جمعه 30 دی 1384

جواب من به پاسخ دوم آقای منتظری (۲)، حسین میرمبینی

• همینجا به شبهاتی که "مجتهدین شیعه" درباب مسئله غدیر خم بوجود آورده اند چنین پاسخ می دهم که در آن واقعه تاریخی پیامبر خدا با گفتن "من کنت مولاه فعلی مولاه" اول از هرچیز مشخص کرده اند که ایشان به غیر مقام نبوت برحسب اراده الهی دارای مقام امامت نیز می باشند. درواقع حضرت رسول اولین امام امت اسلامی (در حوزه امور معنوی) است. همین عبارت برای ما روشن می کند که تقسیم بندی دوازده تایی شیعه از امامت تقسیم بندی غلطی است چراکه امامت نه از حضرت علی بلکه از حضرت محمد آغاز می شود . جدا از این نکته اگر به نوع سخن پیامبر "من کنت مولاه فعلی مولاه" و کاربرد آن در حوزه امور معنوی توجه شود آنگاه می بینیم که روی سخن ایشان در آن واقعه تاریخی با مومنین است، نه اعراب تازه مسلمان شده. آنهم اعرابی که با توجه به آیه ۱۴ سوره مدنی حجرات("اعراب گفتند ایمان آورده ایم، به ایشان بگو که آنها ایمان نیاورده اند بلکه بگویند اسلام آورده اند") نمی دانستند که حوزه ایمان و اسلام بکلی دو حوزه کاملا از هم جد است و آنها از آن حوزه خبر نداشتند. به همین خاطر من فکر می کنم که حکمت موضوعی "غدیر خم" در ارتباط با موضوع "رد امانت الهی" است که بر حسب آیه چهارم سوره نساء" ان الله یأمرکم ان تودوا الامانات الی اهلها" پیامبر در آن محل تاریخی، آن را به اهلش یعنی علی ابن ابی طالب رد کرده است. موضوع رد امانت تنها در مورد موضوع امامت صدق می کند و بس و آن سنتی است ابراهیمی که از حضرت ابراهیم به مذاهب یهودی و مسیحی و اسلامی دست به دست شده است. حضرت ابراهیم که از گرفتن این مقام خشنود شده بود می گوید: از فرزندان من هم می توانند به این مقام نائل آیند؟ خداوند می فرماید: "عهد من به ظالمین نرسد"(بقره / ۱۲۴). یعنی این مقام موروثی نیست و این گونه نیست که امامی از پیش خود بتواند این مقام را به فرزندش و یا به هرکسی را که مایل بود بدهد. این امر به خدا اختصاص دارد و بس. بسیاری از پیامبران و اولیاء الله بعد از ابراهیم و موسی در قوم یهود ظهور پیدا کردند که امام بودند اما هرگز امیر امر حکومت نبودند. این از استثنائات تاریخی است که گاهی بر حسب اوضاع زمانه امامی مثل داوود و سلیمان به امر امارت نائل شده اند و بر مردم زمانه خود حکومت کرده اند . بنابراین امر امامت فقط ناظر به حوزه (معنوی) و در ارتباط با مومنین و متقیینی است که به خدا و روز آخر ایمان دارند و می خواهند در مسیر هدایت الهی قرار بگیرند و سیر الی الله نمایند. با این حساب حکمت واقعه غدیر خم مربوط به امور آسمانی بوده و آن حجتی بوده که پیامبر خدا به امر و وحی الهی آن را به جهت حجت و ثبت در تاریخ بر مسلمانان آن روزگار تمام کرده است. یعنی اینکه موضوع واقعه غدیر خم ربطی به امور زمینی و حکومتی نداشته چرا که هم ایشان و هم سایر اعراب آن زمان همه بر حسب سنت معمول جامعه عربی خود می دانسته اند که امیر شدن هرکس منوط به رای و بیعت مردم است و آن چیزی نبوده که در اختیار پیامبر خدا و حوزه رسالت او بوده باشد. اینجاست که معتقدیم عمر بن خطاب بزرگترین خطا و بدعت را در عالم اسلام مرتکب شد. زیرا او بی آنکه از اذن الهی برخورد دار باشد و یا از جانب امامی به اذن خدا به او رد امانت شده باشد، برای اولین بار به خود نسبت امیرالمومنین می دهد. او اگر چه (به نوعی) منتخب مردم در امر امارت و حکومت بود، اما در حوزه معنویات و ایمان نمی توانسته امیرالمومنین زمان خود باشد. زیرا مردمان در امر معنویات و ایمان همه بی کاره اند. به همین خاطر در حد مردم نیست که بتوانند امام شناس باشند که با انتخاب خود او را در جایی بنشانند که بخواهد احکام دین را برای ایشان به اجرا گذارد. چیزی که مردم از آن سر در نمی آورند چگونه می توانند درباره آن تصمیم بگیرند؟ آن کار ابوبکر و عمربن خطاب در آن روزهای نخست بعداز رحلت پیامبر بی شباهت به این کاری نیست که امروز "مجتهدین شیعه" می کنند. چراکه هم عمر و هم مجتهدین شیعه موضوع نصب امام را بر عهده مردم گذاشته اند و می گویند که مردم آن را با رای خود (که مسلما آنهم رای استصوابی است) تعیین کنند. بی جهت نیست که "مجتهدین شیعه" هم به خود نسبت می دهند که "آیت الله"و یا "آیت الله العظمی" اند. این نسبت دادن ها به تعبیر خدا همه دروغ و افترا است. بعد از این جریانات نا سالم بود که رشته های امور معنوی اسلام با امر حکومت گره خورد و مسلمانان به خسرت و ظلم تداخل دین و دنیا گرفتار شدند. از این زمان است که مسلمانان موضوعات جداسر خلافت و امارت را یکی دانسته اند و با یکی دانستن آن دو حوزه متفاوت زندگانی را بر خود و فرزندانشان حرام کرده اند و به این طریق به ذلت و خواری ناشی از کج فهمی های خود گرفتار آمده اند. اما پیامبر، حتا با گفتن :"من کنت مولاه فعلی مولاه" نمی توانسته در این شبهه سازی دخالتی داشته باشد. چراکه موضوع ولایت مربوط به همان امور معنوی است که بر حسب امر و وحی الهی آن را در آن واقعه تاریخ ساز به علی ابن ابی طالب رد کرده است.
• از آنجایی که پیامبر خدا برحسب آیه ۱۱ سوره رعد می دانسته که "خدا (بر حسب اراده ازلی) وضع و حال زمینی هیچ قومی را تغییر نمی دهد و در هرحال این مردمند که باید وضع و حال خود را تغییر دهند"، لذا کاملا آگاه است که امر حکومت تا روزی که زمین هست و مردم در آن زندگی می کنند بر عهده خود مردم است. در حالی که امر امامت مربوط به حوزه ایمانی و معنوی است و آن مربوط به خدا است که در واقع در آن مردم هیچ نقشی ندارند.
• به نظر من اکثریت ایرانیان در انتخابات اخیر کاملا مشخص کردند که ایشان رایی برای "روحانیت شیعه" ندارند. مجتهدین شیعه اگر بخواهند به سیره امامان ما عمل کنند - مانند امام حسن که بر اثر پشت کردن مردم مجبور شد از امر امارت دست بکشد و آن را به معاویه تفویض کند- مجبورند ، شرایطی فراهم آورند که حکومت به دست منتخب مردم (بدون سد استصوابی) برسد. این کاری است خدا پسندانه و در ارتباط با اجرای احکام دین.
• شما اگر فکر می کنید که من از استقراء ناقص به این مطالب رسیده ام و سخن شما درست است که می فرمایید: "بیعت پیامبر و امامان برای کسب مشروعیت از رای مردم نبوده، بلکه برای تحصیل قدرت مردمی جهت اجرای احکام دین بوده است" پس چراست که خود جنابعالی و یا دیگر "مجتهدین طراز اول شیعه" خود را بعنوان شخص اول مملکت کاندیدای امر امارت نمی کنید که مستقیما با رای مردم به قدرت برسید که بخواهید بقول خودتان اجرای احکام کنید؟ هنوز هیچ یک از مراجع بزرگ شیعه با مراجعه به ارای عمومی صلاحیت خود را در این امر به دست نیآورده، پس چگونه است که ایشان اجرای احکام دین می کنند؟
• با اینحال اگر سخن شما را اصل قرار دهیم باز می توان ثابت کرد که "مجتهدین طراز اول شیعه" خود منتخب اکثریت مردم نیستند. بنابراین حق دخالت در امور اجرایی دین و هم چنین مملکت را ندارند.
• براین اساس هم کار آقای خمینی که می گفت "میزان رای ملت است" غیر شرعی است، و هم کار آقای خامنه ای که از رنج بی لیاقتی امروزه روی به کسانی آورده که برای رای مردم پشیزی ارزش قائل نیستند . از شما می پرسم، آقای خامنه ای بر حسب چه اصل اسلامی و شرعی به مقام "ولایت" نائل آمدند؟ مردم ایشان را انتخاب کردند و یا خدا؟ آقای خمینی که شما را به "ولایت عهدی" خود برگزید، و بعد حرفش را پس گرفت، بر اساس چه اندیشه دینی و شرعی عمل کردند؟ فکر نمی کنید که قول قرآنی "نه پیوندی با خدا دارند و نه مردم" در مورد ایشان و همه مجتهدینی که حداقل انتخاب شده مردم نیستند هم صادق باشد؟ در این شرایط به نظر شما تکلیف دینی ما چیست؟
۴- فکر می کنم با توضیحاتی که در بالا اشاره کردم به این مطلبی که شما فرموده اید "مسئله عصمت امامان، که با دلیل عقلی ثابت می شود" جواب داده باشم.
• در عین حال یادآور می شوم که عقل میزان ثابتی نیست و عقل هرکس با دیگری فرق دارد. هرکس بنا به معرفت و قدر گنجایش و وسعت تفکرش عقل دارد و از آنجایی که نمی شود گفت عقل چه کسی درست است سخن شما به عقل "این کمینه" بسیار ضعیف و شبهه انگیز می آید. اگر عقل من ملاک باشد می گویم سخن پیامبر خدا که می گوید هیچ کس از خطا و اشتباه مصون نیست درست تر از عقل شما است که می گویید این حرف شامل ۱۴ معصوم نیست. ما اگر نتوانیم با کلام خدا و سخن پیامبر و حدیث امامان (عترت او) درستی سخن ایشان را ثابت کنیم، بلکه اثبات آنها را به عقل "مجتهدین شیعه" واگذار کنیم آنگاه مشخص است که در این دور باطلی که امروز گرفتارش شده ایم همیشه درجا خواهیم زد. مگر پیامبر در حجة الوداع و همان واقعه غدیر خم در ارتباط با آخرین توصیه های شان به مسلمانان نگفتند که " من از خود دو چیز گران سنگ را بین شما بجا می گذارم. یکی کتابم و دیگری عترتم؟" اگر سخن شما درست بود آنگاه پیامبر می گفت : من چهار چیز گرانبها را (که به عقل و اجماع مجتهدین شیعه هم سازگاری داشته باشد) بین شما بجا می گذارم؟
• آقای منتظری، دور محال فقط از این رابطه نادرستی که ملاها در فکر خود و فکر ما بنا ساخته اند حاصل می شود. این سخن "مجتهدین شیعه" اگر درست بود بالاخره ما در کلام خدا و گفتار باقی مانده از پیامبر هم بنوعی با آن مواجه می شدیم. به کلام واضح، قرآن (در همان آیه ۵۰ سوره نساء) می فرماید: "اگر در چیزی (از جمله اولی الامر) اختلاف پیدا کردید آن را به خدا و رسول رد کنید". مجتهدین شیعه برای آنکه بخواهند سروری خودشان را در طی تاریخ تثبیت کنند و بنوعی اذهان را از حقیقت دور بدارند موضوع ساختگی ادله اربعه را بنا کرده اند که به هیچ رو پایه و اساس دینی ندارد. در حالیکه نه عقل کس بخصوصی و نه اجماع همه انسانها می تواند به امر امامت پی ببرد.
• اگر این حدیث (ثقلین) را به همین صورتی که راویان شیعه روایت کرده اند، بپذیریم و نگوییم که پیامبر گفته "کتاب من و سنت من" آنگاه باز مسلم است که از "مجتهدین شیعه" هیچ کس در این تعریف نمی گنجد. چرا آنها بعد از امام دوازدهم داستانی را جعل کردند که بر حسب آن، معنا و ضرورت شناخت "اولی الامر" و ایجاب اطاعت از او در حوزه امر ایمان برای مردم معطل مانده و از بین رفته است. "مجتهدین شیعه" برای آنکه بخواهند به اندیشه های باطل خود لباس حق بپوشانند می باید از پس این آیه، آیه ای را جعل می کردند که بر حسب آن بر ما واجب کند که پس از اطاعت از اولی الامر به آنها مراجعه کنیم و از ایشان پیروی کنیم؟ اما از آنجایی که نمی توانند آیه ای را برای این منظور جعل کنند رفته اند با جعل تاریخ در امر غیبت امام زمان رابطه کذایی و من درآوردی (ادله اربعه) را بنا ساخته که با اساس دین اسلام ۱۸۰ درجه مخالفت دارد.
• این شالوده همان فکری است که من معتقدم با اساس آن دیانت اسلام و رسالت محمدی و هدایت الهی را که می باید بوسیله امامان وحی گیر صورت گیرد ، بالکل ویران ساخته است.
• آقای منتظری، عقل الهی با عقل "مجتهدین شیعه" و عقل همه انسانهای جایزالخطاء بالکل متفاوت است. شما نباید این دو امر را در یکجا بنشانید. مگر عقل "مجتهدین شیعه"از نوع عقل از ما بهتران است که می باید عقل ایشان میزان باشد؟ از انسانها هیچ کس نیست بگوید که عقل ندارد. هیچ کس در این خصوص شک نمی کند که از این موهبت بی بهره است. اگر خوب بنگرید می بینید که همه تنازعات انسانها در طول تاریخ بشر نیز از این عقل (نابخرد) بوجود آمده است. عقل ممکن است انسان را به تکنولوژی برتر رهنمون سازد اما هیهات ، هیهات که بتواند آنها را بر آن دارد که از عقاید بیهوده دست بکشند. بلکه همین عقل به کمک آنها می اید تا انسانها بر حسب فکرشان جهانی را با جنگ و خونریزی به سوی نابودی سوق دهند.

۵- شما می فرمایید : "حجت بودن قرآن نیز با دلیل عقلی ثابت می شود و نمی توان با قرآن آن را ثابت نمود وگرنه مستلزم دور می باشد. و اصولا برای اثبات وجود خدا و صفات او و نبوت عامه راهی جز دلیل عقل وجود ندارد، زیرا حجت بودن قرآن و روایات پس از اثبات اصل وجود خداوند و لزوم ارسال رسول و انزال کتب می باشد." . و من می گویم:
• آقای منتظری چگونه می توان از عقل برای حجت بودن قرآن کمک گرفت؟ عقل ممکن است وجود خدا را با چیدن یک سری صغرا و کبرا ثابت کند. کماآنکه با همین صغرا و کبرا چیدن می توان ثابت کرد "دیوار گوش دارد". اینگونه تعقلات قیاسی و استقرائی به هیچ رو مورد تایید پیامبران الهی و امامان ما و عرفای ما نبوده و نخواهد بود. شما اگر به این سخن اعتقاد نداشته باشید، مجبورم از این در وارد شوم که بگویم اثبات دلیل وجود خدا هیچ گره ای از مشکلات ما وا نمی کند. تمامی مذهبیون عالم که خدا را به دلیل عقل می شناسند با همان عقل اختلاف می کنند و با همان عقل یکدیگر را می کشند و با همان عقل زندگی را برای دیگری و حتا بر خود و هم کیشان خود حرام می کنند. اینها همه آن کسانی اند که خداپرستند اما اگر خوب بنگرید می بینید که از هر بی دینی ظالمترند..
• چرا مولانا جلال الدین می گوید: "پای استدلالیان چوبین بود / پای چوبین سخت بی تمکین بود"، برای اینکه حوزه عقل فقط در امور زمینی کاربرد دارد و بس. آنهایی که بخواهند از طریق عقل و استدلال وارد امور معنوی شوند، قطعا گمراه می شوند. چراکه پایگاه عقل جزوی تکیه گاه محکمی نیست و انسان را واژگون می سازد. این سستی و بی تمکینی عقل تنها در حوزه امور معنوی مصداق دارد، از آنرو عدم اعتبار آن ربطی به حوزه زمین ندارد چراکه عقل در زمین همه کاره است و آن کس که از آن نصیب دارد می تواند مطمئن باشد که حداقل دنیای خوبی خواهد داشت. اما این چه ربطی به خدا و عالم مجردات دارد که عقل راهی به آن ندارد.
• آقای منتظری، عقل من و شما کجا و قرآن کجا! آنچه موجب نجات است شناخت خدا و شناخت راه هدایت الهی از طریق شناخت به خود و شناخت به طریقه دریافت وحی و الهامات باطنی است که خدا آن را از طریق راه باطن (قلب) برای همه بندگانش میسر ساخته است.
• به گفته امامان ما: "خدا والاتر از این است که به وسیله مخلوقش شناخته شود". همچنین گفته اند: "خدا به خود شناخته می شود و دلیل وجودی خدا غیر خودش نیست". "آفتاب آمد دلیل آفتاب". عقل من و شما کجا و حجت کجا؟ وانگهی کسی که از طریق عقل ناچیزش به اثبات وجود خدا و لزوم ارسال رسول و نزول کتب رسید کاری درخور اهمیت و بسزایی نکرده است. بسیاری از این مردم هستند که با عقل ناقص شان طوطی وار به این چیزها که شما می گویید، پی برده اند، اما هیهات هیهات که از قرب و هدایت الهی بی بهره اند. مصداق سخن من آیه ۱۱ سوره حج است که می فرماید:" از مردمان آنکه خدا را به حرف (استدلال و فلسفه بافی) می پرستد پس اگر خیری به او رسد دلش به آن آرام گیرد. و اگر فتنه و رنجی به او رسد رویگردان شود. او هم در دنیا و هم در آخرت زیانکار است و این همان زیانکاری آشکار است". اینها همین مردمانی اند که اتفاقا اغلب شان به خدا اعتقاد دارند اما در زمانی که مورد امتحان الهی قرار می گیرند بدترین ظلمها را بر همنوعان و هم کیشان خود روا می دارند.
• اگر انسانها بدانند که خدا فقط به خدا شناخته می شود و همینطور پیامبر به خدا و همینطور امام به خدا و خدا اصل و غایت هر شناخت معنوی است، آنگاه از همه چیز و کس دست می کشند و خم طره یاری را می گیرند که از رگ گردن به آنها نزدیک تر است. چرا امامان ما توصیه می کردند که مردم برای شناخت خدا و پیامبر و امام به خدا مراجعه کنند و حجت بودن آنان را از خدا طلب کنند: " الهم اعرفنی نفسک و ان لم تعرفنی نفسک لم اعرفک، الهم اعرفنی نبیک و ان لم تعرفنی نبیک لم اعرفه قطع، الهم اعرفنی حجتک و ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی (=خدایا خودت را بر من بشناسان که اگر تو خودت را بر من نشناسانی ترا نخواهم شناخت، خدایا پیامبرت را نیز بر من بشناسان که اگر تو پیامبرت را بر من نشناسانی من او را هرگز نخواهم شناخت، خدایا تو حجت و امام خودت را بر من بشناسان که اگر تو او را نشناسانی من در دینم گمراه باشم" و به این طریق است که امروز از مجتهد و صوفی گرفته تا مردم عامی همه در دین خود گمراه و سرگردان و در ظلم و ضلالت بر هم سبقت می جویند .
۶- بله، "حضرت علی (ع) پس از اشاره به اینکه از خطا در کار خود ایمن نیستم این جمله را هم فرموده است:"الا ان یکفی الله من نفسی من هو املک منی" (نهج البلاغه صالح، خطبه ۲۱۶) مگر اینکه خدایی که تسلطش بر من بیش از من است مرا کفایت و حفظ نماید".
• اما این سخن چه ربطی به مصون بودن ایشان از خطا و اشتباه در امور زمینی دارد؟ اگر خدایی که بر همه هستی تسلط دارد بر جان من و شما هم اراده کند که کار درستی از ما بروز کند آنگاه ما نیز به همانگونه که او اراده کرده عمل می کنیم. این خدا همان خدایی است که همه انسانها را بر فطرت پاک آفریده و چون اراده کرد که چیزی باشد، فرمود: "کن فیکون". بنابراین درست عمل کردن مشمول فقط پیامبر و اولیاء نیست و ما نیز می توانیم بر حسب تسلط و اراده الهی درست عمل کنیم. (انما الهکم اله واحد).
• بر این اساس است که معتقدم ایستادگی شما در برابر آقای خمینی در قضیه کشتار سال ۶۷ بر اثر کفایت الهی حاصل آمد که توانستید زیر بار آن ظلم نروید. حضرت علی به دلیل همین گونه رهنمودهاست که پیشوای مومنان و مولای متقیان است. چراکه او با تسلطی که خدا بر جان و روانش داشته و با تعلیمات نابی که از رسول خدا فرا گرفته بوده به راه های آسمان آگاهی تمام داشته و لذا از بابت همین امر است که می فرماید: "من آن نیستم که هرگزخطایی و لغزشی درکار و اندیشه ام پیش نیاید و از کردار خویش نیز ایمن نیستم". انشاء الله خداوند به شما هم توفیق دهد که بتوانید همینگونه سخنها را بر زبان آورید.
۷- در مورد بخش هفتم با توجه به توضیحاتی که در بالا بیان داشتم از شما می خواهم که بیشتر از آنچه علی ابن ابی طالب در آن حدیث شریف گفته در مورد موضوع عصمت امامان فراتر نروید و اگر در امر جدا کردن امور آسمانی و زمینی که من روی آن اصرار دارم و شما هم– تا حدودی مورد تاییدتان است – تمرکز بفرمایید شاید که به امید حق شما هم از آن پشتیبانی کردید. درک این مطلب برای شارح نهج البلاغه و خطبه حضرت فاطمه نباید مشکل باشد.
۸- در باره این سخن تان که "خلاف کاری ها و مظالمی که به نام دین و حکومت دینی می شود را نباید به حساب دین و پیامبر و امامان (ع) و بندگان صالح خداوند گذاشت"، باید خدمتتان توضیح بدهم:
• سخن شما چیزی را عوض نمی کند. مسئولیت "خلاف کاری ها و مظالمی که به نام دین و حکومت دینی می شود" بر عهده کسانی است که با عملکرد غلط شان موجبات این بی حرمتی ها را فراهم کرده اند . این مسئله بر عهده من و امثال من نیست. نه من آن خلاف کاری ها را به پای اسلام می گذارم و نه مردم اختیاری در این امر دارند. من همیشه شکرگزار خدا هستم که دین او را در زمانی فهمیدم که بسیاری از "فیلسوفان" و "مجتهدین شیعه" در آن به شبهه و خطا افتاده بودند. بنابراین من آن نی ام که بخاطر خطاکاری چندی انسان خود فریفته بخواهد از اسلام ایراد بگیرد. مسلما در اسلام ایرادی نیست. هرچه هست از مسلمانی ما است. کسی که خلاف کاری های مشتی آخوند ستمکار را به حساب دین و پیامبر خدا بگذارد، معلوم است که روشنایی شمع معرفتش از حول و حوش دو قدم جلوی پایش فراتر نمی رود.
• در عین حال باید بدانیم که این خدا است که با هر امری و فتنه و واقعه ای بندگانش را امتحان می کند. از آنرو هرکه را خواست هدایت می کند و هرکه را نخواست به عقوبت کج اندیشی شان گمراه خواهد کرد. کسی که مذهبی است و به خدا ایمان دارد نباید به این چون و چراها بپردازد. باید به فکر کار خویش باشد تا که در این میان مشمول مصداق خسرة دنیا و آخرت نشود.
• انسانها باید بدانند از اینکه "بگویند ایمان آورده اند رها نمی شوند بلکه با هر فتنه و تحولی مورد امتحان الهی واقع می شوند تا حداقل اگر اینکاره نیستند از این دایره بیرون روند. (عنکبوت/۲)
• انشاء الله که خدا به همه انسانها قدرت درک این حقیقت را بدهد تا در این باره به قضاوتی عادلانه و منصفانه نائل آیند. این خود مستلزم حرکت از شماست که بعنوان کسی که سالهای بسیاری از عمر عزیزش را در حبس و حصر گذرانده و مورد اعتماد و وثوق مردم است، به گونه ای عمل کند که انسانها به سبب عملکرد درستش مشتاق دین و عرفان گردند. اگر می خواهید از خلافکاری ها و مظالمی که به نام دین و حکومت دینی می شود کسی آنها را به حساب اسلام نگذارد، آنگاه بر شماست که برای استواری حق اقدام جدی بعمل آورید.
• مردم که مصداقی از پیامبر خدا ندارند که بفهمند که فهم "مجتهدین شیعه" با فهم پیامبر خدا ۱۸۰ درجه فرق می کند؟ مردم با چشم خود قضاوت می کنند. شما که با چشم خدا و نور ایمان به قضایا می نگرید چرا به اصل آن قضایا نمی پردازید؟
۹- بحث ما در مورد آیه ۱۱۰ سوره کهف مربوط به وحی تشریعی نبود که شما در ارتباط با معنای آن آیه به این مطلب اشاره فرموده اید.
• بحث در این بود که آن آیه می فرماید که پیامبر بشری است مثل سایر افراد بشر. یعنی اگر افراد بشر در امور روزمره خود خطا می کنند ایشان هم از آنجایی که بشرند می توانند خطا کنند. با اینحال آیه مشخص می کند که پیامبر در عین حالی که بشر است وحی هم می گیرد. از این آیه معرفتی دیگری بدست می اید و آن این است که انسانها هم می توانند وحی بگیرند.
• توجه داشته باشید که یهودیان زمان پیامبر مثل همه آن مرتجعانی که دوست ندارند انسانها با خدای خویش مستقیم در ارتباط باشند به پیروان شان تلقین می کردند که پیامبران و اولیاء الله با خمیره و جوهره متفاوتی از مردم خلق شده اند در نتیجه ایشان با مردم فرق دارند. نتیجه آنکه کسانی مثل ابراهیم، موسی و عیسی (در مورد مسیحیان) از نوع بشر نیستند. به همین خاطر آنها وحی می گیرند، درحالی که ما انسانها قادر به گرفتن وحی نیستیم. (بقره /۸۸): "و قالوا قلوبنا غلف". از اینرو پیامبر خدا در آیه ۱۱۰ سوره کهف دقیقا روشن می فرماید که پیامبران هم مثل ما مردم اند و همانگونه که ایشان وحی می گیرند ما انسانها هم می توانیم وحی بگیریم، چراکه خدای ما و ایشان یک خدا. (انما الهکم اله واحد). موضوع وحی تشریعی و دیگر قضایای مربوط به آن، مطلب دیگری است که می باید در جای خودش به آن پرداخت.
• ما هم نگفتیم که آنچه به مادر حضرت موسی و حضرت مریم و نیز سایر اولیاء خداوند القاء می شد وحی تشریعی بوده است. آیه ۱۱۰ سوره کهف و همچنین آیه ۵۰ سوره شوری که من در نامه های قبلی به آنها اشاره کرده بودم دلالت بر این دارد که به بشر وحی می شود و خدا از این طریق با بندگانش در ارتباط است. می گویم وحی و الهام نمی گویم که آیه ۵۰ سوره شوری با اشاره کردن دقیق به این دو موضوع و فرستادن کسی که به اذن خدا وحی می کند (جبراییل رسول الله) دقیقا به مراتب معنوی وحی و همچنین الهامات ماورای حجاب اشاره کرده است و برای هیچکس شکی باقی نمی گذارد که منظور از وحی مطلق آن مراد است نه وحی تشریعی.
• شما نیز خودتان در شرح خطبه حضرت فاطمه اشاره کرده اید:
"از این آیات و از کلام حضرت زهرا(س) به خوبی استفاده می شود که "الهام" و "وحی" اختصاص به انبیاء و اولیاء ندارد و به انسانهای عادی نیز الهام می شود". شما اگر به اغلب قرآنها نگاه کنید می بینید که مترجمین فارسی زبان ما چگونه در ترجمه متن آیه ۱۱۰ سوره کهف دست برده اند و آن را بدینگونه ترجمه کرده اند که گویی وحی به پیامبران اختصاص دارد و بس. این سخن مانع تماس و رجوع انسانها "به خدایی است که از رگ آنها به ایشان نزدیک تر است" و "جواب می دهد به درخواست هر کسی که او را بخواند". تبلیغ این سخن مانع هدایت خدا است. آخوندیسم و واسطه تراشی- که در اصل مخالف تعلیمات اسلامی است- از همین آبشخور ناسالم تغذیه می کند . در حالی که عرفای ما بخوبی از این امر آگاهی داشته اند. چنانکه
حافظ هم می گوید:
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد
• "چرا که خداوند صاحب فضل عظیم است و (سر منشاء) فضل همه چیز به دست اوست و او به هر کس که خواهد آن فضل را بدهد.(حدید/۲۹). بنابراین اگر خدا هدایت بنده ای را بخواهد او را از حکمت دین و علم لدن و شعورات باطنی و وحی و الهامات خود باخبر می سازد. اگر خدا اینکار را نکند آنگاه بازار شایعات و خرافات و بدآموزی های مذهبی بسیار رونق خواهد گرفت (چنانکه امروز کشور ما به یمن تعلیمات علمای اعلام شیعه و رهبری خردمندانه مقام معظم رهبری به این آفت مردم سوز دچار گردیده است).
• حضرت فاطمه هم که در اول خطبه معروف شان خطاب به ابوبکر و جمع یارانش می فرماید: "الحمدلله علی ما انعم و له الشکر علی ما الهم" منظورش این بود که من از سرچشمه وحی با شما سخن می گویم. اطلاعات مذهبی من اکتسابی تنها نیست. بلکه من (بعنوان دختر پیامبر) درعین حال که از تعلیمات حضوری پدر گرامی ام بهره مند هستم در عین حال از فیوضات الهی و شهودات و شعورات باطنی (وحی) نیز شخصا برخوردارم که از آن بابت خدا را ستایش می کنم و شکرگزارش هستم. این سخن یعنی اینکه: من که اینک در مقابل شما سخن می گویم پایه استدلالتم را بر این دو اساس محکم بنا نموده ام. درحالیکه شما مردم ظاهر بین (اهل تداخل دین و دولت) فقط به صرف قیاس و عقل نسنجیده خود به امور می نگرید و قضاوت می کنید.
• آقای منتظری، راستش را اگر بخواهید بدانید من با همین سخن ارزشمند حضرت فاطمه بر آنم که بگویم حضرت فاطمه در زمانی که این سخن را با ابوبکر درمیان گذاشته نشان داده که در حوزه ایمان بر همه مومنان زمان خود سبقت داشته و او را بحق می باید در زمره امامان (نه چهارده معصوم) دانست.
۱۰- شما در ارتباط با آیه شریفه: "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم" (نساء/۵۸) فرموده اید: "اطاعت مطلق از اولی الامر در آیه بدون هیچ قیدی در کنار اطاعت از خدا و رسول دلیل آن است که "اولی الامر" باید معصوم باشد و الا امر به اطاعت مطلق نسبت به کسی که در امر هدایت از گناه و خطا معصوم نمی باشد بر خداوند حکیم قبیح است."
• اولا امر اطاعت از پیامبر و اولی الامر مطلق نیست. زیرا آن امر فقط اختصاص به حوزه امور ایمانی دارد و بس. یعنی مصونیت پیامبران و امامان از خطا (بنا به تسلطی که خدا بر جان و روح شان دارد) تنها در حوزه امور معنوی و ایمانی تضمین شده است. درعین حال باید توجه داشت که این مصونیت به ۱۴ نفر معصوم محدود نمی شود بلکه خدا هرکه را خواهد به تسلط خویش از خطا (آنهم در امور معنوی) مصون می سازد. خدا در امور زمینی انسان به اراده ازلی تسلط ندارد چراکه آن را برعهده انسانها گذارده تا با اختیار و انتخاب خود عمل کنند. خدا تنها با فرستادن پیامبران کاری کرد که ما از طریق ایشان به حقیقت این امور آگاه شویم و اگر به دلالت اعتقاد باطنی به ایشان ایمان آوردیم آنگاه بر ما حکم می کند از ایشان (پیامبران) و امامان، اطاعت کنیم. همین و بس. اگر امامان و پیامبران در همه امور از خطا مصون بودند آنگاه اعلام کردن اینکه آنها نیز بشرند و مصون از خطا نیستند به نظر شوخی و مسخره و حتا خطا می نماید.
• دوم اینکه اگر اطاعت از اولی الامر اطاعت مطلق بود، آنگاه در ادامه آیه خدا نمی فرمود " فان تنازعتم فی شیی فردوه وا الی الله و الرسول ان کنتم تومنون بالله و الیوم الآخر ذلک خیر و احسن تاویلا" (= و اگر در امری –البته دینی- اختلاف داشتید، چنانچه به خدا و روز آخرت ایمان دارید، آن را به خدا و رسول عرضه بدارید که این بهترین و نیکترین تاویل است). چراکه موضوع اولی الامر خود می تواند مورد اختلاف و تنازع باشد. همچنین موضوع اطاعت از رسول. در زمانی که پیامبر در میان ما نیست و بقول"مجتهدین شیعه" امام هم غیبت کرده، اطاعت از رسول و امام خود بخود بی معنی است. آنها اگر هم معصوم بوده باشند (البته در حوزه امر معنوی) امروز در کنار ما نیستند که اطاعتشان بر ما واجب باشد. امروز فقط خدا است که می تواند در غیاب (مرگ) پیامبر و امام به کمک ما بیآید و با نعمت وحی و الهام ما را از حقیقت امر خودش با خبر سازد. (باز شما را به سخن اول خطبه حضرت فاطمه ارجاع می دهم)، همچنین موضوع آیه ۱۳۴ سوره بقره "تلک امة قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم و لا تسئلون عما کانو یعلمون" (= اینها امتی اند که درگذشته اند، برای آنها است از آنچه کسب کردند و برای شما است از آنچه شما کسب می کنید. از شما درباره آنها که چه می کرده اند نمی پرسند) دقیقا برای ما مشخص می کند که خدا ما را به خودمان واگذار کرده تا با مراجعه به او و اجتهاد در امر خداشناسی (من جاهدوا فینا) از راه هاییکه خدا پیش روی ما قرار می دهد هدایت گیریم (لنهدینهم سبلنا). این همان دعایی است که درواقع هر مسلمان (اعم از شیعه و سنی) هر روزه در نمازش با گفتن (اهدنا الصراةالمستقیم) آن را از خدا می خواهد، درحالیکه مفتیان اهل سنت و مجتهدین شیعه راه های دیگری را پیش روی مردم می گذارند که نباید بگذارند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

• اگر انسانی از نوع سخن وحی و شعورات باطنی با خبر نباشد از شناخت پیامبر و امام هم عاجز است، در نتیجه نمی تواند از دستورات آنها اطاعت نماید. به نظر من، از آن آیه، فقط اطاعت از خدا باقی مانده و من و شما امروز می باید فقط از خدا اطاعت کنیم. خدایی که از رگ گردن به ما نزدیکتر است و جواب می دهد به خواست هر درخواست کننده ای که او را بخواند. (بقره/ ۱۸۶). خدایی که می تواند در زمان ما، ما را از همه آن شر ها (فجور) و همه آن درستی ها (تقوا) به نیروی روح القدس باخبر سازد.
• اگر جامعه ما امروز گرفتار سرگردانی است همه از آنروست که مردم ما با این نوع تعلیمات آشنایی ندارند. این عدم آشنایی آنها موجب شده که خورشید حقیقت از میان ایشان غروب کند و دیگر همچون گذشته بر جان و افکارشان تسلط نداشته باشد. چراکه دین خدا به تبلیغ امامان دروغین و کج اندیشی های مذهبیون قدرت طلب و فیلسوفان سیاسی کار و ستم اوباش، از راه اصلی اش منحرف شده و دیگر کارایی اش را در تربیت اشخاص و تعالی جانها از دست داده است.
• به نظر من امر (امامت) از چنان ظرافتی برخوردار است که با عقل محدود بین و تفسیرهای خودمحور نمی توان وارد آن حوزه شد. این چنین است که بسیاری از فقها و مفسران و "مجتهدین" در این امر به شبهه افتاده اند و سرگردان و گم کرده راهند. بقول شاعر "هزار نکته باریک تر ز مو اینجاست".
۱۱- فرموده اید: "معنای احترام به اولیاء خداوند و قداست آنها داشتن حق بیشتر در مورد حقوق اجتماعی که همه کسان دارند نیست، بلکه به معنای برسمیت شناختن مقام معنوی و کمالات روحی آنان و بهره مند شدن از انفاس قدسی آنان است همانطورکه احترام به پدر و مادر و استاد به مرتبه ای همینگونه است".
• همانطوریکه پیشتر یادآوری کردم موضوع معصومیت شبهه انگیز است و بیشتر از آنچه نفع داشته باشد ضرر دارد. چرا که برخی از مردم فرصت طلب از این موضوع برای سروری خود و اینکه به روزی زحمت نکشیده برسند، سوءاستفاده می کنند و به اینگونه بر کرسی قضاوت و حکومت می رسند. مشکل فقط در رسیدن این کسان به این مقامات نیست. مشکل آنجا است که ایشان در این مقامات ظلم می کنند و فساد می آورند و فراتر از آن باعث سوء تعبیر در امر دین می شوند. چراکه انسانها با دیدن خطاکاری های آنان، آن را به پای خدا و دین می گذارند و به این طریق امر دیانت را لوث می کنند. چراکه می گویند: "هر چه بگندد نمکش می زنند. وای به روزی که بگندد نمک"
• برسمیت شناختن مقام معنوی امام مرده هم دردی از کسی دوا نمی کند، چه بسا آن کس را از امر زمانه خود غافل می کند و علاوه بر آن او را با درد از خود بیگانگی بیمارتر هم می سازد. شما برای درک درستی سخن من باید به تحقیقات پرارزش روانشناسان برجسته چون اریک فروم (در کتاب جامعه سالم ، گریز از آزادی و....) مراجعه کنید نه کتب اخبار و روایت. عرفای بزرگ همچون مولانا و حافظ هم در آثارشان بدان اشاره کرده اند: حافظ می گوید:
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود
طلب از گمشدگان لب دریا می کرد

۱۲- همچنین فرموده اید: "قداست زمین خاصی و زمان خاصی نیز امر بدیع و خلاف شرع و عقل نمی باشد. در قرآن از خانه کعبه به بیت الله الحرام (مائده /۹۷) با بیت مبارک (آل عمران/۹۶) و از برخی مکان ها به وادی مقدس(طه /۱۲ و نازعات/ ۱۶) و یا زمین مقدس (مائده/۲۱) تعبیر شده است "حرام و مبارک و مقدس" امری است که دارای حرمت و احترام می باشد. همانطورکه کلمه"ایام الله" در سوره جاثیه آیه ۱۴ وارد شده و مراد از آن روزهای خاصی است که دارای احترام می باشند".
• البته اگر شرع و عقل را "مجتهدین شیعه" تعریف کنند شاید هر چیزی و هر جایی قداستش مشروع و مقدس باشد (از جمله قم). اما اگر شرع را شارع اسلام تعریف می کند و می گوید" حلال محمد حلال الی الیوم القیامه و حرام محمد حرام الی الیوم القیامه" آنگاه نمی باید کسی جرات پیدا کند که در کنار آن سنتها که ایشان آورده بودند سنتهای جدیدی را بی اذن الهی بر قرار کنند. آخر حضرت محمد کی درباره مقدس بودن قم و مقدس بودن مشهد و درست کردن امامزاده و بپا ساختن مکانهایی ("مقدس") که مردم بروند عریضه به امام زمان بنویسند و در چاه بیندازند، جواز به کسی داده است. مجتهدین شیعه در امر سنت نهادن و رسالت خدا چه کاره اند که هرچه را دلشان خواست اراده کنند آن را مقدس و حلال و مبارک بخوانند؟
• چرا خدا در قرآن (قصص/50) می فرماید: "ستمکارتر از آن که هوس خویش را بدون هدایت خدا پیروی کرد، کیست؟". این موضوع اگر در قرون اولیه تاریخ اسلام نا معلوم بود "الحمدلله" امروز به یمن "انقلاب شکوهمند اسلامی" بر همگان آشکار شد که آنها که مقدس مآبی شان بیشتر است خود بزرگترین ستمکارانند. اینهمه کشته و اینهمه زندانی و اینهمه فساد کافی نیست تا چشم ها را باز کند که بدانیم این عملکردها همه باطل است؟ "فاعتبروا یا اولی الابصار"(حشر/۲).
• هر وادی مقدس و هر زمین پاک آن خاکی است که در آن انسانهای کامل ظهور پیدا کرده اند. انسانهایی که به تسلط الهی و اذن او توانسته اند -به مصداق آیه ۳۵ سوره نور- تجلیگاه اشراق نور زمینی و چراغدانی باشند که از شجره طیبه نبوت نیرو گرفته و درخشانند. این امر چه ربطی به روزگار ما و آن سرزمینی دارد که هر روز خدا در آن خون می ریزند و فتنه می کنند؟ خونی که نزد خدا حرمتتش عظیمتر از هرچیزی است و به سبب آن نام خانه خویش را نه "خانه مقدس" که "مسجدالحرام" گذاشته است. آقای منتظری خدا و ملایک از جایی که در آن بناحق خون بر زمین ریخته شود بیزار اند. بنابراین چگونه است که شما به اعتبار آن موارد استثنایی تاریخ موضوع قداست خاکی را که روزگاری ابراهیم خلیل الله در آن قدم نهاده و پیامبر رسول الله در آن ظهور کرده به قمی تعمیم می دهید، که در این میان هیچ کاره است. آنهم قم امروزین ما که اگر خوب بنگریم منشاء همه این بدعت ها است؟
• اما در مورد"ایام الله" که فرموه اید: "در سوره جاثیه (آیه ۱۴) وارد شده و مراد از آن روزهای خاصی است که دارای احترام می باشند" ، من با شما اختلاف دارم. چراکه "ایام الله" به روز خاصی از روزهای عادی اشاره ندارد. بلکه به روز مرگ و روز جزا )یوم الدین( و روز قیامت (یوم القیامه) و روزهایی که به خدا تعلق دارد، اشاره می کند. شما بر حسب این آیه نیز نمی توانید روز بخصوصی را قدس بنامید.
• ضمنا آیه (جاثیه/ ۱۴) به این مطلب اشاره دارد که اگر برخی از انسانها به این ایام الله (موضوعاتی که مربوط به حوزه ایمان است) امیدی ندارند (یعنی باور ندارند که آن روزها در مورد ایشان فرا برسد)، شما مومنین برای آنها مزاحمت فراهم نکنید و آنها را مورد بازجویی و تفتیش قرار ندهید . چراکه خداوند هر قومی را بر حسب آن چیزهایی که کسب می کند جزا می دهد. یعنی به شما مومنین مربوط نیست (حق ندارید) که بدانید دیگران چه باور دارند و یا ندارند. این موضوع را اگر شما مراجع مذهبی به مقلدینتان یاد داده بودید آنگاه ما امروز وضع و حال بهتری می داشتیم.
• شما با قیاس از این آیه چگونه به این مطلب رسیدید که اگر "مجتهدین شیعه" زمان و زمینی را مقدس بخوانند امر بدیع و خلاف عقل و شرع مرتکب نشده اند؟
• آقای منتظری شما با این توجیهات نمی توانید از مسئولیت بدعتی که در باره "روز قدس" کردید و سرنوشت ملت ما را با سرنوشت ملت فلسطین گره زدید محفوظ و مصون بمانید. حمایت از مردم ستمدیده فلسطین چه ربطی به تحریک مردم فلسطین دارد؟ شما با آن کار آن روزتان باعث شدید ضمن تقویت قوای تندروهای مذهبی در امر سیاست (همانهایی که بعدها شما را آزار دادند)، منافع ملی ما با مسئله پیچیده فلسطین گره بخورد. مردم ایران که فقط شیعیان و مقلدین شما نیستند که شما بتوانید به صرف داشتن مقبولیت از جانب مردمی هرچه دلتان خواست درباره مملکت و سرنوشت مردم بگویید و بکنید. به نظر من آن کار آن روز شما علاوه بر آنکه شرعی نبود، عقلانی هم نبود.

۱۳- فرموده اید: "ولایت فقیه هم بیش از نظارت فقیه به عنوان کارشناسی احکام شرعی بر قوانین کشور نمی باشد و این معنا مستلزم قطع هدایت الهی در زمان غیبت امام عصر (ع) نیست.
• فکر می کنم که بقدر کافی درباره این مطلب سخن گفته ام و باز در اینجا یادآوری می کنم که ولایت فقیه (اعم از ولایت و یا نظارت)، هم در امور زمینی و هم معنوی امر دست و پاگیری است که مانع اراده الهی در ارتباط با عملکرد انسانها در دو حوزه معنوی و زمینی است. من نمی دانم چرا شما به این مسئله ساده آگاه نیستید که امر الهی در حوزه امور معنوی و ایمانی مطلقا سلطنتی است و در این رابطه خدا به هیچ زن و مرد مومنی حق اختیار و انتخاب نداده است و هرچه هست از جانب او فرمان و از جانب ما تسلیم و اطاعت محض است. بقول سعدی: "گر دوست بنده را بکشد یا بپرورد / تسلیم از آن بنده و فرمان از آن دوست". اما در حوزه زمینی چنین نیست و خداوند از آنجا که تغییری در وضع و حال ما نمی دهد (رعد/۱۱) با دادن عقل و دادن برخی از نیروهای باطنی از ما انسانها خواسته که در روی زمین بر حسب اختیار و انتخاب عمل کنیم. اینجاست که "هر انسانی در رهن و گرو آن چیزی است که کسب کرده است"(مدثر/۳۸). یعنی انسانها در امور دنیوی خود مسئول اعمال و رفتار خودشان هستند. با این حساب، انسانها در امر دنیا اختیار و انتخاب دارند و چون اختیار و انتخاب دارند بهترین حالت این قضیه آن است که در امر دنیا و حکومت به شیوه دموکراسی عمل کنند. با این شیوه می توانند با بهره گیری از رای و عقل و تجربه خود و دیگران و همچنین با مشورت با مردمان دانشمند خطاهای خود را به حداقل برسانند. چه الهی به این قضیه نگاه بکنیم و چه زمینی "مجتهدین شیعه" در هیچ جای این معامله قرار نمی گیرند.
۱۴- درباره: "رفتن به زیارت بعضی از امامزاده های معتبر و انجام دعا و نماز در بعضی اماکن به معنای خواستن حاجت از غیر خداوند نیست، بلکه از این جهت است که در احادیثی وارد شده خداوند دعاهای بندگان را در زمان ها و مکان های خاصی زودتر مستجاب می کند."
• این سخن شما براستی شگفتی آور است. اگر من و یا کسانی دست به یک عمل بیهوده بزنیم به صرف اینکه دست زدن به آن در کتب احادیث روا شناخته شده، که نمی تواند توجیه گر کار بیهوده ما باشد! در کتب شیعه بسیار روایتهای نادرست است. آیا روا است که ما به همه آنچه را که در کتب وارد آمده عمل کنیم؟ اگر آن احادیث را یک عده شیاد از قول امامان ساخته باشند تکلیف چیست؟
• شما یک جا می فرمایید حجت سخن امامان و پیامبران و حتا قرآن با عقل است و یکجا هم می فرمایید چون "در احادیثی وارد شده که ...."پس حرف شما درست است و حرف من باطل. شما خودتان قضاوت کنید؟ فکر نمی کنید که عقل شما دوگانه عمل می کند؟ در جایی که به نفعش است اصالت سخن قرآن را زیر سئوال می برد و در جایی که می خواهد به سخن خود لباس حق بپوشاند به احادیثی مراجعه می کند که واضح است عده ای شارلاتان آن را جعل کرده اند.
• این سخن شما زمانی درست می بود اگر مردم به زیارت و دیدار با خود امامان زنده می رفتند. آنهم امامانی که ایجاب اطاعت از امر ایشان بعنوان اولی الامر برای شخص دیدار کننده محرز باشد. اما وقتی که آنها مرده اند و بر گورشان بمثابه بتخانه ها ساختمان بنا نهاده اند می توان استدلال کرد که رجوع به آن ساختمانها رجوع به دون خدا و غیر تلقی می شود و بر حسب تعاریف دین اسلام عین شرک و بت پرستی است. اصولا بت پرستی هم از آنرو باطل است که انسانها را از کرامت و شخصیت ذاتی خود دور می کند.
• آن احادیث به نظر من موثق نیستند و معتقدم عمر ما و عمر نسلهایی از ملت ما و سایر ملتها به اندازه کافی از بابت اینگونه احادیث جعلی ضایع شده است. شما چرا به جای آن احادیث به قرآن رجوع نمی کنید؟ چرا بر اساس قرآن (نه حدیث) به مردم یاد نمی دهید " الم تعلم ان الله له ملک السموات و الارض و ما لکم من دون الله من ولی و لا نصیر"(= مگر نمی دانید که خدای راست پادشاهی ملک آسمانها و زمین و برای شما از دون خدا سرپرست و یاری نیست) (بقره/۱۰۷). یا چرا به ایشان نمی گویید: "ولله المشرق و المغرب فاینما تولوا فثم وجه الله ان الله واسع علیم" (= و برای خدا است مشرق و مغرب، پس به هرجا روی خود بگردانید روی به وجه خدا آورده اید و خدا دانای وسعت دهنده است).
• وانگهی چه کسی می تواند تعیین کند که این امامزاده ها کدامشان معتبر است.
• مشاهد مشرفه امامان هم نباید از سطح زمین بالاتر باشند و با آینه کاری و طلاکاری زینت شوند. مگر می شود خانه خدا یک مکعب ساده باشد اما مشاهد امامان ما به مثابه بتخانه سومنات تزیین گردند و مردم گرد آنها طواف کنند؟
۱۵- ضمن تشکر از قدردانی شما باید به عرض برسانم که:
• معارف دینی هنگامی مایه حیات بشر اند که از منشاء وحی الهام گرفته باشند. درغیر اینصورت همه مایه دردسر ، خسارت ، فساد ، ظلم و خونریزی است.
• همچنین دفاع از تکثر در فهم مطالب و امور دینی هیچ تغییری به نفع اصلاح امور بوجود نمی آورد بلکه آن را بدتر هم می کند. دفاع از ابراز عقاید متفاوت در امور دینی زمانی کارساز است که حیطه عملکرد دین (یا ایدئولوژی) و حکومت از هم جدا باشند و اجازه نداشته باشند در امور هم تداخل کنند. یعنی شخص بدون داشتن ترس و نگرانی از نتیجه بیان عقیده متفاوت، بتواند فکر خویش را در بوته آزمایش افکار و عقاید دیگران قرار دهد.


نامه خود را با این آیه زیبا از قرآن کریم(روم/۳۰) به پایان می برم به این امید که همه انسانها با حقیقت دین حنیف به همانگونه که بر پیامبران شان نازل شده آشنا شوند و آن را با گفتن"سلام علیکم یا "شالوم ملخم" و یا "صلح بر شما باد" به جهت استواری صلحی دائم برای همگان آرزو کنند:
"فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها، لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لایعلمون (= پس وجه خود را برای دین حنیف بالا بگیر، که آن مطابق با فطرت پاک الهی است، فطرتی که خدا انسان ها را بر آن (فطرت پاک) آفریده و در آفرینش او دوگانگی وجود ندارد (یعنی اینگونه نیست که کسانی را معصوم بیافریند و کسانی را غیرمعصوم، فطرت همه انسانها پاک است). این است دین استوار ولی بیشتر مردم نمی دانند.)

با عرض تبریک عید غدیر
و با آرزوی پیروزی
مشتاقانه منتظر پاسخ شما هستم
حسین میرمبینی
۱۹ ژانویه ۲۰۰۶

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'جواب من به پاسخ دوم آقای منتظری (۲)، حسین میرمبینی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016