شنبه 17 آذر 1386

سيمين بهبهانی بانوی صلح وغزل و پيشتاز جنبش زنان ايران، پرويز داورپناه

سيمين بهبهانی
بهبهانی يکی از معدود شاعران ايرانی ست که چهره‌ء‌ او سال ها است در تظاهرات و نشست‌های فعالان زن چهره‌ء ثابتی ا‌ست که کنار جوان‌های ايرانی از حقوق زنان دفاع می‌کند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

تقديم به فعالان جنبش زنان و کمپين يک ميليون امضا برای تغيير قوانين نابرابر


ای شاعر هميشه جوان، سيمين! / 
تو بوده‌ای، تو هستی، تو می‌مانی « پرتو نوری علا»
«من نه برانداز هستم، نه چريک، نه قصد تخريب دارم. آدمی هستم که حرفی را که به نظرم حق می‌آيد مطرح می‌کنم و هيچ پروايی از جمهوری اسلامی ندارم. حالا اگر می‌خواهند زبان مرا ببرند، بيايند ببرند. اگر می‌خواهند چشمم را کور کنند، بکنند. من اميدوارم که همه زندانيان سياسی و عقيدتی به زودی آزاد شوند، آسايش و آرامش به اين مملکت داده شود، مردم آرام باشند و فشارهای غير عاقلانه‌ی ديگر به اين مردم وارد نشود. اين مردم ديگر تاب ندارند.» سيمين بهبهانی

سيمين بهبهانی از چهره های ماندگار و شاعر ارزنده و صاحب سبک درعرصه غزل فارسی و همچنين از زنان پيشرو و سنت ستيز معاصر است که در زمينه حقوق بشر و حقوق زنان نيز فعاليت دارد و مورد احترام تمامی اهل قلم و دوستداران شعر و ادب فارسی، جوانان و فعالان سياسی ايران است.
شما لازم نيست شاعر يا دوستدار شعر باشيد تا سيمين بهبهانی را بشناسيد. بهبهانی يکی از معدود شاعران ايرانيست که چهره‌ء‌ او سالها است در تظاهرات و نشست‌های فعالان زن چهره‌ء ثابتی ا‌ست که کنار جوان‌های ايرانی از حقوق زنان دفاع می‌کند.
بهبهانی که برای چندمين ‏بار به آکادمی نوبل به عنوان کانديدای ادبيات معرفی شده است در اين خصوص می گويد‌‏:
در اينجا لازم می دانم که برای شما يک داستان تعريف کنم؛ وقتی که جوان بودم و می خواستم به دانشگاه راه پيدا کنم در کنکور هر دانشکده ‏ای قبول می شدم، ولی پی‌ آن را نمی گرفتم، در اين هنگام همسرم به من گفت‌‏: تو ليسانسيه نخواهی شد، بلکه تو دکترای کنکور دادن را خواهی گرفت. حالا هم منتظرم دکترای نوبل بگيرم !
سيمين بهبهانی، در گفت و گو با خبرنگار گروه فرهنگ و انديشه ايلنا و خبرنگار شرق می گويد :
من در ۲۸ تيرماه سال ۱۳۰۶ در محله همت آباد تهران در خانواده ای فرهنگی متولد شدم؛ پدرم، عباس خليلی، روزنامه نگار و نويسنده و مادرم، " فخری ارغون" بود که او نيز دستی بر آتش داشت؛ من نيز چون در چنين خانواده ای متولد شدم ، بسيار عجيب بود اگر شاعر نمی شدم. ‏از همان کودکی به شعر و ادبيات علاقمند بودم، اما اولين شعرم را در ۱۲ سالگی سرودم و زمانی که ۱۴ ساله بودم اين شعر، در روزنامه " نوبهار " که زير نظر " ملک الشعراء بهار " بود، منتشر شد که انتشار آن خود مهر تاييدی بر شعر من بود.
پدرم عباس خليلی مدير روزنامه اقدام بود و مولف بيش از ۵۰ اثر؛ تاريخ کوروش، ۱۴ جلد کامل ابن اثير، ترجمه کتاب پرتو اسلام و اولين کسی بود که نگارش رمان به سبک ادبيات غرب را در ايران آغاز کرد. مادرم پس از جدايی از پدر با مردی به نام عادل خلعتبری ازدواج کرد که او هم با ادبيات و روزنامه نگاری سر و کار داشت.
سال های آغازين زندگی سيمين بهبهانی خشت هايی چنان محکم دارد که سال های پرلرز بعدی را پشت سر گذاشته است.
« در مدرسه مامايی درس می خواندم ولی به دلايلی نيمه کاره رها شد. سال ها کار تدريس کردم. دبير فارسی بودم اما با مطالعاتی حقوق قضايی. برای شرکت در کنکور حقوق سه منبع درسی داشتيم: انشا، زبان انگليسی و ترجمه ای از يک متن عربی. موضوع انشا اين بود: چرا حقوق می خوانيد و من ابتدای نوشته ام را با شعری از ايرج ميرزا شروع کردم
قصه شنيدم که بوالعلاء به همه عمر لحم نخورد و ذوات لحم نيازرد / با اشاره دستور خادم او جوجه با به محضر او برد / خواجه چو آن طير کشته ديد برابر / اشک عسر زهر دو ديده بيفشرد / گفت به طير از چه شير شرزه نگشتی / تا نتواند کَسَت به خون کشد و خورد / مرگ برای ضعيف امری طبيعی است / هر قوی اول ضعيف گشت سپس مرد.
آن سال نفر هشتم کنکور حقوق قضايی شدم و اين رشته را تمام کردم. اما هرگز قضاوت نکردم تا بازنشسته شدم و به سراغ قضاوت نرفتم. می ترسيدم که حکمی به ناحق بدهم. اما از دانش حقوقی ام هميشه سپاسگزار بودم. به پشتوانه همين دانش حقوقی ام بسياری مطالب نوشته ام که مدال حقوق بشر را هم از همين پشتوانه دارم.»
بهبهانی ترانه هم سراييده است. « نزديک ۴۰۰ ترانه برای راديو ايران سروده ام که کار حرفه ای ام بوده است. برای زندگی ام بايد درآمدی می داشتم. بعد از فراغت از تدريس و ترانه سرايی يعنی بعد از بازنشستگی ام بود که تمرکزم را روی شعر گذاشتم. ولی الان هيچ کدام از آن ترانه ها را ندارم. موقع اسباب کشی به اين خانه دفترهايم را گم کردم و الان گاهی ترانه ای می شنوم و به ياد می آورم که آن را من گفته ام.»
« غزلی داشتم به نام «دلم گرفته، ای دوست». آقای ضرابيان گفت که روی اين شعر آهنگی گذاشته ام، که زيبا هم بود. يک روز هم همايون شجريان آمد و اجازه خواست که آن را بخواند. حرفی نداشتم. مثل پسرم بود اتفاقاً ترانه زيبايی هم شده است.»
دلم گرفته ، ای دوست ! هوای گريه با من ؛ / گر از قفس گريزم ، کجا روم ، کجا ، من ؟ /
کجا روم ؟ که راهی به گلشنی ندانم ، / که ديده برگشودم ، به کنج تنگنا ، من. /
نه بسته ام به کس دل ، نه بسته کس به من نيز، / چو تخته پاره بر موج ، رها ، رها ، رها ، من . /
ز من هر آنکه او دور، چودل به سينه نزديک، / به من هر آنکه نزديک ، ازو جدا، جدا ، من!/
نه چشم دل به سويی ، نه باده در سبويی / که تر کنم گلويی به ياد آشنا ، من . /
ز بودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد ؟ / که گو يدم به پاسخ ، که زنده ام چرا من ؟ /
ستاره ها نهفتم ، در آسمان ابری ــ / دلم گرفته ، ای دوست ! هوای گريه با من ...

هرگاه نامی از فروغ فرخزاد به ميان می آيد همه به از دست دادن خيلی زود او اشاره می کنند و سيمين هم؛ سال های بين ۳۴ تا ۴۰ را به ياد می آورد. با شاعرانی که همگی زن بودند و شعر می گفتند:
« سال های ۳۴ تا ۴۰ بود. چند شاعر بوديم که دور هم جمع می شديم، فروغ، لعبت والا، آذر خواجوی، منير طه و... جلسات هفتگی بود و يا ماهانه. گاهی عده ای روشنفکر در منزل فخری ناصری جمع می شدند و من و فروغ و بقيه نيز در اين جلسات که دوره ای بود شرکت می کرديم. احسان نراقی، بانو رخشا و فروز ياسايی هم در اين جلسات شرکت داشتند. فروغ در ابراز عقايدش خيلی تند بود. برخلاف جثه کوچکی که داشت در برخوردهايش خشن بود؛ به خصوص هنگام ابراز عقيده در مورد چيزی. در يکی از اين شب های شعر با خشونت او در مورد شعرم مواجه شدم. دلم شکست تصميم به قطع رابطه گرفتم و از تمام مجالسی که او در آن شرکت داشت کنار کشيدم. حدود ۵ سال بعد بود که آن فاجعه اتفاق افتاد.»
شعر فارسی راه طولانی را طی کرده است. خصوصاً شعر معاصر و هر کدام از شاعران نيز صاحب سبک بوده اند و بنام. اما سيمين بهبهانی در حال حاضر خيلی با اين رويه موافق نيست:
« شعر الان به کثرت گراييده است. تورم شعر و تورم شاعر. از هر کثرتی چيزهای زيادی به دست می آيد. هم چيزهای خوب و هم چيزهای بد. در اين ميان انتخاب هم مشکل تر می شود. الان نمی توان چند شاعر برجسته انتخاب کرد ولی خيلی ها هستند که خوب کار می کنند.»
« اصول و فنون شعر کلاسيک را می دانستم ـ هم از لابه لای کتاب های خانه مادری و پدری و هم از استعداد درونی ام. اما ۳۰ سال طول کشيد تا در شعر صاحب سبک شدم.»
شعری را که دوست دارد به انتخاب از ميان شعرهايش می پرسم. از ميان غزل ها و منظومه هايش اشاره ای می کند به شعری زيبا؛ « از جای برخيزم اگر/ پر سايه ام / بيد و بُنم/ برخاک بنشينم اگر/ فرش ظريفم/ چمنم / بر ريشه ام تيشه مزن / حيف است افتادن من / در خشکساران شما / سبزم. بلوطم. کهنم.
اين شعر را زمانی گفتم که آزارهای زيادی می ديدم و تحمل می کردم. حمله مطبوعات مختلف به من و شعرم. اما گذشت.»
شاعر مجموعه " خطی از سرعت و آتش " می گويد :‏ تحصيلاتم را پس از ازدواج در دانشکده حقوق ادامه دادم و سال ۱۳۴۱ در رشته حقوق قضايی مدرک گرفتم.
دو بار ازدواج کردم که حاصل آن ۳ فرزند؛ دو پسر و يک دختر است که هر يک در رشته تحصيلی و کاری خود موفق هستند .
سيمين بهبهانی با اشاره به انتشار اولين مجموعه شعرش به نام " سه تار شکسته " در سال ۱۳۳۰ ، می گويد :
اين مجموعه آميزه ای از شعر و نثر بود، پس از آن، سال ۱۳۳۴ "جای پا " را که بيشتر دو بيتی پيوسته نيمايی بود ، منتشر کردم ؛ سومين مجموعه شعرم نيز " چلچراغ" نام داشت که آميزه ای از غزل و دو بيتی بود و سال ۱۳۳۶ منتشر شد.
پس از آن ، سال ۱۳۴۱ مجموعه " پس از آن مرمر "،" رستاخير" را سال ۱۳۵۲ ،"خطی در سرعت و آتش " را سال ۱۳۶۰ ،"دشت ارژن" را سال ۱۳۶۲ ،"جای پای تا آزادی" را سال ۱۳۶۸، گزيده شعر را سال ۱۳۶۸ ،"يک دريچه آزادی" را سال ۱۳۷۴ ، "يکی مثلا اين بود" را سال ۱۳۷۹ و مجموعه آثار را سال ۱۳۸۲ منتشر کردم.
بهبهانی با اشاره به آثار منثور خود گفت‌ : در قالب نثر نيز آثاری چون " آن مرد، مرد همراهم" را سال ۱۳۷۰،" با قلب خود چه خريده ام" را سال ۱۳۷۵ ،" کليد و خنجر " را سال ۱۳۷۸ و " ياد بعضی نفرات " را سال ۱۳۷۸ منتشر کردم و در حال حاضر نيز آثاری در دست انتشار دارم.
از سال ۱۳۳۰ ، رسما به عنوان شاعر از من نام برده می شد و در ابتدا دوره شاعريم تحت تاثير شاعرانی چون "نيما" و "پروين اعتصامی" بودم.من در وزن و درونمايه و شگردهای ساختاری غزل ، تغيير ايجاد کردم و قالبی در غزل به وجود آوردم که پذيرای همه مسائل اعم از عشق ، داستان و مطالب اجتماعی، فولکلور ، گفت و گو و منولوگ است ؛ همچنين من در ۷۶ وزن شعر سرودم که بعضی از اين اوزان از ياد رفته بودند و بعضی از اين اوزان را هم خود کشف کردم.
شاعر مجموعه " سه تار شکسته" با اشاره به اين نکته که شعر من متاثر از مسائل اجتماعی و دنيای اطرافم است ، خاطرنشان کرد:اگر شاعری بخواهد مسائل اجتماعی ، فرهنگی و سياسی را به زور وارد شعرش کند ، اثری ساختگی بيش نخواهد بود و درحد شعار خواهد ماند.
سيمين بهبهانی در مصاحبه ديگری می گويد:
بعد از کودتای بيست و هشت مرداد مدتی سکوت مطلق حاکم شد و روزنامه و مجله‌ای به آن شکل منتشر نشد. اعدام چند دسته از نظاميان توده‌ای را شاهد بوديم که در دسته‌ی اول اعضای سازمان نظامی حزب توده، مرتضی کيوان، نويسنده و منتقد بزرگ ايران بود. متهمين ديگر نيز تا سال‌ها در زندان بودند و بعد آزاد شدند. بعد از چند سال تازه چند مجله مثل «سپيد و سياه» و «اميد ايران» و... در آمد.
سيمين بهبهانی می گويد :
خب، همه ما در انقلاب شرکت کرديم. ما فکر می‌کرديم که آزادی را به دست خواهيم آورد. در حالی که در طول اين بيست و هفت سال که از عمر جمهوری اسلامی می‌گذرد زندان‌های ما مملو از زندانيان سياسی و عقيدتی شده است. زندانيانی که خيلی از آن‌ها تنها به جرم اظهار عقيده به زندان افتاده‌اند. تعداد زيادی از زندانيان سياسی و عقيدتی ما در زندانهای جمهوری اسلامی از بين رفته‌اند و تعدادی از آن‌ها هم که باقی ماندند در خارج از زندان معدوم شدند. آن‌ها که در زندان‌ها اعدام شدند زيادند. از شاعر جانباخته‌ی عضو کانون نويسندگان ايران، زنده ياد سعيد سلطان پور يا سعيدی سيرجانی وديگران، و آن‌ها که در خارج از زندان به قتل رسيدند مانند فروهرها، پوينده و مختاری، مير علايی، تفضلی، زال زاده و... تازه ترين اين قربانيان اکبر محمدی است. پيش از او نيز يک عکاس، روزنامه نگار ايرانی مقيم کانادا، زهرا کاظمی که در زندان اوين به جرم عکس برداری از دانشجويان و خانواده زندانيان سياسی با شکنجه به آن شکل جان باخت. خب، اين‌ها همه خلاف اصول اوليه‌ی حقوق بشر است.

Behzan.jpgسيمين بهبهانی در روز هفدهم اسفند ۱۳۸۴ در تجمع آرام پارک دانشجو که مورد يورش ماًموران انتظامی واقع شد، مورد ضرب و شتم و کتک کاری و توهين و اهانت ماًموران واقع شد.
سيمين بهـبهانی در نامه ای در تاريخ پانزدهم خرداد ماه ۱۳۸۶ می نويسد:
« دو هفته پيش به مجمع مادران دعـوت شدم. انجمنی است از مادرانی که فـرزندانشان به علت داشتن عقايد سياسی اعـدام شده اند.
مادر انوشيروان لطفی اين مجمع را اداره می کند و هر چند ماه يک بار مادران اين قرباتيان را گرد هم می آورد و يادی و سخنی از اين ناکامان به ميان می آورد.
پيش از انقلاب هم از اين قربانيان داشتيم و بعد از انقلاب در دو مقطع شمار اين قربانيان به حدّ وحشت انگيزی رسيد:
يکی در ارديبهشت ۱۳۶۰ و ديگری در پائيز۱۳۶۷.
کمترين رقمی را که کارشناسان و آمارگران برآورد کرده اند قريب پنج هزار نفر است.
در دعوتی که داشتم شعری برای اين مادران خواندم که در بارهء انفجار يک بند از زندان اوين بود که زندانيان سياسی را در بر گرفته بود و همه سوختند و خاکستر شدند.
من آن شب از پنجرهء آپارتمان پسرم که در منطقهء نزديک به زندان اوين بود شاهد شعله های آتش که آسمان را می ليسيدند بودم. البته در اين لحظات نمی دانستم که آتشسوزی در کجا و چرا و چگونه است و بعد ها دانستم و شعری راکه برای شما می فرستم و البته در مجموعهء اشعارم چاپ نشده است، سرودم.
اين شعر را در جلسهء مادران خواندم که کاملا" مناسبت داشت.»
به بانوی پُرتوان و شکيبا، مادر لطفی
ای مادران...
آتش به زندان افتاد ــ / ای داد از آن شب، ای داد! / ابليس می زد فرياد:/ «های ای نرون، روحت شاد!» /
صد نارون، قيراندود، / از دود، پيچان ميشد، / صد بيد بُن، خون آلود، / از شعله ، رقصان، می زاد /
ديوانه آتش افروخت / وان خيل زندانی سوخت؛ / خاکستر از آنان کو / تا سوی ما آرد باد؟ / سنگی نه و گوری نه، /
اوراق مسطوری نه، / نام و نشان از آنان / ديگر که دارد در ياد؟ / نه، نه! که آنان پاکند، / روشنگر افلاکند: /
هر اختری از آنان / هر شب خبر خواهد داد. * * * سخت است، سخت، اما من / دانم که فردا دشمن /
پا تا به سر خواهد سوخت / در آتش اين بيداد./ * * * ای مادران! دستادست، / شورنده، صف بايد بست /
تا دل بترکد از ديو، / فرياد! باهم فرياد!... ( سيمين بهـبهانی، پاييز ۱۳۶۷ ).

سيمين بهبهانی در پيامی به سرکردگان و رادان! در تابستان امسال می گويد:
« نخستين روز مرداد فرا می رسد. پيام ارعاب و تعريض خشونت را دريافتيم. اين نخستين بار نيست که می بايست زير باران سرب و سنگ، تهمت و ننگ را تاب آريم و دل به صبوری بسپاريم.
سال هاست که دخترانمان را با جامه ی دريده و دست وپای مجروح ازتازيانه ، ازچنگ گزمگان بيرون کشيده ايم.
سال هاست که پسرانمان را با سرتراشيده و چهره ی نيلی ازضربت سيلی، از آستانه ی درخانه به آغوش کشيده ايم .
گناه دختران کاستن درازی دامان و خطای پسران آراستن کوتاهی زلف بوده است !
آيا برای درهم شکستن ما، بيست وهشت سال آزمون ناکام شما کافی نبوده است ؟
پيش ستم، پايدار ايستاده ايم و کينه به دل راه نداده ايم، زيرا که ما زاده ايم شمايان را .
و شما بر شاخه نشسته ايد و بر بن تبر می زنيد و اين بد، نه بر ما که بر نفس خود می کنيد!
آينده داور ماست.»

خبرنگار شهرزاد نيوز از بانوی شعر پارسی می پرسد :
بانو سيمين بهبهانی، شما را به حق بانوی غزل ايران می نامند. غزلهايی با موضوعهای گوناگون. از عشق گرفته تا مشکلات اجتماعی و فرهنگی. اما فکر نمی کنيد که به خاطر قالب غزل اشعارتان تا حدودی مورد بی مهری قرار گرفته باشيد، آن هم در دوره ای که بيشتر فرم دليل مدرن بودن يک اثر است تا محتوا؟
ــ اولا که خيلی متشکرم از کسانی که به من اين لقب را داده اند و من نميدانم که آيا اصلا شايستگی چنين لقبی را دارم يا نه و يا اصلا درست هست که چنين لقبی را به من بدهند يا نه. اما اين با خود مردم است و من از آنان سپاسگزارم. اما اينکه غزلهای من موضوعش متنوعه، واقعا همينطوره. من از خارج الهام می گيرم. يعنی آن احساس درونی من برانگيخته از حوادث خارجه. من در باطن و درون خودم هرچه دارم از خارج به من القا ميشه. خواه عشق، خواه مطالب اجتماعی و سياسی.
و اما بی مهری که فرموديد، من بی مهری حس نميکنم از مردم. آنهايی که شعر من را می خوانند بی توجه به اينکه نوعش چی هست، آيا کلاسيکه، آيا مدرنه، آيا متنوعه، آيا غيرمتنوعه. يا اينکه اجتماعی است يا درونی. من می بينم که مردم از هر کدام می خوانند، لطف می کنند و به من رضايت خودشان را اعلام می کنند. حال اگر کسانی که خودشان را متولی شعر فارسی ميدانند و ميان نو و کلاسيک ديواری می کشند و حدودی را معين می کنند، من نميدانم که تا چه اندازه کار آنها درسته. به جهتی که اصلا هر شاعری بايد سبک خاص خودش را داشته باشه. و اگر چند نفر مثل همديگر چيزی می نويسند تا اينکه يک مکتبی بوجود بياد، باز هم آنان بايد مشخصات خودشان را داشته باشند، وگرنه تقليد هيچ چيزی درست و اصيل نيست. هر کس بايد ضوابط کار خودش را داشته باشه. ضوابط کار خود من آنطور هست که نه به گذشتگان ديگر شبيه است و نه به مدرنيستهای اين زمان. يعنی کاری را که من می کنم، خاص خودم هست و خوشحالم که تا کنون اگر هم مورد پيروی قرار گرفته باز آنهايی موفق بوده اند که سبک خودشان را داشته اند.
وگرنه، اگر کسی بخواهد عين من کار بکنه، مطمئنم که نه از عهده برآيد و تازه از عهده بربيايد، چيز جالبی درنخواهد آمد، چون تقليد ميشه.
بنابراين از اينکه ديگران بخواهند انگی بزنند و بگويند اين مدرنه يا مدرن نيست. و يا چرا از ضوابط کلاسيک ايران بعضی جاها پيروی کرده، برای من هيچ اهميتی نداره. من همشه گفته ام که هنر اصلی اتکا به پشتوانه ی خودش داره. ما زبانمان ادبيات کلاسيک پشتوانه اش هست. و ما نميتوانيم آن را کنار بگذاريم. البته صرفا پيروی کردن از ادبيات کلاسيک کار درستی نيست، ولی ما نميتوانيم اين پشتوانه را ناديده بگيريم و بدون آن قدرتی برای ساختن مدرن نخواهيم داشت.

شعر "نغمه ی روسپی" در سال ۱۳۳۵ به چاپ رسيده است. شعری که به زيبايی حس ها و دردهای يک روسپی را به تصوير ميکشد. در آن زمان با چه واکنشهايی به اين شعر روبرو شديد؟
ــ من دو سه تا شعر از اين قبيل دارم که هميشه مايه ی الهام من همين بيچارگی اينگونه زنها بوده. که اينها واقعا من حس ميکنم که خودشان هيچ گناهی نداشتند. يا در سنين خيلی کوچک، يعنی در ابتدای خيلی جوانی دزديده شدند و فريب خوردند، به راههای بد افتاده اند و يا فقر موجب شده که اينها تنفروشی بکنند. يا اينکه فشارهای خانوادگی و اجتماعی آنها را به اين راه کشانده و دردمندترين اشخاص اينها هستند. برای اينکه هرکس ميتواند رنجی تحمل بکند، ولی ديگر فروختن تن و تحمل آنچه که ناخواسته هست، به خصوص در مسائل جنسی واقعا دردناکه. آن هم موقعی که پولی که از اين راه به دست مياد، يا صرف سير کردن شکم بشه و يا صرف اداره ی بچه ای، طفلی چيزی بشه. اين واقعا ديگر نهايت ظلم است به چنين زنانی. اينجور چيزهايی که از خارج من می بينم، البته نه به طور دقيق همانطور که هست، يک جوری روی اعصاب من تاثير ميگذاره. و اين تأثير را من خدا را شکر می کنم، گرچه بسياری از اوقات بغض در گلو هستم، و بسياری از اوقات رنج می کشم، اندوهناک می شوم، زندگی را به صورتی که دلم ميخواد نميتونم بگذرونم، ولی باز هم شکر می کنم که ميتونم به صورت يک عکس العمل زيبايی که شعر باشه، بيرون بريزم. اميدوارم که جامعه ی من، دنيای من و خدای من راضی باشه... من هيچوقت خودسانسوری در هيچ کار نکردم. اگر سانسور شده يا چاپ نشده به نظر من محيط بوده که اجازه نداره. من هميشه خودم را در کمال صداقت بيرون ريختم و هيچوقت هم آن بی پرواييهايی که جامعه را زخمدار کند، نداشتم.»
سيمين بهبهانی می گويد:
« در سالهای اول انقلاب در روزنامه ها خواندم که زنی را برای سنگسار بردند. چون زن زير فشار سنگ نمرده بود و جانسختی کرده بود، پاسداری رفت و يک تکه سيمان آورد و زد تو سرش و کشتش.اين را هم توضيح بدهم که اين شعر جنبه طنز نيز دارد:
نوبت اقرار زن تا چار شد / حکم دين از رجم او ناچار شد / اين گره را دست حاکم بازکرد / راز پنهان فاش در بازار شد / مؤمنان را شرع انور زد صلا / سينه‌هاشان مشرق‌الانوار شد / اين يکی بر بام شد آن بر درخت /
سنگ و نيرو محض دين ايثار شد / کم کمک در دست‌ها نيرو نماند / شوق اندک خستگی بسيار شد /
زن هنوزش نيمه جانی مانده بود / پاسدارش هفت جان شد هارشد / تخته سيمانی فراز آورد و سخت /
بر سرش کوبيد و ختم کار شد / گفتم از امداد غيبی دان که دين / با زمان هم‌‌رنگ و هم‌‌رفتار شد /
عصر سيمان است و عصرسنگ نيست. ( سيمين بهبهانی، ۶۵)
من در شعر هشتاد سالگی و عشق نشون دادم که آدم هشتاد ساله هم ميتونه عاشق باشه. ولی خوب آنجا آن موقع چنين احساسی داشتم. و اما در کشور ما، اصولا اگر آدم در سن هيجده ساله هم باشه در سن چهارده ساله هم باشه با مشکلاتی که مردم ما دارند هنگاميکه ياد خودش ميفته و يا ياد احساسات تنانه ی خودش ميفته، از خودش شرمنده ميشه که بابا من فکر تنم هستم، ديگری فکر نان بچه اش هست و يا فکر پسر اعدامی يا زندانيشه. اينجور چيزها که هست، حق اين هست که آدم از خودش يک مقداری کم بگذاره و بيشتر به ديگران بپردازه. اين گناه من نيست، گناه هيچ شاعر ديگری هم نيست و هيچ زن ديگری هم نيست. بخصوص که زنها احساسشون قويتر از مردان هست و احساس مسئوليتشان هم بيشتر هست. چراکه سازندهی جامعه و سازندهی بچه ها و کسانی هستند که بايستی در آينده جامعه را اداره کنند. بنابراين زن حقش هم هست که بيشتر از مرد هم در فکر آينده باشد.»
سيمين بهبهانی، از اولين حاميان کمپين يک ميليون امضاء می باشد، وی به عنوان يک شاعر متعهد به فعالان کمپين می گويد :
«به ‎نظر من اين کمپين به اصطلاح يک "اتمام حجت " است که شما با دليل و مدرک به جامعه نشان می‎دهيد که فراخوان شما و کاری که انجام می‎دهيد مورد توجه همه هموطنان شماست که از افراد فرهيخته، دانشگاهی، اهل قلم، فعال اجتماعی، کارمند، دانشجو، زن خانه‎دار شهری و روستايی و... به آن ملحق شده‎اند. در واقع آوردن يک حجت است که ديگر هيچ‎کس به شما انگ خشونت نزند و حق‎خواهی و تلاش برای عدالت و برابری زنان حق‎طلب را دال بر ايجاد خشونت و بلوا ندانند. چون فضای اين کمپين و اين حرکتی که آغاز شده فضايی متفاوت است که صدالبته به دنبال حرکت‎های حق‎طلبانه قبلی بوده و هدفش رسيدن به برابری حقوقی و رفع تبعيض است اما فضای آن با حضور وسيع همه مردم و جمع آوری امضای يکايک آنها فضای متفاوت به وجود می‎آورد که بافضايی که در ميدان هفت تير ايجادشد وخشونت هايی که بر شما رواشد فرق دارد يعنی ديگر کسی نمی تواند به شما انگ بزند.»
«من در اکثر تجمع های شما بوده ام و شاهد بوده ام که زنان در نهايت آرامش اجتماع کردندوحتی کوچکترين توهينی به کسی نکردند فقط خواست هايشان را با ادب ونزاکت و در قالب جملات و شعارهای صلح‎آميز و زيبا بيان کرده اند و بيانيه خودشان را خوانده اند. اما باآنها درنهايت خشونت و بی ادبی و الفاظ رکيک برخورد شده و مايه شرمندگی همه مردهايی است که ساکت می نشينند و درمقابل اين کسانی که به مادران ، خواهران و دختران آنها اهانت می کنند سکوت کرده اند. اما اين زنان نه تنها سکوت نکرده اند بلکه برای رسيدن به خواست های حقوقی و انسانی خودشان به هرشکلی که توانسته اند از طريق فعاليت های مختلف و تظاهرات پی در پی و آرام، تلاش کرده اند. تا حالا که به اين نتيجه رسيدند که اين کمپين را راه بياندازند.... و اما چرا به ماها انگ خشونت می‎زنند، والله چه بگويم، به قول شاعر:
تا نشان سم اسبت گم کنند / ترکمانا نعل را وارونه زن»
«در واقع آن‎هايی که به شما خشونت روا داشته‎اند برای توجيه حرکت خود چاره‎ای نداشتند جز آن‎که بگويند شما موجب خشونت بوديد.
انواع و اقسام فعاليت‎ها برای يک هدف وجود دارد و هدف همه‎ی اين فعاليت‎ها يکی است و آن هم رسيدن به حق انسانی است. ما برای رسيدن به حق‎مان اقدامات مختلفی می کنيم اما اين حرکت همانطور که گفتم تظاهری است که بدانند شما تنها نيستيد و مردم بسياری از سراسر ايران با شما هم عقيده هستند و از شما و هدف‎های انسانی‎تان، حمايت می کنند.»
سيمين بهبهانی، پس از انقلاب بتدريج شعرش را به رسانه اعتراض و ثبت بی عدالتی ها تبديل کرد.
در شعر « به امضای دل » می گويد:
ای ديار روشنم، شد تيره چون شب روزگارت / کوچراغی جزتنم کاتش زنم در شام تارت / ماه کو،خورشيد کو؟ ناهيد چنگی نيست پيدا! / چشم روشن کوکه فانوسش کنم در رهگذارت؟ ! / آبرويت را چه پيش آمد که اين بی آبرويان / می گشايند آب در گنجينه های افتخارت؟ / شيرزن شيرش حرام کام نامردان کودن /کز بلاشان نيست ايمن گور مردان ديارت / می فروشند آنچه داری: کوه ساکن،رود جاری / می ربايند آهوان خانگی را از کنارت / گنج های سر به مهرت رهزنان را شد غنيمت / درج عصمت مانده بی دردانگان ماهوارت / شب که بر بالين نهم سر، آتش انگيزم ز بستر/ با گداز سوز وساز مادران داغدارت / در غم ياران بندی، آهوی سر در کمندم / بند بگشا- ای خد!- تاشکر بگذارد شکارت / مدعی را گو چه سازی مُهر از گل درنمازت / سجده بر مسکوک زر پرسودتر آيد به کارت ! / اين زن – ای من- برکمر دستی بزن، برخيز ازجا: / جان به کف داری همين بس بهره از دار وندارت /صحبت از پژمردن يک برگ نيست / فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نيست / فرض کن يک شاخه گل در جهان هرگز نرست / فرض کن جنگل بيابان بود از روز نخست / در کويری سوت و کور / در ميان مردمی با اين مصيبت ها صبور / صحبت از مرگ محبت ، مرگ عشق / گفتگو از مرگ انسانيت است.
شعر بهبهانی در بسياری از کشورهای همسايه شناخته شده است واو از هند و پاکستان و افغانستان نامه می گيرد و همين اواخر شاعری از تاجيکستان به ديدار او آمده است.
بانوی غزل ايران زنده است. پيش از اين در برخی محافل و برخی از سايت‌های اينترنتی شايعاتی مبنی بر فوت سيمين بهبهانی منتشر شده بود.اين خبر کذب محض بوده وبانوی غزل ايران در سلامت کامل به سر می‌برد.
سيمين بهبهانی در يک گفت و گوی کوتاه ضمن ابراز بی‌اطلاعی از منبع انتشار اين شايعات گفت:
«من بيرون از خانه بودم. وقتی برگشتم ديدم در منزل ما عده‌ای اجتماع کرده‌اند و خانواده فوق‌العاده مشوش و ناراحت هستند. از صبح امروز(۱۳ آذرماه ۱۳۸۶) تا به حال نيز تماس‌های مکرری از دوستان داشتم که ضمن ابراز نگرانی جويای حال من بودند»
«انتشار اين شايعات چه فايده دارد؟ با حلوا حلوا کردن که دهان شيرين نمی‌شود. من زنده هستم و مرگ هم حق است و پيوستن به حق.»
بهبهانی تاکيد کرد: «بارها گفته‌ام وباردگر می‌گويم که من بعد از مرگم هم در خدمت مردم خواهم بود و مرگ
نمی‌تواند مرا از مردمی که به آنها عشق می‌ورزم جدا کند.»
«به نظرم می‌رسد که با پخش اين شايعات آرام آرام دارند مردم را آماده می‌کنند برای روز مبادا!»
آيا بانوی صلح و غزل ايران و پيشتاز جنبش زنان در سال ۲۰۰۸ برنده جايزه صلح و ادبيات نوبل خواهد شد؟
آيا آرزوی طرفداران صلح و کارگران و دانشجويان و جوانان و فعالان جنبش زنان و دوستداران شعر و ادب پارسی برآورده خواهد شد؟
ملت بزرگ ايران از سيمين بهبهانی و هدفهای انسانی ودفاع از برابری حقوق زنان و صلح خواهی او حمايت می نمايد.
سيمين بهبهانی در روز ۲۸ آبان ماه ۱۳۸۶ در فراخوان تشکيل شورای صلح در تهران گفته است:
«حال در هنگام ۸۱ سالگی به خود می گويم ، آيا بازهم می خواهيم نشان خاکستر شدن جوانان و شهيدان خود را در
يک دکمه ذوب شده بجوئيم. آيا می خواهيم بر سر مزار فرزندان خود بگرييم .آيا می خواهيم آنچه را که داريم با
خاک يکسان کنيم .آيا عقل اجازه می دهد که اين کار را انجام دهيم».
سيمين بهبهانی گفته است:
«جنگ افروزان بزرگ ‌ترين گناه را مرتکب می‌شوند»
«می‌خواهيم سپيد باشند، می خواهند که نباشند،
می‌خواهند که سياه باشند، می‌کوشيم که نخواهند، چه چيز را افق را ...»

دکتر پرويز داورپناه ، ۱۶ آذرماه ۱۳۸۶

دنبالک:
http://news.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/35155

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'سيمين بهبهانی بانوی صلح وغزل و پيشتاز جنبش زنان ايران، پرويز داورپناه' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016