دوشنبه 18 آبان 1383

ميراث لنين، مناسبت هشتادوهفتمين سالگرد انقلاب ۱۹۱۷ روسيه، اسلاووی ژيژک، ترجمه: امير احمدی آريان، شرق

يک سال پس از انقلاب بلشويکی ۱۹۱۷ روسيه، تقويم اين کشور از تقديم قيصری به تقويم گريگوريايی (غربی) تغيير يافت. اختلاف اين دو تقويم سيزده روز است. بنابراين سالگرد انقلاب اکتبر (۲۴ و ۲۵ ام ميلادی) با ششم و هفتم ماه نوامبر مصادف است. يعنی دو روز پيش. انقلاب روسيه يکی از مهم ترين و تاثير گذارترين حوادث قرن بيستم بود که الهام بخش بسياری از جنبش های کارگری- انقلابی جهان گشت. اين انقلاب که با نام ولاديمير لنين گره خورده است متاثر از آموزه های مارکسيستی تحقق يافت. ديکتاتوری پرولتاريا و به در آوردن ابزار توليد از چنگ بورژوازی. اما روسيه بورژوازی نداشت. تا پيش از فوريه ۱۹۱۷ اشرافيت تزاريسم بر آن حاکم بود. پيشتر در ۱۹۰۵ انقلابی رخ داده بود که به تشکيل مجلس (دومای روسيه) منجر شد و نوعی سلطنت مشروطه را تشکيل داد. دوما يک سال بعد ملغی گشت. مبارزات بعدی که از ۱۹۱۲ از سر گرفته شد به فوريه ۱۹۱۷ و لغو سلطنت و استعفای تزار نيکلای دوم انجاميد. پس از آن دولت موقت تشکيل شد که اعضای آن اکثراً از نمايندگان دوما بودند. فاصله ميان فوريه ۱۹۱۷ تا اکتبر ۱۹۱۷ دوره کشمکش دولت موقت و شورا هايی بود که جذب بلشويک ها (که در ۱۹۰۵ از منشويک ها جدا شده بودند) بر آن تسلط يافتند. اين ستيز به نفع بلشويک ها تمام شد. آنها در ۲۴ اکتبر ۱۹۱۷ به کاخ زمستانی، مقر دولت موقت حمله بردند و قدرت را به دست گرفتند. واقعه حمله به کاخ زمستانی همان قدر نماد انقلاب (يا به واقع کودتای) اکتبر است که واقعه فتح زندان باستيل نماد انقلاب کبير فرانسه.
احيای لنين به تازگی در ميان فيلسوفانی که به جستجوی راه ديگری اند تا کلبی مشربی پست مدرنيستی و غيره، آغاز شده است.متن زير بخش هايی است از مقاله اسلاووی ژيژک درباره لنين که به همين امر می پردازد.
• • •
چپ، تجربه ای ويرانگر را از سر می گذراند: جنبش پيشرو و ترقی خواه، وادار شده است در کل پروژه خود تجديدنظر کند. به هر حال آنچه بيشتر در معرض فراموشی است، همان تجربه ای است که منجر به تولد لنينيسم شد. شوکی را در نظر بگيريد که لنين در پاييز ۱۹۱۴ به همه احزاب اروپايی سوسيال دموکرات به استثنای صرب های پيرو ميهن پرستی، وارد کرد. در زمانی که نبرد های نظامی، قاره اروپا را به دو نيم کرده بود، تحمل اين شوک چه قدر دشوار بود. به خاطر بياوريد چه تعداد از روشنفکران ظاهراً مستقل، که فرويد هم يکی از آنان بود، هر چند برای مدتی کوتاه، در برابر فعاليت های ناسيوناليستی به زانو درآمدند.
در ،۱۹۱۴ جهانی کامل محو شد و با خود نه تنها ايمان در حال دگرگونی بورژوا ها که جنبش های سوسياليستی مرتبط با آن را محو کرد. لنين (لنين «چه بايد کرد؟») احساس می کرد بر فراز زمين پرواز می کند _ در اين واکنش اجباری نه احساسی از رضايت بود و نه ميلی به گفتن اين که «به شما گفته بودم.» در همان زمان، فاجعه ای رخداد لنينيستی اصلی را ممکن ساخت: پيروزی تاريخی گرايی انقلابی انترناسيونال دوم. نطفه اصلی «آرمان شهر» لنينيستی _ فرمانی راديکالی برای ويران کردن دولت بورژوايی و خلق يک جامعه اشتراکی نوين که در آن ارتش، نيروی پليس يا بوروکراسی نقشی نداشته باشد و همه افراد در هدايت مسائل اجتماعی نقش داشته باشند _ درست در ميان خاکستر های ۱۹۱۴ بسته شد. مسئله پروژه ای نظری برای آينده ای دور نبود: در اکتبر ،۱۹۱۷ لنين مدعی شد: «ما می توانيم در همين لحظه دولتی را ايجاد کنيم که اگر نه بيست ميليون، لااقل ده ميليون نفر عضو داشته باشد.» آنچه بايد در نظر داشته باشيم، «جنون» (در معنای کير که گاردی کلمه) اين آرمان شهر است. در اين زمينه Content، استالينيسم خود را برای بازگشت به عقل سليم آماده می کرد. در قوای نهفته دولت و انقلاب نمی توان مبالغه کرد: همان طور که نيل هاردنيگ در لنينيسم (۱۹۹۶) می نويسد، در نوشته های لنين «مجموعه لغات و نحو سنت سياسی غربی ناگهان با خشونت کنار گذاشته شد.»
آنچه را پس از آن دوران گذشت، با وامی از عنوان مقاله آلتوسر درباره ماکياولی، می توان «تنهايی لنين» ناميد: در آن دوران او به تنهايی عليه جريان غالب در حزب خود مبارزه می کرد. در «تز های ۱۹۱۷» که لنين لحظه يا دم Augenblick را تنها شانس موجود برای انقلاب دانست، واکنش اوليه بخش عمده ای از اعضای حزب يا حيرت و گيجی بود يا انکار. هيچ رهبر بلشويک صاحب نامی از فراخوان او به انقلاب حمايت نکرد و سرمقاله پراودا گامی نامتعارف به سوی متمايز دانستن خود و ديگر اعضای حزب از پيشنهاد های لنين برداشت. بوگدانوف تز های آوريل را «هذيان های يک ديوانه» دانست، و نادژدا کروپسکايا نتيجه گرفت: «من احساس ترس می کنم، گويی لنين ديوانه شده است.»
در بهار ،۱۹۱۷ لنين کاملاً از متناقض بودن موقعيت آگاه بود: اينک که انقلاب فوريه رژيم تزاری را سرنگون کرده بود، روسيه دموکراتيک ترين کشور اروپا بود که به شکل بی سابقه ای از تحرک توده ها و آزادی سازمان ها و مطبوعات برخوردار شده بود _ و در نتيجه اين آزادی همه چيز را مبهم می کرد. اگر بتوان خط واحدی در ميان آنچه لنين بين انقلاب های فوريه و اکتبر نوشت دنبال کرد آن خط اصرار او بر شکافی است که مبارزه سياسی را از اهداف مشخص آن متمايز می کند: آرامش فوری، تقسيم عادلانه زمين و واگذار کردن «تمام قدرت به شورا ها» که نتيجه آن عزل اعضای دولت موجود و جايگزين کردن آن با اشکال مشارکتی نوين هدايت اجتماعی است. شکافی هست بين انقلاب به معنای انفجار تخيلی آزادی در لحظه ای متعالی از وحدت جهانی که «همه چيز ممکن به نظر می رسد.» و کار دشوار بازسازی اجتماعی که اگر اين انفجار اثری در بنای جامعه گذاشته باشد، بايد صورت گيرد.
اين شکاف _ که يادآور فاصله ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۳ انقلاب فرانسه است _ فضايی است که دخالت منحصر به فرد لنين در آن صورت می گيرد. درس بنيادين ماترياليسم انقلابی اين است که انقلاب دو بار رخ می دهد. اين طور نيست که انقلابی که نخستين بار رخ می دهد شکل يک انقلاب را دارد، و ذات آن بعد ها کامل خواهد شد، درست بر عکس: انقلاب اول نظام فکری کهنه را حفظ می کند، اين باور را که آزادی و عدالت در صورتی محقق می شود که عناصر از پيش موجود دولت قبلی و مکانيسم های دموکراتيک آن به کار گرفته شوند، در اين صورت حزب «شايسته» در انتخاباتی آزاد پيروز می شود و استحاله سوسياليستی به شکلی «قانونی» محقق می شود. (روشن ترين بيان اين توهم تز کارل کائوتسکی است که در دهه ۱۹۲۰ مطرح شد، اين که شکل منطقی اولين مرحله گذر از سرمايه داری به سوسياليسم، ائتلافی است پارلمانی از احزاب پرولتا ريا و بورژوا) آنان که تعلل می کنند، و از برداشتن دومين گام به سوی غلبه بر شکل های کهنه هراس دارند، کسانی اند که (به بيان روبسپير)، خواهان «انقلاب بدون انقلاب اند».


لنين در نوشته های ،۱۹۱۷ گزنده ترين کنايه های خود را نثار کسانی می کند که در جست و جوی نوعی ضمانت برای انقلابند، حتی آنان که در هيئت نوعی ضرورت اجتماعی به دنبال اين ضمانت اند («برای انقلاب سوسياليستی بسيار زود است، طبقه کارگر هنوز به مرحله بلوغ نرسيده است.») يا از نوعی مشروعيت دموکراتيک و فرمايشی حمايت می کنند («اکثريت مردم با ما موافق نيستند، در نتيجه انقلاب در واقع دموکراتيک نيست.») گويی عامل انقلاب نياز به کسب اجازه از نمايندگان «ديگری» دارد، پيش از آنکه خطر به دست گرفتن قدرت حکومتی را بپذيرد. نزد لنين، مثل لاکان، انقلاب «صادر کننده مجوز خويش است». نگرانی از در دست گرفتن قدرت در شرايطی که هنوز شرايط مهيا نيست، جست وجوی ضمانت، بيان ديگری است از ترس مواجهه با مغاک، و اين همان چيزی است که لنين فرصت طلبی می خواند و به آن حمله می کرد: وضعيتی ذاتاً نادرست، که ترس را پشت تصاويری از قبيل فاکت های ظاهراً عينی، قوانين يا نرم ها پنهان می کند. گام اول در مبارزه، به وضوح اعلان کردن با صدای بلند است: «بنابراين، چه بايد کرد؟ به بيان درآوردن آنچه هست، «توضيح واقعيت ها»، بيان اين واقعيت که در کميته مرکزی ما، يک گرايش يا عقيده وجود دارد.» وقتی لنين از محدوديت های قدرت بلشويکی مطلع شد، چه اتفاقی افتاد؟ اينجاست که تفاوت لنين و استالين آشکار می شود. در آخرين نوشته های لنين، مدت زيادی پس از آن که او آرمان شهر دولت و انقلاب را زير سئوال می برد، طرح هايی برای پروژه ای محدود تر و «رئاليستی» تر برای بلشويک ها به چشم می خورد. او با توجه به اقتصاد در حال توسعه و عقب گرد فرهنگی توده ها، نتيجه می گيرد برای روسيه «هيچ راه مستقيمی به انقلاب وجود ندارد». تمام قدرت شورا در ترکيب سياست ميانه رو «سرمايه داری دولتی» با آ موزش فرهنگی توده های روستايی بود. واقعيت ها و حالت ها نشان می دادند «چه حجم عظيمی از کار های مقدماتی ضروری بايد انجام دهيم تا به حد استاندارد يک کشور متمدن اروپايی نزديک شويم... بايد به ياد داشته باشيم ما دارای يک جهل نيمه آسيايی هستيم که هنوز نتوانسته ايم خود را از آن رها کنيم.» لنين مکرراً نسبت به «اشاعه کمونيسم» هشدار می دهد: «تحت هيچ شرايطی نبايد عجولانه ايده های کمونيستی را با سختگيری به روستاييان آموزش دهيم. تا وقتی روستا ها فاقد بنيان های مادی برای درک کمونيسم هستند، انجام اين کار توسط کمونيسم بسيار زيان بار، يا بهتر است بگويم کشنده است.» موتيف تکرار شونده حرف او اين است: «زيان بار ترين کار، عجله است.» استالين، در برابر اين اصرار بر «انقلاب فرهنگی»، مفهوم ضدلنينيستی «بنای سوسياليسم در سرزمينی واحد» را ترجيح می دهد [...] همان طور که آلن باديو گفته است، مشخصه قرن نوزدهم پروژه های آرمان شهری و علمی و ايده آل هايی است که قرار است در آينده محقق شوند، در حالی که آرمان قرن بيستم عرضه خود چيز the thing itsetf و تحقق نظم نوينی است که مدت ها پيش وعده شده.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

تجربه مشخص و غايی قرن بيستم، تجربه مستقيم امر واقعی به مثابه انفکاکی از واقعيت اجتماعی بود امر واقعی، در نهايت خشونت خود، هزينه ای است که بايد برای کنار زدن لايه های فريبنده واقعيت پرداخت شود. ارنست يونگر، با به ياد آوردن سنگر های جنگ اول، مبارزه تن به تن را به منزله درگيری بنياد ذهنی اصيل توصيف می کند: منزلگاه اصالت کنش تجاوز خشن است، چه در شکل مواجهه با امر واقعی لاکانی _ آنچه آنتيگونه وقتی نظم شهر را به هم می زند با آن مواجه می شود _ چه در هيئت افراط به شيوه باتان در عرصه سکسواليته، نمايانگر اين شهوت امر واقعی Passian of the real فيلم آی نوکوريدای اوشيما است، که در آن عشق بين دو نفر به شکلی افراطی تبديل به شکنجه ای دوطرفه و مرگی تاثير گذار می شود _ بازتابی آشکار از «قصه چشم» باتان در جولای ،۱۹۵۶ برشت در حالی که قدم زنان به سمت تئاتر خويش می رفت، از مقابل تعدادی از تانک های ارتش استالين رد شد که برای درهم کوبيدن کارگران مبارز به راه افتاده بودند. برشت برای آنها دست تکان داد و بعد در همان روز در دفترچه خاطراتش نوشت که در آن لحظه، برای اولين بار در زندگی اش وسوسه شد به حزب کمونيست بپيوندد _ مثالی برای شهوت امر واقعی. اين برشت نبود که از کنش نظامی حمايت می کرد، مسئله اين بود که او خشونت را به منزله نشانه ای از اصالت درک کرد و پذيرفت. طبق نظر باديو، پيش فرض نهان دوران پساسياسی ما که در آن هدايت وقايع اجتماعی جايگزين سياست مناسب و درخور شده است، اگر بی پرده بگوييم، اين است که قرن بيستم اتفاق نيفتاد. آنچه در آن سال های آزار دهنده اتفاق افتاد شهوتی عبث و هولناک بود، انحرافی بی منطق، که نتايج (و حقيقت) آن گولاک و هولوکاست [کشتار يهوديان] بود. نتيجه اين است که تلاش برای تغيير جامعه به نيت دست يافتن به نتايج خير، تنها در شر راديکال است، تنها امر مطلق مقبول. بنابراين راهی که به زندگی ما ختم می شود از مصالحه پراگماتيک، خرد کلبی مشرب، آگاهی از محدوديت های خويش، و مقاومت در برابر وسوسه امر مطلق می گذرد. در برابر آن، پايبندی به ميراث لنين وادارمان می کند اصرار ورزيم که قرن بيستم صرفاً يک انحراف بی منطق نبود، انفجار يک پتانسيل رهايی بخش بود.

در همين زمينه:

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/14121

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'ميراث لنين، مناسبت هشتادوهفتمين سالگرد انقلاب ۱۹۱۷ روسيه، اسلاووی ژيژک، ترجمه: امير احمدی آريان، شرق' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016