سوم تير تنها سالگرد شكست اصلاح طلبانى كه در انتخابات رياست جمهورى سال ۱۳۸۴ شركت كردند، نيست؛ سالگرد شكست افرادى كه در آن روز و نيز ۲۷ خرداد ۸۴ راى ندادند هم هست:اصلاح طلبان نتوانستند اجماع كنند، نتوانستند نامزدى جامع براى رقابت با محمود احمدى نژاد پيدا كنند، مجبور شدند «حداكثر» را رها كنند و به «حداقل» بسنده كنند، ناگزير شدند به مردى راى دهند كه خود مهمترين منتقدانِ او بودند، نتوانستند كارنامه اى مقبول از هشت سال اصلاح طلبى به مردم ارائه كنند و نه مغلوب حريف كه مغلوب خويش شدند. مغلوب فقدان رهبرى و ستاد هماهنگى. مغلوب فقر فلسفه سياسى و عدول از انديشه اصلاح و عدم مرزبندى با گفتمان هاى رقيب از چپ روى تا راست روى. مغلوب ناكارآمدى دولت اصلاحات و فقدان دورانديشى احزاب اصلاح طلب و غليان عواطف روشنفكران و نويسندگان و روزنامه نگارانى چون من كه باده دموكراسى هوش از سرشان برده بود و اين همه البته حاشيه اى بود بر اراده حريف براى پايان دادن به عصر اصلاحات كه شرح آن را پايانى نيست... اما اين همه ى داستان نيست. اصلاح طلبى نقطه تاريك تاريخ ما نيست. اين خيل عظيم مدعيان، همه فرزندان دوم خردادند. همان دوم خردادى كه تجربه اى بى نظير از آزادى مطبوعات و احزاب را فراهم آورد. نقد حاكمان باب شد و در صف اول شخص سيدمحمد خاتمى مورد نقد قرار گرفت. كافى است به فهرست كتاب هايى كه در عصر خاتمى مجوز انتشار گرفتند نگاه كنيم، مقاله ها و روزنامه هايى كه در آن زمان منتشر شدند را بخوانيم و فيلم هايى كه در نقد مناسبات قدرت ساخته شدند را ببينيم تا تفاوت عصر خاتمى با ماقبل و مابعد او را درك كنيم. از فرهنگ كه بگذريم در سياست كارنامه خاتمى بى نظير است:برخورد با قتل هاى زنجيره اى، احياى تحزب، برگزارى انتخابات شوراها، گسترش دامنه رقابت هاى انتخاباتى به گونه اى كه در تنها انتخابات در اختيار دولت يعنى دوره دوم شوراهاى شهر و روستا تقريباً همه احزاب داخل كشور اجازه رقابت يافتند. از سياست داخلى كه بگذريم در سياست خارجى گسترش روابط ايران با جهان غرب به ويژه تقويت محور اروپا و تلاش براى حل صلح آميز مسئله هسته اى دستاوردهايى است كه خاتمى را هنوز يكى از محبوب ترين سياستمداران ايران قرار داده است. مى توان به ضعف اراده خاتمى خرده گرفت كه نتوانست روابط ايران و آمريكا را بهبود بخشد اما نمى توان كارنامه او را بدون توجه به كارشكنى حريفان مورد داورى قرار داد.
حتى در حوزه اقتصاد كه دولت خاتمى بيش از همه مطعون است دستاوردهاى بزرگى مانند تاسيس صندوق ذخيره ارزى به چشم مى خورد كه اكنون به صندوق ذخيره پوپوليسم تبديل شده است! در ادامه همين جنبش اصلاح طلبى بود كه مجلس ششم با همه نقدهايى كه بر بى تابى آن وارد است بايگانى ارزنده اى از طرح هاى اصلاحى تشكيل داد. طرح استانى كردن انتخابات مجلس و ايالتى كردن ساختار سياسى ايران از جمله راهبردى ترين طرح هايى بود كه مى توانست گامى در راه حل ساختار قومى و منطقه اى ايران باشد. طرح سرمايه گذارى خارجى، طرح ساماندهى رسانه هاى ماهواره اى، طرح هيات منصفه و ده ها طرح ديگر كه مى توان سراغ آنها را در بايگانى شوراى نگهبان گرفت.اصلاح طلبان اما در ۲۷ خرداد و پيش از آن در انتخابات مجلس هفتم و مهمتر از آن در انتخابات دومين دوره شوراهاى شهر و روستا مغرور و مغبون شدند. برخى گروه هاى اصلاح طلب گمان بردند كه نوك پيكان تكامل اند و بر گردن گروه هاى ديگر حق رهبرى دارند. شكست اصلاح طلبان نه در خرداد ۱۳۸۴ كه در اسفند ۱۳۸۱ بود. زمانى كه در آزادترين انتخابات گمان بردند اصلاحات برگشت ناپذير است و چون جنگ احد گمان بردند زمان تقسيم غنايم است. غنايم را تقسيم مى كردند اما نه اصلاح طلبان كه جناح مقابل تئورى فتح سنگر به سنگر را در ضدحمله اى هوشمندانه به كار بستند و يك به يك همان نهادهاى انتخابى را بازپس گرفتند. در انتخابات مجلس هفتم همه بد بازى كردند: نمايندگانى كه ديرهنگام تحصن كردند، روساى دو قوه كه با اذعان به غيررقابتى بودن انتخابات تن به برگزارى آن دادند، احزابى كه نه فقط انتخابات را تحريم كردند بلكه كسانى كه در انتخابات شركت كردند را تحقير كردند. بلايى كه يك سال بعد بر سر خود آنها آمد و آنها كه از تحريم انتخابات مجلس هفتم طرفى نبسته بودند خود در معرض تحقير تحريم كنندگان قرار گرفتند. ضعف هاى رهبران اصلاحات در نيمه دوم رياست جمهورى سيدمحمد خاتمى چنان بالا گرفت كه از يك سو صف اداره جنبش به گروه هايى مانند جبهه مشاركت محدود شد و از سوى ديگر در حاشيه جبهه اصلاحات لايه هاى تازه به دوران رسيده اى شكل گرفتند كه از اصلاح طلب ناميدن خود شرم داشتند. آنها تجديد نظرطلبانى بودند كه در آغاز خود را «يلتسين» ايران مى ناميدند و اكنون به «كرزى» بودن رضايت داده اند! خاتمى، گورباچف نبود به همين دليل پروژه «يلتسين» شدن به شكست انجاميد اما براى «كرزى» شدن نياز به طالبان گرى وجود داشت كه اصلاح طلبان دينى در ايران مانع از تولد آن مى شدند. سيكل «طالبان گرى- تجديد نظر طلبى» با شكست اصلاح طلبى در ۳ تير ۱۳۸۴ جان تازه گرفت. اگر اصلاح طلبان تا پيش از ۳ تير مى كوشيدند درباره تند روى هشدار دهند و از مردم بخواهند به ميانه روها راى دهند پس از ۳ تير نيز سعى كرده اند با وجود احترام به دولتى كه در ۳ تير شكل گرفت از اين دولت بخواهند ميانه روى پيشه كند و ضمن انتقاد صريح و كارشناسى از رفتار هاى افراطى، از گرايش به رفتارهاى عقلانى در دولت استقبال كنند. چرا كه نگران موجوديت هر سه نهاد جمهوريت، اسلاميت و مليت ايرانى هستند.اما «كرزى»هاى وطنى ترجيح مى دهند با استفاده از نتايج ۳ تير، تغيير ساختار سياسى ايران را به آمريكا و انگليس گوشزد كنند. هرچه قدر كه از ۳ تير دور مى شويم هشدارهاى اصلاح طلبان را بيشتر واقعى مى يابيم: در اين يك سال دو بار دو جناح از اقتصاددانان ايران درباره سياست هاى اقتصادى دولت هشدار داده اند، دلسوز ترين ديپلمات ها و كارشناسان سياست خارجى درباره افزايش بحران هاى ديپلماتيك از مسئله هسته اى تا مسئله هولوكاست انذار داده اند، اهل فرهنگ و انديشه از بازنشستگى استادان علوم انسانى و حبس كتاب هاى اين رشته در اداره هاى نظارتى ابراز نگرانى كرده اند، سياستمداران و جامعه شناسان درباره سياست هاى منطقه اى و قومى تامل و تدبر كرده اند، استفاده بى رويه از حساب ذخيره ارزى، دامن زدن به مطالبات خُرد اقتصادى، حذف بدنه كارشناسى بوروكراسى، حركت به سوى الگوهاى اقتدارگرايانه توسعه، افزايش محدوديت هاى اجتماعى مانند الگوهاى پوشش و حجاب و نگرانى درباره آينده انتخابات آزاد و محدود كردن شوراها، غلو در ديندارى و آميختن قدرت حكومت با ادعاى اعجاز و نظر كردگى، رشد ديدگاه هاى ضد جمهوريخواهانه در فلسفه سياسى حكومت و نفوذ روبه رشد متفكرانى كه از اقتدارگرايى دفاع مى كنند در دولت همه ازجمله نشانه هايى است كه تنها در يك سال پس از ۳ تير ثابت مى كند چشم انداز ترسيم شده از سوى اصلاح طلبان در ۳ تير بى معنا نبوده است. در عين حال همان راه طى شده اصلاح طلبان در ۲۷ خرداد و ۳ تير، شرايط بين المللى كشور و نيز عقلانيت حاكمان جديد همه مانع از آن شده كه انسداد سياسى بر كشور حاكم شود.با همه نقد هايى كه بر سيد محمد خاتمى وارد است حضور افرادى چون او، مهدى كروبى، هاشمى رفسنجانى، مير حسين موسوى و نيز حسن روحانى، على اكبر ناطق نورى و على اكبر ولايتى در ساخت قدرت سبب شده كه حاكميت يكدست ائتلاف آبادگران در مجلس و دولت به انسداد سياسى منتهى نشود.همان ملاحظات خاتمى براى پرهيز از گورباچف شدن سبب شده كه تنها حضور رئيس جمهور سابق يا رئيس پيشين مجلس در مجالس وحدت به معناى اتحاد دو جناح اصلى كشور قلمداد شود. اين سرمايه اى عظيم است كه به راحتى به دست نيامده و به راحتى از دست نبايد برود. ساختار شكنان كه سال گذشته رهبر تحريميان بودند البته سرمايه هاى خود را در كنگره آمريكا خرج مى كنند. آنها نه از راى معين و كروبى و هاشمى كه از راى احمدى نژاد نتيجه مى گيرند كه پروژه سياست ورزى در ايران به پايان رسيده و چاره اى جز تحريم يا تهاجم وجود ندارد.در هر انتخاباتى گروهى از مردم وجود دارند كه به هر دليل راى نمى دهند. اينان بدون شك درخور احترام هستند كه گم شده خود را در احزاب موجود نمى يابند. همچنان كه برخى نخبگان يا روشنفكران ترجيح مى دهند به سياستمداران اعتماد نكنند. گروهى ديگر اما كسانى هستند كه به صورت سازمان يافته راى نمى دهند و ديگران را نيز توصيه به راى ندادن مى كنند و حتى راى دادن ديگران را تحقير مى كنند. اينان همان كسانى هستند كه گونه هاى منقرض شده شان به انقلاب خلق باور داشتند و گونه هاى جديدشان به ارتش آمريكا ايمان دارند. راى ندادن البته يك حق است همان گونه كه راى دادن. آن كسى كه راى مى دهد در خطاى منتخب خود شريك مى شود بنابراين جرات شراكت در خطا را بايد داشته باشد اما كسى كه راى نمى دهد در نفى مبهم و كلانى شريك مى شود كه بى معنى است. ميان كسانى كه راى نمى دهند تا اعتراض كنند و خيل عظيم كسانى كه راى نمى دهند چون حال راى دادن ندارند در عالم «واقع» تفاوتى وجود ندارد. راى ندادن زمانى معنادار مى شود كه يك سازمان سياسى مشخص با تحليل مشخص به اين نتيجه برسد و پيروان آن سازمان در جامعه نيز بدان گوش بسپارند. اما هنگامى كه در جامعه اى غيرحزبى همواره بيش از پنجاه درصد مردم راى مى دهند تحريم جز انفعال دستاوردى ندارد. انفعالى كه به سود انسداد سياسى است. در گذشته اهالى تحريم به برج عاج روشنفكرى پناه مى بردند اما اكنون آغوش كنگره آمريكا براى آنها باز است!شكاف «تحريم و مشاركت» از سوم تير ۱۳۸۴ در ايران بسته شده است حتى در ميان روشنفكران.
advertisement@gooya.com |
|
هنگامى كه روشنفكران بزرگى مانند محمود دولت آبادى، بابك احمدى و داريوش شايگان راى مى دهند، هنگامى كه احزاب منتقدى مانند نهضت آزادى و ائتلاف ملى مذهبى راى مى دهند، هنگامى كه روشنفكرى مانند عبدالكريم سروش با استدلالى مشابه سياستمداران به مهدى كروبى راى مى دهد و مسعود بهنود و ابراهيم نبوى با وجود حكم حبس ۲۷، خرداد در اروپا راى مى دهند چه كسى جز همان يلتسين ها و كرزى هاى وطنى مى توانند فرياد تحريم سر دهند؟ تحريم يا مشاركت در انتخابات يك نسخه دايمى نيست. در شرايط مشخص با تحليل مشخص و توان مشخص امكان مشاركت يا عدم مشاركت وجود دارد. اما مهم تر از هر يك از اين دو تاكتيك تعيين استراتژى است. اصلاح طلبى يك استراتژى است. استراتژى دستيابى به آزادى و توسعه در درون ايران بلكه در درون ساختار سياسى ايران. بنا به همين استراتژى است كه هم مى توان درباره سياست هاى نادرست دولت در ايران هشدار داد و هم عقل گرايى و ميانه روى در حكمرانى را ستايش كرد. «اتحاد و انتقاد» رمز اصلاح طلبى است. در اصلاح طلبى مى توان مرزهاى دين و دولت را از هم جدا نگه داشت اما نه بايد ضددين شد و نه ضددولت (دولت ملى نه كابينه). كسانى كه ضددين و ضددولتند هر چه باشند اصلاح طلب نيستند. اصلاح طلبى پيش از آنكه از جنس سياست ورزى باشد از نوع اخلاق گرايى است. كسى كه مرامش مروت با دوستان و مدارا با دشمنان است، كسى كه حتى در حق رقيب اهل مدارا است چگونه مى تواند در حق دوست اهل مروت نباشد؟ چه بسيار اصلاح طلبانى كه به سبب اصلاح طلبى (تلاش براى اصلاح حكومت از درون آن) به سازشكارى، ناتوانى، خيانت و دروغگويى متهم شده اند. چه بسيار كسانى كه چون تجديدنظرطلبى خود را در آيينه اصلاح طلبى نديده اند، آيينه را شكسته اند. چه بسيار كسانى كه تازه به دوران رسيده، كهنه كاران سياست را تحقير كرده اند. آنان اصلاح طلب نيستند. كسانى كه تحريم را به مثابه اخلاق سياسى خود برگزيدند تا در هيچ آزمونى شركت نكنند لاجرم به تحريم اخلاق درغلتيده اند. آنان همان كسانى هستند كه در پاسداشت ۳ تير گوى سبقت را از محافظه كاران ربوده اند. روزى كه نه فقط اصولگرايى را بر اصلاح طلبى كه تجديدنظرطلبى را بر اصلاح طلبى چيره كرد. سوم تير اما مى تواند طليعه اى دوباره براى اصلاح طلبى باشد. طليعه اى براى رفع همه ابهام ها، ترديدها، ناكارآمدى ها و نابردبارى هايى كه ايران را از اصلاح طلبى به اصولگرايى و تجديدنظرطلبى رساند. دو همزادى كه با هم ۳ تير را جشن مى گيرند.