در تاريخ مردم ميهن ما روزهايی فراموشناپذير به ثبت رسيدهاند که مقاطع سرنوشتساز محسوب میشوند؛ روزهايی که همه مردم در غمها و شادیهای آن سهيم بودهاند. ۳۰ تير ۱۳۳۱ از جمله يکی از همين روزهاست. روزی که مردم ايران يکپارچه عليه استبداد و خودکامگی شاه بپاخاستند و در برابر ديکتاتوری سلطنتی يکصدا بازگشت نخست وزيرشان را خواستار شدند.
۳۰ تير روزی بود که مردم سراسر ايران با مشت و فرياد خود، با چوب و سنگ به پيکار با تانک و مسلسل و سرنيزه رفتند و پيروز شدند. نقطه عطفی در مبارزات نهضت ملی شدن صنعت نفت و از جنبشهای اصيل سياسی ـ اجتماعی تاريخ معاصر ايران که ملت اوج ظهور اراده مستقيم خود را در تأسيس دولتی مبتنی بر خواستشان نشان دادند. تجربهای که تجلی همبستگی ملی و پيروزی انديشه مردمسالاری بر استبداد و استعمار بود.
در همين زمينه، دکتر انور خامهای، نويسنده، روزنامهنگار و پژوهشگر مسايل تاريخی در گفتوگويی تفصيلی با خبرنگار ايسنا به بيان خاطرات و تحليلهای خود از وقايع روزهای تاريخی منتهی به قيام ۳۰ تير۱۳۳۱ پرداخت. او که سال ۱۲۹۵ در تهران متولد شده، در ابتدای جوانی به عضويت گروه مشهور «۵۳ نفر» درآمده بود و مبارزه خود با رضاشاه را به علت زيرپا گذاشتن اصول قانون اساسی مشروطه توسط حکومت وقت آغاز کرده بود و در روزهای منتهی به مبارزات ملی شدن نفت در روزنامههای آن دوره فعاليت میکرد.
انور خامهای به تشريح عوامل به وجود آمدن قيام مردمی ۳۰ تير پرداخت و با اشاره به شرايط داخلی و بينالمللی ايران پس از مبارزات ملی شدن صنعت نفت گفت: «با ملی شدن صنعت نفت در ايران، خلع يد عملی شد و انگليسیها از ايران بيرون رانده شده بودند و مساله ايران در سطح بينالمللی مطرح شده بود. ايران بر تمام منابع نفتی و پالايشگاه آبادان مسلط بود. در آن مقطع حالت جنبش و علاقهمندی به سياست در تودههای مردم مشخص بود. از سال ۱۳۳۰ به بعد که ملی شدن صنعت نفت، اعلام و در کميسيون نفت پذيرفته شد، آرمی به شکل دکل نفت به عنوان نماد ملی شدن صنعت نفت تهيه شد و کسانی که موافق ملی شدن صنعت نفت بودند آن آرم را به سينهشان نصب میکردند.»
خامهای درگفتوگو با خبرنگار گروه تاريخ و انديشه ايسنا، با بيان اينکه اکثريت مردم از اين آرم استفاده میکردند افزود: «کسانی که اين آرم را نداشتند، مخالف ملی شدن نفت شناخته میشدند و مورد نگاههای تحقيرآميز اکثريت مردم قرار میگرفتند. گاهی هم اگر از طرف آنها صحبتی میشد مردم با آنها درگير میشدند يا حداقل بحث تندی ميان آنها درمیگرفت. مخالفان عمدتا تودهایها بودند و به دلايل سياسی بهانههای مختلفی در مخالفت با آن میگرفتند.»
وی اظهار کرد: «در نيمه دوم سال ۱۳۳۰، در چنين جوی بخشی از انتخابات مجلس هفدهم برگزار شده بود و تنها ۱۲ نماينده تهران و نمايندگان يکی دو شهر ديگر از افراد جبهه ملی و طرفداران مصدق بودند. در بقيه شهرها که انتخابات در آنها به تدريج انجام میگرفت با دخالت دربار و ارتش کسانی انتخاب میشدند که سابقه خوبی نداشتند و متهم به طرفداری از انگليسیها بودند و در مجلس شانزدهم با ملی کردن نفت مخالفت کرده بودند.»
وی يادآور شد: «در اين شرايط دکتر مصدق به اين نتيجه رسيد که اگر اجازه دهد انتخابات ادامه پيدا کند مجلسی با اکثريت مخالفان ملی شدن نفت يا حداقل مخالف دولت او تشکيل میشود. مصدق با اين استدلال که نمیشود در شهرستانها انتخابات آزاد برگزار کرد، انتخابات را نيمهکاره متوقف کرد. از آنجا که نمیشد بدون مجلس حکومت کرد و میگفتند مصدق ديکتاتوری میکند و او رعايت اين مسايل را میکرد، تصميم گرفت با همان منتخبين که تقريبا نيمی از نمايندهها بودند مجلس افتتاح شود. مصدق به استناد يک ماده در قانون اساسی مبنی بر اينکه در شرايط خاص، نمايندگان منتخب تهران میتوانند کار مجلس شورای ملی را انجام دهند، افتتاح مجلس را اعلام کرد و مجلس طبق ماده قانون اساسی رسميت داشت.»
مصدق فکرمیکرد دخالت ارتش درانتخابات باعث میشود نمايندگان واقعی مردم انتخاب نشوند
خامهای افزود: «دکتر مصدق فکر میکرد دخالت ارتش در انتخابات شهرستانها باعث میشود نمايندههای واقعی مردم انتخاب نشوند؛ چون وقتی شعار ملی کردن صنعت نفت داده شد در همهی شهرستانها مردم به خيابان ريختند و شعارها به نفع مصدق و ملی کردن نفت بود. دکتر مصدق میدانست که اين نمايندهها منتخب مردم نيستند.»
اين پژوهشگر و نويسنده گفت: «طبق قانون اساسی بايد دولت وزرای خود را به مجلس معرفی کند و برای تاييد دولتش از مجلس رای تمايل بگيرد. شاه تعيين وزرای جنگ و کشور را بر طبق خواست خود میدانست و مرسوم بود نخستوزير کسی را پيش شاه بفرستد تا شاه وزرای پيشنهادی خود را به او معرفی کند. مصدق به جای اينکه اين کار را بکند شخصا پيش شاه رفت و گفت اگر قرار است من کابينه را تشکيل دهم و وظيفه سنگين ملی کردن نفت را بر عهده دولت بگذاريد، بايد وزير جنگ را من تعيين کنم و از آنجا که فرد ديگری ممکن است مورد موافقت اعلیحضرت نباشد، شخص خودم به عنوان نخستوزير، مسووليت وزارت جنگ را هم برعهده میگيرم. شاه عصبانی شده و گفته بود شما حق نداريد وزارت جنگ را هم به عهده بگيريد. ظاهرا در صحبت هم مقداری نسبت به هم تند شده بودند و مصدق گفته بود اگر اينگونه باشد من از نخستوزيری استعفا میدهم.»
advertisement@gooya.com |
|
وی ادامه داد: «مصدق گفته بود در گذشته ديدهايم که دربار و شاه در وزارتخانهها اعمال نفوذ میکنند و در نتيجه اين نمايندهها به مجلس راه پيدا میکنند. آنها با نهضت ملی شدن نفت و موفقيت و پيروزی کامل آن موافق نيستند، در انتخابات دخالت میکنند و آشوبهای ساختگی برپا میکنند؛ بنابراين اگر انجام ملی کردن تا پيروزی به عهده اوست بايد اختيار همه وزارتخانهها با او باشد.»
خامهای گفت: «خبر استعفای مصدق، روز پنجشنبه ۲۶ تير در روزنامه اعلام شد. مصدق در اوج محبوبيت خود بود و طرفداران آيتالله کاشانی و گروههای ديگرهم با او موافق بودند و در چنين شرايطی حتی طرفداران انگليس هم نمیتوانستند با او مخالفت کنند و حزب توده هم به دليل موضع مخالفش منزوی شده بودند. اعلام استعفای مصدق خشم مردم را برانگيخته بود. صبح روز جمعه راديو اعلام کرد شاه، قوامالسلطنه را به جای مصدق به نخستوزيری منصوب کرده است. قوامالسلطنه سوابق خوبی نداشت و بين افکارعمومی بدنام و بدسابقه بود. او سابقهی دوبار دستگيری و بازداشت آيتالله کاشانی را هم داشت.»
وی در بيان خاطرات خود از آن روزها گفت: «صبح روز جمعه ۲۷ تير که از منزل بيرون آمدم، تنها روزنامهای که منتشر شده بود روزنامه "شاهد" بود که دکتر بقايی آن را منتشر میکرد. دکتر بقايی جزو اولين نمايندگان تهران بود. "شاهد" ضمن اعلام اين خبر سرمقاله تندی نيز نوشته بود. همه مردم روزنامه "شاهد" را میخريدند و در خيابانها جو ملتهبی ايجاد شده بود. از صبح روز جمعه جو مخالفت بالا گرفت. مردم و جوانان از همان روز شعار "مرگ بر قوامالسلطنه" و "زنده باد مصدق" را میدادند. پاسبانها هنوز دستور سرکوبی نداشتند اما شرايط ملتهبی ايجاد شده بود.»
اعلاميه قوامالسلطنه، آتش خشم مردم را که شعلهور شده بود به صورت حريق درآورد
خامهای افزود: «صبح روز جمعه حرکت خودجوش مردم و جوانان و دانشجويان آغاز شد. مردم در خيابانهای لالهزار و استانبول شعار میدادند که تا داخل خيابان شاهآباد (جمهوری اسلامی فعلی) کشيده شده بود. اين جريان تا عصر ادامه داشت. تقريبا در اخبار ساعت ۷ عصر جمعه خبر اعلاميهای که قوامالسلطنه به عنوان نخستوزير صادر کرده بود در راديو خوانده شد. روزنامهها هم اين اعلاميه را چاپ کردند و روزهای بعد آن را به ديوارها چسباندند. اعلاميه قوامالسلطنه، آتش خشم مردم را که شعلهور شده بود به صورت حريق کلی درآورد و کسانی که هيچ نظری هم نسبت به ملی شدن نفت نداشتند از اين اعلامه خشمگين شدند. انگار آن اعلاميه را صدراعظم زمان ناصرالدين شاه منتشر کرده بود و لحن بدی داشت. آورده بود که صدها نفر را به حکم قانون میکشم و دادگاه انقلابی تشکيل میدهم و... اين اعلاميه نيز در پيدايش قيام ۳۰ تير خيلی موثر بود.»
وی گفت: «از صبح روز شنبه در تمام شهرهای بزرگ تهران حرکت عليه قوامالسلطنه و به نفع مصدق شروع شد و بازار تهران بسته شده بود. در شهرهای بزرگ هم بازارها بسته شده بود و خود مردم هم در خيابان شعار میدادند. هنوز آيتالله کاشانی اعلاميه خود را نداده بود. نزديک عصر از طرف جنوب شهر و بازار حرکتی خودانگيخته شروع شد. روز شنبه نيز روزنامه "شاهد" سرمقاله تندی عليه قوامالسلطنه نوشته بود و اعلاميه تند و شديداللحن او را نيز منتشر کرده بود.»
آيتالله کاشانی صريحا در اعلاميهاش حکومت قوام را جبار و ظالم و ستمگر خوانده بود
خامهای در ادامه به بيان جزييات رويدادهای آن روزها پرداخت و اظهار کرد: «عصر شنبه اولين شماره روزنامه "باختر امروز" با سرمقالهای که میگفتند حسين مکی نوشته منتشر شد. روزنامهای که بيشتر از "شاهد" خود را سخنگوی مصدق میدانست. اعلاميه تند و صريح آيتالله کاشانی نيز عصر روز شنبه منتشر شد. او هم صريحا در اعلاميهاش حکومت قوام را جبار و ظالم و ستمگر خوانده و عنوان کرده بود که نهضت ملی نفت راهی که تا امروز رفته را بايد ادامه دهد و اگر لازم باشد من کفن میپوشم و جهاد را اعلام میکنم.»
اطلاعيه آيتالله کاشانی تکليف قوام را روشن کرد
کاشانی در قيام ۳۰ تير خيلی موثر بود
اين نويسنده و پژوهشگر وقايع تاريخی گفت: «اطلاعيه آيتالله کاشانی قطعا خيلی موثر بود و تکليف قوام را تقريبا روشن کرد. چون خيلی از بازاریها مطابق نظر کاشانی عمل میکردند؛ البته بخشی از بازار هم مستقل و علاقهمند به ملی شدن صنعت نفت بودند و گروهی ديگر نيز طرفدار مصدق بودند. آيتالله کاشانی قطعا در قيام ملی ۳۰ تير تاثير داشت و اين حرکت را وسعت بخشيد و آن را تقريبا در کشورعمومی کرد؛ اما او و نظرياتش محرک آغاز اين قيام نبود. بخشی از مردم تکليف خود را میدانستند و شروع به مبارزه کرده بودند اما پيام آيتالله کاشانی آن را تقويت کرد و عموميت بخشيد. تا عصرروز شنبه اگر در جاهايی مغازهها باز بودند، در ۲۸ تير با انتشار اعلاميه آيتالله کاشانی همه آنها بسته شدند و اقتصاد کشور تقريبا تعطيل شده بود.»
علت اصلی قيام، علاقه مردم به نهضت ملی شدن نفت بود
خامهای در ادامه با توصيف فضای عمومی کشور در روزهای منتهی به ۳۰ تير خاطر نشان کرد: «قيام و جنبشی عمومی آغاز شده بود و علت اصلی آن علاقه مردم به نهضت ملی شدن نفت و انجام آن به دست شخص مصدق بود. اين موضوع عامل شروع جنبشی شد. اعلاميههايی که از طرف آيتالله کاشانی و احزاب طرفدار مصدق صادر میشد و فعاليتهای فراکسيون نهضت ملی که متشکل از نمايندگان تهران و چند نماينده ديگربودند در ايجاد فضای اعتراضآميز بسيار نقش داشت. آنها صريحا اظهارنظرهايی میکردند. اين قيام در حقيقت دو مرکز داشت؛ "خانهی آيتالله کاشانی" و "بهارستان" که فراکسيون نهضت ملی آنجا را پايگاه خود کرده بود.»
وی افزود: «صبح شنبه به خيابانهای لالهزار و استانبول که میرفتم حداقل چند صد نفر از جوانان آنجا بودند و شعار میدادند. آيتالله کاشانی در اعلاميه خود از برگزاری مصاحبه مطبوعاتی در عصر روز شنبه با خبرنگاران روزنامهها دربارهی اين حوادث خبر داده بود. همه خبرنگاران روزنامهها از جمله خود من هم از طرف روزنامه "حجار" به منزلی در حوالی دروازه دولت رفتم. مصاحبه مطبوعاتی در خانه شخصی يکی از هواداران آيتالله کاشانی بود. خانهی آقای کاشانی در پامنار بود و ايشان نخواسته بود مصاحبه آنجا برگزار شود؛ میخواست برنامه جايی باشد که دسترسی آن برای مردم آزاد باشد. بيش از۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر در صحن خانه جمع شده بودند. تريبونی روی سکو گذاشته بودند و آيتالله کاشانی روی آن صندلی نشسته بود؛ شمس قناتآبادی هم پای آن نشسته بود. شمس قناتآبادی سوالات را میگرفت و به آيتالله کاشانی میداد.»
خامهای ادامه داد: «سوالات عمدتا حول حوش اين سوالات بود که مثلا آيا با استعفای آقای مصدق موافق هستيد که ايشان هم صريحا رد میکرد. يا نظرتان نسبت به حکومت قوامالسلطنه چيست و ايشان به شدت به قوام حمله میکرد و میگفت بايد ساقط شود؛ والا من کفن میپوشم و اگر لازم باشد تا پای جان حاضر هستم. ضمن اين سوالها من از طرف روزنامه "حجار" پرسيدم شنيديم کشتیهای جنگی انگليسی در سواحل آبادان پهلو گرفتهاند و احتمالا دولت انگلستان میخواهد در کار ملی شدن صنعت نفت دخالت کند. اگر روزی دولت انگليس بخواهد نيرو در ايران پياده کند و برای جلوگيری از ملی کردن نفت تلاش کند، شما فتوا میدهيد که تاسيسات نفی آبادان و تاسياست نفی ديگر به آتش کشيده شود و منهدم شود.»
وی گفت: «وقتی شمس قناتآبادی اين را خواند آيتالله کاشانی گفت که اگر دولت انگيس بخواهد مداخله و در ايران نيرو پياده کند، من شخصا به مردم و کارگران آبادان میگويم که تاسيسات را منهدم کنند. همه خبرنگاران پس از پاسخ آيتالله کاشانی، او را تشويق کردند. آن جلسه هم در روزنامهها منعکس شد. شب در "باختر امروز" و صبح در همه روزنامهها و عصر روز يکشنبه در روزنامههای اطلاعات و کيهان منتشر شد. روز يکشنبه ۲۹ تير تمام خيابانها ناآرام بود. از صبح روز شنبه غير از پاسبانها که با باتوم تظاهرکنندگان را میزدند در تمام تهران سربازهای مسلح ايستاده بودند. شايد يکی دو مورد هم تيراندازی کرده بودند اما نشنيدم کسی مجروح شده باشد.»
اعلام شده بود که روز ۳۰ تير روز مبارزه با حکومت قوام و مطالبه سرنگونی اوست
اين نويسنده و محقق ادامه داد: «روز يکشنبه تعطيلی سراسری در تمام ايران وجود داشت. بازارها تعطيل بود و در شهرهای بزرگ و حتی شهرهای کوچک عليه قوام و به نفع مصدق تظاهرکنندگانی بودند اما صورت يک حرکت يکپارچه نداشت و پراکنده بودند. آيتالله کاشانی اسما جز نمايندههای فراکسيون نهضت ملی بود و در مقطعی رياست مجلس را هم قبول کرد اما چندان اهل مجلس آمدن نبود و وارد نمیشد. از طرف فراکسيون نهضت ملی و آيتالله کاشانی اعلام شده بود که روز ۳۰ تير روز مبارزه با حکومت قوام و مطالبه سرنگونی اوست. معلوم بود که روز ۳۰ تير بايد منتظر حوادثی بود.»
از صبح روز۳۰ تير حرکت از بازارها شروع شد
خامهای به خبرنگار ايسنا گفت: «روز يکشنبه تقريبا تمام خيابان صحنه زد و خورد پراکنده بين جوانانهايی که شعار میدادند و پاسبانها بود. ما تمام روز شاهد اين صحنهها بوديم. محل روزنامه "حجار" ابتدای خيابان لالهزار و جمعيت هم روبهروی در سفارت انگليس بود. من در تمام اين روزها ناظر اين صحنهها بودم. از صبح روز۳۰ تير حرکت از بازارها شروع شد. عدهای از جوانان به بازار آمده بودند، عدهای در سرچشمه جمع شده بودند و دستهای ديگر در سبزه ميدان. وقتی جمعيت نسبتا زياد شد به سمت ميدان بهارستان و مقابل مجلس حرکت کردند.»
وی اظهار کرد: «در خيابان استانبول جمعيت بهگونهای بود که قسمتی از خيابان را پرکرده بود؛ من تا ميدان مخبرالدوله رفتم؛ در آنجا جمعيت طوری بود که وقتی خواستم وارد خيابان شاهآباد شوم، راه ورود به آنجا نبود، تقريبا از ساعت ۱۱ صبح که صدای شليک گلولهها شنيده شد.»
طبق خبرهای رسمی در روز ۳۰ تير حدود ۲۵ نفر کشته شدند
خامهای افزود: «در روز ۳۰ تير بر اساس خبرهای رسمی حدود ۲۵ نفر کشته شدند و در ابن بابويه در محوطهای دفن شدند. مصدق گفته بود من آرزو دارم روزی در ابن بابويه در جمع حاضر شوم و از آنها تشکر کنم. زخمیها هم خيلی زياد بودند، حدود صد نفر در آن روز زخمی شدند. بعضی از روزنامهها و مجلات نوشتند شاپور عليرضا برادر کوچکشان از صبح آن روز با ماشين در خيابانها میگشت و در چند مورد به مردم شليک کرده بود.»
وی افزود: «ساعت پنج بعدازظهر فردی از طرف فراکسيون نهضت ملی با بلندگوی فرياد زد مردم قيام شما پيروز شد و قوامالسطنه استعفا داد و شاه فرمان نخست وزيری به نام مصدق صادر کرده است. مردم به هم تبريک میگفتند و خوشحال بودند.»
خامهای گفت: «ارسنجانی مینويسد قوام السطنه نخستوزير بود اما مريض بود به طوری در اثر بيماری نمیتوانست از روی صندلی بلند شود. مردم قوام السلطنه را ظاهرا مسوول آن بيانيه میدانستند؛ پليس تا حدی زير نظر قوام السلطنه بود اما ارتش جز از شاه از کس ديگر فرمان نمیبرد و با اينکه فرمان وزارت جنگ به اسم دکتر مصدق صادر شد اما باز آن دوره هم تمام ارتش در اختيار شاه بود و از او دستور میگرفت و همين وضع در ۲۸ مرداد باعث آن قضايا شد.»
اين نويسنده و محقق ادامه داد: «با اينکه رييس ستاد طرفدار مصدق بود، وزير جنگ نيز خودش بود اما آنها کوچکترين کاری در روز ۲۸ مرداد نکردند. حتی از خانهی خود مصدق نيز نتوانستند دفاع کنند. عملا خود افسری که رييس ستاد فرستاده بود و رييس شهربانی که مصدق در روز ۲۸ مرداد به رياست شهربانی منصوب کرد، عليه مصدق در کودتا شرکت کردند. معروف است وقتی رضاشاه مستعفی شد و خواست ايران را ترک کند به پسرش که میدانست که بعد از او شاه خواهد شد گفت هر چه را خواستند از دستت بگيرند اشکالی ندارد اما ارتش را از دست نده؛ اين ارتش را من درست کردم تو هم بايد هميشه آن را در اختيار داشته باشی؛ محمدرضا شاه هم همين کار را کرد.»
وی افزود: «قوامالسلطنه ظاهرا سرطان داشت و در آن مقطع حاد شده بود؛ در آن موقع دوستان خود قوام تعجب کردند که قوام علیرغم بيماری که دارد چگونه اين مسووليت را پذيرفته است. قوام به خاطر حس جاهطلبی و مقامپرستی حتی زندگی خود را به خطر انداخت. اگر مصدق از قوام حمايت نکرده بود و او را نجات نداده بود، دکتر بقايی میخواست از همان روز ۳۰ تير، قوام را بکشد؛ آدم آن را هم معين کرده بود.»
وی بيان کرد: «يکی از نزديکان بقايی به من گفت که بقايی فردی را برای کشتن قوام تعيين کرده بود؛ يکی از علل عصبانيت دکتر بقايی از مصدق اين بود که میگفت چرا نمیگذاريد من قوام را بکشم؟! مصدق وقتی موضوع را فهميده بود، ماشينی را با تعدادی از افراد فرستاده بود قوام السطنه را از مخفيگاهش به محل ديگری برد که تحت حفاظت دولت بود و تا پايان حکومت مصدق هم از آن محل حفاظت میشد، به طوری که بقايی نتوانست به او دسترسی پيدا کند.»
خامهای در توضيح علل حمايت مصدق از قوام به خبرنگار ايسنا گفت: «مصدق و قوام هر دو از رجال سياسی بودند. در زمان مظفرالدين شاه، قوام همراه مصدق با هم از او لقب گرفته بودند بنابراين نوعی حس دفاع از او در مصدق بود؛ البته مصدق با حکومت قوام موافق نبود، اما چون قوام يکی از تدوينکنندگان قانوناساسی بود، برای او احترام قائل بود. علاوه بر اين مصدق تصورمیکرد نخست وزير کردن قوامالسلطنه توطئه عليه اوست زيرا شاه فکر میکرد به احتمال زياد قوام نمیتواند آن را قبول کند و مفتضح میشود و ممکن است محاکمه شود.»
مصدق تصور میکرد آوردن قوام در آن شرايط برای ريختن آبروی اوست
اين نويسنده و محقق بيان کرد: «مصدق تصور میکرد آوردن قوام در آن شرايط برای ريختن آبروی قوام است و شاه از اين جريان سود میبرد. بعد هم تصور میکرد که آشنايی و رابطهی بقايی با شاه هم چيزی نبود که پنهان باشد. همهی کسانی که در آن دوره بودند بالاخره حتی نزديکترين اطرافيان مصدق با شاه مستقيما رابطه داشتند؛ مکی، بقايی و فاطمی. مصدق فکر میکرد توطئه کشتن قوام السطنه هم در حقيقت کار شاه است و از اين جهت از قوام دفاع میکرد تا شاه نتواند قوام را بکشد.»
خامهای با بيان اينکه وقتی قوام از کار برکنار شد، شاه نفس راحتی کشيد افزود: «قوام در گذشته هر وقت نخستوزير شده بود، با پشتيبانی دولتهای غربی بود و انگليس و آمريکا با روی کار آمدن او موافق بودند، شاه از اين جهت تصور میکرد که آنها میخواهند قدرتی مستقل از شاه ايجاد کنند و ديگر اينکه خود قوام هم عملا هر وقت نخستوزير شده بود به شاه محل نمیگذاشت و سعی میکرد دست شاه را از مقامات ديگر و بهويژه ارتش کوتاه کند. قوام در دوران نخستوزيریاش شخصا برای خود سازمان جاسوسی مستقل ترتيب داد تا جايی که افراد آن در دربارشاه هم رخنه کرده بودند. شاه در دوره نخستوزيری قوام برای خود تامين نمیديد و کشمکش بين قوام و شاه در دوره نخستوزيری وی شديد بود.»
وی ادامه داد: «قبل از اينکه شاه بخواهد او را به عنوان نخستوزير انتخاب کند، قوام خارج از ايران بود و اشرف با او صحبت کرده بود که ما دوباره به شما نياز داريم و کس ديگری نمیتواند جلوی مصدق را بگيرد. قوام در حال بيماری از سوئيس به تهران آمد؛ او اصلا از وضع مملکت اطلاع نداشت چون چند سال در سوئيس بود. به همين علت هم فريب خورد و آبروی خود را بر باد داد و میخواستند او را بکشند که مصدق به داد او رسيد اما ديگر خيلی آبرو رفته و بدنام شد.»
مصدق صريحا از قوام حمايت نمیکرد
قوام از طرف آيتالله کاشانی مهدورالدم شناخته شد
خامهای گفت: «مصدق صريحا از قوام حمايت نمیکرد و در روزنامهها هم در اين مورد در آن زمان چيزی منعکس نمیشد؛ قوام از طرف آيتالله کاشانی مهدورالدم شناخته شد، فراکسيون نهضت ملی در مجلس حکم محکوميت سياسی قوام را صادر کردند و در مجلس او را عنصر خائن و ضدملی معرفی کردند.»
وی در پايان افزود: «من نشنيدم که دکتر فاطمی مامور حمايت از قوام شده باشد. مصدق میگفت اگر قوام کشته شود اگر از نظر داخلی هم برای کشور بد نباشد، از نظر وجهه بينالمللی در دنيا خوب نيست.»
گفتوگو از خبرنگار ايسنا: حميده صفامنش