جمعه 15 آبان 1383

دیالکتیک امتناع، بهرام خرمی

امتناع مهندس موسوی از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری نقطه عطف مهمی در تاریخ تصورات سیاسی در کشور ما محسوب می گردد که تصور می شود چندان مورد مداقه قرار نگرفته است . این امتناع نشانه رویگردانی بخش پرشورو با حسن نیتی از روشنفکران ما از قدرت سیاسی است . روشنفکرانی که با هر ایده خاص نهایتا تغییر جهان را هدف گرفتند نه تفسیر ان را و هم از این رو چپ نامیده شدند . ان زمان که چپ بودن چنین تعریفی به خود گرفت نقش قدرت سیاسی در تغییر جهان هنوز روشن نبود . و اگر مارکس از کمون پاریس و کسب قدرت سیاسی توسط پرولتاریا صحبت می کند(ان هم تنها در یک زیر نویس ) فی الواقع بیش از انکه بخواهد دستور العملی صادر کند دارد ان چه را که رخ داده توصیف می کند . باید گفت اگر تغییر جهان پس از ویراانی ان مستلزم نقشه ای باشد نوابغ علمی اواخر قرن نوزدهم فقط یک نکته کوچک! را فراموش کردند و ان هم همین نقشه بود . بنابراین مارکس هم بیش از انکه به تغییر همت کند به تفسیر کوشید . حتی اگرمارکس می توانست از اشوبی که تفسیر او از جهان بپا خواهد کرد پیشاپیش اگاهی یابد و لزوم نقشه راه را احساس نماید باز هم جرئت نمی کرد نقش قدرت سیاسی را انگونه که بعدها در اثار لنین و در کشوری به پهنای روسیه نمود پیدا کرد درنظر اورد . اولا سنت چپ تا پیش از او به گونه ای بود که قدرت سیاسی را چون هیوالایی در نظر می اورد و هدف سوسیالیست هایی که مارکس خیالی می نامید اساسا امحائ قدرت سیاسی بود نه قدرت سیاسی یک طبقه خاص . بیهوده نیست که در مارکسیسم نوع لنینی انارشی چیزی در ردیف ناسزا و باکونین خود ابلیس محسوب می گردد . و مارکسیست ها ی هزاره سوم هم جنبش های فکری پست مدرن را نه چیری بیش از انارشیسم مدرن می خوانند . ثانیا اساس اموزه های مارکس را در ان زمان دیالکتیک تاریخی تشکیل می داد که براین اساس تحولات تاریخی مستقل از خواست این یا ان گروه می باشند . این تناقض اساسی در مارکسیسم تناقض تفسیر و تغییر تا سال ها بعد نیز ادامه یافت . وقتی که لنین در اشتیاق سوزان استفاده از قدرت سیاسی برای پیمودن ارادی پلکان دیالکتیک تاریخی می سوخت همان پلکانی که چونان دیالکتیک ایده الیستی هگل اساطیری و چونان تنازع بقا داروین مستقل از خواست افراد بود بسیاری از مارکسیست های اصیل مثل پلخانوف پدر مارکسیسم روسیه انگشت به دهان مانده فاجعه بزرگی را که در پیش بود به چشم دل می دیدند و گورکی که هنوز روح خود- میراث پرشکوه ادبیات روسیه- را به کابین رهبر پرولتاریا –استالین –نفروخته بود و هنوز دل در گرو منشویک های اندکی عاقل تر داشت انقلاب اکتبر را نکوهش کرد و رزا لوگزامبورگ این پرنسس اجساساتی حزب سوسیال دموکرات المان بر باد رفتن انچه را که تا ان روز علمی نامیده میشد اه می کشید . کوتاه سخن اینکه قبضه قدرت در دست گروهی روشنفکر و هدایت جامعه به سوی عدالت یا سوسیالیسم در خود ایین مارکسیسم نیز بدعتی بود و در سایر ایین های انقلابی سنتی تر چیزی در حد کفر و زندقه .اما لنین تجدیدنظر طلبی بسیار وقیح و برون فکن بود قبل از انکه متهم به ارتداد گردد خود پیرو صالح مارکس کائوتسکی را مرتد خواند .اگر چپ بودن در قرن نوزدهم معنایش اعتقاد به تغییر چهان به سوی عدالت بود و مارکس حدود این تغییر را وابسته به شرایط مادی یا زیر بنا میکرد و کمونیست صادق را کسی میدانست که ساعت خود را با ساعت دیالکتیک تاریخی تنظییم میکند و فقط پیش اهنگ طبقه کارگریست که اینده از اوست نه رقم زننده اینده .در قرن بیستم بخصوص پس از اکتبر 1917 چپ کسی است که نه تنها معتقد به عدالت و سوسیالیسم است و می خواهد به شیوه ای علمی جهان راتغغیر دهد نه تفسیر بلکه این تغییر را هم همین الان می خواهد و می خواهد با تصرف قدرت سیاسی جامعه را با استفاده از این تسمه و نقاله از مراحلی که مارکسیسم براساس اعتقاد به ان ها استقرار یافت عبور دهد و بخش مهم این تلقی جدید هم که گویا ادامه راستین مارکسییسم است مرهون سیاست لنینی است .ووقتی کمونیسم سربازخانه ای لنین و استالین در سال های اول به پیشرفت هایی دست یافت- که به بهای ویرانی بخش مهمی از فرهنگ غنی روسیه به دست امد- گوئی نه تنها انان که رویداد را فاجعه می دانستند بلکه بخش مهمی از روشنفکران صاحب نام نظیر رومن رولان نیز مبهوت شدند و سپس زبان به تحسین گشودند که گویا یک کشور روستایی با همت لنین و استالین یک باره به اخرین پله تکامل دویده و خود کمونیسم بر قرار شده است . دست کم اردوگاهی پدید امده که علی رغم بسیاری مشکلات در برابر سرمایه جهانی حامی نیروی کار است . سیلی های استالین چهره روسیه را که از درون می پوسید و فرو میریخت برای سالها همچنان به ظاهر سرخ نگه میداشت . حالا دیگر اکادمیسین های محترم به فرمان حزب دستیابی به قدرت سیاسی را برای سایر کشورها بخصوص کشور های جهان سوم نیز توصیه می کردند . یک نیروی شورشی حتی غیر سوسیالیست و غیر عدالت خواه نظیر صدام حسین هم میتواند قدرت سیاسی را به دست بگبرد و با کمک حزب برادر کشور را به سوی عدالت و سوسیالیسم رهبری کند ان هم از راهی که سوسیالیسم نیست و سرمایه داری هم نیست و فقط راهی به سوی رشد است رشدی که به وضوح از تعابیر طبقاتی مارکسیستی پا را فراتر می گذارد . وقتی کم کم داشت تشت استالینیسم با برگزاری دادگاه های استالینی با ترور تروتسکی با اعدام بوخارین نازنین و با قحطی عمدی اوکراین از بام فرو می افتاد و جهان تردید می کرد در امکان برقرای سوسیالیسم به واسطه یک حزب دولتی ." چه" و" فیدل" از کوهستان های سیرا مادره سرازیر شدند شهر ر ا تصرف کردند باتیستا را سرنگون و حکومت حزبی خود را مستقر کردند . باز لنینیسم جانی تازه گرفت و نشد که حتی برای لحظه ای در لزوم تصرف قدرت سیاسی توسط نیروهای چپ تردیدی حاصل شود. و از این شور وشوق چریکی ده پانزده سالی بیشتر نگذشته بود که انقلاب ایران پیروز شد . در بهمن 57 کلیه گروه هایی که در انقلاب شرکت داشتند قطع نظر از تفاوت های بسیار شدیدی که تصور می کردند بایکدیگر دارند در دو نکته اشتراک داشتند اول اینکه هیچ کدام نسبت هایی را که گروه رقیب به ان ها می داد نداشتند و دوم اینکه همه در نوعی سیاست لنینی اشتیاق به قدرت سیاسی اشتراک داشتند . همه ان ها هدف از تشکیل خود را نهایتا کسب قدرت سیاسی می دانستند و بلافاصله پس از انقلاب 57 همه ان ها در برج عاج خود لنین های کوچکی بودند که داشتند دوران فوریه تا اکتبر را می گذراندند همه معتقد به هژمونی طبقه کارگر یا طبقه مستظعف بودند و این را هم اشکارا اعلام می کردند . حق و حقیقت وشایستگی رهبری هم از ان همان چند نفری بود که از اخرین انشعاب هم عقیده بیرون امده بودند و از انچا که قرار بود مثل لنین قدرت را به دست بگیرند خود طبقه کارگر و نزدیک ترین دوست انشعابی متعلق به خرده بورزوازی بود . اینکه چه تعداد با هم هم عقیده هستند اصلا مهم نیست . گویا همه واقفند که "انقلاب کبیر اکتبر " را اقلیت ناچیز اما متشکل بلشویک ها به ثمر رساندند نه طبقه کارگر روسیه !. تلاش برای کسب قدرت سیاسی حتی بدون وجود دموکراسی بدون وچودسازمان متشکل سیاسی بدون اختیارات لازمه و حتی بدون امادگی قبلی میراث شوم جنبش چپ جهانی برای انقلاب دستپاچه ایران است . که در سال 57 به صورت اصلی بدیهی حتی مورد بحث هم قرار نمی گرفت . ایا بدون تجربه "چه" و "لنین " چنین تصوری امکان پذیر بود ؟ در دنیای دموکراسی تلاش برای کسب قدرت سیاسی به معنای امادگی لازم برای کسب قدرت سیاسی نیز هست . درواقع کسب قدرت سیاسی در شرایط ناپختگی می تواند به معنای نابودی یک سازمان سیاسی یا یک فکر یا نظریه سیاسی باشد .ازادی هند در نیمه شب در زمانی که هیچ انسجام سیاسی در میان هندیان پدید نیاوده بود را برخی اخرین توطئه انگلیس در هند می دانند . حال توطئه بود یا نوعی درماندگی این ازادی نیمه شب جنگ داخلی خونینی بر جاگذاشت که با تدبیری دیگر از جانب انگلیس قابل اجتناب بود . دکتر مصدق نیز متوجه این معنا بود و کاهش اخیارات او را به استعفا واداشت که داستان سی تیر پدید امد .


تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

امتناع مهندس موسوی از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری نشانه تغییری است که در نگرش به قدرت سیاسی از سوی بخش با حسن نیت تر انقلاب 57 پدید امده یعنی نسلی از ایرانیان که به جد خواهان تغییر جامعه خود بودند اکنون به درک عمیق تری ار این تغییر و پیچیدگی ابعاد ان دست یافته اند . پیش از این نیز جلوه هایی از این درک عمیق تر در نظریات عباس عبدی نمود پیدا کرد که خروج از حاکمیت نام گرفت و دیوار های تنگ زندان را برای او به ارمغان اورد . انقلابیون سابق اکنون درک میکنند که به دست گرفتن قدرت توسط گروهی که بیشترین حسن نیت را دارند اگر سازماندهی سیاسی ملی درستی وجود نداشته باشد فقط باعث متلاشی شدن تمام ارمان هایی میشود که ان گروه را گرد هم اورده بود اولا قدرت ماهیت افراد را دیگرگون میکند ثانیا قدرت الزاماتی دارد که به هیچ رو پسندیده نیست باید خارج از ان بود و ان را نقد کرد ودر یک کلام در شرایط غیر دموکراتیک نیروی سیاسی صادق ابتدا باید برای دموکراسی مبارزه کند و بعد برای کسب قدرت سیاسی و اگر چنین نکند اولین قربانی خود ان ها خواهند بود . دموکراسی تنها بهترین روش برای کسب قدرت سیاسی نیست بلکه تنها راه رسیدن به پختگی لازم برای کسب قدرت سیاسی می باشد .

ایا باید این راه تجربه میشد یعنی تجربه جهانی و دانش تصورات سیاسی قابل استفاده نبود ؟ ایا نمیشد همین برخورد بیست و چند سال پیش تر ارائه میشد ؟ بنده جوابی ندارم شاید تمدن بزرگ ایرانی نیاز داشت خود هوای دموکراسی را کشف کند و شاید این اکتشاف پایدار تر با شد .گوئی ملت ایران یا بخش های مهمی از ان باید با گوشت و پوست خود درک می کرد که قوانین تکامل اجتماعی که شکل ابتدایی و قرن نوزدهمی ان را مارکس بیان کرد خدشه ناپذیرند و تغییرات یکشبه و تسخیر دیوار های گوناگون تنها اتش بازی پنبه هستند راه سعادت و عدالت از مسیری ناهموار و پیچیده عبور می کند که هیچ حال را فدای اینده ان نمی توان کرد شاید راه نقاشی و تصویر گری از یک گل به مقصد واقعی نزدیک تر باشد تا تسخیر یک سفارت !

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/14030

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'دیالکتیک امتناع، بهرام خرمی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016