به بهانه اوج جدید تنش میان ایران و غرب
shemiranie@yahoo.com
هفته گذشته منابع روسی تاریخ های مشخصی را برای حمله هوایی آمریکا به ایران اعلام کردند. به طور همزمان رابرت گيتس وزير دفاع آمريكا اعلام كرد كه دولت آمريكا آمادده هرگونه مذاكرات پيشرفته تر با ايران بوده و اجلاس اين ماه بغداد را كه با حضور ايران، سوريه و مقامات آمريكايي برگزار شده بود را «يك شروع خوب» خواند.
باور به حمله نظامی آمریکا به ایران سابقه ای چندین ساله دارد. در روزهای موفقیت نظامی اولیه آمریکا در عراق، این باور موجه تر جلوه می کرد. پس از آغاز مشکلات و تلفات روزافزون آمریکاییها نگرانی گسترش جنگ به ایران گاه کم رنگ شده و گاه دوباره جان گرفت. سیمور هرش ستون نویس سرشانس نیویورکر و اسکات ریتر سربازرس سابق سازمان ملل در عراق که تیم جستجوی سلاح های کشتار جمعی را تا سال ۱۹۹۸ رهبری می کرد تا آنجا پیش رفتند که تاریخ های نسبتا دقیقی برای آغاز حمله نظامی به ایران ارائه دادند.
گروهی اما از ابتدا بحث های مربوط به برنامه حمله آمریکا به ایران را جنگ روانی دانسته و تکرار آن را آب ریختن به آسیاب دشمن به حساب آوردند.
هر دو گروه طرفدار تئوریهای "حمله حتمی است" و این "فقط جنگ روانی است" دلائلی واقعی برای مدعای خود دارند که گروه مقابل نمی تواند آنها را رد کند پس به کاهش اهمیت دلائل مطروحه توسط گروه مقابل متوسل می شوند. اما واقعیت این است که جهان سیاست در قرن بیست و یکم پیچیده تر از آن است که با محاسبات فیزیک نیوتنی بتوان به مسائل آن پاسخ شایسته داد. در جهان کوانتومی امروز عرصه های سیاست و اجتماع از کوانتومی ترین میدان ها هستند که وجود دو حالت متضاد در آن واحد نه تنها غیر ممکن نیست بلکه اصلی اصیل و واقعی است.
با نگاهی کوانتومی به این موضوع شاید به راحتی بتوان دلائل هر دو طرف را پذیرفته و هر دو را هم ارز قلمداد کرد:
گروه او ل می گوید آمریکا می خواهد به ایران حمله کند و چنین خواهد کرد. زیرا:
۱-تنها راه رسیدن به نقشه جدید خاور میانه از ایران می گذرد.
۲-دمکراتها نیز در چارچوب سیاستی کلان موافق حمله به ایران هستند بخصوص که مخارج سیاسی آن توسط جمهوریخواهان پرداخت می شود
۳-تمرکز نظامی آمریکا در خلیج فارس به کمیت بی سابقه ای رسیده است.
۴-تلاش های جهانی برای منزوی کردن ایران موفقیت آمیز بوده است.
۵-تلاش برای صدور قطعنامه های رنگارنگ که گرچه محتوی تند و تیز و تاثیر گذاری ویژه ای ندارند اما جملگی ایران را برای صلح جهانی خطرناک شمرده و به این ترتیب راه را برای مقاصد جنگ طلبان تا حدودی هموار کرده اند.
۶-نیروهای آمریکا در سال های اخیر به طور روزافزون به پروازهای تجسسی در ایران دست زده و عملا برای جمع آوری اطلاعات در ایران حضور دارند
۷-بسیاری از تحلیلگران نظامی درجه یک جهان بر خواست و برنامه آمریکا برای حمله به ایران صحه گذاشته اند و .....
گروه دوم حمله آمریکا به ایران را غیر ممکن می داند، بویژه زیرا:
۱-آمریکا در باتلاق عراق و افغانستان گیر کرده است. در عین حال ایران به لحاظ توان مقابله با یک حمله احتمالی قابل قیاس با عراق و افغانستان نیست و در موقعیتی بسیار برتر از این دو قرار دارد.
۲- دستگاه های رسمی آمریکا از جمله سنا و کنگره که دمکرات ها در آنها مسلط هستند مخالف گسترش جنگ و طالب بازگشت نیروهای آمریکایی به خانه هستند
۳-تمرکز نیروهای نظامی در آمریکا در منطقه تنها جنگ روانی ست و نه بیشتر
۴-روسیه از منافع خود در ایران چشم نمی پوشد (قرارداد میلیاردی بوشهر و قرارداد های کلان فروش تسلیحات) چین برای اقتصاد روبه رشد شتابانش به منابع انرژی در خاورمیانه و ایران نیاز دارد و نمی تواند کنترل آن را به رقیب اصلی خود آمریکا بسپارد. حتی اروپا نیز در تحلیل نهایی مخالف حمله به ایران خواهند بود زیرا آنها نتایج حمله به عراق را نیز برای منافع خود به شدت منفی ارزیابی می کنند
۵- قطعنامه ها ابزار فشار هستند و نقش فعال اروپا در آنها تنها به این دلیل است که اروپائیها نمی خواهند ابتکار عمل را به ایالات متحده بسپرند.
۶-آمریکا به خاطر درماندگی در عراق و تغییر توازن سیاسی در داخل به دنبال راهی کم هزینه تر برای گسترش روابط رسمی با ایران است. (کنفرانس اخیر در عراق و اظهارات برخی مقامات رسمی در دولت)
۷- تحلیل های بسیاری تا کنون حمله قریب الوقوع را پیش بینی کرده و حتی تاریخ دقیق ارائه کرده اند که به وقوع نپیوسته اند. آنها خواسته یا ناخواسته ابزار "جنگ روانی" هستند. ......
هر دو دسته دلائل برشمرده، پایه در واقعیات غیر قابل انکار دارند و استدلالات مربوطه حتی توسط طرف مقابل نیز مردود اعلام نمی شود بلکه با استدالالاتی متقابل و به نوبه خود منطقی پاسخ می گیرند.
در حالی که نگاه نیوتونی بر اصیل بودن یکی از دو امکان تاکید داشته و معتقد است با داشتن فاکتور سرعتِ متحرک و زمان تحرک از نقطه "الف"، می توان مسافت طی شده را به دقت محاسبه کرد و جایگاه متحرک را در نقطه "ب" تعیین نمود، نگاه کوانتومی می گوید محاسبه سرعت و مکان ذره متحرک در آن واحد غیر ممکن است، پس حضور ذره "ایکس" در آن واحد در مکان "الف" و "ب" واقعی است.
این بدان معناست که این هر دو گروه در موضعی صحیح قرار دارند و تنها زمانی می توان یکی را مردود دانست که یا جنگ آغاز شده باشد و یا روابط دو کشور به سطحی عاری از تنش رسیده باشد. به عبارت دیگر این نگاه بر آن است که مردود شماردن هیچیک از دو امکان حمله نظامی و گسترش مناسبات سیاسی، با اتکا به معیارهای علمی قابل پذیرش نیست.
بگذارید به دلیل عدم گنجایش این مطلب برای اثبات این ادعا که آمریکا برای جلوگیری از تسلط اژدهای شرق تنها به سلاح کنترل منابع انرژی در خاور میانه امیدوار است، آن را بدیهی انگاشته و ادامه دهیم.
اگر مسئله از دست دادن جایگاه هژمونی انحصاری آمریکا مطرح باشد و تنها یک راه برای جلوگیری از آن متصور باشد که همانا کنترل منابع انرژی است، این سئوال طرح می شود که کدام هزینه برای به دست گرفتن این کنترل "زیاد از حد" است؟ در نتیجه نه تنها دولت نومحافظه کار که مجموعه قدرت حاکم در ایالات متحده نمی تواند با این اصل راهبردی مخالف باشد. اما پیچیدگی های پایه های قدرت در آمریکا ایجاب می کند که راهکارهایی با اختلاف ۱۸۰ درجه ای برای رسیدن به هدف مشترک برگزیده شوند.
وقتی که هزینه های (مالی، انسانی، سیاسی و ...) جنگ عراق را به عنوان مانعی برای ادامه سیاست جنگ جویانه مطرح می کنیم باید توجه داشته باشیم که از کدام دیدگاه این ها را "هزینه" می نامیم.
به عنوان نمونه جنگ سبب کسر بودجه ی کلان در دولت جرج بوش شده است. به خاطر بیاوریم که دولت کلینتون با افتخار اعلام کرده بود که کسری بودجه و بدهی دولتی را به صفر رسانده است. پس ارقام نجومی کسری بودجه تنها و تنها به دولت آقای بوش تعلق دارد. از سوی دیگر کمتر کسی پایه های قدرت نومحافظه کاران، مستاجران کنونی کاخ سفید را خارج از کارتل های نفتی و کمپانی های اسلحه سازی جستجو می کند و سودهای این هر دو گروه طی سال های جنگ به سطوح نجومی رسیده است. تنها کمپانی نفتی ESSO در پایان سال ۲۰۰۴ اعلام کرد که سود خالص آن نسبت به سال پیش از آن 75 درصد افزایش داشته است. بعلاوه آیا واقعا مرگ سه هزار سرباز آمریکایی و ۳۰ هزار، ۳۰۰ هزار و یا ۶۰۰ هزار عراقی برای کمپانی های اسلحه سازی هزینه بزرگی محسوب می شوند؟ پاسخ مثبت به این پرسش مانند آن است که بهای افزوده بنزین را برای کمپانی های نفتی یک هزینه به شمار آوریم.
advertisement@gooya.com |
|
طبق گزارش مجله تایم مورخ ۲۶ مارس ۲۰۰۷ بیش از پنجاه درصد مردم (در ۲۷ کشور نمونه) نقش آمریکا در جهان را منفی ارزیابی می کنند. این بررسی نزول شدید جایگاه آمریکا در افکار عمومی جهانی طی ۳ سال گذشته را نشان میدهد. طبیعی است که فاکتور بالا برای سرمایه های غیرنظامی آمریکایی که به شدت به بازارهای جهانی وابسته هستند یک هزینه بزرگ است. توقف این روند که با زیان های هنگفتی همراه است مخارجی کلان دربرخواهد داشت. اما آیا این فاکتور برای کمپانی های نفتی، اسلحه فروشان و نمایندگان سیاسی آنها که جهان را به دو جبهه خیر و شر تقسیم کرده و طبیعتا خود را در سمت خیر می بینند نیز یک هزینه محسوب می شود؟ پس آنچه برای یکی زیان به شمار می رود می تواند برای دیگری سودی سرشار به بار آورد.
تلاش های دولت کلینتون و خاتمی برای کاهش ارتفاع و قطر دیوار بی اعتمادی را به خاطر می آوریم، و در عین حال بنا به بسیاری شواهد نقشه حمله به ایران از سالها پیش به عنوان برنامه عمل "ب" و "ج"، در پنتاگون و دولت نو محافظه کار وجود داشته و گاه شاید این نقشه به بند "الف" دستورکار نیز ارتقاع پیدا کرده است. نگرش کوانتومی چنین نتیجه می گیرد که عدم عملی شدن آن نقشه دلیل بر عدم وجود آن نیست همانطور که وجود آن دلیل حتمی بر عملی شدن آن در آینده نخواهد بود.
حال آیا دولت ایران مجاز است با اتکا به این واقعیت که گروهی از صاحبان قدرت در آمریکا خواهان حمله به ایران نیستند ۷۰ میلیون ایرانی را بر قطاری سوار کند که "ترمزهای آن را بریده" و یک راست به سوی جهنم جنگ براند؟ و آیا سیاستمداران مخالف با تاکید یک جانبه بر یکی از زوایای این واقعیت می توانند از نقطه ای موثر حرکت کرده و سرعت قطار بی ترمز را کاهش دهند؟
شهروند شماره ۱۱۲۰ - ۵ آوریل ۲۰۰۷ - پنجشنبه ۱۶ فروردِن ۱۳۸۶