یکشنبه 2 مرداد 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

غفوری​فرد: خاتمی از فتنه​گرها فاصله بگیرد صلاحیتش را شورای نگهبان تایید می​کند، تاثير شرکت نکردن اصلاح طلبان بسيار ناچيز خواهد بود، خبرآن

نسرين وزيری: همه اين​ها را حسن غفوری​فرد نماينده تهران گفت و وقتی نظر اغلب کاربران خبرآنلاين را به او يادآورشديم که «چطور به جای شورای نگهبان در مورد تاييد يا رد صلاحيت افراد موضع​گيری می​کند؟» گفت: من به هيچ وجه برای شورای نگهبان تعيين تکليف نکردم و فقط به عنوان يک شهروند ايرانی، نظر خودم را ارائه دادم. هر ايرانی​ای حق دارد که درباره هر موضوعی اظهار نظر کند. کما اينکه گروه مقابل هم می​تواند بگويد که ما می​خواهيم شرکت کنيم ولو اينکه عوامل اصلی فتنه باشند!

او که روزگاری وزير دولت ميرحسين موسوی بود و معاون آيت​الله هاشمی به عنوان رئيس سازمان تربيت​بدنی، هرجا که از «فتنه» و «فتنه​گر» حرف می​زد از موسوی و کروبی نامی نمی​برد و تنها به اين تاکيد دارد "آنها که در حبس و حصرند، «فتنه​گر»ند". ولی در عوض تاکيد داشت که هاشمی نه فتنه​گر است و نه خواص بی​بصيرت.

غفری​فرد که می​گفت «گل آقا» يکبار او را به همراه دو نفر ديگر به عنوان اخموترين چهره سال معرفی کرده بود، از کاريکاتور خبرآنلاين که او را خندان نشان می​داد خوشحال شد و پرسيد: واقعا من چهره اخمويی هستم؟

واقعيتش اين است که اخمو نيست، نه اينکه هميشه هم لبخند به لب داشته باشد ولی به عنوان يک سياستمدار با بيش از ۳۰ سال سابقه فعاليت، چهره​ای جدی دارد. جديتش را کاربران خبرآنلاين هم در کامنت​هايشان اعلام کرده بودند. آنجا که نوشته شده بود «دانشجوهای ايشان از سختگيری زيادشان در سر کلاس​های درس حکايت می​کنند لطفا در مورد علت اين نحوه عملکرد ايشان در سر کلاس سوال بفرماييد». پاسخ به اين سوال هم خيلی جدی و قاطع بود: من يک ليسانس و سه فوق ليسانس و دکترا دارم. سه رشته تحصيلی را من در ايران پايه گذاری کرده​ام و لازم است که در دروس تخصصی​ای مثل برق و فيزيک هسته​ای جدی بود.

مشروح مصاحبه با وی را در ادامه بخوانيد:

نظر شما درباره کميته ۱۵ نفره اصولگرايان که برای ايجاد اجماع در آستانه انتخابات مجلس نهم تشکيل شده است، چيست؟ به نظرتان يک جمع کامل از مجموعه تمامی طيف​های اصولگرا هست يا نه؟ و آيا می تواند چتر گسترده​ای را بر سر تمامی گروه​های اصولگرا بگستراند؟
ترکيب ۷+۸ در حقيقت شکل تکامل يافته جبهه متحد اصولگرايان در آستانه مجلس هشتم است که خيلی هم موفق بود. در آن دوره، ترکيبی به نام ۶+۵ بود که شش نفر از اضلاع سه گانه جبهه متحد (مرکب از جبهه پيروان خط امام و رهبری، جمعيت ايثارگران ورايحه خوش خدمت) بودند و پنج نفر از هم از بزرگان قوم و روحانيت حضور داشتند که ليست​ها را تهيه کردندو در آن برهه هم وحدت بين اصولگرايان تا حد زيادی حفظ شد و هم نتيجه انتخابات کاملا خوب و مثبت بود و هم مشارکت مردمی در سطح بالايی شکل گرفت.
اين دوره هم آقای احمدی​نژاد يک گروه ۳۰ نفره را برای برنامه ريزی دعوت کردند و بعد به سه نفر (آقايان عسگراولادی، حدادعادل و ولايتی) پيشنهاد شد که اين راه را پيگيری کنند. اين سه نفر به علاوه چهار نفر از جامعتين (آقايان حسينی بوشهری​، کعبی، ابوترابی​فرد و تقوی) يک گروه هفت نفره را تشکيل دادند. قرار بر اين شد که همان سه ضلع جبهه متحد در آستانه انتخابات مجلس هشتم، بار ديگر نمايندگانی را معرفی کنند تا به همراه نمايندگانی از سوی آقايان لاريجانی و قاليباف، گروه هشت نفره را تشکيل دهند.
به نظر می آيد اين ترکيب خوبی است. البته اگر بخواهيم تمام سليقه​های ريز را در نظر بگيريم، به تعداد افراد، سليقه وجود دارد و نمی​توان اين همه نماينده در يک کميته گرد هم اورد. همين که جامعيتی لحاظ شود، کافی است و به نظر می​رسد که اغلب گرو​ه​های فعال تاثير گذار در انتخابات در اين گروه ۱۵ نفره حضور دارند و انشالله کار خوبی انجام خواهد شد. هرچند که هنوز فعاليت چندانی نداشته​اند و انشالله در آينده فعال​تر خواهند شد.

اگرچه به گفته شما به تعداد سلايق نمی​توان در يک کميته اجماعی نيرو داشت اما برخی نسبت به غيبت نماينده​ای از سوی آقای رضايی در اين ترکيب انتقاد دارند. شايد اگر نماينده​ای از سوی ايشان در اين جمع ۱۵ نفره بود، ديگر نزديکان ايشان تشکل جديدی به نام جبهه ايستادگی تشکيل نمی​دادند. نظر شما در اينباره چيست؟
آقای رضايی شخصا تاثير گذاری​ای خوبی دارند و يک قهرمان دوران دفاع مقدس هستند که در دوران جنگ هم فرد موثری بودند. اما به نظرم ايده​های آقايان قاليباف و رضايی بسيار به هم نزديک است. حتی به ايده​های آقای و لاريجانی به هم نزديکند. بنابراين دو نماينده آقايان قاليباف و لاريجانی، در برگيرنده نظرات آقای رضايی هم می​توانند باشند. مهم اين است که نظرات آنها در اين کميته لحاظ شود، وگرنه حضور يک نماينده برای هر فرد، الزامی نيست.

حال اگر اين جبهه ايستادگی به دليل عدم حضور نماينده آقای رضايی در گروه ۱۵ نفره بخواهد ليست جداگانه ای برای انتخابات آتی ارائه دهد، چه؟
تا جايی که من می​دانم هدف تشکيل دهندگان جبهه ايستادگی، فقط انتخابات نيست و اهداف ديگری را هم دنبال می​کنند. من مخالف اين نيستم که گروه​های مختلف بتوانند فعاليت انتخاباتی کنند. قاعدتا هرچه تعداد گروه​های بيشتری در اين زمينه فعال شوند، مشارکت حداکثری بيشتر خواهيم داشت. از اين رو مخالف حضور ديگر گروه​ها و ارائه ليست​هايشان نيستم. اما در نهايت نظر من اين است که همين ترکيب ۱۵ نفره می​تواند وحدت حداکثری را در ميان اصولگرايان ايجاد کند و نيازی به ورود افراد بيشتر نيست.

آقای طلايی​نيک با حضور در کافه خبر گفته بودند که چون وزن افراد بيش از گروه​های سياسی است، بهتر است که چهره​های سياسی برای ورود به عرصه تصميم گيری وارد شوند. آقای افروغ هم به استناد اينکه ما احزاب قوی​ای در ايران نداريم، همين نظر را داشتند و مذاکره و پيگيری چهره​ها را برای تصميم گيری انتخاباتی، موثرتر از تجميع نظر گروه​ها می​دانستند. بر اين اساس پيشنهاد می​شود که مثلا خود آقای لاريجانی، قاليباف و رضايی وارد عرصه رايزنی شوند نه نمايندگانشان. نظر شما در اين خصوص چيست؟
اينکه ما حزب قدرتمند نداريم و افراد موثر تر از احزاب هستند، از يک سو درست است از يک سو نه. حزب به معنای واقعی آن در جوامع مدرن نداريم. چون مردم ما با فرهنگ کار حزبی آشنا نيستند و رويکرد روشن و خوشايندی هم از احزاب در ايران ندارند. چون سابقا احزاب به طور غيرقانونی و غير صحيح در ايران تشکيل می​شدند. کما اينکه قبل از انقلاب، احزابی چون رستاخيز «شه ساخته» بودند و يا مثل حزب توده، وابستگی شديدی به شوروی سابق داشته ومنشا عوامل جاسوسی بود. همه اينها منجر به سابقه ذهنی و تاريخی منفی مردم نسبت به احزاب شده است.
اما ما احزاب فعالی مثل موتلفه اسلامی هم داريم که بيش از پنج دهه از فعاليتش می​گذرد و در بيش از ۲۰۰ شهر ايران، دفتر دارد و فعال است. بنابراين اين که بگوييم حزبی در ايران نيست، صحيح نيست. ممکن است ما حزب به شکل متشکل غرب نداشته باشيم ولی تشکل​های سياسی ما هم اثر گذار در تصميم​گيرهای سياسی کشورند.
فکر نمی​کنم که صلاح باشد که آقای لاريجانی شخصا وارد عرصه مذاکرات شود به نظر می​رسد که بيشتر هم مايل باشند که نماينده​شان در اين جمع اجماعی حضور داشته باشد.

در مورد آقايان قاليباف و رضايی چطور؟ باز هم حضور نمايندگانشان را به صلاح می​دانيد يا حضور مستقيم خودشان؟
مشغله آقای قاليباف در شهرداری تهران اينقدر زياد است که وقت ندارد شخصا در اين مذاکرات حضور داشته باشند. مضاف بر اينکه در بيشتر شهرهای دنيا، شهردار يک مقام خدماتی و اجتماعی است و نه سياسی.
آقای رضاطی هيچ​گاه تشکل سياسی منسجمی نداشته است. در دو سه باری که ايشان در انتخابات​های مختلف شرکت کرده است، به دليل عدم برخورداری از يک تشکل سياسی منسجم، موفق نبوده است. چهره​های اثرگذار، حتی اگر خيلی هم موفق باشند، معمولا با پشتوانه احزاب و گروه​هاست که می​توانند برنامه​هايشان را پيش ببرند و به تنهايی نمی​توانند موفق شوند. کما اينکه آيت​الله شهيد بهشتی هم با تشکيل حزب جمهوری اسلامی ايران، بويژه در انتخابات مجلس اول شورای اسلامی، بسيار اثر گذار بودند و مجلسی تشکيل دادند که اگرچه يکی دو ماه بعد از رياست جمهوری وقت، شکل گرفت اما به فاصله کوتاهی رئيس​جمهور را استيضاح کرد و رای به عدم کفايت سياسی او داد. تشکيل يک مجلس در خط امام و رهبری، از ابتکارات شهيد بهشتی و دوستانشان بود که نتيجه کار منسجم حزب جمهوری اسلامی به شمار می​رفت.
اما آقای رضايی تا جايی که من می​دانم فاقد تشکيلات سياسی منسجم شناسنامه دار می​باشد که مردم آن را بشناسند. بنابراين خودش به عنوان يک فرد هم نمی​تواند چندان اثرگذار باشد.

برخی چهره​های اصولگرا از جمله آقای علی مطهری بر اين باورند در شرايطی که رقيب قوی​ای برای اصولگرايان وجود ندارد، نيازی هم به اجماع در ميان آنها نيست. ايشان معتقد بودند که اصلاح طلبانی چون آقايان کواکبيان و پزشکيان که در مجلس بودند، بی​خطر هستند و با وجود چنين رقبای بی​خطری نيازی به اجماع نيست. نظر شما در اين خصوص چيست؟
من شخصا اصلاح طلبان را به باخطر و بی​خطر طبقه​بندی نمی​کنم. اصولا در مبارزات سياسی نبايد اين طور فکر کرد. کما اينکه حزب دموکرات و جمهوری خواه در آمريکا هم اينچنين به هم نمی​نگرند و نمی​گويند چون اين حزب بی​خطری است پس با آن رقابت نکنيم!
هر حزب، گروه و تشکيلاتی برای خودش، يک ايدئولوژی، مانيفست و منشوری در مسائل مختلف سياسی، اجتماعی و فرهنگی دارد و بر اساس آن تمايل دارد که به قدرت برسد و برنامه​اش رادر جامعه پياده کند. اين کار به اين ربطی ندارد که رقيب خطرناکی در کشور باشد يا نباشد.
پس نبايد گفت که رقيب «بی خطر» يا «با خطر» داريم و آنها را به کبريت «بی​خطر» يا «با خطر» تشبيه کنيم. به نظر من همه گروه​هايی که در چارچوب قانون اساسی فعاليت می​کنند بايد بتوانند در انتخابات شرکت کرده و با هم رقابت کنند. کشور ما يک کشور آزاد و دموکرات است کما اينکه در کمتر از ۵۰ روز بعد از پيروزی انقلاب، نخستين رفراندوم در کشور برگزار شد.
اينگونه هم نيست که ما اصلاح طلبان را منحصر به چهره​هايی چون آقايان خباز و پزشکيان بدانيم و آنها را «بی​خطر» بشماريم. اتفاقا بايد بگويم که اصلاح​طلبان خيلی هم بی خطر نيستند و اگر خوب و منسجم کار کنند شايد رای خوبی هم در انتخابات بياورند. بايد ببينيم که شرايط چگونه پيش می رود.
به نظر من نمی​شود اصلاح​طلبان را يک رقيب از پيش شکست خورده بدانيم و با اين پيش فرض وارد انتخابات شويم. چون به نظر نمی​رسد که اصلاح طلبان در آينده دست و پا بسته باشند و حضور انتخاباتی نيابند.
از اين رو تاکيد دارم که رسيدن به اجماع حداکثری ميان اصولگرايان ضروری است. چه رقيب جدی​ای باشد و چه نباشد. اما اين مانع از ارائه ليست​های مجزا هم نيست. چه آنکه ممکن است آقای محسن رضايی يا ديگران بخواهند ليست ديگری بدهند. اين ليست​های چندگانه علامت شکست جبهه متحد اصولگرايی نخواهد بود.

به جز گروه آقای رضايی، به نظرتان چه گروه ديگری ممکن است، ليست انتخاباتی مجزايی از جبهه متحد ارائه بدهد؟ همان گروه متشکل از وزرای دولت​های نهم و دهم يا مثلا گروه انحرافی؟
هميشه نزديک هر انتخاباتی شاهد بروز و ظهور احزاب و گروه​ها و جبهه​ها و ائتلاف​های مختلف هستيم که خيلی هايشان احزاب يکی دو نفره​اند و يک برگه اعلام موجوديت بيشتر نيستند. اين احزاب با امکاناتی که دارند، تبليغاتی می​کنند و بعد هم به مرور از بين می​روند. مثل حزب کارگزاران و مشارکت که در آستانه مجلس پنجم و ششم تشکيل شدند ولی بعد تقريبا محو شدند. چون دولت مستاجل بودند. در ميان گروه​های اصولگرا و ائتلاف​های آنها هم از اين دست بوده​اند. البته اخيرا وزارت کشور اعلام کرده که ائتلاف​ها هم بايد مجوز بگيرند تا قانونمندتر باشد.
اينکه وزرای قبلی دولت​های نهم و دهم هم ائتلافی تشکل داده​اند و احتمالا ليستی هم، بدهند به نظر من مشکلی ايجاد نمی​کند و يک تنوع انتخاباتی است که به دنيا هم نشان می​دهد که در کشور ما همه با سلايق مختلف می توانند حضور يابند و فعاليت کنند. اينکه در کشور ما برای ۳۰۰ گروه مختلف از وزارت کشور مجوزفعاليت صادر می​شود، برای تمامی دنيا کمی عجيب و غريب است. همانطور که می​دانيد در آمريکا و انگليس فقط دو يا سه حزب فعال قوی داريم و چند حزب محدود ديگر. اما صدور مجوز رسمی برای اين تعداد گروه سياسی در کشور، علامت دموکراسی است.

ولی خودتان هم می​دانيد که از اين ميان شايد تنها ۱۰ حزب فعال به معنی واقعی داشته باشيم. بنابراين چطور ۳۰۰ حزبی که به قول شما فقط يک اعلام موجوديت کرده​اند و فعاليت موسمی انتخاباتی دارند، می​توانند معيار دموکراسی در کشور باشند؟
اينکه در کشور ما به ۳۰۰ گروه سياسی مجوز فعاليت می​دهد، نشان​دهنده استقبال نظام از فعاليت​های اين گروه​ها است که بستر سازی برای فعاليت آنها کرده است. دموکراسی يعنی همين که نظام هم به اين گروه​ها مجوز فعاليت سياسی می​دهد و هم برای ادامه فعاليتشان بستر سازی می کند. اگر بعد از کسب مجوز، اغلب اين گروه​ها فعاليت نمی​کنند مشکل خودشان است. دموکراسی اين است که هر کس خواست فعاليت کند، به او اجازه فعاليت در چارچوب قانون داده شود. نمی​توان احزاب را مجبور به فعاليت کرد اما برخی احزاب مثل موتلفه فعال هستند.

در مورد نحوه حضور جريان انحرافی در انتخابات آتی نظرتان را نفرموديد. آقای فدايی اخيرا گفته​اند که آنها برای ۱۷۵ کرسی تک نماينده در حوزه​های مختلف برنامه دارند، قبلا هم آقای اميری​فر گفته بودند که دست کم ۱۵۰ نماينده در مجلس خواهند داشت. به نظر شما احتمال ارائه ليست انتخاباتی از سوی اين طيف و توان ورودشان به مجلس نهم چيست؟
اگر توان فعاليت هم نداشته باشند، توان حرف زدن که دارند! اينکه شهامت چنين ادعای بزرگی را دارند که ۱۵۰ تا کرسی خواهند داشت، خيلی عجيب است! يک آقايی در انتخابات ميان دوره​ای مجلس هفتم، می​گفت که من ۳۰ ميليون رای دارم ولی فقط ۱۲ هزار رای در تهران آورد!
از اين رو اينکه افرادی چنين اعتماد به نفسی دارند که بگويند اينقدر نماينده در مجلس خواهند داشت هم گويای دموکراسی است. اما اينکه اين ادعاها چقدر با حقيقت قرين است، بحث ديگری است. من که تصور نمی​کنم غير از اصولگرايان در ترکيب ۱۵ نفره، گروه ديگری بتوانند تاثير زيادی درانتخابات سراسری مجلس در کشور داشته باشند. به نظر من بزرگترين گروه تاثير گذار در انتخابات مجلس نهم، همين گروه ۸+۷ خواهد بود.
اينکه آقای اميری فر و ديگران چه گفته​اند، نظرات خودشان است. اما به قول معروف «چه خوش است گر محک تجربه آيد به ميان». ولی خوشحالم که عده​ای اينقدر اعتماد به نفس و شهامت خوبی دارند. آرزوی بزرگ داشتن هم عيب نيست!

پس با اين حساب اکثريت مجلس نهم را از آن اصولگراها می​دانيد؟
يقينا هر اتفاقی هم بيفتد، اکثريت مجلس نهم از آن اصولگرايان خواهد بود. هرچند که مردم ما دقيقه نودی هستند و سرنوشت آقای احمدی​نژاد در دور اول انتخابات رياست جمهوری هم در دقايق ۹۰ رقم خورد. با اين حال معتقدم هر اتفاقی هم بيفتد، اکثريت قاطع مجلس نهم با اصولگراهاست.

در مورد ائتلاف بين معتدلين دو گروه اصلاح طلب و اصولگرا در انتخابات بعد چه نظری داريد؟ مشخصا آقای مطهری اين پيشنهاد را مطرح کردند و معتقد بودند که چنين ائتلافی رای آور هم خواهد بود.
من هيچ شانسی برای اين فکر قائل نيستم. اصلا به ائتلاف بين اصلاح​طلبان و اصولگراها قائل نيستم. چون برای تشکيل چنين ائتلافی يا اصولگراها بايد اصلاح​طلب شوند و يا اصلاح​طلبان اصولگرا شوند. البته اگر اصلاح​طلب​ها بخواهند اصولگرا شوند، ما استقبال می​کنيم ولی در شرايط عادی وحدت بين اصلاح​طلب​ها و اصولگراها ولو در سطح معتدلينشان را هم بعيد می​دانم.
البته ممکن است برخی در هر دو طيف تغيير مسيردهند. من راجع به تغيير مسير اصلاح طلبان نمی​توانم اظهار نظر کنم اما اصولگرايانی که بخواهند با اصلاح طلبان ائتلاف کنند، از جريان اصولگرايی خارج می​شوند و ديگر داخل دايره اصولگرايی به شمار نمی​روند.

شما از يکسو می​گوييد که همه گروه​های معتقد به نظام و درون چارچوب قانون اساسی می​توانند فعاليت انتخاباتی داشته باشند، از سوی ديگر می​گوييد که ائتلاف بين اصلاح طلبان و اصولگراها به منزله خروج از اصولگرايی است. چه ايرادی دارد که با اصلاح​طلبان داخل چارچوب نظام ائتلافی شکل بگيرد؟
منظور من خروج از دامنه اصولگرايی بود نه خروج از دامنه نظام. در همه جای دنيا هم اين طور است. در انگلستان هم که دو حزب کارگر و محافظه​کار فعالند، همين روش حاکم است. هر دوی آنها در درون نظام و قانون اساسی آن کشور فعاليت می​کنند اما اينگونه نيست که در يک انتخاباتی، برای کسب کرسی بيشتر با يکديگر ائتلاف کنند!
ائتلاف بين اصلاح​طلبان و اصولگرايان نيز همين است. اصولگرايان منشوری را انتخاب کرده​اند که اجازه ائتلاف با اصلاح طلبان را نمی​دهد. اين به اين معنا نيست که اصلاح طلبان خارج از نظامند بلکه به اين معنی است که چون خارج از دامنه اصولگرايانند، هر کس به آنها بپيوندد، ديگر اصولگرا نيست. همانطور که گفتم هيچ جای دنيا هم اينگونه نيست که با حزب رقيب بتوان ائتلاف کرد.
البته بعد از انتخابات ممکن است ائتلافی بين دو گروه در مجلس شکل بگيرد، کما اينکه در مجالس ديگر کشورها هم چنين ائتلاف هايی برای تصويب برخی موارد يا تشکيل کابينه، شکل می​گيرد.

با اين حساب هر چهره اصولگرايی که چنين بکند، از دامنه اصولگرايی خارج است؟ ولو اينکه علی مطهری باشد که می​گويد به جز دو حزب مشارکت و مجاهدين، حاضر است نامش در هر ليستی جای بگيرد؟



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


هر کسی که با اصلاح طلبان ائتلاف کند، شامل اين حکم است. فرقی نمی​کند که چه کسی باشد. بحث افراد مطرح نيست، بحث اصول و معيارها است.

بر اساس سخنان شما، مرز ورود در جمع اجماعی اصولگراها و فعاليت​های انتخاباتی​شان، اصلاح طلب نبودن است. اما برخی اين مرز را با جريان انحرافی، پررنگتر می​بييند. به نظر می​رسد که اختلاف نظری درباره خطرآفرين بودن اين دو جريان وجود دارد. از يکسو آقای شريعت​مداری در کيهان می​نويسند که جريان انحرافی از اصلاح​طلبان و جريان فتنه خطرناکترند، از سوی ديگر چهره هايی چون آقای فدايی بر اين باورند که اين فتنه​گرها و جريان فتنه هستند که از همه خطرناک ترند. بالاخره کدام يک خطرناک​تر است؟
در تقسيم​بندی​های سياسی ما با چهار دسته روبروييم. «اصولگراها»، «اصلاح​طلبان»، «جريان فتنه» و «جريان انحرافی». جريان اصولگرايی که يک جريان شناسنامه دار و شناخته شده است. جريان اصلاح طلب هم شناخته تا حدی شده است ولی «فتنه» از درون آن در سال ۸۸ خارج شد. يک بحث هم «جريان انحرافی» است که درون اصولگرايان بود.
اولا اين را بگويم که نظام جمهوری اسلامی ايران را آنقدر قوی و قدرتمند می​دانم که اين جريانات انحرافی و فتنه، هر قدر هم قدرت بگيرند برای نظام نمی​تواند خطر آفرين باشند. ممکن است مشکلاتی برای کشور ايجاد کنند اما برای نظام خطری به شمار نمی​روند. نظام ما آنقدر قوی است که هيچ عامل داخلی يا خارجی نمی​تواند برای آن خطر ساز باشد، اما ممکن است مشکل سازی​هايی در اقتصاد يا امنيت کشور بکنند. بنابراين من لفظ «خطر آفرينی» را برای اين جريانات انحرافی نمی​پسندم.
من جريان فتنه را مرده می​دانم. پس می​ماند، جريان اصلاح طلبی و اصولگرايی و انحرافی. مشکل ما با جريان انحرافی، فقدان شناسنامه مشخص از سوی آنها است. نمی​توان گفت که اينها چه افرادی هستند و چه برنامه​ای دارند که بتوان با آنها بحث کرد. از اين رو نظر من به آقای شريعتمداری نزديکتر است که جريان انحرافی را مشکل سازتر از جريان اصلاح​طلبی می​دانم. بخصوص که ما با جريان اصلاح طلبی موجود در مجلس هم هيچ مشکلی نداريم به قول آقای مطهری اينها «بی خطر» هستند. اما جريان انحرافی بين متدينين و مراجع کشور مشکلاتی ايجاد کرده​اند. مثل همی فيلم «ظهور نزديک است» و يا تبليغ زياد بر بحث ايرانيت که نگرانی​های اساسی ايجاد کرده است. تا آنجا که آيت​الله جوادی آملی هم گفتند که نظام اينقدر شهيد نداد که مکتب ايرانی در مقابل مکتب اسلام قد علم کند. مشکلی که از سوی جريان انحرافی متوجه نظام است به مراتب بيش از اصلاح​طلبان است و اساسا من مشکلی از ناحيه اصلاح​طلبان احساس نمی​کنم.

شما خودتان گفتيد که جريان فتنه، مرده است. پس چرا اينقدر دوستانتان در جريان اصولگرايی به اين «مرده» روح می​بخشند و مدام مطرحش می​کنند؟ حتی خود شما هم گفته بوديد «آنها که با جريان فتنه مرزشان را مشخص نکردند، حق نامزدی در انتخابات ندارند».
بالاخره در کشور ما يک اتفاقی در سال ۸۸ افتاده است و هيچ کس نمی تواند آن را انکار کند. مشکلاتی بوجود آمد که حتی مقام معظم رهبری برای رفع آن وارد عرصه شدند. حرف من اين است که «آن کسانی که الان می​خواهند کانديدا شده، مشارکت سياسی داشته باشند و نامزد انتخابات مجلس شوند، بايد مواضعشان را در برابر آن جريان فتنه اعلام کنند». بايد افراد بگويند که با آن جريان مخالف بودند يا موافق يا مثلا بی طرف؟ عضو آن فتنه بوده​اند يا نه؟ اگر عضو فتنه و يا مدافع آن بودند، قطعا نمی​توانند ديگرکانديدا شوند. مگر اينکه به طور شفاف بگويند از آن فتنه حمايت نکرده و نمی​کنند. يعنی به بيان سياسی اعلام برائت کنند.
اما اينکه گفتم «فتنه» مرده است، برای اين بود که همه تلاش های آنها از راهپيمايی گرفته تا ديگر فعاليت​هايشان، به جايی نرسيد و آن «فتنه» قدرت حيات مجدد ندارد و نمی​تواند مملکت را به آشوب بکشاند و حوادثی چون عاشورا، روز قدس و شعار «نه غزه، نه لبنان...»، را به راه بياندازند. وقتی شعارهای آنان ديگه خريدار ندارد، يعنی ديگر امکان ايجاد جريان ندارند، پس می​توان گفت مرده​اند. البته ممکن است که هنوز هم کسانی از آنها حمايت کنند و حرکاتشان را تاييد کنند اما اين حمايت​ها ديگر اثرگذار نيست. آنها ديگر قدرت ايجاد آن تخريب​ها را ندارند. مردم آگاه شده​اند و ديگر با آنها همراهی نخواهند کرد.
ممکن است گروهی از نظر سياسی مرده باشد ولی از نظر فيزيکی وجود داشته باشد. خيلی از انديشه​های سياسی در چنين شرايطی هستند. مثل جبهه ملی يا نهضت آزادی که در گوشه و کنار افرادی را دارند که هنوزبه آنها معتقدند ولی قدرت تخريب يا اثرگذاری ندارند. منافقين هم از نظر ما يک جنازه سياسی و نظامی هستند حتی اگر در پادگان اشرف هم حضور داشته باشند. چون ديگر قدرت کارهايی مثل عمليات مرصاد را ندارند.
مرده بودن همه اين جريانات از آن روست که هم نظام ما از اقتدار بالايی برخوردار است و هم مردم بسيار آگاه​تر شده​اند.

اين که می​فرماييد کسانی که موضعشان را در قبال فتنه اعلام نکردند، نبايد کانديدا شوند، نوعی توصيه برای شورای نگهبان است؟ بعد از اين اظهار نظر شما در يکی از مصاحبه​های اخيرتان، کامنت​های زيادی از سوی کاربران خبرآنلاين، نوشته شد که می​پرسيدند شما از چه مرجعی اين حرف را می​زنيد و اين نوعی دخالت در انتخابات است.
من به هيچ وجه برای شورای نگهبان تعيين تکليف نکردم و فقط به عنوان يک شهروند ايرانی، نظر خودم را ارائه دادم. تصميم گيری در مورد تاييد صلاحيت کانديداها با شورای نگهبان است. حتی صلاحيت خود من را هم اگر بخواهم باز کانديدا شوم، بايد شورای نگهبان تاييد کند.
اينکه چه کسانی می​توانند برای انتخابات کانديدا شوند، در قانون آمده و اينکه چه کسانی می​توانند تاييد صلاحيت شوند، در اختيار شورای نگهبان است.من نه توصيه​ی برای شورای نگهبان دارم و نه اين شورا از من توصيه پذير است. شورای نگهبان که از من نظر نمی​خواهد که من بتوانم روی تصميمات اين شورا اثرگذار باشم.
ولی هر ايرانی​ای حق دارد که درباره هر موضوعی اظهار نظر کند. کما اينکه گروه مقابل هم می​تواند بگويد که ما می​خواهيم شرکت کنيم ولو اينکه عوامل اصلی فتنه باشند!

يکی از کاربران ما پرسيده​اند که از نظر شما فتنه​گران چه کسانی هستند؟ همه اصلاح طلبان فتنه​گرند يا فقط چند نفر خاص؟ حتی خواسته​اند که شما چند اصلاح طلب غير فتنه​گر هم معرفی کنيد.اصلاح طلب غير فتنه​گر مثل همين آقايان، پزشکيان، خباز، تابش، کواکبيان که آقای مطهری آنها را بی​خطر خوانده​اند.

و فتنه​گرها چه کسانی هستند؟
آن را من ديگر نمی​خواهم بگويم. فتنه​گرها را نظام بايد تعيين کند. آنها که الان در حصرند و تشخيص نظام اين بوده که در حصر باشند، قطعا فتنه​گر هستند. من تمام اصلاح​طلب​ها را فتنه گر نمی​دانم. الان ۴۰-۵۰ تا نماينده اصلاح​طلب در مجلس داريم که هيچ مشکلی هم با آنها نداريم. اما انهايی که در حصر هستند يا کسانی که بازداشت شده​اند بنا بر تشخيص نظام اصحاب فتنه بوده​اند.
آنها را که نظام محدود کرده و بازداشت کرده و همچنان در حصرند، از نظر نظام فتنه​گرند. ما بايد به قانون احترام بگذاريم. هر کس نبايد برای خودش دراين زمينه تصميم بگيرد. قوه قضاييه سوابق آنها را بررسی می​کند و کسانی را که تشخيص می دهد، بازداشت کرده و در حبس و حصر قرار می دهد که نشان می​دهد اينها فتنه گر هستند.​ تصميم گيری در برابر اين افراد در اختيار نظام و قوه قضاييه و دستگاه​های اطلاعاتی و امنيتی کشور است. در راس قوه قضاييه هم يک مجتهد منصوب مقام معظم رهبری قرار دارد که طبعا کارها را بر اساس قانون و شرع مقدس اسلام پيش خواهد برد.

پس چرا برخی شعارهای مرگ بر فلان و فلان در مجلس و ديگر اماکن عمومی سر دادند؟
آن هم يک کار هيجانی بود که نشات گرفته از احساسات نمايندگان بود اما نبايد در مسئوليت قوای مختلف دخالت کرد. اين کار قوه قضاييه و وزارت اطلاعات است که تشخيص دهند چه کسانی فتنه گرند و فتنه اشان در چه حدی است و. چه برخوردی بايد با آنها شود؟ در کل همانطور که گفتم به هيچ وجه همه اصلاح طلب​ها را فتنه گر نمی​دانم. چون تعداد زيادی از آنها و حتی اکثرشان در چارچوب نظام کار می​کنند. هرچند نظرشان مخالف ما است اما در چارچوب نظام و با قبول قانون اساسی و ولايت فقيه فعاليت می​کنند.

آقای مطهری معتقدند که يک سر فتنه هم آقای احمدی نژاد هستند به دليل مطالبی که درمناظره​های انتخاباتی مطرح کردند. آقای افروغ هم معتقدند که تهمت​هايی قبل از انتخابات زده شده عذرخواهی نشده و اعتماد عمومی به مردم بازگردانده نشود، ميزان مشارکت افزايش نخواهد يافت.
من شخصا برخی حرف​هايی را که آقای احمدی​نژاد در مناظره​شان مطرح کردند را نمی​پسندم و فکر می کنم که کاش اين حرف​ها گفته نمی​شد. همان موقع هم پيش​بينی کردم که بيان اين مطالب، باعث بروز اختلافاتی شود ولی فکر نمی​کردم اينقدر دامنه​اش زياد باشد.
ايشان برخی دستاوردهای انقلاب در ۲۴ سال گذشته را نفی کردند. رقبايشان هم دستاوردهای چهار سال دوره رياست جمهوری ايشان را نفی کردند. نتيجه جمعی آن مناظره​ها اين بود که آنها زحمات چهار ساله دولت اول احمدی​نژاد را نفی کردند و احمدی نژاد دستاوردهای ۲۴ قبل را. به اين ترتيب برای مخالفان نظام خوراک خوبی درست کردند که در تمام ۲۸ سال بعد از انقلاب، هيچ دستاوردی نداشتيم و نظام دچار انحراف بوده. به اين ترتيب عملا چيزی در انقلاب نمی​ماند. کاش اين حرف​ها را نمی​زدند.
با اين حال معتقد نيستم که آقای احمدی​نژاد يک سر فتنه است. برخورد مقام معظم رهبری با احمدی​نژاد هم نشان می​دهد که ايشان هم به چنين چيزی معتقد نيستند. کما اينکه بعد از انتخابات هم گفتند که نظرشان به آقای احمدی نژاد نزديک تر است تا ديگران.

کاربران خبرآنلاين نظرتان را درباره آقايان هاشمی و خاتمی هم پرسيده​اند و اينکه اين دو نفر از نظر شما از سران فتنه​اند، يا خواص بی بصيرت؟
آقای هاشمی، الان رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام است و تا چندی پيش هم رئيس​مجلس خبرگان بودند. ممکن است من در مواردی با آقای هاشمی مخالف باشم، اما وقتی ايشان رئيس مجمعی است که بالاتر از مجلس و شورای نگهبان است و بر اساس قانون اساسی مشاور مقام معظم رهبری می​باشد و در موارد مهمی مثل تدوين سند چشم انداز ۲۰ ساله مورد مشورت رهبی قرار می​گيرد، قطعا نمی​تواند جزء مخالفين نظام، فتنه گر يا بی​بصيرت باشد. بويژه که ايشان تا چندی پيش در راس مجلسی هم بودند که می​توانست رهبری را هم تعيين کند.
اگرچه انتقاداتی به آقای هاشمی وارد است که چرا موضع خود را پس از سخنان مقام معظم رهبری به شفافی بيان نکرد اما ايشان همچنان همراه مقام معظم رهبری هستند و در مراسم مختلف ايشان را همراهی می کنند و نمی​توان گفت که ايشان خارج از نظام است.

در مورد آقای خاتمی چطور؟
همينکه نظام با ايشان برخوردی نکرده است، نشان می دهد که نظام تشخيص داده که آقای خاتمی جزء سران فتنه نيست و از نظر نظام هنوز در چارچوب نظام است. هرچند ممکن است مواضعی داشته باشد که به زعم من يا نظام درست نبوده باشد. از آنجا که نظام هنوزمحروميتی برای او قائل نشده است، پس ايشان هنوز در بدنه نظام به شمار می​روند. بويژه با توجه به فرمايش مقام معظم رهبری و تاکيدشان بر جذب حداکثری. ما نبايد از مواضع ايشان تندتر با کندتر شويم. از ايشان تندتر و جلوتر نرويم و از ايشان هم خيلی فاصله نگيريم و عقب نمانيم.
با اين رهنمون آقای خاتمی قابل جذبند.

اينکه شما گفتيد آقايان هاشمی و خاتمی از سران فتنه نيستند، لزوما به منزله اين هم هست که خواص بی بصيرت هم نباشند؟
اگر بگوييم رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام، بی بصيرت است؛ يعنی چه؟ يک فرد بی​بصيرت چگونه می​خواهد مصلحت کل نظام را تشخيص دهد؟ ممکن است بگوييم در مواردی اشتباه کرده باشد اما اينکه بگوييم کلا بی​بصيرت است، صحيح نيست. حداکثر می توان گفت که در برخی موارد، مواضع ايشان را نپسنديدم. مثلا بعد از مواضع رهبری موضع شفاف​تری بايد اتخاذ می کردند. اما اينکه بگوييم کسی که در راس مجمع تشخيص مصلحت نظام قرار دارد، بی​بصيرت است، اهانت به کل نظام است.

آقای خاتمی چطور؟
ايشان بايد سريعتر موضع خويش را تعيين کند. ايشان علاقه دارد درون نظام قرار بگيرد اما نمی​خواهد در عين حال از آن گروه فاصله بگيرد که به نظرم به نفع او نيست و مواضع دو پلو راه به جايی نخواهد برد. به صلاح ايشان است که سريعتر موضعشان را تعيين کنند تا انشالله در داخل نظام کار کنند.

اگر اين کار را بکنند، و مرز بندی مد نظر شما را لحاظ کنند، به نظرتان شورای نگهبان صلاحيت آقای خاتمی را برای انتخابات​های آتی تاييد خواهد کرد؟
بله تاييد می​کنند.

البته آقای مطهری معتقد بودند که به جز آقايان موسوی و کروبی، بايد صلاحيت ديگر اصلاح طلبان تاييد شود. شما هم به دامنه​ای چنين بازو فراخ برای تاييد صلاحيت​ها معتقديد؟
من اين حرف را در مورد اصولگراها هم نمی​گويم چه برسد به اصلاح طلب​ها! حتی در مورد خودم هم نمی​گويم که حتما بايد صلاحيت من تاييد شود! اين تعيين تکليف برای شورای نگهبان است. نمی​شود گفت هر کس اصولگرا هست، بايد صلاحيتش تاييد شود. معيارهای تاييد صلاحيت در اختيار شورای نگهبان است و اين شورا تعيين می​کند که چه کسانی از اصلاح​طلبان و اصولگراها می​توانند تاييد صلاحيت شوند.

نظرتان درباره شروط آقای خاتمی و اصلاح​طلبان برای حضور در عرصه رقابت انتخاباتی چيست؟ برخی معتقدند که آنها در شرايط شرط گذاری برای نظام نيستند، در عوض آنها هم می​گويند که صرفا برای افزايش مشارکت عمومی وارد عرصه نمی​شوند و بايد تضمين​هايی بگيرند.
من نه تنها اصلاح طلبان، بلکه هيچ کس را در شرايط شرط گذاری برای نظام نمی​ بينم. نظام ما خيلی بزرگورارتر از اين است که کسی بخواهد برای آن شرط بگذارد. هر کسی بخواهد بيابد، بايد برای خدمت بيايد. نه برای اصلاح طلبان و نه برای هيچ طيف يا فرد ديگری نمی پسندم که برای نظام شرط تعيين کند. بلکه آنها هستند که بايد شرايطشان را با نظام هماهنگ ومنطبق کنند و اگر به نظام علاقه دارند بايد با افتخار درون نظام فعاليت کنند. نظام ما نظامی است که امام هم با آن عظمت می​گفت من افتخار می​کنم که خدمت گذار مردم باشم و يا به من خدمتگزار بگوييد بيشتر می​پسندم تا به من رهبر بگوييد. وقتی امام با آن عظمت اين را می​گفتند، ما هم بايد بدانيم که مردم ولی نعمت ما هستند. از اين رو نمی​توانيم و نبايد برای نظام و مردم شرط بگذاريم.

با اين حساب ممکن است که اصلاح​طلبان در انتخابات آينده شرکت نکنند. فکر نمی​کنيد اين عارضه بر ميزان مشارکت مردم اثر گذار باشد؟
حتما که تاثير دارد ولی تاثير آن بسيار ناچيز خواهد بود. مشارکت حداکثی مردم در گرو اين است که همه در انتخابات شرکت کنند. بالاخره يک ميليون نفر هم نخواهند در انتخابات شرکت کنند، غيبتشان در ميزان مشارکت اثر گذار خواهد بود. اما تاثيرشان را من زياد نمی بينم.
تاکيد می کنم که به هيچ وجه برای نظام نبايد شرط گذاشت. ولو اينکه شرط ساده​ای باشد. من اصل شرط گذاری را درست نمی دانم. البته به نظر من عدم حضور اصلاح طلبان، تاثير منفی بيشتری برای خود اصلاح​طلبان دارد و برای مدت طولانی آنها را از دايره سياسی کشور حذف يا دچار مشکل جدی می​کند. اصولا اينکه يک گروه سياسی در يک انتخابات مجلس شرکت نکند، به حيات سياسی خودشان ضربه اساسی می زندکه تاثيرش می​تواند بسيار هم ماندگار باشد.
به همين دليل من برای آينده جريان اصلاح طلبی به جهت عدم حضورشان در انتخابات، بيشتر نگرانم تا سقف مشارکت عمومی مردم در انتخابات.

پس توصيه​ مشفقانه​تان به اصلاح طلبان اين است که بلا شرط در انتخابات حضور يابند.توصيه مشفقانه​ام به همه اين است که خودشان را با شرايط انتخابات هماهنگ کرده و آماده رقابت نمايند. نه اينکه شرط بگذارند. شما در نظر بگيريد که شرط نامزدی برای انتخابات مجلس، فوق ليسانس است. نمی​شود که برخی بگويند ما اين را قبول نداريم و با ديپلم می​خواهيم نامزد شويم. خب معلوم است که اينگونه شورای نگهبان صلاحيت آنها را رد می​کند.
همه با پذيرش شرايط موجود برای حضور اعلام آمادگی کنند تا نظام هم با روی باز از همه آنها استقبال کند. انشالله به اين ترتيب، انتخابات پرشوری هم خواهيم داشت. يکی از شاخص های اقتدار ما در دنيا، همين مشارکت مردمی است و هرکس به ايران اسلامی معتقد است و به اقتدار و عظمت اين نظا می​انديشند، بايد اين شاخص را ارتقا دهد و مشارکت حداکثری را بيافريند.

در خلال صحبت​هايتان اشاره کرديد به نماز جمعه مقام معظم رهبری پس از انتخابات که گفتند موضعشان به آقای احمدی نژاد نزديک تر است. به نظرتان هنوز هم با توجه به قهر ۱۱ روزه آقای رئيس​جمهور، ايشان همين نظر را درباره آقای احمدی نژاد دارند؟
در آن نماز جمعه ايشان گفتند که نظرات آقای احمدی نژاد به من نزديک تر است. ايشان همچنين از ديگر کانديداها هم تعريف کردند و باذکر سوابقشان گفتند که همه را در چارچوب نظام می​بينند. ولی بعدا رفتارهای آن دو نفر به گونه​ای بود که عملا از دامنه نظام خارج شدند. نظر مقام معظم رهبری تا آن روز در باره اين افراد اين بود که تاييدشان کردند ولی عملکردشان سبب شد که آنها از دامنه نظام خارج شوند.
اخيرا خدمت مقام معظم رهبری بودم. ايشان همچنان کليت دولت و خدمات آقای احمدی​نژاد را تاييد می​کنند. اما دورکاری ۱۱ روزه ايشان را تاييد نمی​کنند. البته اين را آقای احمدی​نژاد ايجاد کردند. غيبت صغری احمدی​نژاد دل خيلی از دوست داران انقلاب من جمله رهبری را به درد آورد و اميد اينکه در آينده به نحو مناسب جبران شود.

ادامه حمايت رهبری از دولت به خاطر اين است که اين دولت منتخب مردم است و بايد چهار سال عمر فعاليت آن به پايان برسد يا اينکه به قول آقای افروغ از روی مصلحت انديشی است؟
مقام معظم رهبری همچون سيره امام از همه دولت​ها که بر سر کار هستند، حمايت می​کنند. چون منتخب مردم هستند. مصلحت هم يک موضوع جدی است وقتی مجمع تشخيص مصلحت نظام داريم، پس مصلحت سنجی در هر موضوعی امری پسنديده است نه نکوهيده. من فکر می کنم که مقام معظم رهبری هنوز هم کليت دولت و خدمات آن را تاييد می کنند ولی ممکن است به برخی موارد اعتراض داشته باشند. مثل برخی انتصاب​ها و يا عزل​ها و يا اينکه بعضی از دستوراتشان دير انجام شده است.

يکی ازاين انتصاب​ها و تاخير در انجام نظر مقام معظم رهبری، در مورد عزل آقای مشايی از معاون اولی دولت بود. اما رئيس جمهور ايشان را بلافاصله مسئول دفتر خود کرده و پست​های ديگری را هم به ايشان دادند. به نظر شما اين همه اصرار آقای احمدی نژاد برای حفظ آقای مشايی برای چيست؟
​اين را ديگر بايد از خود آقای احمدی​نژاد بپرسيد. اين سوال بزرگی برای خيلی از دوستان ما و حتی دوستان خود رئيس جمهور است که پاسخی برای آن ندارند. آقای احمدی می​گويد که ولايت​مدارترين دولت بعد از انقلابند و رابطه​اشان با رهبری، يک رابطه پدر- فرزندی است. البته من اصلا اين عبارت را نمی پسندم. چون رابطه ولی و مولا با فرد بايد بسيار نزديک تر باشد و حتی بنا بر آيه​ای از قرآن، ولايت پيامبر بر افراد، حتی از خود افراد به خودشان هم نزديکتر است. رابطه ولی فقيه هم همينگونه است و به همين دليل من اعلام رابطه پدر و فرزندی را نمی​پسندم و بايد رابطه​شان با رهبر خيلی قويتر باشد.
اينکه رئيس جمهور خودش را ولايت​مدارترين بداند ولی دستور مقام معظم رهبری را اجرا نکند و بعد هم مشايی را در سمت ديگری بگنجاند که اقتدارش از معاون اول اگر بيشتر نباشد، کمتر هم نيست، جای سوال دارد. به نظر می​رسد که آقای احمدی نژاد با همه وجودش به آقای مشايی اعتقاد دارد و او را پاک و زلال می داند و حتی گفته که اگر او دور بعد رئيس جمهور شود، با افتخار معاون اول مشايی خواهد شد.
ولی همه انسان​های ولايت​مدار اين را قبول دارند که تاخير آقای احمدی​نژاد در برابر تمکين از فرمان رهبری، قابل چشم پوشی نيست.

به نظر شما با وجود چنين رويکردی از سوی آقای احمدی​نژاد، امکان تاييد صلاحيت ايشان در انتخابات های بعد هست؟ شما ايشان را ولايت​مدار تر می​دانيد يا آقايان هاشمی و خاتمی را؟
در مورد تاييد ايشان هيچ شکی ندارم که حتما تاييد صلاحيت خواهند شد. اما در مورد قسمت دوم سوالتان بايد بگويم که من وسيله​ای برای سنجش ولايت​مداری ايشان يا ديگران ندارم. اما هم آقای احمدی​نژاد و هم آيت​الله هاشمی را ولايت​مدار و رد خط رهبری می​دانم.

به نظرتان تکليف سوال از رئيس​جمهور چه می​شود؟ آيا اين طرح در مجلس هشتم به سرانجام می رسد؟
به نظر نمی​رسد که در اين مجلس، سوال ازآقای رئيس​جمهور مطرح شود. مگر آنکه حوادثی مانند غيبت يازده روزه تکرار گردد.

به نظرتان نهايتا مجلس نهم، مجلسی با حضور نخبگانی بيشتر از قبل خواهد بود؟ برخی همچون آقايان افروغ و مطهری معتقدند که وقتی مجلس در راس امورنباشد و نتواند کاری از پيش برد، نخبگان تمايلی به حضور در مجلس نخواهند داشت.من اين طور فکرنمی​کنم. به طور طبيعی مردم در هر انتخاباتی، انتخاب اصلح را انجام می​دهند. تجربه برگزاری هشت دوره انتخابات مجلس هم نشان داده که در هر دوره به نسبت قبل نمايندگان فرهيخته​تری وارد مجلس شده​اند. از اين رو مجلس نهم، مجلسی نخبه تر از مجالس قبل خواهد بود.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016