۱۸ تير ۱۳۷۸، آغازگاه جنبش سکولار ايران، جمعهگردیهای اسماعيل نوریعلا
انتشار جمعهگردیهای اين هفته مصادف شدهاست با سالگرد واقعهء ۱۸ تير که رفتهرفته خاطرهء ۱۶ آذر، بهعنوان روز دانشجوی ماقبل انقلاب، را کمرنگ کرده و خود جانشين آن میشود. اين جانشينشدن را میتوان از ديدگاههای مختلفی بررسی کرد اما، برای من که دغدغهای جز گسترش روند تبديلشدن خواستاری حکومت غير مذهبی (و نه ضد مذهبی) به گفتمان ملی ايرانيان ندارم، واقعهء ۱۸ تير معنائی بسا فراتر، گستردهتر و عميقتر از جنبش دانشجوئی دارد، هرچند که فوران آن در دانشگاه صورت گرفته و بيشترين هزينه را هم دانشجويان شجاع و شريف ما پرداختهاند
esmail@nooriala.com
انتشار جمعه گردی های اين هفته مصادف شده است با سالگرد واقعهء ۱۸ تير که رفته رفته خاطرهء ۱۶ آذر، بعنوان روز دانشجوی ماقبل انقلاب، را کمرنگ کرده و خود جانشين آن می شود. اين جانشين شدن را می توان از ديدگاه های مختلفی بررسی کرد اما، برای من که دغدغه ای جز گسترش روند تبديل شدن خواستاری حکومت غير مذهبی (و نه ضد مذهبی) به گفتمان ملی ايرانيان ندارم، واقعهء ۱۸ تير معنائی بسا فراتر، گسترده تر و عميق تر از جنبش دانشجوئی دارد، هرچند که فوران آن در دانشگاه صورت گرفته و بيش ترين هزينه را هم دانشجويان شجاع و شريف ما پرداخته اند. سال ۷۸ از جهات مختلفی حائز اهميت است چرا که درست در نيمهء دورهء اول رياست جمهوری محمد خاتمی واقع شده، يعنی مقطعی که طی دو سال قبل آن اصلاح طلبان رفته رفته ناتوانی خود را در کار محقق ساختن وعده های انتخاباتی خويش نشان داده و بخصوص در مورد قتل های زنجيره ای روشنفکران سکولار ايران و توطئه برای تعطيل مطبوعات ناوابسته به دستگاه ولايت فقيه ثابت کرده و به اميدبستگان بخويش پيامی عملی داده بودند مبنی بر اينکه اگر خود در اين فجايع دست نداشته اند لااقل شکافتن و ريشه يابی آنها را به مصلحت نظام نمی دانند چه رسد که بخواهند با آنها مقابلهء واقعی و رو در رو داشته باشند.
از «اميد بستگان» که بگذريم، در خود اردوگاه بنيادگرايان نيز تحولات مهمی رخ داده بود که نشان می داد چگونه صادق ترين بخش نيروهای وابسته به رژيم نيز رفته رفته در نوميدی گستردهء مردم ايران نسبت به اصلاح پذيری رژيم (يا حتی وفاداری آن به وعده ها و شعارهای عدالتخواهانهء صدر انقلاب) مأيوس شده اند و به دنبال راه حل های جديدی می گردند و اين راه حل، طبعاً، چيزی جز داشتن حکومتی ملی که تابع اميال دينکاران مذاهب نباشد نبود.
از آنجا که بخشی از دانشجويان ايرانی دانشگاه يورک در تورنتوی کانادا، امروز از من نيز خواسته اند تا بوسيلهء پيامی در مراسمی که در راستای بزرگداشت خاطرهء ۱۸ تير برگذار می ککند شرکت داشته باشم، جمعه گردی امروز را به همان پيام اختصاص می دهم تا دلايل نکته ای را که در بالا ذکر کردم توضيح داده باشم. متن پيام چنين است:
دوستان ارجمند ناديده و ناشناسم در دانشگاه يورک
از اينکه در بين ميهمانان خود از من نيز دعوت کرده ايد تا چند کلمه ای بمناسبت سالگرد ۱۸ تير ۱۳۷۸ عرض کنم تشکر می کنم. يقين دارم که علت اين دعوت برای آن بوده است که از زبان يک معتقد به جدائی مذهب و ايدئولوژی از حکومت و خواستار انحلال حکومت اسلامی و برقراری يک حکومت سکولار در ايران بشنويد که يک چنين آدمی به واقعهء ۱۸ تير ۷۸ چگونه می نگرد.
بعبارت ديگر می خواهيد از پشت عينک آدمی که تاريخ ايران را تاريخ تلاش دائمی ملتی برای رسيدن به حق حاکميت ملی (يعنی حاکميت همهء ايرانيان) می بيند، و تحميل قواعد شريعت بر ملت را منشاء تبعيض و سرکوب می داند، و از فردوسی تا حافظ و از نظام الملک تا امير انتظام را چهره های اين مبارزه می خواند، به واقعهء ۱۸ تير ۷۸ بنگريد.
از نظر من، هنگامی که در دوم خرداد ۷۶، يعنی دوسال قبل از واقعهء ۱۸ تير، اصلاح طلبان به سرکردگی آقای خامنه ای به قدرت سياسی دست يافتند و دورهء موسوم به سازندگی جای خود را به دورهء اصلاحات داد، آنچه در هياهوی اصلاح طبان به قدرت رسيده گم شد آن بود که بقدرت رسيدن اصلاحات فقط کف و حداقل خواست های ملت ايران محسوب می شد که، در برابر سرکوب خونين ۱۹ سالهء اسلامی، در انتخابات ۷۶ مفری يافته بود تا خودی نشان دهد و به حاکمان بگويد که هر لحظه ای که در ديوار ستبر حکومت شما رخنه ای بوجود آيد ما ملت از آن بسود خودمان و عليه شما دينکاران عمامه ای و فکلی و بی فکل استفاده خواهيم کرد. يعنی در دوم خرداد ۷۶ رخنه ای در ديوار ولايت افتاده بود و ملت هم از آن حداکثر استفاده را کرد تا به حداقل خواست خود برسد.
اگر به عکس ها و ويدئوها و خبرهای قبل و بعد انتخابات ۷۶ دقت کنيد جوانانی را خواهيد ديد که به هيچ روی نمی توانند معرف يک جامعه مذهبی متعصب باشند. آنها با جهان بيرون از زندانی به نام حکومت اسلامی ارتباط دارند، حقوق آدمی را می شناسند و خواستار داشتن حکومتی مردمی و باز هستند. در آن انتخابات اصلاح طلبان، بدون در نظر گرفتن مقدورات خود و توانائی ها و اشتهای مقاومت خود، وعدهء يک چنين دولتی را داده و مردم هم از آنها استقبال کرده بودند. اما بنظر من، در آن سال هم مجموعهء خواست های مردم دارای ماهيتی مذهبی نبود و اگر سکولاريسم را در وجه نفی کننده اش تعريف کنيم، خواستار خروج مذهب و شريعت و دينکارانش از حکومت بود.
اين واقعيت دو سال بعد، در واقعه ۱۸ تير، چهرهء خود را نشان داد. دانشجويان ايران، در زير چتر همان حکومت اصلاح طلبان مذهبی و شخص خاتمی بود که دست به مبارزه با نيروهای سرکوبگر زدند، کشته . مجروح و زندانی دادند، و در عرض چند روز هم فهميدند که در اردوگاه اصلاح طلبی برايشان دوست و ياوری وجود ندارد. ۱۸ تير ۷۸ خبر از آمادگی برای يک احتراق بزرگ می داد که شعلهء کبريتی را لازم داشت و توقيف نشريهء سلام يک چنين شعله ای بود.
اما در اينجا دوست دارم بجای طرح مسئله از ديد خود، از دوست ناديده و هم اکنون در بندم، حشمت الله طبرزدی، مردی برآمده از دل انجمن های اسلامی دانشگاه ها و آغاز کنندهء کار بعنوان يک حزب اللهی تمام عيار، و آنگاه تن سپرده به تحول فکری شگرفی که او را از آن پس مغضوب و زندانی دائمی حکومت اسلامی کرده، ياد کنم که دو سال پيش، در گفتگوئی که با هم داشتيم و در نشريهء سکولاريسم نو منتشر شد و هنوز هم می توانيد آن را در آن نشريه بخوانيد، در مورد اينکه تولد جنبش سکولار دانشجوئی با بقدرت رسيدن اصلاح طلبان همزمان بوده نکات جالبی را شرح داده که چند خط اش را برايتان می خوانم تا در جمع شما از جانب او هم سخن گفته باشم:
«دلايل سستی اعتقادات مسلکی ما به نظريهء "رهبری و امامت" بمرور در ذهن مان روشن شده بود و من، عاقبت، فهم خودمان از آن را، در سيزدهمين اردوی فرهنگی- دانشجويی، که در مهرماه سال ۱۳۷۶ [يعنی چند ماه بعد از انتخاب خاتمی] در مشهد برگزار کرديم و در آن منوچهر محمدی و اکبر محمدی نيز برای اولين بار شرکت می کردند، مطرح نموده و ديدگاههای رهبری را نقل و نقد کردم...
«ما، در فاصلهء زمانی ۲۶ مهر ماه ۱۳۷۶ تا اواخر سال ۱۳۷۷... به مبارزات همه جانبه ادامه داديم. تا اين که، با توجه به برخوردهای نهادهای استصوابی و غير انتخابی با مردم و دولت خاتمی، و به ويژه مسئلهء قتل های زنجيره ای و مسائل ديگر، به اين جمع بندی روشن دست يافتيم که دين بايد از دولت جدا شود، و در غير اين صورت هرگز به آزادی، عدالت، جامعه مدنی، دموکراسی و حقوق بشر نخواهيم رسيد.
«در اين ميان، عملکرد جناح اقتدارگرا نيز کمک کرد تا ما، در اول فروردين ۱۳۷۸، ماينفست خود را، در مورد «ساختار سياسی آيندۀ ايران»، با عنوان «مانيفست اتحادیۀ اسلامی دانشجويان و دانش آموختگان» صادر کرده و جدايی دين از حکومت و تغيير قانون اساسی را مطالبه نماييم.
«بيانيهء ما اعلام می داشت که تا زمانی که دين از سياست جدا نشود، حکومت راه صلاح و صواب پيش نخواهد گرفت. و اين در زمانی بود که بخوبی می دانستيم که حتی جناح اصلاح طلب، که خود را مدافع امام و خط امام می داند، هيچ گاه نمی پذيرد از «اسلام سياسی»، يا به اصطلاح خودشان «دموکراسی دينی»، دست بردارد...
«بدين ترتيب، ما اولين گروه دانشجويی بوديم که از درون نظام خواهان تفکيک دين از حکومت می شديم. ما در آن بيانيه خواهان جمهوری آزاد و دموکراتيک شده و آزاد بودن آن را به آزادی از هر نوع مکتب و ايدئولوژی معطوف ساخته بوديم... اما مهم ترين نکتۀ اين «مانيفست» طرح لزوم جدايی دين از حکومت بود. اين نظریۀ برای اولين بار بود که از سوی «گروه های درون نظام»، آن هم يک گروه بسيار راديکال و به شدت فعال در جنش دانشجويی، مطرح می شد...
«ما، تا پيش از درگير شدن با حاکميت دينی، دربارهء سکولاريسم فکر نکرده بوديم. و اين معجزۀ حکومت دينی بود که ما را به سکولاريزم رساند!
«به نظر من، انديشۀ سکولاريزيم، عميقاً از انديشه و عمل حکومت های دينی در طول تاريخ تغذيه کرده است. در واقع، هر گاه يک عقيده، دين يا ايدئولوژی برای مدتی در کشور حکم رانده، فوراً آنتی تز خود، يعنی حکومت عرفی يا سکولار را در دامن خود پرورش داده است. همين تجربۀ تاريخی، جامعۀ غربی و آزاد را وا داشت که برای هميشه از دينی شدن يا ايدئولوژيک شدن حکومت، سياست و اجتماع پرهيز نمايند.
«باری،.. حکومت مرا در ۲۶ يا ۲۷ خرداد ۱۳۷۸ بازداشت کرد و، بدين ترتيب، همزمان با حادثۀ ۱۸ تير ۱۳۷۸ (که سه هفته پس از بازداشت من رخ داد) من در بازداشتگاه ۲۰۹ مربوط به وزارت اطلاعات بازجويی پس می دادم. اطلاعاتی ها به من می گفتند شما با صدور اعلامیۀ ساختار به دنبال اين هستيد که آن را عملی کنيد و سکولاريزم را حاکم نمائيد...»
و جالب است که در چند ماههء اخير هم که حکومت کودتا رفته رفته اصلاح طلبان را آزاد می کند، طبرزدی بعنوان يک آدم سکولار همچنان در زندان اين حکومت است.
دوستان عزيزم، از اين ديدگاه که می نگريم می بينيم که حکومت اسلامی، در فاصلهء ده سالهء تير ۱۳۷۸ تا خرداد ۱۳۸۸ تنها توانسته است مطرح شدن علنی خواستاری انحلال حکومت مذهبی و برقراری حکومتی سکولار را به تعويق بياندازد و، در راه اين تعويق، جان بهترين فرزندان کشورمان را پر پر کرده است. اما خواست ملت ما، که برخواسته از تجربهء حکومت اسلامی است، در اين ده ساله تغييری نکرده است: ملت ايران خواستار برچيدن حکومت ايدئولوژيک ـ مذهبی فرقهء اماميه و برقراری حکومتی سکولار است.
بنظر من، اين آن صدائی است که بايد بوسيلهء هر بلندگوی دانشجوئی خارج کشور منعکس شود. شما صدای دانشجويان و جوانان دلزده و بيزار از حکومت مذهبی در همهء اشکال آن هستيد و من از اين بابت بسيار شادمانم و به شما تبريک می گويم که نخستين انجمن سکولارهای پشتيبان جنبش سبز ايران در شهر شما بوجود آمده و پيشآهنگ شبکهء جهانی سکولارهای سبز ايران شده است و رئيس آن نيز يکی از استادان دانشگاه خود شما، يعنی آقای دکتر فرخ زندی، است.
جوانان عزيز ايران که در اين غربت فراخ باليده ايد و دلتان همچنان برای آن وطن دور از دست می تپد!
با ايمان به پيروزی خرد بر خرافه و شعور بر بی دانشی، سنگرهای دانشجوئی خود را برای مقابله با صفوف کسانی مجهز کنيد که می خواهند به جنبش دانشجوئی، جنبش زنان، جنبش کارگران و جنبش روشنفکران ايران انگ مذهبی بزنند؛ و از ته دل آرزو کنيد که در اين افتخار بزرگ شريک باشيد که آنچه از گلوی شما بر می خيزد فرياد دانشجويان ستم کشيده و سکولار ميهن بزرگ ما باشد، صدای اکبر محمدی باشد که هنوز از قبرش هم می ترسند، و صدای ندا باشد، يغنی دختر جوان دانشجوی درس رها کرده ای که نه رأی داده بود و نه به خيابان آمده بود تا رأی اش را پس بگيرد.
هديهء شما به ايثارها و از جان گذشتگی های اين شيرزنان و مردان، فرياد خواستاری حکومتی سکولار برای کشورتان است. در اين زمينه کوتاهی نکنيد و به صفوف سکولارهای پشتيبان جنبش سبز ايران بپيونديد.
به يکايک شما درود می فرستم و از اينکه به سخنانم توجه کرديد تشکر می کنم.