سه شنبه 10 شهريور 1383

جنبش روشنفكری و روشنگری و مرگ صمد بهرنگی، مسعود نقره کار، ايران آينده

اين گونه می‌انديشيد: "مرگ خيلی آسان می‌تواند الان به سراغ من بيايد، اما من تا می‌توانم زندگی كنم نبايد به پيشواز مرگ بروم ، البته اگر يك وقتی ناچار با مرگ روبرو شوم - كه می‌شوم - مهم نيست . مهم اين است كه زندگی يا مرگ من چه اثری در زندگی ديگران داشته باشد ...(١)" و جايش خالی ست تا ببيند زندگی و مرگش چه اثری در زندگی ديگران داشته است. می‌گويند:" بعضی‌ها زنده و مرده شان بركت دارد " ، و صمد يكی از اين "بعضی‌ها"ست.
نويسنده ، پژوهشگر و كوشنده‌ی سياسی‌ای كه "حديث"اش كهنه شدنی نيست. "افسانه"ای كه به اعتبار زندگی‌ای پويا و نمونه‌وار "كاركرد خود را از دست نخواهد داد.(٢)". هم اينكه پس از گذشت ٣٥ سال از جان باختن دردناك‌اش ، هنوز از چهره‌های مطرح و محبوب عرصه‌ی فرهنگ و هنر، و فعاليت‌های اجتماعی و سياسی جامعه است ، خود حكايت كهنه ناشدنی‌ی اين حديث و ماندگاری كارآيی اين افسانه است. معلمی جوان ، آئينه‌ی بی‌غبار حقيقت نمائی و حقيقت‌جوئی می‌شود تا حكومت‌ها، و روشنفكران و روشنگران جامعه‌ی ما هر دم خود را در آن ببينند و غبار چهره‌ی خودرا بيابند و آن را بروبند. چنين آئينه‌ای زنگار كهنگی بردار نيست. چهره‌هائی كه چشم بر آن دوخته‌اند می‌بايد روفته و پاكيزه شوند. اين حديث و افسانه كهنه شدنی نيست چرا كه خالق آن اثبات‌گر اين واقعيت است كه مرگ به هر شكل‌اش نتوانسته ، و نخواهد توانست نقطه‌ی پايانی بر حيات فرهنگی ، سياسی و اخلاقی انسان‌هائی شود كه ؛ "زندگی‌شان شاهكارشان است."
آئينه‌ی بی‌غبار حقيقت‌نمائی و حقيقت‌جوئی و يكی از وجدان‌های بيدار نسل ما معلمی ساده بود، كه از ١٨ سالگی با صرف بهترين سال‌های عمرش در ميان مردم محروم جامعه ، فداكارانه ، صبورانه و شبانه روزی تلاش كرد تا در حد خود آگاهی‌ی فرهنگی ، علمی و سياسی آن‌ها را بالا ببرد. معلمی انسان دوست و صميمی كه فقط ٢٩ سال ، آری فقط ٢٩ بهار عمر كرد، و طی ١١سال كار بی‌وفقه دستاوردهائی ارزشمند در عرصه‌های فعاليت ادبی ، اجتماعی ، سياسی و اخلاقی برجای گذاشت ، معلمی نمونه‌ی رشگ‌برانگيز يگانگی گفتار و كردار، كه "چهره‌ی حيرت‌انگيز تعهد" بود، چهره‌ای كه:
مرده‌اش نيز از مردمش جدا نيست
و
جان می‌بخشد ما را صداقت او.(٣ )

*******
صمد بهرنگی (تيرماه ١٣١٨- شهريور ١٣٤٧) در حادثه‌ای جانكاه جان به آب‌های روان "ارس" سپرد. اين مرگ جانگداز و ناباورانه حكايت‌ها و درس‌ها بهمراه داشته است .
بخشی از جامعه روشنفكری و روشنگری ، به ويژه برخی از افراد موثر خانواده اهل قلم - از جمله جلال آل احمد- كه عزيزی را از دست داده بودند، با توجه به ويژگی‌های اعتقادی، شخصيتی و رفتاری صمد، مرگ اورا قتل سياسی اعلام كردند. و بر زمينه‌ی شرايط مساعد سياسی و اجتماعی آن هنگام ، كه ديكتاتور به زبان زندان ، شكنجه و كشتار با مخالفين سياسی‌اش سخن می‌گفت ، اين مرگ به عنوان قتل سياسی پذيرفته شد و صمد شهيد اهل قلم شد، و نماد دادخواهی قربانيان قلم شكنی‌های رژيم پهلوی. سازمان چريك‌های فدائی خلق ايران ، و همه‌ی جريان‌های سياسی مخالف رژيم سلطنتی ، نيز اورا شهيد خلق ناميدند، تا نام و ياد او پاسدار آرمان‌های شهدای خلق ، و خونبهای آرمان هزاران زندانی ، شكنجه شده و شهيد گمنام و بنام شود.
از همان هنگام تا سال ١٣٧٠ بسيارانی بر اين باور بودند كه رفيق و همراه صمد، حمزه فراهتی ، در اين "قتل سياسی" نقش ايفا كرده است .(٤)

*******
پس از گذشت ٢٣ سال از آن تاريخ ، به دنبال انتشار گفته‌های مادر و برادر صمد، كه برای چندمين بار مرگ صمد را "قتل سياسی" و يا مشكوك اعلام كردند و خواستار پيگيری قانونی اين پرونده شدند، حمزه فراهتی برآن شد تا حقيقت ماجرا را بازگويد و در سطحی گسترده چگونگی مرگ صمد را شرح دهد.(٥ )
اين اقدام - به هردليل و انگيزه‌ای كه صورت گرفته باشد- هشداری بود به جامعه روشنفكری و روشنگری ما، كه بيان حقيقت و حقيقت‌جوئی می‌بايد از اصلی ترين ويژگی‌هايش باشد. كتمان حقيقت ، شايعه پراكنی و كمك به شايعه سازی و شايعه پراكنی راه و رسم روشنفكری و روشنگری نيست ، حتی در شرايط روانی- سياسی و اخلاقی‌ای كه رژيم‌های خودكامه‌ای هم چون رژيم‌های شاه و شيخ پديد می‌آورند.
حمزه فراهتی اگر چه گامی ارزشمند در راستای حقيقت‌گوئی برداشته است اما در برخورد با نقش و شخصيت صمد راه و روشی ناروا و عصبی داشته است ، گوئی صمد عامل كتمان حقيقت و سختی‌هائی كه او متحمل شده ، هست. حمزه فراهتی می‌بايد برخورد خود و مجموعه‌ی روشنفكری و روشنگری دور و برخودش و بخشی از جنبش روشنفكری و روشنگری را به زير سئوال و نقد می‌كشيد، نه شخصيت ، نقش و عملكرد صمد را.
فراهتی می‌نويسد:"...(صمد) نمی‌توانست بيش از ١٠ ثانيه روی آب بماند، و زندگی خود و ديگران را بر باد داد."(٦ )
و انگاری "بهرنگی نويسنده و روشنفكر قربانی"، قربانی بزرگ يك حادثه دردناك ، كه مرده و نام‌اش ، بی‌آنكه آن صميمی و صادق خود بخواهد و بداند، پرچم مبارزه عليه قلم شكنی و استبداد شد، می‌بايد تاوان خطاهای سياسی حاكميت و جامعه روشنفكری و روشنگری را بپردازد، و برباد دهنده‌ی زندگی ديگران و گناهكار قلمداد می‌شود.
فراهتی درباره صمد می‌نويسد: "(صمد) يك انسان ممتاز، منطقی ، با صميميت و صداقت فراموش ناشدنی كه مقام ادبی و هنری او جای بس والائی داشت ،و شاخك‌های تيز و حساس‌اش غبطه برانگيز بود." اما مطرح شدن صمد را ناشی از شايعه‌ی قتل سياسی‌اش وانمود می‌كند، و می‌نويسد: "كتاب‌های صمد كه در حيات خود او فقط با تيراژ ٢٠٠٠ جلد چاپ می‌شد و بيش از نصف آن‌ها هم در قفسه‌های كتاب فروشی‌ها خاك می‌خورد، در اندك مدتی با تيراژهای زياد چاپ و كمياب شدند. اين كتاب‌ها بلعيده می‌شدند و ده تا ده تا قورت داده می‌شدند و...."(٧ )

*********
همزه فراهتی علت مرگ صمد را عدم آشنائی او به فن شنا و فقدان "ورزيدگی جسمی" و "چغری خاصی كه نياز آن زمان بود" اعلام می‌كند(٨ )و می‌نويسد:" كسی كه خدای علم و دانش بود، ولی يك پايش لنگ بود و يا ساده تر از آن موتورسواری بلد نبود، در سازمان‌های چريكی كه ديگر بوی آن به مشام می‌رسيد جائی نداشت ، و اگر جائی داشت عزت و حرمتی نداشت ، صمد به عينك ته استكانی خود هم شديدا" نياز داشت." و "نمی‌توانست بيشتر از١٠ ثانيه روی آب بماند."( ٩) و.... گويا" به طور ناگهانی در گردابی فرو می‌غلطد" و غرق می‌شود، "گردابهائی كه قرن‌هاست قربانی می‌گيرد حتی "كسانی را كه به شناگری و چالاكی شهره بودند."(١٠)
همزه فراهتی می‌نويسد: خبر اين فاجعه همان هنگام با اطرافيان در ميان گذاشته شد، "در عرض سه چهار ماه مسئله دهان به دهان از طريق نزديكان و دوستان مشترك من و صمد فراگير شد. هر كسی كه شعوری برای درك موقعيت داشت قانع شده بود كه مسئله چيست و علت سكوت كدام است. پس از چند سال كه سازمان فدائيان ديگر شكل گرفته بود صمد شهيد سازمان شده بود و اين درحالی بود كه من عضو نه چندان غير موثر اين سازمان بودم. ديگر مسئله از نظر من كاملا" منتفی شده بود. چون ديگر هزاران نفر بودند كه چه در زندان و چه در بيرون به چند و چون قضيه واقف بودند."(١١)، " .... ولی موضع بيرونی سازمان همان بود كه صمد شهيدشده ، به اين دلائل است كه من تا امروز با دست خودم در مورد صمد و حادثه ارس چيزی ننوشته‌ام ، جاهائيكه ضرورت داشت موضع سازمان را آگاهانه تبليغ كرده ام. اين يك مسئله اعتقادی بود."(١٢ )

*******
در برخورد با نامه‌ی "روشنگرانه"ی همزه فراهتی ، فرج سركوهی - سردبير مجله‌ی آدينه، سال ١٣٧٠- ضمن اين كه اين "نامه" را "يكی از اسناد دست اول مهم تاريخ معاصر" قلمداد می‌كند، و از صمد به عنوان "يكی از نويسندگان كودكان و نيز يكی از رهروان مبارزه‌ی مسلحانه عليه رژيم شاه ، يك قهرمان مقاومت ، معلمی انقلابی ، نمونه‌ی آرمانی و انگيزه‌ای برای مبارزه "(١٣) نام می‌برد، اما "حديث" اين "قهرمان مقاومت ، اين معلم انقلابی و نمونه‌ی آرمانی و انگيزه‌ای برای مبارزه " را كهنه شده می‌داند، و افسانه‌اش را فاقد كاركرد اعلام می‌كند.
برخوردهای همزه فراهتی ، فرج سركوهی و بهروز حقی اگر چه روشنگرانه و ارزشمنداند اما به گمان من همه جانبه و دقيق نيستند.
سركوهی "سكوت" فراهتی را سكوتی می‌داند كه او "به ناگزير در بند و تنگناهای ناانسانی" به آن تن داده است ، در حاليكه فراهتی از "هزاران نفری" سخن می‌گويد كه در عرض سه چهار ماه "به چند و چون قضيه واقف بودند."
اين نوع سكوت‌ها و شايعه پراكنی‌ها كه "فضيلت" و قابل توجيه می‌نمودند، لطمات جدی به جنبش روشنفكری و روشنگری كه بيان حقيقت در آن فضيلت است ، زده‌اند. شايعه‌پراكنی در رابطه با چگونگی مرگ صمد خطای بخشی از جامعه روشنفكری و روشنگری ، و بسياری از كوشندگان سياسی و فرهنگی ست نه خطای صمد. و سوی ديگر حاكميت اختناق را بايد ديد كه يكی از سر چشمه‌های جريان شايعه پراكنی در جامعه بوده و هست. با قبول اين واقعيت‌ها بايد سراغ صمد بهرنگی رفت. به زير سئوال بردن ارزش‌های اين قربانی بزرگ، نوعی ديگر از كتمان حقيقت است.
اين نيز واقعيتی ست كه شايعه مرگ صمد در مطرح شدن نام و آثارصمد در ميان بخشی از مردم موثر بود اما اگر همان هنگام نيز حقيقت ماجرا بيان می‌شد صمد جايگاه شايسته‌ی خودرا می‌داشت ، جايگاهی كه بيش از هر چيز زندگی و آثارش رقم زده‌اند.
زندگی و آثاری كه درخشان و غرورآفرين اينگونه است :
- فرزند خانواده‌ای كه "چون هزاران كودك ديگر با اولين قيافه‌ای كه آشنا گرديد فقر بود" كه توی اتاق محقرشان كنار پدر و مادرش چمباتمه زده بود" (١٤) كودكی كه به قول خودش مثل قارچ زاده نشده بود بی‌پدر و مادر" اما مثل قارچ نمو كرده بود، ولی "نه مثل قارچ از پا درآمد. هر جا نمی بود بخود كشيد، كسی نشد كه آبياری‌اش كند، نمو كرد مثل درخت سنجد، كج و معوج و قانع به آب كم" و شد معلم روستاهای آذربايجان ، و شد وجدان بيدار آنان كه قلم و قدم خودرا در راه روشنگری به كار می‌گيرند و رنج زندگی در ميان محرومان و مناطق محروم را به جان می‌خرند، و شد معلم صميمی بچه‌های روستاهای محروم كه كوله بارش كتاب بود. و هرآنجا كه امكان می‌يافت بساط درس و مدرسه‌اش را برپا می‌كرد، در طويله ، مزرعه ، خانه ، مسجد، ميدان ده و... همه جا نيز با روستائيان بود، در عروسی ، عزا، مجلس قرائت قران ، زمين بازی و... . معلمی كه می‌خواند، می‌نوشت و تلاش می‌كرد آنچه آموخته است به كودكان و نوجوانان بياموزاند. كتاب همه‌ی زندگی او بود: "در نامه‌هائی كه به دوستانش می‌نوشت ، يا به اهل قلم ، هميشه التماس می‌كرد كه چرا كتاب‌ها اين همه گران است ، و او خود هر چه داشت و نداشت كتاب می‌خريد، روزهای تعطيل با كيف پر كتاب توی دهات راه می‌افتاد، و به همه امانت می‌داد."(١٥ )
- صمد بهرنگی كوشنده‌ای سياسی عليه استبداد و ستمگری بود. معلمی با انديشه‌های ترقيخواهانه و آگاهگرانه ، وفادار به سوسياليسم. او جانبدارانه از حقوق محرومين جامعه دفاع می‌كرد، كه زندگی و آثارش تجلی اين ويژگی‌هاست. صمد در رابطه با بنيانگذاران يكی از مطرح ترين و فعال ترين سازمان‌های سياسی - نظامی‌ی مخالف رژيم ديكتاتوری شاه قرار داشت و در تبليغ آرمان‌ها و انديشگی سياسی و نظری و خواست‌های اين سازمان در حد توان و امكان خود فعال بود. او همراه با ساير اعضا و هواداران اين سازمان تلاش می‌كرد تا هسته‌های سازمانی را در آن سامان شكل دهد و قدم‌هائی در اين راه برداشت. او "آدمی از حيدر عمواغلو و فتحعلی آخوندزاده بود."(١٦ )
- مقولات علمی و تاريخی را نيز با زبانی ساده به كودكان و نوجوانان منتقل می‌كرد. در اين عرصه‌ها نيز مطالبی منتشر كرد، كه می‌توان به مقاله‌های "درباره تاريخ، شناخت جهان ، شعور، فكر و زبان ، ساختمان خورشيد، در مرز علوم قديمه و دانش نو و....."، "آذربايجان درجنبش مشروطه" اشاره كرد.
- صمد بهرنگی در زمينه‌ی آموزش و پرورش فكر می‌كرد و نظر داشت. او سيستم آموزش و پرورش را مورد تحليل و نقد قرار داده بود، به ويژه ناخوانائی‌ی محتويات كتاب‌های درسی و آموزشی را با واقعيت‌های زندگی بچه‌ها نادرست می‌دانست ، او گفته است: "از دانشسرا كه درآمدم و به روستا رفتم يكباره دريافتم كه تمام تعليمات مربيان دانشسرا كشك بوده و...."
در ميان آثار صمد در اين عرصه "كندوكاو در مسائل تربيتی ايران " جايگاه ويژه و ارزشمندی دارد. در اين كتاب صمد محتويات كتاب‌های درسی و سيستم آموزش و پرورش را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهد، به كار و زندگی معلمان روستاها و مسائل آنها می‌پردازد و تحليلی از وضع معلمان و كارمندان بدست می‌دهد و....
- جايگاه و ارزش كارهای صمد در عرصه‌ی ادبيات ، به ويژه ادبيات كودكان ، چنان است كه به تنهائی برای نو ماندن "حديث صمد بهرنگی" و كارآئی افسانه‌اش كفايت می‌كند. صمد "يكی از نويسندگان ادبيات كودك" نبود، او برجسته‌ترين و جسورترين نويسنده‌ی ادبيات كودك در جامعه‌ی ما بود ، و هست. هوشنگ گلشيری گفته است:"صمد بهرنگی درزمينه‌ی ديگری ، يعنی ادبيات كودكان آغاز كننده است .ماهی سياه كوچولو و اولدوز و كلاغ‌ها واقعا"درخشان بود".(١٧) گلشيری در رابطه با "جوانمرگی در نثر معاصرفارسی" به هنگام گفتن از "توقف در مرحله‌ی انقلاب مشروطه" می‌گويد"... در همين افت و خيزهاست كه جوانمرگی هم رخ می‌دهد، موارد مشابه هم پيدا می‌شود، ميرزاآقاخان كرمانی يا شيخ احمد روحی همان بهرنگی ست "(١٨ )

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

پيش از صمد، كارهائی در عرصه ادبيات كودك شده بود كه جدا از آثاری چون مرزبان نامه ، موش و گربه و...كه البته بيشتر برای بزرگسالان نوشته شده بود، به كارهای مفتاح الملك ، صبحی ، جبار عسگرزاده (باغچه‌بان)، علينقی وزيری ، مهدی آذر يزدی ، سری كتاب‌های طلائی‌ی انتشارات اميركبير، سری كتاب‌های انتشارات پديده ، شورای كتاب ، كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان و... می‌توان اشاره داشت ، اما نقش موثر و متحول صمد در داستان نويسی كودكان نقشی يگانه بوده است .
بهرنگی تجربه‌های زندگی‌اش مايه‌های داستان‌هايش بود. او ظلم ستيزی و مبارزه در راه آزادی و عدالت اجتماعی را دستمايه‌ی آثارش كرده بود. صمد به عنوان قصه نويسی كه پيكارگر اجتماعی و سياسی بود به سراغ كودكان محروم جامعه رفت. درك صمد از ادبيات كودك اين بود كه اين گرته ادبی می‌تواند پلی شود ميان دنيای رويائی كودكان و نوجوانان و مسائل واقعی زندگی ،و به كودكان و نوجوانان توان شناخت مسائل گوناگون اجتماعی را بدهد.
بهرنگی در بيش از ده اثر خود توان‌اش را نيز در داستان نويسی ، چه در ساخت و پرداخت داستان يا قصه ، چه در بكارگيری زبانی بديع با تعبيرات و تركيبات و تشبيهات زيبا، و با قدرت تخيلی شگفت‌انگيز نشان داده است. "ماهی سياه كوچولو" دنيای تخيل و تجسم دگرگونی خواهی ، شناخت ، دانش اندوزی و جسارت است. صمد "كارهايش را برای كودكان و نوجوانان نوشت اما تاثيرش بر داستان نويسی روستائی "(١٩) و داستان نويسی مشهود است .
- بهرنگی در عرصه نقد ادبی و اجتماعی و ترجمه نيزقلم زد. "آقای چوخ‌بختيار"، مقاله‌های "شعر و اجتماع "، "ادبيات كودكان"، " يادی از حيدر بابای شهريار" و... نمونه‌هائی از كارهای او هستند.


*******
و اين گونه است كه عليرغم نقش تخريبی و ارتجاعی جمهوری اسلامی ، و نيز افشای گسترده چگونگی‌ی مرگ جانگدازش ، هنوز تاثير زندگی صمد و ارزش كارهايش پا بر جاست. آری ، از صمد بهرنگی اگر سخن گفته می‌شود، به ويژه آنجا كه كارهايش به نقد كشيده می‌شود، اين واقعيت را نيز بايد در نظر داشت ، و از تكرار و تكرار و تكرار آن خسته نشد كه سخن از "غول تعهد"ی ست كه "زندگی‌اش شاهكارش بود"، از "چهره حيرت انگيز تعهد". تعهدی كه به حق می‌بايد با مصاف غول و هيولا توصيف شود، غول تعهد، هيولای تعهد!
"چرا كه هيچ چيز در هيچ زمانه‌ای همچون تعهد روشنفكران و هنرمندان جامعه خوف انگيز و آسايش بر هم زن و خانه خراب كن كژی‌ها و كاستی‌ها نيست. چرا كه تعهد اژدهائی ست كه گرانبهاترين گنج عالم را پاس می‌دارد، گنجی كه نامش آزادی و حق حيات ملت‌هاست. صمد سری از اين هيولا بود.
و كاش ....كاش اين هيولا از آن گونه سر، هزار می‌داشت ، هزاران می‌داشت "(٢٠ )


---------------------------------
زيرنويس:
* اين مقاله بازنويسی ،و همراه با كمی تغييرات در مقاله‌ی "چهره حيرت انگيز تعهد "است كه درسال ١٣٧١ نوشتم و در برخی نشريات خارج از كشور چاپ شد.
١- صمد بهرنگی ، ماهی سياه كوچولو
٢- فرج سركوهی در مقاله‌ی "در آينه‌ی كژديسه تاريخ" مندرج در آدينه شماره‌ی ٦٧ ، سال ١٣٧٠ حديث صمد بهرنگی را كهنه شده اعلام می‌كند، و می‌نويسد: "افسانه صمد اكنون و پس از سقوط شاه كاركردهای خودرا از دست داده است."
٣- عليرضا نابدل ، سروده‌ی "صمد در قلب من است"، ازدفترهای پويا، شماره‌ی ١
٤- بهروز حقی ،در مقاله‌ی "قطره درياست اگر با درياست"، مندرج در "اتحاد كار"، شماره ١٨، مهرماه ١٣٧٤، ضمن تائيد گفته‌های حمزه فراهتی ، چگونگی غرق شدن صمد بهرنگی را شرح می‌دهد و... اسد بهرنگی ، برادر صمد، در پاسخی به بهروزحقی مطلبی با عنوان "هياهوئی برای كم رنگ كردن مدارك ابهام مرگ صمدبهرنگی" كه در هفته نامه نيمروز (لندن)، شماره ٦٢٤ ، جمعه ٢١ بهمن ١٣٧٩ نيز درج شد، ضمن رد گفته‌های همزه فراهتی و بهروز حقی ، مرگ صمد بهرنگی را با ارائه دلائلی "مشكوك" اعلام ميكند.
٥- همزه فراهتی ،قصه‌ی راز كشنده‌ی ارس"، آدينه ، شماره ٦٧ ، سال ١٣٧٠
٦- همانجا
٧- همانجا
٨- همانجا
٩- همانجا
١٠- بهروزحقی ، منبع شماره ٤
١١- همزه فراهتی ،منبع شماره ٥
١٢- همانجا
١٣- فرج سركوهی ،منبع شماره ٢
١٤- علی اشرف درويشيان ، صمد جاودانه شد، سال ١٣٤٨
١٥- غلامحسين ساعدی ، آرش ،شماره‌ی ١٨، مقاله‌ی "گجه‌دور باخ، گجه دور"
١٦- محمود دولت آبادی ، سخنرانی درباره‌ی ادبيات معاصر ايران ، ١٤فروردين ماه ١٣٧١ ، اتريش - وين
١٧ - هوشنگ گلشيری ، جوانمرگی در نثر معاصر فارسی ، ده شب شعر انستيتو گوته ، سال ١٣٥٦
١٨- همانجا
١٩- حسن عابدينی ، صدسال داستان نويسی در ايران ، چاپ دوم ، سال ١٣٦٩
٢٠-احمد شاملو، از مجموعه مقالات "از مهتابی به كوچه"- سال ١٣٥٧ (چاپ اول مقاله ،سال ١٣٥١)

در همين زمينه:

دنبالک:
http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/11475

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'جنبش روشنفكری و روشنگری و مرگ صمد بهرنگی، مسعود نقره کار، ايران آينده' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016