در بخش خبرها:
* رئيس مجلس گفته است که از ۱۰۰ نفر ظرفيت دانشگاه شريف تنها ۱۸ جا به توده مردم داده می شود و بقيه را ميان خودشان تقسيم می کنند.
* سفارتخانه های ايران در خارج به علت عدم امکان حواله پول به سختی افتاده اند.
* دولت در شش ماهه پايان سال جاری سی ميليارد دلار کسری بودجه دارد.
* دوبی در نيمه نخست امسال ۷/۲ ميليارد دلار به ايران صادرات داشته است.
* ايران تا چهار سال ديگر سی هزار واحد مسکونی در نيجريه می سازد. نيجريه يکی از صادر کنندگان بزرگ نفت است.
* در حالی که صادرات دبی در سال به ۱۸ ميليارد دلار رسيده است ۶ منطقه آزاد بازرگانی ايران جمعا ۲۷ ميليون دلار صادرات داشته اند.
* ميزان چک های برگشتی در ايران به ۵۴ در صد رسيده است.
* نقدينگی در کشور اکنون ۱۶۰ هزار ميليارد تومان است.
* در بعضی مساجد شروع به لعن مولوی کرده اند
* در طرح جمهوری خواهان دمکرات لائيک به تماميت ارضی و تعيين شکل نظام از سوی مردم اشاره شده است که تحول سالمی است.
در بخش رسانه ها بحث هائی که در باره نيرو های مخالف خارج، و نيز نظرات آدميت در رسانه ها ديده می شود مورد توجه قرار گرفت.
پس از گزارش کوتاهی در باره نظران همايش مسئولان شاخه های آلمان درباره اساسنامه که به شورای مرکزی فرستاده می شود نشست وارد دستور شد: چرا يک حزب هوادار پادشاهی می گويد ليبرال دمکرات است؟ آقای همايون در سخنرانی خود موضوع را چنين توضيح داد:
حالا که بحث ليبرال دموکرات مطرح شده و به کنگره ميرود لازم است ببينيم چرا يک حزب طرفدار پادشاهی می گويد ليبرال دموکرات است و چه شد که منشوری نوشتيم که ربطی به سازمان های سلطنت طلب نداشت و ويژگی هايی داشت که امروز ليبرال دموکرات می ناميم و آن موقع نمی دانستی نامش ليبرال دموکرات است. اين بحث خوبی است و راه ما را باز خواهد کرد.
advertisement@gooya.com |
|
وقتی انقلاب شد و شمار زيادی از ميان فعالين و مقامات سياسی سابق گريختند و بخشی از پيروزمندان انقلاب به آنها پيوستند بحث سياسی در بيرون ادامه همان بحث های پيش از انقلاب بود. در دانشگاه پاريس سازمان های چپ ميز و رساله و کتاب می گذاشتند و کتک کاری هر روزی بود . در کشورهای آزاد تحمل اينکه گروهی ديگر بتواند فعاليت کند نداشتند. در يکی دو سال بعد از انقلاب طرفداران پادشاهی در اقليت بودند و ظاهر نمی شدند. در لوس آنجلس که آقای پاشايی و دوستان فعاليت را شروع کردند خيلی ممکن بود از طرف ايرانيان گريخته از ايران مورد حمله قرار گيرند. حالا اينها جرئت داشتند ولی خيلی ها نداشتند. سازمان های سياسی فعال آن موقع به رياست ارتشبد ها و وزرای پيشين شرط شان اين بود که صحبت پادشاهی نشود. کم کم اين روحيه تغيير کرد. با پديدار شدن ماهيت رژيم اسلامی و اميد اينکه حکومت زودگذر است ناگهان طرفدار پادشاهی فوق العاده زياد شد. کسانی که در انقلاب شرکت کرده بودند دو آتشه تر از همه وارد ميدان شدند. مقداری فرصت طلبی بود و نياز روانی به جبران اشتباهات فوق العاده و بريدن از رژيم هم بود. طوری شد که کمتر از اعليحضرت همايون و شاهنشاه گناه بود. در عرض دو سال در چنين فضايی صد ها سازمان طرفدار پادشاهی تشکيل شد. نگاه ها ساده بود: ما طرفدار پادشاهی هستيم و می خواهيم اوضاع را به حال سابق برگردانيم که بهتر بود. در توضيح انقلاب هم گفتند انقلاب کار مردم نبوده و انقلاب کارتر و شرکت های نفتی بوده و به ما ربطی نداشته است.
تعدادی از ما با چشم ديگری به اين منظره نگاه کرديم. سيل را ديده بوديم که از کجا شروع شده بود و امواج انقلاب را و طرفداران ميليونی آن از جمله طرفداران پادشاهی از وزرا و وکلا و آنها که حتا در پاريس رای داده بودند. وقتی به اين وضع نگاه می کرديم حقيقتا" از تو خالی بودن اين نسل انقلاب خيلی ناراحت شديم. فکر کرديم آنچه اينها می کنند نه تنها بجايی نمی رسد بلکه زيان آور است و بکلی راه ديگری بايد رفت.
فکر کرديم حالا که اين انقلاب را توده مردم کرده اند و ۶ ماه ميليون ها ايرانی به خيابان ها ريختند، خمينی را در ماه ديدند و ريش در قرآن يافتند و مذهب سراسر چپ و راست را گرفته بود و از بالا تا پائين مجيز مذهب می گفتند و نخست وزير ها مسابقه گذاشته بودند که کدام به آيت اله نزديک ترند، در چنان موقعيتی با چنان زير و رو شدن ها به نظر رسيد تکرار گذشته نه امکان دارد و نه به صلاح ايران است. حال که با يک شمشير خون آلود گذشته را بريدند و جدا کردند، بهتر است خودمان را از گذشته آزاد کنيم و يک راه حل تازه بيابيم. آنچه در گذشته بوده است و نتيجه اش انقلاب اسلامی و پيامدهای آن بود و اين طبقه سياسی که ما در بيرون ديديم و در ايران بود و اين طرز فکر ها را بايد دور ريخت. ولی ما پادشاهی را دور نريختيم و چند دليل داشت ۱- بستگی نوستالژيک زندگی های مان با پادشاهی، بعضی ها کمتر بعضی ها بيشتر ۲- از پادشاهی چيزی مانده بود، هم يک نماد و هم خاطره خوب که ايران را ساخته بود و ما می خواستيم دنبال ساختن ايران را بگيريم. پادشاهی هنوز در خاطره ها بود و شاهزاده هم بود چون تازه انقلاب شده بود و وليعهد تازه اعلام آمادگی کرده بود. از چنان سرمايه ای بايد استفاده می کرديم. روی همه اين ملاحظات پادشاهی را در مرکز گذاشتيم. تقريبا" ۹۹ در صد افرادی که به سازمان مشروطه خواهان در حال تاسيس پيوستند فرق زيادی با سلطنت طلبان نداشتند ولی عده کمی از اينها با بقيه فرق داشتند.
همه چيز از بررسی دقيق اوضاع ايران قبل از انقلاب و جريانات انقلابی و اوضاع شش ماهه آخر و رفتار هيئت حاکمه و تحولاتی که بعد از انقلاب روی داده بود و افق تازه ای که در برابر ملت ما باز شده بود آغاز شد. هيچ کس حاضر نبود اين افق تازه را ببيند و همه دنبال تجديد گذشته بودند. چپ ها و سلطنت طلب ها و مصدقی ها. بحث های ان دوره تا سال های ۹۰ و نيمه سال های ۹۰ طول کشيد. در آن بحث ها هيچ چيز تازه ای نبود. منتها چون طرفداران پادشاهی زياد بودند روزنامه و تلويزيون در دسترس داشتند و نيروئی سياسی بودند چپ گراها و مصدقی ها در واکنش به اين پديده تاکيد را روی جمهوری خواهی گذاشتند که معنايی نداشت و امروز هم ندارد چون شکل حکومت است و نمی تواند يک برنامه باشد. البته آنها هم می توانستند بگويند پادشاهی را به عنوان محور يک سازمان سياسی قرار دادن به همين نحو است که درست است ولی همان طور که گفتم بين پادشاهی و جمهوری خواهی اين فرق بود که يکی با ماهيت کم و بيش زنده ای سر و کار داشت ولی ديگری بکلی يک ماهيت مجرد و انتزاعی بود.
اين انقلاب آغازگاه همه اتفاقاتی که از اين پس بايد در ايران روی دهد و همه ی برنامه هايی است که برای ايران داريم. به گذشته کاری نداريم جز درس گرفتن از آن و بهره گيری از قسمت های خوبش و به هيچ وجه در پی تکرار آن نيستيم و در پی باززايی گذشته هستيم. بدين جهت وارد دعوای گذشته خود مان در برابر گذشته ديگران نمی شويم. خود را از گذشته آزاد کرده ايم و بهای سنگينی داده ايم. خيلی حملات شد و هنوز هم ادامه دارد. ولی اين بهترين کاری بود که با گذشته می شد کرد و ديگران با گرفتاری به اين راه کشيده شدند و می شوند و ما ۱۵ سال پيش از اينها هستيم. گفتيم انقلابی شده است اين فرصت را قدر بدانيم. انقلاب يک فاجعه بود ولی فاجعه می تواند منشاء باززايی شود. خيلی ها هنوز اين مسئله را نفهميده اند که نمی توانيم و نبايد گذشته را تجديد کنيم. يک اشکال اساسی در گذشته بوده است که به اينجا کشيده شده است پس در پی راه حلی باشيم که نگذارد اشکالات اساسی پيش آيد. نکته اين بود که از کجا بايد شروع کنيم.
بعد از کنار زدن تئوری توطئه و دريافتن اين واقعيت که خارجی ها بعدا به انقلاب پيوستند و طبقه متوسط و بالای ايران هم همين طور، پرستش شخصيت را کنار گذاشتيم و بر مسئوليت و حقوق فرد انسانی تاکيد کرديم. خلاصه کردن همه چيز در يک فرد و پرستش او که از دوره رضا شاه آغاز شد با خود روحيه و سياست هائی می آورد و اين سياست ها سرانجام همه چيز را در يک نفر متمرکز می کند و آن يک نفر اگر از عهده بر نيايد همين بساط می شود
به عنوان هوادار پادشاهی همه تکيه را روی پادشاهی نگذاشتيم . هم نگاه کرديم به امکانات اندک شاهزاده و هم نخواستيم مثل ديگران با ايشان عکس بگيريم و يا دنبال پول در آوردن به اين بهانه باشيم. همه اينها از قائل شدن به مسئوليت فرد ايرانی و به حقوق ايرانيان بود و از آنجا بود که منشور با آن روحيه نوشته شد يعنی تامل بر حقوق افراد ايرانی و مسئوليت ايرانی در اداره کشور. اين خطوط کلی بود، روح يک نظام سياسی بود برای آينده ايران. ولی اين روح جسمی هم لازم داشت يعنی يک برنامه سياسی در رابطه با اقتصاد، آموزش، کشاورزی، سياست خارجی، محيط زيست ... و وقتی اينها را می نوشتيم متوجه نکته ديگری شديم که پادشاهی در اين برنامه سياسی ۵% قضيه است و ۹۵% اين مسائل ربطی به جمهوری يا پادشاهی ندارد و اين ۹۵% سياست های درست و آزموده و سنجيده لازم دارد که با مطالعه تاريخ خودمان و ادبيات سياسی جهانی فراهم می شود. يک شاه يا نخست وزير يا رئيس جمهوری می خواهد با اين کشور چه کند؟ با سياست خارجی و مسائل اقوام و اقتصاد چه خواهد کرد؟ اين ما را به مخالفان مان نزديک کرد و اين کار را صد در صد ما شروع کرديم و اعتبارش به حزب است: شروع اين فکر که نظام سياسی مهم است و نه شکل آن، يعنی پادشاهی يا جمهوری. نظام سياسی يا ليبرال دموکرات است يا ديکتاتوری. فقط در يک نظام دموکراسی ليبرال آن توسعه و ترقی که هدف ماست و همه اين منشور بر گرد آن نوشته شده می تواند امکان يابد. پس ميان فلسفه حکومتی و اقتصاد سياسی و نظام اجتماعی حزب ارتباط ارگانيک است، انسجامی در منشور است و اجزايش با هم می خواند.
چون نمی خواستيم گام در راه های گذشته بگذاريم، انقلاب را به عنوان نقطه شروع و نه تجديد در نظر آورديم و روش های مان بکلی با ديگر طرفداران پادشاهی متفاوت گشت.
در نگاه به مبارزه نيز هر چه از ديگران در طيف خود فاصله گرفتيم. مبارزه برای ما فحاشی و اتهام زنی و افشاگری و انشعاب و تيز کردن دشمنی ها و دوری از کار فکری و سازمانی نبود. گفتيم مبارزه طولانی است و برايش بايد آماده شد و در نتيجه به کار ريشه ای روی آورديم. رويکرد خود را به کسانی که در انقلاب شرکت کردند از انتقام و اتهام خالی کرديم. يکی از بزرگ ترين تفاوت های ما با سلطنت طلبان همين است. ما گفتيم همه مردم به صورتی آلوده اين انقلاب شدند و کيفر ديدند و بهتر است صحبت انتقام را کنار بگذاريم و بر عکس از همدردی و بخشايش وارد شديم و تا دادگاه حقيقت ياب و محکوم کردن و مجازات نکردن همه عوامل اين رژِيم رسيديم.
تفاوت ديگری که بين خود و ديگران گذاشتيم اين بود که مبارزه را در بيرون تمرکز نداديم. بسياری دوستان در طيف ما عملا به داخل کاری ندارند و حواس شان به بيرون است و مبارزه شان با بيرون بوده است. البته خبر ها را بازتاب می دهند و رژيم را محکوم می کنند ولی با معيار های بيرون حوادث درون را می سنجند. ما هميشه خود را به جای مبارزان درون و همه اين مردمی که نمی توانند مانند ما آزادی عمل داشته باشند می گذاريم. با بيرون هم مبارزه نداريم. اين سياست که ما پاسخ حمله، و نه انتقاد سالم را نمی دهيم و يک چشممان حداقل درون را می پايد از همان سرچشمه می گيرد. در ۳۰ سال گذشته ايران دگرگون شده است و اين مهم است که قدم به قدم با تحولات حتی در خود رژيم پيش بيائيم و ببينيم چگونه از اين تحولات می شود برای مبارزه استفاده کرد. نگرش منزه طلبانه نداشته ايم. برخی ميخواهند يک نفر يا به زندان بيفتد و در نيايد و يا کشته شود تا قبولش داشته باشند. ما خواهان زندان افتادن و کشته شدن هيچ کس نيستيم و شهيد نمی خواهيم. چپ و راست هم نسبت خيانت نمی دهيم. روزی بسياری از آنهايی که با رژيم همکاری ميکنند بر عليه اين رژيم خواهند بود.
از آنجا که اعتقادی به نقش تعيين کننده بيگانگان نداريم اميد خود را به مداخله آمريکا نبسته ايم. البته گر پشتيبانی اخلاقی بين المللی باشد فرق می کند ولی آرزوی حمله امريکا يا هر دولت ديگری را کشيدن شرماور است.
حالا از آن طرف کم کم متوجه می شوند که دعوای اصلی سر چيست. بر سر مسئوليت و حقوق مردم است. بر سر توسعه و ترقی ايران است و نه اينکه احزاب قومی به عنوان مليت ها هر کاری با ايران بکنند. چپ ايران ۶۰ سال اسير تجزيه طلبی بوده است. حال اين صدا در چپ هم بلند شده است که ايران مهم است.
چرا ما طرفدار ليبرال دموکراسی شديم چون نظام ليبرال دمکرات از پادشاهی مهم تر است. با ليبرال دموکراسی پادشاهی خواهد ماند اگر برقرار شود ولی با استبداد اگر هم برقرار شود کوتاه خواهد بود. در فرانسه پس از انقلاب پادشاهی و امپراتوری آمد ولی کنار زده شد. پادشاهی های ديگر در اروپا اگر با جنگ از ميان نرفتند در نظام حکومتی که دموکراسی ليبرال بود برقرار ماندند. دعوای پادشاهی و جمهوری فرع است دعوای اصلی جای ديگری است. بر سر ليبرال دموکراسی يعنی حکومت اکثريت در چهارچوب اعلاميه جهانی حقوق بشر و ايران واحد و يکپارچه است.
در بخش اظهار نظرها موضوعات زير عنوان شد:
* در وسط ميدان جنگ صحبت کردن از دادن شاخه گل به سربازان مقابل درست نيست. در اتفاق شيراز رژيم آنرا به گردن سلطنت طلبان انداخت. بگوئيم ما سلطنت طلب نيستيم برای ج.ا. فرقی نمی کند و ما را همان خطاب خواهند کرد. مسلما" ما دنبال قيم، پدر و رهبر نيستيم ولی با اين چوب دارند ما را ميزنند و حالا ما گل پرت کنيم؟ نظام پادشاهی جزو مجموعه ما است و ارزش خود را در نظام ما دارد و ما جايی قرار داريم که ما را به اين عنوان می شناسند. بهتر است اول جذب شوند و بعد آرام آرام فکرشان تعميق يابد.
* چگونه بايد اين اصطلاح ليبرال دموکرات را به مردم ايران منتقل کنيم؟ ما طرفدار پادشاهی هستيم و آنها ما را سلطنت طلب ميدانند. من خيلی سخت می بينم که مردم ايران و فرد عادی ايرانی را توجيه کنيم که ما طرفدار پادشاهی هستيم و ليبرال دموکرات هستيم.
* تصور نمی رود جوانان ايران که به ستوه آمده اند پادشاه کم داشته باشند. موضوع پادشاهی نيست. موضوع نبودن آزادی است و خراب بودن اقتصاد. اگر در ايران يک جمهوری دموکراتيک بود هيچ به خود حق می داديم که امروز درين موارد صحبت کنيم؟. در اصل آن مشکل اصلی است که برمی گرديم به نوستالوژی و آينده بهتر را تصوير می کنيم. سئوال اين است: چه دليلی دارد افرادی در حزب هستند و منشور و اساسنامه و ليبرال دموکراسی را می پذيرند ولی هنوز آن گونه که بايد موضوع جا نيافتاده است. نمونه اش در مورد منشور و اساسنامه و تن به سازش دادن است که با روحيه ليبرال دموکراسی جور در نمی آيد.
* دشمن را از ناحيه قوی نبايد مورد حمله قرار داد و نقاط ضعف را بايد پيدا کرد. ضعف دشمن ليبرال دموکراسی است. در مورد سکولاريسم ج.ا. نميتواند جواب داشته باشد.
* ما بعنوان شهروند در مقابل جامعه مسئوليت قبول کرديم. ما حزبی نيستيم که مسئوليت شهروندی ديگران را بدوش خود بگيريم. اگر ما امروز ليبرال دموکرات شديم ظرف ۴ سال گذشته دنبال ليبرال دموکراسی رفتيم ولی آن موقع آشنا نبوديم.
* چنانکه گفته شد مردم ما را چنان ميشناسند ولی چاره ای هم نيست. مردم به دليل محدوديت سياسی و بسته بودن مطبوعات، مفاهيم را يکی ميکنند و ما بايد به وظيفه خود که آگاهی دادن است عمل کنيم. ولی بزرگ ترين ميدان سربازگيری ما از ميان طرفداران پادشاهی است و هيچ طرفدار واقعی پادشاهی نمی تواند چيزی را که برای دوام پادشاهی است قبول نکند. مطمئنا" جمهوری اسلامی تلاش می کند نام ما را با بقيه مخدوش کند. در مورد خودم حداقل اگر يک جمهوری آبرومند هم در ايران بود اين حق را به خودم ميدادم که برای پادشاهی تبليغ کنم. در مورد سازش، بايد به اکثريتی که مخالف ماست احترام بگذاريم.
* در حال حاضر چاره ای نداريم که بيشتر روی پادشاهی تاکيد کنيم و در پشت اين ديوارها شهر خود را بسازيم. تنها چيزی که ملت ما را نگه می دارد ناسيوناليسم توام با دموکراسی است و ناسيوناليسم هم جدا از پادشاهی نيست. در حکومت پهلوی ها همه چيز خوب بود و فقط دموکراسی وجود نداشت. در رابطه با اخبار ايران يکی از هموندان حزبی در ايران کشته شده و زنگ خطر به صدا در آمده است و تعدادی بازداشت شده اند.
* گسترش فکر دموکراسی ليبرال بخشی توسط ماهيت رژيم ضد مدرنيته ج.ا صورت گرفته است و ايرانيان به تجربه به يک ارزش هايی پی برده اند که با مقوله ليبرال دموکراسی همخوانی دارد. بخش عظيمی از روشنفکران داخل و خارج راه خروج از اين بن بست را رسيدن به مقوله ليبرال دموکراسی می دانند و ليبرال دموکراسی مهم تر از پادشاهی است. ما احتياج داريم به نيروی ليبرال دموکراسی که پادشاهی را يدک بکشد.
* گسترش فکر دمکراسی ليبرال بخشی توسط ماهيت رژيم ضد مدرنيته صورت گرفته است و ايرانيان به تجربه به ارزش هائی پی برده اند که با مقوله ليبرال دمکراسی همخوانی دارد. بخش عظيمی از روشنفکران داخل و خارج راه برونرفت از اين بن بست را رسيدن به مقوله ليبرال دمکراسی می دانند.. ليبرال دمکراسی مهم تر از پادشاهی است . ما احتياج به نيروی ليبرال دمکراسی داريم که پادشاهی را يدک بکشد.
توضيحات در باره اظهار نظرها:
دوستان اين برداشت را نکنند که قصد ما اين است که ج.ا. ما را سلطنت طلب نداند. قصد ما اين است که روشن کنيم که چه تفاوت هايی با سلطنت طلبان داريم؛ سياست های ما چيست، و برنامه خود را بگوئيم و خود را معرفی کنيم. ج.ا. ما را به بدترين چيزها هم در دنيا می چسباند. وقتی می گوئيم پادشاهی همه چيز ما نيست و اهميت هر چيزی به اندازه خودش است می خواهيم هم خود را معرفی کنيم و هم پادشاهی را. روحيه سلطنت طلبی فقط روی يک برش اجتماعی برد دارد و قبلا" هم به دوستان گفته ام تا وقتی مردم حس نکنند که اين رژيم رفتنی است دور هيچکس جمع نمی شوند. مبارزه ما طولانی است؛ بايد خود را آماده سازيم و مايوس نشويم و نظرمان را عوض نکنيم. شک نيست هدف اعلام شده رژيم در رابطه با واقعه شيراز ما بوده ايم. قبلا" هدف اعلام نشده رژيم بوديم.
در باره نقش پادشاهی به عنوان اسلحه ما در مبارزه، همانطور که گفتند در مبارزه، به نقاط ضعيف بايد پرداخت. آيا به مردم می گويند پادشاهی نيست يا می گويند آزادی و حقوق بشر نيست و پول نفت به ونزوئلا و لبنان و جيب عده ای می رود؟
طرف ما آدم های باسواد و روشنفکر بايد باشند. اگر ما حزبی بوديم که در ايران شعبات متعدد داشتيم آن وقت مسئله فرق می کرد. ما دسترس به توده ها نداريم. مردم ايران هم همواره به دنبال روشنفکران بوده اند و قلم هميشه اهميت داشته است. ما نمی توانيم سياست مان را روی ب اطلاع ترين مردم بگذاريم. الان مخاطب شما همين آدم های فهميده هستند. آدم بی اطلاع بی علاقه که به سراغ سياست و ما نمی آيد. ما فقط با گروه روشنفکر روبرو هستيم و آنها هم ارتباطاتی در ايران دارند.
رژيم سابق همه خوبی ها را داشت غير از دموکراسی حرف درستی نيست. وقتی دموکراسی نباشد فساد و زورگويی رشد می کند. ما کارمان توجيه نيست و برای رفع و رجوع نيامده ايم و سر اصول خود ايستاده ايم.
دستور نشست آينده، يکشنبه ۵ اکتبر، ضعف های سياست ايران در دوران پيش از انقلاب.
سخنران آقای داوديان
در باره دفتر پژوهش
دفتر پژوهش، گرد همائی داوطلبانه گروهی از هموندان حزب مشروطه ايران از اروپا و امريکا و کاناداست که به منظور گفتگو در مسائل حزبی و سياسی و نظری بطور منظم نشست هائی در تالار های گفتگوی حزب مشروطه ايران دارند. نظراتی که در اين نشست ها ابراز می شود متفاوت و گاه منتاقض است ولی قصد آن است که برخورد آزادانه آراء به پرورش روحيه دمکراتيک و بالا بردن سطح عمومی بحث سياسی کمک کند.
گزارش نشست های دفتر پژوهش، بيانيه های حزبی نيست که در صلاحيت شورای مرکزی قرار دارد؛ ولی دفتر پژوهش از سوی شورای مرکزی تشکيل و تقويت شده است.
حزب مشروطه ايران