنش براحتی میتواند به ارزش اين مقاله لطمه بزند! عليرغم اين که نويسنده در سراسر کتاب با دقت و به شکلی مجاب کننده به اتهامات دروغينی که بر جامعه بهائی ايران زده شده پاسخ میدهد اما گاهی دليلی نه چندان محکم ارائه میکند. مثلا اينجا: اين گونه استدلال با شيوه نويسنده در سراسر کتاب نمیخواند. هيچ ايدئولوژی يا مذهبی جاسوسی و خيانت به کشور را توصيه نمیکند ولی اين موجب نمیشود که يک انسان، بیدين يا مسلمان يا مسيحی يا يهودی يا بودائی، جاسوس از آب در نيايد. همانطور که نمیشود يک اقليت دينی را به جاسوسی متهم ساخت نمیشود تک تک مومنان به آن دين را به صرف آموزههای شريفِ دينی بری از انحراف دانست. و يک جا هم قلم نويسنده نسبت به اقليتهای دينی ديگر به بیمهری میگردد. پس از ارائه سندی از دولت احمدی نژاد برای تامين بودجه «برای مقابله با فعاليتهای شيطان پرستی، صوفیگری و بهائيت»، نويسنده مینويسد: «روشن نيست شيطان پرستان چه گروهی هستند و کجايند، معلوم نيست صوفيان که در مسلمان بودنشان شک نيست و هنگام حمله به خانقاهشان عکس آيتالله خمينی و آيتالله خامنهای را مانند حرز حائل بالای سر میگيرند چرا بايد مورد مبارزه رژيم قرار گيرند. اما روشن است که هدف اصلی در اين ميان بهائيانند.» شيطان پرست صفتی است که همان ملايان شيعه به پيروان مذهب "يزيدی" دادهاند تا سرکوبشان برای مسلمين ديگر توجيهپذير باشد (من چند سال پيش در اين زمينه يکی دو مطلب نوشتهام که در وبلاگم موجود است. فيلم کوتاهی هم از مراسم حج يزيديان در روستای "لالش" در کردستان عراق ساختهام که در يوتيوب قابل ديدن است). و اينکه چرا رژيم با صوفيان، با آن مشخصاتی که نويسنده نوشته، سر مبارزه دارد پاسخش را همين کتاب با ارزش داده است؛ عدم تحمل دگرانديشان در اسلام شيعی. تکرار میکنم که لغزشهائی کوچک از اين دست که برشمردم، حتی اگر وارد باشد، چيزی از ارزش کتاب نمیکاهد. کتاب سرشار از نکات آموزنده و هشدار دهنده است. آخرين و پراهميتترين آنها نکتهای است در فراز پايانی کتاب که به اعتقاد من لازم است به دقت به آن انديشيده شود. نويسنده نگرانیاش را در مورد حوادثی حتی ناگوارتر، چيزی مثل نسلکشی، که ممکن است برای بهائيان ايران پيش بيايد اينگونه بيان میکند: «جرقهای که میتواند اين آتش را شعلهور کند ناکامیهای بيشتر جمهوری اسلامی در عرصههای داخلی و خارجی، حمله نظامی از خارج، يا بحرانهائی شبيه آن خواهد بود که به جناح ماجراجوی حکومت فرصت دهد تا نقشه ديرينشان را در باره بهائيان به اجرا در آورند.» نويسنده سپس وظيفه پيش روی ما ايرانيان، بهائی و غير آن، را به درستی يادآور میشود: «آنچه که ممکن است از وقوع چنين فاجعهای جلوگيری نمايد حمايت مردم ايران از اين اقليت و ديگر اقليتهای دينی، پرداختن پیگير و جدی روشنفکران و نويسندگان ما به حقوق شهروندی اقليتها و نيز اقداماتی است که جا دارد بهائيان و غيربهائيان در سطوح بينالمللی برای برانگيختن وجدان جهانيان انجام دهند. خوشبختانه چنين جنبشی آغاز شده و بايد اميدوار بود روز به روز قوت و گشترش يابد. صص ۶۹۰-۶۹۱» من اين مقاله را به نشانه باور عميقم به همين وظيفه نوشتهام. Copyright: gooya.com 2016
|