پنجشنبه 22 اردیبهشت 1384

جنگ جايگزين مداراست، احمد زيدآبادي، اقبال

نه، به من نيامده است كه وارد بحث‌هاي داغ (شايد هم يخ!) روز شوم. كسي كه علاقه‌اي به فاصله گرفتن از شفافيت و صراحت ندارد، سزايش همين است كه در مطلبش جابجا نقطه چين گذاشته شود. پس بهتر است اين بحث‌ها را رها كنيم و به ماجراي اصلي خود برگرديم تا در عين حال خلف وعده هم نكرده باشيم.
اگر خاطرتان باشد، داستان به اينجا رسيد كه پيروان فرقه‌هاي مذهبي در اروپاي قرن 16 و 17 عقايد و برداشت‌هاي خود را از دين، عين حقيقت مي‌دانستند، اما به اين راضي نبودند كه فقط عقايد خودشان، عين حقيقت باشد، بلكه مي‌خواستند كه تمام ابناء بشر هم عقايدشان عين حقيقت باشد، اما از آنجا كه ديگر ابناء بشر نيز برداشت‌ها و عقايد خودشان را عين حقيقت مي‌دانستند، نه فقط هيچ دليلي براي رها كردن عقايد خود نديدند، بلكه آنها نيز به نوبه خود در صدد برآمدند تا عقايد طرف مقابلشان را به حقيقت مطلق متمايل سازند.
از آنجا كه بحث و مجادله و گفت‌وگو هم در اين باره كارساز نشد و منطقا هم نمي‌توانست كارساز باشد، آنها هر كدام به اين نتيجه رسيدند كه پافشاري طرف مقابلشان بر عقايد خود، هيچ توجيهي ندارد، جز عناد و كينه‌توزي كه آن هم ريشه در نفس آلوده و روح ناپالوده دارد. از اين رو، طرفين مصمم شدند كه از «راهي ديگر»، همديگر را به راه راست هدايت كنند. اين «راه ديگر» خواه ناخواه به كارگيري و استفاده از زور بود، زيرا براي منطق گفت‌وگو جايگزيني جز زور يافت نشده است.
به كارگيري زور، معمولا با زد و خورد و به هم زدن مراسم و تجمعات رقيب شروع مي‌شود، اما در همين حد باقي نمي‌ماند و در چشم به هم زدني ناگهان به جنگي تمام عيار و خونين تبديل مي‌شود. اين بود كه فرقه‌هاي اروپايي وارد جنگي شدند كه 30 سال به طول انجاميد!
مي‌دانيم كه در جنگ حلوا تقسيم نمي‌كنند. جنگ از خود ويراني، آوارگي، رنج و گرسنگي، كشت و كشتار، معلوليت و هزار جنايت و درد بي‌درمان ديگر به جا مي‌گذارد و تجاوز و بي‌رحمي را توسعه مي‌دهد. فرقه‌هايي كه براي آغاز جنگ از خود حرارت زايد‌الوصفي نشان مي‌دادند، در ابتدا بر اين تصور بودند كه مغلوب كردن طرف مقابل ديري نخواهد پاييد و جنگ به سرعت به پايان خواهد رسيد. استدلالشان هم اين بود كه چون پيروان خودشان از «غيرت» برخوردارند و لابد افراد رقيبشان هم از اين معجون شگفت‌انگيز بويي نبرده‌اند، پس سرنوشت كارزار به سرعت به نفع آنان رقم مي‌خورد. اما اين پنداري باطل بود، زيرا رقبايشان هم دقيقا همين محاسبه را كرده بودند و براي خودشان غيرت و براي طرف ديگر، بي‌غيرتي فرض كرده بودند. خلاصه اينكه جماعت‌هاي غيرتمند از هر سو به هم تاختند و تا توانستند، زمين تشنه خداوند را از خون سرخ يكديگر سيراب ساختند.
در اين ميان، البته« پيروان راستيني» از هر دو طرف بودند كه وقتي مقاومت و فداكاري افراد طرف مقابل را مي‌ديدند، در شگفت مي‌شدند كه چگونه ممكن است فردي زندگي و حيات خود را به پاي مشتي عقايد باطل و بي‌ارزش فدا كند؟ اما همين پرسش ساده، شعله شك و ترديدي را در دلشان برافرخت كه فرجامش شنيدني است.
شك از عقل برمي‌خيزد و در واقع نخستين گام بيداري اين موجود محتاط و حسابگر است. اگر فردي كه عقل و خرد خويش را خواب كرده و عنان خود را به دست احساسات بي‌پايان و هيجانات سركش ناشي از دلبستگي عاطفي به فرد، گروه و يا مرام و آييني سپرده باشد، به نخستين وسوسه‌هاي شك و ترديد اجازه ورود به «خانه امن» درون خود دهد، خانه امني كه حاصل گريز از وحشت و اضطراب انتخاب و آزادي است، ديگر مجبور است تا آخر خط برود. بنابراين، كساني كه در جنگ‌هاي خونين مذهبي اروپا از مقاومت و پايداري دشمنانشان بر عقايد خود در شگفت شدند، در خلوت خود چنين انديشيدند كه نكند باورهاي دشمن نيز بويي از حقيقت برده باشد! و بدنبال آن با ترس و لرز گفتند نكند اعتقادات خود ما هم طابق النعل بالنعل حقيقت محض و مطلق نباشد! همين يك پرسش كافي بود تا آنها شروع به ترديد در حقانيت باورهاي خود كنند و بتدريج فايده جنگ خونيني را كه آغاز كرده بودند، در معرض ترديد قرار دهند.
در اين ميان، جنگجويان ديگري هم بودند كه از زاويه‌اي متفاوت در سودمند بودن جنگ شك كردند. آنها با ديدن دشت‌هاي پر از جسد، روستاها و شهرهاي سوخته و ويران، كودكان يتيم و گرسنه، زنان اسير و سوگوار و آنهمه فلاكت و بدبختي و تباهي به اين نتيجه رسيدند: كه اين چه كاري است؟‌گيريم كه اعتقاد پروتستان‌ها و يا كاتوليك‌ها در باره نقش كليسا در مسيحيت غلط باشد، آيا اين مجوز اين همه توحش و دنائت است؟ اين ترديد كم كم به جنگجويان همه طرفهاي درگير سرايت كرد و آنان را به اين فرجام سوق داد كه بر اين جنگ نكبت‌بار نقطه پاياني بگذارند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

البته پايان جنگ بدين معنا نبود كه طرفين عقايد خود را واگذارند و به باورهاي رقيب تن دردهند. گرچه در اين ميان بودند كساني كه به دليل مشاهده آن همه خونريزي سفاكانه و از ترس تكرار آن، اصولا به اينكه چيزي به عنوان «حقيقت» وجود داشته باشد و يا اگر وجود داشته باشد در حوزه درك و دريافت بشر درآيد، به شدت بدبين و شكاك شدند. اما همه به چنين باوري نرسيدند. اينان فكر مي‌كردند كه «حقيقت» امري موجود و براي بشر دست‌يافتني است، اما صرف اين موضوع سبب نمي‌شود كه صاحبان باورهاي متفاوت و متعارض، به جان يكديگر بيفتند و خون هم را بريزند. هر كس مي‌تواند عقيده خود را داشته باشد و عقيده خود را هم حق بداند، اما اين حق را ندارد كه عقيده‌اش را به ديگران تحميل كند. در واقع نه صرف باور به حق بودن يك عقيده، بلكه تلاش براي تحميل عقيده حق خود به ديگران، سبب بروز جنگ و خونريزي مي‌شود. بنابراين، براي گريز از جنگ‌هاي خانمانسوز، چاره‌اي جز به رسميت شناختن حق ديگران براي داشتن عقيده‌اي متفاوت نيست، حتي اگر اعتقاد آنها به نظر ما ناحق باشد. به عبارت ديگر بايد حق ناحق بودن ديگران را به رسميت شناخت و اين يعني تساهل و تسامح و به بياني ديگر، رواداري و مدارا!

تا اينجا را داشته باشيد تا بعد.

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/22449

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'جنگ جايگزين مداراست، احمد زيدآبادي، اقبال' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016