دوشنبه 2 آذر 1383

نقش نسل ما در مبارزه با ابعاد خشونت، سخنرانی ژاله وفا در مراسم ششمین سالگرد قتل های زنجیره ای در پاریس

بنام آنکه جان را فکرت اموخت
حضار محترم

6 سال پیش در چنین ایامی در وطن ما
به تعبیر زنده یاد شاملو :
جنگل آیینه فرو ریخت
و رسولان خسته به تبار شهیدان پیوستند
و شاعران به تبار شهیدان پیوستند .
چونان کبوتران آزاد پروازی که بدست غلامان ذبح میشوند, تا سفره اربابان را رنگین کنند.
6 سال از آن ایام سپری شده و اکنون از قضا در ماهی که در آن بسر میبریم 3 سالگرد متقارن شده اند . پنجاهمین سالگرد شلیک تیر بر بدن تب آلود شهید نهضت ملی ایران دکتر حسین فاطمی و شهادت وی بدست عمال رژیم پهلوی ؛ سالگرد شهادت قربانيان قتلهاى زنجيره‏اى بدست اعضای وزارت اطلاعات نظام ولایت فقیه و بفرمان آمران نشسته بر مسند ولایت مطلقه و سالگرد روز جهانی مدارا.
تقابل خشونت و قدرت – مدارا و آزادی
دو مقوله ای که تاریخ وطن ما از یکطرف و ادب و هنر زاد و بوم ما از طرف دیگر بفور محشون از آنند.
آرامش دوگیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
و در لحظه ها یی از تاریخ این دو مقوله با همه فاصله و غربتی که بدرازای ابدیت نسبت بهم دارند ؛رودررو و چشم در چشم هم قرار میگیرند :
کافی است صحنه وضرب فرود آوردن ضربه بر پیکر محمد مختاری را که منجر به قطع حیات از سرانگشتان توانایی گردید که با آنان کتاب تمرین مدارا را به رشته تحریر در آورده بود ؛ در نظر مجسم کنیم .
صحنه فرود آمدن ضربات چاقو بر پشت استوار پروانه اسکندری و داریوش فروهری که در مقابل هیچ قدرتی به کرنش خم نشدند!
صحنه فشار طناب بر گلوی شریفی که جز ندای آزادی از گلو بر نیاورد !
تجسم صحنه از سامی تا زهرا کاظمی
بر صحنه مصاف جهل و تعصب ؛ با آگاهی و تساهل بنگریم که به تعبیر بیهقی در سرگذشت این دو؛ پهنای کار تا به کجاست ؟
و اکنون ما در ششمین سالگرد این جنایت هولناک گرد هم آمده ا یم .
به چه مقصود ؟!
سوگواری روح ؟ تخلیه بغض خود؟ و یا ادای احترام به بزرگان میهن از ترس اینکه مبادا دروغ زنان حاکم با گذر زمان به قلب چهره آنان توانا گردند ؟ مگر نه که :
هر بزرگی که به فضل و به هنر گشت بزرگ
نشود خرد به بد گفتن بهمان و فلان

پس به چکار آمده ایم ؟!

میلان کوندرا نویسنده نکته سنج و تیز بین چکی که در ترسیم ساز و کار و روشهای نظامهای توتالیتر و نیز نحوه مواجهه مردم با آن؛ تبحر بسزایی دارد و از اینرو قرابتی بین اوصاف شرایط وطن او تحت سیطره چنین نظامی, با وطن خود میابیم در کتاب خنده و فراموشی خود؛ در وصف اشغال کشورش توسط ارتش شوروی سابق ؛ مینویسد :
"روز 21 اوت 1968 شوروی ارتشی نیم میلیون نفری را به بوهم اعزام کرد . اندک زمانی بعد ؛ حدود یک صد و بیست هزار نفر از مردم چک کشور خود را ترک کردند و پانصد هزار نفر از آنها که مانده بودند, به ناگزیر دست از مشاغل خود برداشتند تا برای کارهای یدی به روستاها بروند ؛ پای تسمه نقاله کارخانه ای دور افتاده بایستند یا پشت فرمان کامیونی بنشینند . به عبارت دیگر به مکانها و مشاغلی فرستاده شوند که هرگز کسی صدایشان را نشنود . و فقط محض اطمینان از اینکه حتی سایه یک خاطره ناگوار نتواند "آرمان " تازه زنده شده را خراب کند, میبایست هم بهار پراگ و هم تانکهای روسی ؛ آن لکه ننگ بر تاریخ پاک کشور ؛ محو بشوند . در نتیجه هیچکس در چکسلواکی خاطره روز بیست و یکم اوت را زنده نمی کند و نام آنهایی که بر علیه جوانی خودشان قیام کردند چونان اشتباهی در تکلیف شب ؛ به دقت از حافظه ملت پاک شده است "
پس مراسمی از این دست تنها به این هدف بایستی بر گزار شوند تا با افشای جنایت و پیگیری و مداومت در کار و اطلاع بی وقفه در باره سازمان مافیایی ترور به مثابه باران بیداری , "حافظه ملی " ملتمان را تازه نگاه دارد و آب حیات را در رگ ما روانه ساخته ؛نگذارد رژيم براحتى خط زدن مشق شبى اين جنايت ضد حیات را از خاطره ها و وجدانها بزدايد و پرونده‏هاى ملى را مختومه اعلام كند.

تاریخ "حافظه ملی" ابدی است . اما اگر این حافظه ملی به "شفاف کردن تعاریف مقوله ها ", " بسط پرسش " " تشکیک سیاسی "؛ "نقد تفکر "؛ "بازخوانی فرهنگ گفتاری وپنداری کرداری"ما , " جانشینی تبیین های ساده انگارانه یافتن تقصیر در بیرون خود با درون نگری نقاد "و " تغییر " ساختهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی از محور قدرت به محور آزادی؛ منجر نشود و بر مجال "تامل در خود" تکیه نکند ؛ ضامن حیاتی هم نخواهد بود!

ناگفته پیداست که ساختهای فرهنگی - اجتماعی بسیار ریشه دار و تغییرشان موکول به زمان و تجربه است لذا پرداختن به این مهم با توجه به بزرگی , کار همت و مشارکت تمامی یک ملت آنهم در امتداد نسلها را میطلبد و خارج از حوصله این مقال و تنگی زمان امشب است.
امااگر بپذیریم که رازشکل گیری بسیاری از پدیده های تاریخی را باید در جزئیات زندگی روزمره امان جستجو کنیم ؛اینجانب نیز فرصت کوتاه امشب را مغتنم می شمرم تا به جستجویی در حد پرسش از " خود مان " در مساله علل تداوم خشونت و ابعاد آن در جامعه امان بپردازم .
آرامش دوگیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

از چرو آرامش از میهن مارخت بر بسته است؟
و از چرو موریانه خشونت همواره بافت هستی ما را ذره ذره از هم میپاشاند؟

آیا علت العلل آن این نیست که همه ما به وقت غفلت از آزادی خود, به ابتلای قدرت مبتلاییم؟!
آیا در وطن ما , مشکل هنوز تقابل استبداد با آزاد منشی ؛ تقابل اطاعت با نقد و سلسله مراتب با مشارکت , نیست؟
مشکل , آیا در غفلت مدام ما از حقوقی نیست که ذاتی ماست؟ و آنگاه که قدرت که نه تنها با يك حق كه با تمامى حقوق انسان تضاد دارد , در نزد ما حقوق را دادنی و تحفه ای اعطایی جلوه میدهد که دردادن یا ستاندنش در ید اوست ؛ غفلت ما از این امر که حق ومجموعه حقوق ما در درون خود ما و ذاتی ماست؛باعث نمیگردد حقوق را ستاندنی پنداشته ؛ از قدرت حاکم طلب کنیم ؟ وبدینسان بذر تولد و نضج گرفتن قدرت را از رابطه نابرابری که میان خود و دیگری برقرار میکنیم نمیافشانیم؟
و آیا ساده انگاری نخواهد بود که با منحصر دانستن صرف دستگاه حاکمه در بکار گیری خشونت و تقلیل ابعاد خشونت به قتل و شکنجه و فروکاستن ازاهمیت ابعاد اقتصادی – اجتماعی و فرهنگی و آموزشی آن ,مساله را به تجریدی بینجامانیم که در شناخت واقعیت عینی خود مساله نیز دچار مشکل شویم ؟
همانگونه که نباید در بررسی مساله شتاب گیری ابعاد خشونت؛ نقش دستگاه حاکمه را نیز فروکاست و به گستره جهانی آن نیز بی اعتنا بود . اما به همان نسبت که زور متمرکز شده در قدرت حاکمه , بر آیند زورهای مستتر در سطح جامعه است . تمامی خشونت و فقر مادی و معنویی که جامعه امروز ایران نیز بدان گرفتار است، در « ولایت مطلقه فقیه » با روشنی تمام، جلوه گر است .
ولایت مطلقه یک تن بر یک جامعه ، به ضرورت ، قدرت یک تن برهمه جامعه معنی می دهدو آنگاه که ولایت مطلقه؛ قدرت مطلقه معنی می دهد و توسط مأموران اعمال می شود، خشونت عریانی می گردد که نخست به جان بکاربرندگانش می افتد و ﺁنها را معتاد می کند وآنگاه است که سرکنگبین جهالت در حوزه قدرت جز بر صفرای تباهی نخواهد افزود .
با وجود اینکه ﺁقای خمینی جام زهر را سرکشید و به خشونتی هلاک شد که به جان خویش انداخته بود، جانشینانش درس عبرت نگرفتند .« حرکت قسری » ﺁقای مصباح یزدی و « النصر بالرعب » ﺁقای خامنه ای و... گزارشگر شدت فقر فکری ﺁنهاست. اینان و مأموران نگون بختشان غافلند که خشونتی که لحظه به لحظه زندگی ﺁنها را ، در پندار و گفتار و کردارشان ، فرا گرفته است، در زوری ر وز افزون، هلاکشان می کند .

برون کند چو در آمد بخشم, گشت زمان
ز قصر قیصر و از خوان خویشتن؛ خانرا
نگون بخت تر از مستبدانی که قوه عاقله اشان دچار چنان درجه ای از تخریب حاصل از قدرت شده است, کیانند؟ که توانا به درک این امر نیستند که مدارا و تساهل و تحمل دیگری و اذعان به مجموعه حقوق ذاتی دیگری در واقع ضامن حقوق و حیات خود وی است تا به فطرت خودبازگردد,مادامی که قدرت از هویت انسانی ساقطش نکرده است ؟
آنکه به من از همه دشمن تر است
کاش ز من دوست تری داشتی !!
اما زمانی که مدعی ولایت فقیه بیشتر از همه به خشونت معتاد می شود و عقل خویش را از فعالیت طبیعی خویش محروم می کند، نیاز به تحقیر شدن نیز ندارد. زیرا خود خویشتن را تحقیر می کند تا ﺁنجا که ﺁلت زور می شود.
از اینرو جامعه ایرانی نیاز به تحقیر مدعی ولایت مطلقه ندارد. بل بدان نیاز مبرم دارد که نوشدارو را قبل از مرگ سهراب بیابد و خود را از خشونت فراگیری برهاند که در استبداد حاضر بدان گرفتار است .
تجربه بایستی بر جامعه ایرانی روشن ساخته باشد که از مساله ساز و بحران ساز, حل مساله و بحران را طلب کردن , آب در هاون کوبیدن و بزرگترین جفا به خود در از دست دادن فرصتهای تغییر بدست خود است. نمونه های تجربی فراوانند: مردم اصلاحات که ندیدند هیچ شاهد این رویدادها نیز شدند :
عدم ريشهيابی و اطلاعرسانی دقيق قتلهای سياسی زنجيرهای منجر به تكرار آن در سطحی بسيار گستردهتر شد: خفاش شب، سعيد حنايي، آزارهاي جنسي به همراه قتل ,قتلهای زنجیره ای کرمان که به اعتراف عاملانش در ارتکاب آنها از فتواهای مصباح یزدی ها تبعیت شده بود , چنان روزمره شد که به فاجعه پاکدشت سر باز کرد که بقولی در 70 سال اخیر تاریخ کشور در نوع خود نمونه نداشته است .
در نظام ولایت فقیه که ادعای تعلق خاطر به مستضعفین آنهم مستضعفین جهان ! را داشت , فرماندار پاكدشت در باره علل تعلل در رسیدگی به این فاجعه میگوید : «آنچه باعث تاخير در پيگيري و اعلام قتلها شده ,وضعيت خاص خانوادههاي اين منطقه است كه آنها را افرادي بيبضاعت و … تشكيل ميدهد"و رئیس جمهوری که حفظ نظام را وظیفه اول خود میداند و بقول دانشحویان براي هر موضوعي تنها ستادش را راه مياندازد و گزارش گوش میکند در پاسخ به سوالی در خصوصی علت عدم برکناری مسئولين اصلی آنهم رده بالای کشوردر مقایسه با سایر کشورها ؛ در مواقع بروز حوادثی نظير حادثه پاکدشت میگوید :" بنده خدمت جناب آقای موسوی لاری گفتهام که وزارت کشور علی رغم اين که مقصر نبوده است، اما چون در حيطه مسئوليت آن ها چنين اتفاقی افتاده است برای هم دلی با مردم کسانی را جا به جا يا برکنار کنند." در حوزه قضایی نیز جداگانه عدالت کامل برقرار و با جابجایی ها آلام مردم تسکین یافت!: رييس دادگستري حوزه پاکدشت به درجهي دادستاني ، دادستان پاكدشت به درجهي دادرسي و بازپرسهاي از بازپرسي به دادياري تنزل درجه يافتند و همگی به حوزهای دیگر قضایی انتقال یافتند حال دیگر هم بلخ و هم شوشتر در امانند !!
نمونه های « شبیخون به کوی دانشگاه تهران » و به خون کشیدن دانشگاه تبریز و مجازات دانشجویان بجای مجرمان ،زندانی کردن وکلای مدافع خانوادگان قربانیان به جای مجرمان , بر هم زدن خشونتآميز گردهماييها و سخنرانيها و دستگيری پی در پی روزنامهنگاران، منتقدان، روشنفكران، دانشجويان و فعالان سياسی و اجتماعی، تنها گذاشتن مردم و خالی کردن پشت دانشجویان خصوصا زنان ، هر بار که به ابتکار خود، به صحنه ﺁمدند به بهانه تقدم " استراتژی آرامش فعال! " و گمان بر اینکه امر خطیر اجرای حقوق شهروندان را با چانه زنی درهرم بالایی قدرت میتوان مرعی داشت , سیاست خارجی و اقتصاد و منابع نفت و گاز کشور را عرصه جولان مافیاها کردن و ... همه و همه نتایج محتوم تقدم دادن و مرجح دانستن و حاکمیت ذهنیت بر عینیت است !
غافل از اینکه قدرت چون حق نیست که مال همه باشد و در هر زمان و مکان و خودی و غیر خودی نشناسد و قدرت را در اصل تنها یکی باید داشته باشد تا دیگری نداشته باشد و وقتی ولایت مطلقه ,قدرت مطلقه معنی می دهد اصلاح پذیری و رعایت حقوق را نمی توان و نباید از آن انتظار داشت و متاسفانه هستند هنوز کسانی که به اعتراف خود از آنجا که در تداوم حضور خود در حاکمیت " امنیت " خود رامیجویند ؛از محدوده آن برون نمی آیند, لذا هنوز بر اصلاح پذیری این نظام اصرار میورزند و غافل میشوند که فرهنگ حذف و عدم تحمل و زبان ستیز و دایره حذف و دفع قدرت به غیر خودی ها منحصر نمی ماند به حوزه خودی ها نیز کشیده میشود و شده است.
اما زنهار که همان فقرمعنوی که مستبدان , جامعه را بدان دچار میسازند , فقری روز افزون است که جامعه را در تمامی ابعادش فرا میگیرد . این فرو بردن جامعه در خشونت ، به تخریب نیروهای محرکه جامعه میسر می شود وبا این تخریب بر دامنه بحران هایی که در درون و بیرون مرزها، پدید می ﺁورد ؛ نیزمی افزاید .
اما تنها نابسامانیها و ﺁسیبهای اجتماعی نیستند که هم خشونت روزافزونی را گزارش می کنند که مردم کشور بدان گرفتارند و هم از محیط اجتماعی ,ﺁن سلامت را که لازمه رشد اقتصادی است میستاند و باز تنها از بین رفتن زمینه های کار اندیشه و دست ، در کشاورزی و صنعت کشور نیست که جامعه را فقیر تر می کند ، تنها نبود جریان ﺁزاد اطلاعات و فقدان امنیت قضائی و رعایت نشدن حقوق انسان و نبود منزلتها نیستند که جو خشونت را بازهم سنگین تر و سرمایه گذاریهای تولیدی را ناممکن تر می گردانند ، تنها فرو کاستن دین از بیان آزدی و روش خشونت زدائی؛ به ضد دین و بیان خشونت توسط قدرتی نیست که هم دین و هم سياست و هم اقتصاد وهم و هنر و انديشه و احساس و اخلاق را، همه را ابزار دست مى‏كند تا انسانها را قربانى مطامع خود ‏كند و باز تنها هولناکی ضربات فرو آمده بر شالوده ها و ملاطهای معنوی جامعه توسط قدرتی نیست که بقول شهید نهضت ملی ایران دکتر حسین فاطمی:" سیاست و دیانت را بعنوان نهادهای تامین حقوق عمومی به عوامل حفظ منافع خصوصی گروهی تبدیل میکند ." آن خشونتی که از همه آنچه بر شمردیم فرو کاهنده تر است ، انکار قوه رهبری آحاد ملت و حق مشارکت ﺁحاد مردم ایران ، در اداره جامعه خویش است که از درون، هر ایرانی را، در قلمرو تولید ، اعم از تولید اقتصادی تا تولید فکر و اندیشه و ابتکار تا تولید مهرو عشق و سخا وبخشش و داد , ستر ون و نازا میگرداند.
و فاصله میان مسئولیت و مشغولیت عظیم است !
اولم خنده ز بی دردی بود
اخرم گریه ز بی درمانی !!
بی تفاوتی یا بی اعتنایی به روند شتاب گیرابعاد خشونت , فرایند انحطاط را به سراشیبی سقوط یک ملت راهبر میگردد. در ایران امروز آن دانش آموز دچار افت تحصیلی , آن دانشجو و جوان بی آینده ؛آن کارگر بیکار و دهقان بی زمین و روستا و مهاجر به شهرهای تپیده در دود , آن کارمند عاطل و سرگر دان در دیوانسالاری لجام گسیخته و روزنامه نگار با روزنامه تو قیف شده اش , و نیز نیروی مسلح حقیرو نازل شده در نقش نیروی سرکوبگر و آن بخش از زنان تحقیر شده در سطح ظاهر و پوشش و دچار سرکوب روزمره , مگر میتوانند به سرنوشت خود بی تفاوت باشند؟
و آیا مگر الزامات حیات فرصت تعلل و سوزاندن فرصت را بدانها میدهد که بزرگترین جفا را بر خود روا داشته همانا خود را تا سرحد یک موجود لاقید و بی تفاوت ناچیز کنند؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

ترس از رژیم فرومانده در منجلاب خشونت را چرا باید آنچنان بزرگ کنیم که دیده بصیرت بر روی وسعت خشونت روزمره ای که تمامی ابعاد اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی جامعه ما را حتی رفتار درون منزلمان را با فرزند و همسر و خواهر و برادر چه می گویم با خویشتن خود فرا گرفته , فرو بندیم ؟ چرا باور نیا وریم که به محض باز ایستادن از ویرانگری خود و بگاه بدر آمدن از غفلت بر حقوق ذاتی خود ؛ درست در هنگامه بعمل آوردن آنان به اراده خود به حقوق خود واقعیت میبخشیم و بستر و زمینه رشد و تکوین قدرت ویرانگر را همانا نیروهای محرکه دست و اندیشه و طبیعت خود را از وی باز میستانیم ؟ اینچنین است که بنای موریانه خورده قدرت حاکم بدون توسل به کئچکترین درجه ای از خشونت , خود در هم فرو میریزد .
جامعه ایرانی چنانچه از فرصت ابتکار در تمامی قلمروهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی با بهره گیری از تمامی توان خلاقه خویش سود جوید و حال که جنایات قدرت متجاوز در کشور همسایه اش بی حاصلی انتظار از قدرتهای خارجی بیش از پیش مبرهن ساخته ,چنانچه خود به ابتکار روشهای جدید دراعلام مخالفت صریح خود نسبت به نظام حاکم به جهانیان بپردازد و از جنبشهای پراکنده قابل سرکوب اجتناب کرده و جنبشی همگانی را تدارک کند ,آیا باز سرآمد و سلسله جنبان تحولی نمیشود که چشم جهانیان را خیره سازد؟
مارک فرو تاريخدان و فيلسوف سياسی فرانسوی در گفتگویی که در ماهنامه آفتاب شماره 18 چاپ شده است د ر این باره میگوید:" ايران به نظر من آبستن حوادث بزرگی است. ايران ما را شگفتزده خواهد كرد. ايران در حال گذر كردن از بزرگترين پيچ تاريخ مدرن خويش است. در هر حال ايران ما را شگفت زده خواهد كرد."
هم او ادامه میدهد :" حيرت من از شكيبايی بیپايان يك ملت برای به دست آوردن حقوق خود است. چون خطری كه اينگونه صبرهای بیحد به دنبال دارد انفجاری وحشتناك است كه از مهار گسترده جامعه و نيروی ذخيره شده در آن زاييده میشود."
اما اگر انقلاب مردم ایران به مثابه تبلور اراده آنان ؛ بعلت کمترین میزان خشونتی که در آن در مقایسه با سایر انقلابهای جهانی رخ داده است ؛ ملقب به "انقلاب پیروزی گل بر گلوله " نشده بود ؛شاید امکان داشت از انفجار کور مهار گسیخته مردم ایران هم خود آنان را و هم جهانیان را ترساند .
اما اگرخود ما تاریخ بنیادین ایران خود را به تاریخ فرمانروایان مستبد فرو نکاهیم بلکه تاریخ اندیشه و ادب و هنر و زبانها و آیین ها و اقوام گوناگونی بدانیم که وحدت در تنوع اش از محدوده تنگ صرف نظام حکومتی و وحدت سیاسی آن بسی فراتر رفته و میرود و اندیشمندان و ادیبانش مدارا را در معنای هماهنگی در اختلاف و گرايشی ذهنی كه حاصل شناخت حقوق خود و دیگری و کل بشریت و آزادیهای بنيادی و ذاتی ديگران است را در قالب ابیات پیوسته معتبر:
آرامش دو گیتی تفسیراین دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
و
بنی ادم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضو ها را نماند قرار
را در عمق " وجدان جمعی "و" حافظه ملی " ایرانیان حک کرده اند ؛ همه جهانیان را با ویژگیهای عنصر ایرانی در مدارا و تساهل ورشد همراه با آگاهی، آزادی وصراحت و شفافیت بيان و وجدان و عقيده ؛ بار دیگر شگفت زده خواهیم کرد.
چشمان تیز بین شهیدان به خون غلطیده راه استقلال و آزادی ایران بر فراز ایران ما را به نظاره ایستاده اند .
هموطنان!
همتی , باشد کز این گذرگه اندوه بگذریم

از حوصله شما متشکرم

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/14709

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'نقش نسل ما در مبارزه با ابعاد خشونت، سخنرانی ژاله وفا در مراسم ششمین سالگرد قتل های زنجیره ای در پاریس' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016