پنجشنبه 21 مرداد 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

سه استراتژی بر برقراری دمکراسی پايدار و تحليل ريسک هر استراتژی، آرش سليم

در راستای گفتمان ملی برای آينده ايران، و ادامه جنبش آزاديخواهانه مردم ايران برای برقراری دمکراسی پايدار؛ در اين نوشتار تلاش شده است رخدادهای ممکن پيش رو به تصوير کشيده شود. شايد بتوان با تجسم بهتر آينده به تفاهمی گسترده تر در سطح ملی دست يافت.

درباره سه سناريوی زير بحث خواهد شد. اين سه سناريو خود می تواند نشانگر سه استراتژی عمده مطرح بين کنشگران سياسی نيز باشد:

يک- سرنگونی
دو- «تغيير» مرحله ای
سه- بی ثباتی

در هر سه سناريو هدف غايی مشترک فرض شده است که همان برقراری «دمکراسی پايدار» در ايران می باشد. به عبارت ديگر برقراری حاکميت مطلق مردم ايران بر سرنوشت خود که از طريق انتخابات آزاد اعمال می شود. در اين دمکراسی کليه آزادی ها و حقوق تک تک شهروندان طبق اعلاميه جهانی حقوق بشر و ملحقات آن تضمين و تامين شده است.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


در تصوير زير رخدادهای ممکن و حالت های گوناگون قدرت مردم با دايره نشان داده شده است. پيکان ها احتمال گذار از يک حالت به حالت ديگر و يا گذر از يک رخداد به رخداد ديگر را نشان می دهند. هر پيکان خط چين احتمال کمتر را در مقايسه با پيکان يا پيکان های پر برآمده از همان دايره را نشان می دهد.

برای مثال در تصوير زير وضعيت فعلی جنبش مردم (مرداد ۸۹) با دايره A و حالت مطلوب و هدف نهايی دمکراسی پايدار با دايره E نشان داده شده است. لازم به يادآوری است که زمان عبور از يک مرحله به مرحله ديگر ثابت نيست (رندم است) و به عوامل زيادی بستگی دارد.. شايد برای رسيدن به دمکراسی پايدار بتوان زمان متوسط ۱۵ سال را تخمين زد. برای رسيدن به انتخابات آزاد شايد زمان متوسط ۳ سال تخمين بدی نباشد. اين تخمين فقط برای تجسم بهتر است و هيچ مبنای محاسباتی ندارد. تعريف هر حرف (دايره) در تصوير آمده است.

شرح استراتژی ها در مدل (تصوير)

حال بياييد به شکل نگاهی کنيم و ببينيم هر استراتژی را چگونه نشان داده است:

استراتژی سرنگونی، اول بايد رژيم را سرنگون (S) کرد و پس از سرنگونی با رفراندم يا انتخابات آزاد (مثلا تشکيل مجلس موسسان) تکليف حاکميت ملت را روشن کرد (D) . در فاصله بين سرنگونی تا تشکيل نهادهای دائمی، احتمالا يک دولت موقت سرکار خواهد آمد. اين دولت موقت در خوشبينانه ترين حالت توسط نهادی منصوب خواهد شد که توسط اپوزيسيون پيش از سرنگونی شکل گرفته است.

استراتژی «تغيير» مرحله ای، جنبش سبز قبل از رسيدن به توازن قوا با حاکميت برای تحميل انتخابات آزاد(D)؛ با توجه به موازنه موجود قدرت در زمان مقتضی، ممکن است در سه مرحله با حاکميت وارد تعامل شود.

سه دايره M۱ و M۲ و M۳ سه سطح از قدرت مردم را به شرح زير نشان می دهد:

M۱: قدرت مردم به حدی رسيده است که حاکميت مجبور شده است با رهبران جنبش سبز به تعامل بپردازد. اين تعامل ممکن است غير علنی باشد.

M۲: قدرت مردم به حدی رسيده است که حاکميت مجبور شده است به انتخاباتی نسبتا آزاد تن در دهد. به عبارت ديگر تن به انتخاباتی بدهد که کليه (بيشتر) گروه ها و شخصيت های داخل کشور می توانند در آن شرکت کنند.

M۳: قدرت مردم به حدی رسيده است که نهادهای انتخابی موجود در داخل کشور می توانند برای تغيير قانون اساسی موجود اقدام کنند و بازگشت بدون دغدغه تک تک ايرانيان خارج کشور را تضمين و تامين کنند.

بديهی است وقتی از قدرت مردم صحبت می کنيم، مجموع قدرت تمامی مردم ايران است چه در داخل و چه در خارج. قدرتی که تشکيلات و سازماندهی دارد و می تواند با انواع حرکت های مسالمت آميز مدنی مانند اعتصابات، تظاهرات، اعتراضات، ... به رژيم فشار وارد کند و آن را فلج کند. نقش هموطنان خارج کشور می تواند مکمل باشد درمجامع بين المللی و فشارهای دولت های خارجی به حاکميت.

استراتژی بی ثباتی، با روند انحطاطی موجود در عرصه های اقتصادی، اجتماعی، سياسی، ... (و حمله احتمالی خارجی) اگر کاری صورت نگيرد، بی ترديد دستگاه اداری کشور فرو خواهد پاشيد و کشور بی ثبات خواهد شد (X). در اين حالت ممکن است کودتای نظامی اتفاق بيفتد (Z) يا احتمال دارد کشور به هرج و مرج و جنگ داخلی کشده شود (XX). اين سناريو در گروه هايی از اپوزيسيون و رگه هايی از عناصر تجزيه طلب طرفدارانی دارد. کسانی که فکر می کنند بايد الان ساکت بود و هنگامی که رژيم با بحران عميق دست به گريبان شد به پاخاست. اين سناريو ايده آل بسياری از کشورهای منطقه هم هست. ايرانی، چون عراق و افغانستان غرقه در خون جنگ و برادرکشی، که نتواند به اين زودی ها در منطقه به عنوان يک قدرت سری بلند کند.

تحليل ريسک در سه سناريو

سرنگونی

با توجه به وضيعت فعلی جنبش و سرکوبگری رژيم، احتمال اين که اپوزيسون هوادار سرنگونی بتواند بزودی کاری کند بسيار کم است. حتی اگر فرض کنيم حمله خارجی اتفاق بيفتد و به اپوزيسون برنداز کمک کند؛ با توجه به چند دستگی و دشمنی و کينه بين چند جريان اصلی هوادار اين استراتژی، احتمال اين که از A به X سقوط کنيم بيشتر است در مقايسه با سرنگون شدن رژيم (S) . يعنی می افتيم در دام هواداران استراتژی سه (بی ثباتی). فراموش نشود طرفداران اين سناريو کم نيستند. علاوه بر بخشی از تجزيه طلبان و هواداران گروه های سرکوب شده، متاسفانه کم نيستند شهروندان عادی هم که چشم به يک ناجی خارجی دوخته اند. شهروندانی که نه تنها هيچ اميدی به آينده ندارند، بلکه بيش از سی سال است حتی زندگی روزمره شان، با انواع آزارها و تحقيرهای عوامل حاکميت، به کامشان چون زهر تلخ شده است. آن ها به اين نتيجه رسيده اند که بالاتر از سياهی رنگی نيست و هيچ سناريوی ديگری زندگانی شان را بيش از اين ظلمانی و جهنمی نمی کند. حال بگذريم که تجربه دخالت نظامی در کشورهای همسايه هيچ نکته مثبتی در جهت دفاع از حمله نظامی ارائه نمی دهد. می توان گفت اگر کشورهای حمله کننده قبل از حمله قادر بودند پيش بينی کنند که جنگ اين چنين چندين سال طول خواهد کشيد، بعيد بود حمله ای صورت گيرد.

با توجه به وضعيت کنونی اپوزيسيون برانداز اگر حمله خارجی صورت نگيرد، بعيد است اين اپوزيسيون بتواند درکمتر از سه سال اقدامی کند. بنابراين با توجه به روند قهقرا و زوال اداره کشور در تمامی عرصه ها، احتمال فروپاشی کشور تا سه سال آينده بسيار زيادتر است. يعنی باز هم احتمال سناريوی بی ثباتی بيشتر است در مقايسه با سرنگونی.

حال بياييد فرض کنيم همه چيز به خوبی پيش رود و اپوزيسيون هوادار سرنگونی بتواند، قبل از فروپاشی، رژيم را سرنگون کند. آيا سرنگونی معادل رسيدن به انتخابات آزاد است (D)؟ آيا صد در صد مطمئن هستند که پس از سرنگونی می توان انتخابات آزاد برگزار کرد و حوادث پيش بينی نشده کشور را به طوفان بی ثباتی نمی کشاند؟ برای نشان دادن اين احتمال، در شکل بالا می بايست از نقطه S يک بردار هم به نقطه X کشيده می شد. به عبارت ديگر احتمال بی ثباتی پس از سرنگونی هم در شکل نشان داده می شد. اينجا برای اين که خيلی بدبين نباشيم اين اتصال کشيده نشده است.

«تغيير» مرحله ای

در هر دو استراتژی سرنگونی و «تغيير» مسالمت آميز مرحله ای، برای اين که کاری صورت گيرد بايد موازنه قوا در برابر حاکميت به نفع مردم باشد. يعنی قدرت مردم بيشتر از حاکميت باشد که بتوان يا رژيم را سرنگون کرد يا برای پذيرش بخشی يا تمام خواسته های مردم تحت فشار گذاشت. به عبارت ديگر در هر لحظه زمانی آينده، آن چه که می توان بر رژيم تحميل کرد تابعی از متغيير موازنه قواست نه آن چه هدف نهايی ما است. با اين حساب برای سرنگونی (S) نيروی بيشتری لازم است در مقايسه با نيروی لازم برای رسيدن به بخشی از خواسته ها در مراحل اوليه استراتژی «تغيير» مرحله ای (M۱ يا M۲) . همچنين برای سرنگونی که نيروی بيشتری لازم دارد، افراد کمتری حاضر به شرکت عملی در آن هستند. اما تغييرات مرحله ای مسالمت آميز که نيروی کمتری لازم دارد، برعکس استراتژی يک، پتانسيل جذب افراد بيشتری را نيز دارد.

البته استدلال برخی اين است که بنا به ماهيت رژيم همان نيرويی که برای سرنگونی لازم است برای گرفتن يک امتياز کوچک از رژيم هم لازم است. اين استدلال از اين منظر درست است. به همين دليل هم هست که می گوييم در استراتژی دو رسيدن به نقطه M۱ چالش بزرگ است.

اما نبايد فراموش کرد که همزمان با قوی تر شدن جنبش بايد «مقاومت در برابر تغيير» را هم کمتر کرد. خودتان را بگذاريد جای طرفداران رژيم و يا افراد خنثايی که به هر حال با اتکا به درآمد جاری که دارند زندگی خود را می چرخانند. اگر نيروهای حاکميت ببينند بی آينده نيستند و در آينده می توانند در يک جامعه دمکراتيک حرف خود ر ا بزنند و حق کانديد شدن و انتخاب کردن دارند، بی ترديد مقاومت کمتری در برابر تغيير بروز خواهند داد. آن هايی هم که محافظه کارند و فقط از جنبه معيشتی نگران هستند، در هر مرحله استراتژی دو اطمينان بيشتری به روند تغييرات پيدا خواهند کرد. خواهند پذيرفت که چه بسا آينده بهتری هم در انتظارشان خواهد بود.

بنابراين در رسيدن به نقطه M۱ اگر همان مقدار نيرو لازم باشد که برای سرنگونی لازم است، چون مقاومت در برابر تغييرات مرحله ای کمتر است، مقدار موازنه مثبت قوا به نفع مردم بيشتر خواهد شد.

همانطور که گفته شد در استراتژی دو رسيدن به نقطه M۱ چالش بزرگ است. يعنی نقطه ای که حاکميت از يک طرف خيلی ضعيف شود و جنبش از طرف ديگر آن قدر نيرومند شود که حاکميت را مجبور به تعامل کند (حتی اگر امتيازی ندهد). سابقه حاکميت و شکست اخلاقی که جنبش سبز به رژيم داده است، احتمال تعامل حاکميت را بسيار کم می کند. تا جايی که می توان گفت اين حاکميت حاضر است به غرب امتياز بدهد ولی با جنبش حتی گفتگو نکند. اگر جنبش بتواند به نقطه M۱ برسد به احتمال زياد به نقطه M۲ و M۳ هم خواهد رسيد. اينجاست که جنبش بايد برای رسيدن به نقطه حياتی و تعيين کننده M۱، در سه جبهه کار خلاق و پی گير انجام دهد:

۱. سياست خارجی فعال و مذاکره با غرب و قانع کردن آن ها به اين که تنها برقراری دمکراسی در ايران است که می تواند صلح به منطقه و بلکه به جهان بياورد. بديهی است بار اين رسالت بيشتر بر دوش هموطنان خارج از کشور خواهد بود.
۲. اطمينان دادن رهبران جنبش به احزاب و گروه های خارج از جنبش سبز مبنی بر اين که در هدف برقراری دمکراسی پايدار در ايران راسخند.
۳. گفتگوی فراگير ملی در باره ريسک حمله خارجی و بی ثباتی در کشور و نقشی که جنبش سبز می تواند در پيشگيری از وقوع بی ثباتی داشته باشد.

در استراتژی تغييرات مرحله ای، بزرگترين ريسک به مراحلB و C برميگردد. يعنی در B جنبش فريب حاکميت را بخورد و بدون هيچ دستاوردی به همين حالت فعلی يا بدتر برگرديم. نقطه C علاوه بر نگرانی طرفداران استراتژی سرنگونی، نگرانی تحول خواهان هوادار استراتژی دو هم می باشد. ريسک اين که در نقطه C بخشی از اصلاح طلبان از بقيه جدا شوند و راه را تا هدف تعريف شده رسيدن به دمکراسی پايدار ادامه ندهند زياد است. يعنی جمهوری اسلامی برگردد به حالت قبل از ۲۲ خرداد ۸۸ و دولت بين اصولگرايان و اصلاح طلبان دست به دست گردد.

البته رهبران جنبش بارها به طور ضمنی بر لزوم تغيير قانون اساسی در زمانی که مردم قدرت داشته باشند تاکيد کرده اند. همچنين بر تنوع و تکثر و هدف نهايی که برقراری دمکراسی است بارها در بيانيه های آقای موسوی تاکيد شده است. می توان از آن ها و احزاب اصلاح طلب خواست اعلاميه جهانی حقوق بشر و ملحقات آن را بپذيرند و از بابت حقوق شهروندی به مردم اطمينان دهند. واقعيت اين است که ديگر نبايد گول گزاره های مشروط را خورد و هر گزاره را چون قانون اساسی فعلی مشروط کرد به اسلام. چرا که يک اسلام وجود ندارد و در نهايت همه چيز می افتد در دست اسلام مقتدر و جبار حاکم!

اما بديهی است که به لحاظ تاکتيکی بايد برای همه قابل قبول باشد که در مراحلB و C که هنوز قدرت در دست مردم نيست رهبران جنبش سبز نمی توانند بر ضد قانون اساسی بطور علنی اظهار نظر عمومی کنند. اين معضل می تواند بين احزاب اصلاح طلب و کنگره ملی موقت که در خارج تشکيل خواهد شد غير علنی حل و فصل شود و مورد توافق قرار گيرد.

بی ثباتی

حاصل بی ثباتی (X) به احتمال زياد يا کودتای نظامی خواهد بود يا هرج و مرج داخلی. کودتای نظامی هم نمی تواند ما را به هيچکدام از مراحلB يا C يا D برساند. يا به هرج و مرج و جنگ داخلی (XX) کشيده خواهيم شد يا در بهترين حالت وضعيت فعلی.

نتيجه

می توان روی مدل بالا محاسبات دقيق تری انجام داد و برای سه استراتژی با فرض احتمال های گوناگون از يک رخداد به رخداد ديگر تحليل عددی دقيق تری انجام داد. اما با تحليل کيفی ارائه شده در اين يادداشت، باور نگارنده اين است که در استراتژی تغيير مرحله ای هم هدف دست يافتنی تر است و هم ريسک و هزينه رسيدن به هدف کمتر است. افت ظهور خيابانی يا کمی جنبش و جدال های کنونی در داخل جنبش در اين مرحله طبيعی است. دوباره اوج خواهد گرفت. اما فراموش نکنيم که رژيم هم از منظر اخلاقی (مشروعيت) و هم به لحاظ يک پارچگی و هم اقتصادی ضعيف شده و ضعيف تر هم خواهد شد که به نفع جنبش است. لشکر بيکران کم کم ظهور پر رنگ تری خواهد داشت. اما بايد قبل از فاجعه بی ثباتی در کشور، جنبش می بايست کاری کند. «اتحاد در عمل» همه ايرانيان بر مبنای اعلاميه جهانی حقوق بشر و پذيرش داوری صندوق های رای در آينده، می تواند ما را به موازنه قدرت با حاکميت برساند. وطن دوستان ايرانی چه آن هايی که به استراتژی يک و چه آن هايی که به استراتژی دو باور دارند بايد برای جلوگيری از سناريو سه کاری کنند وگرنه تاريخ ما را نخواهد بخشيد. آن هايی که در کمپ استراتژی يک هستند و نگران سازش و هدر رفتن خون جان باختگان راه آزادی، بايد توجه کنند که با مديريت ريسک سازش احتمالی در کمپ اصلاح طلبان، هر پيشرفت احتمالی مرحله ای به نفع آن ها خواهد بود. چيزی از دست نمی دهند. شکيبا باشند و منافع ملی را مقدم بر تحليل های گروهی خود بدانند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016