بيست و يکمين، الاهه بقراط، کيهان لندن
کيهان لندن / ۲۷ نوامبر ۲۰۰۸www.alefbe.com
در روزهای ۱۵ و ۱۶ نوامبر ۲۰۰۸ نشست بيست کشور «مهم» صنعتی و در حال رشد جهان در شهر واشنگتن از جمله برای بررسی بحران اقتصادی کنونی برگزار شد. اين مجموعه که شامل نوزده کشور جهان به اضافه اتحاديه اروپاست در سپتامبر ۱۹۹۹ به ابتکار وزيران دارايی کشورهای گروه هشت فرا خوانده شد تا در نشستهای سالانه با همکاری مديران بانکهای مرکزی کشورهای عضو به بررسی مشکلات اقتصادی جهان بپردازد.
بيست کشور «مهم» جهان گذشته از اتحاديه اروپا عبارتند از: آرژانتين، استراليا، برزيل، چين، ايتاليا، روسيه، مکزيک، آلمان، هند، فرانسه، ژاپن، اندونزی، آفريقای جنوبی، کره جنوبی، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، ترکيه، آمريکا و کانادا. اين کشورها (که همه کشورهای اتحاديه اروپا در آن برشمرده نمیشوند) بر اساس آمارهای سال ۲۰۰۸ مجموعا ۶۲ درصد جمعيت و ۷۷ درصد درآمد ناخالص ملی جهان را در خود جای میدهند.
آمريکا با حدود ۵ درصد جمعيت بيش از ۲۵ درصد درآمد ناخالص ملی، چين با حدود ۲۰ درصد جمعيت تنها ۶ درصد درآمد ناخالص ملی، و هند با حدود ۱۷ درصد جمعيت فقط ۲ درصد درآمد ناخالص ملی جهان را به خود اختصاص میدهند، در حالی که آلمان با کمی بيش از ۱ درصد جمعيت بيش از ۶ درصد درآمد ناخالص ملی (يعنی برابر با چين) و ژاپن نيز با جمعيتی حدود ۲ درصد بيش از ۸ درصد درآمد ناخالص ملی جهان را توليد میکنند.
در اين ميان نقش سه کشور خاورميانهای ترکيه، عربستان سعودی و امارات متحده عربی که عضو بيست کشور «مهم» در حال رشد جهان به شمار میروند، قابل توجه است: ترکيه با جمعيتی کمی بيش از ۱ درصد دارای درآمد ناخالص ملی ۲/۱ درصد، و عربستان سعودی با جمعيت ۴/۰ درصد دارای درآمد ناخالص ملی ۷/۰ درصد هستند در حالی که درآمد ناخالص ملی امارات متحده عربی با جمعيت ۹/۰ درصدی بيش از ۵ درصد است يعنی فقط ۱ درصد از چين و آلمان کمتر و به مراتب از روسيه و هند و برزيل و فرانسه و ايتاليا بيشتر!
جهان يکساختاری
صفت «مهم» که به اين کشورها اطلاق میشود، دقيقا به دليل همين توليد ناخالص ملی است. وگرنه با نگاهی به تنوع اين کشورها از همه نظر، روشن میشود که «اهميت» آنها نه به دليل قدرت نظامی است (که ممکن است آن را هم دارا باشند) و نه از نظر سياسی در يک خط و جهت قرار دارند و نه از نگاه فرهنگی میتوان آنها را در يک رديف گنجاند. «اهميت» و يا آنچه در ايران امروز با علاقه تمام از سوی زمامدارانش «اقتدار» خوانده میشود، مبنای اقتصادی دارد. اقتصادی که در جهان امروز بدون دانش و تکنيک، هرگونه قابليت توليد و بازتوليد را از دست خواهد داد و به اين ترتيب از چرخهای که حياتش به آن بستگی دارد، خارج خواهد شد.
نکته مشترک همه اين کشورها اما در اين است که مناسبات سرمايهداری در آنها برقرار است. از روسيه و چين تا عربستان سعودی و ترکيه همان چرخهايی شب و روز در حرکت است که چند قرن پيش در اروپا و آمريکا به حرکت در آمد. با اين تفاوت که سطح تأمين و رفاه اجتماعی در کشورهای سرمايهداری پيشرفته به دليل پيشينه جنبشهای کارگری و اجتماعی به مراتب از چين و هند و روسيه بالاتر است و اين در حالی است که در کشورهايی مانند امارات متحده عربی به دليل ثروت کلان نفتی و جمعيت اندک، بدون آن جنبشها و در يک ساختار سياسی بدوی هم میتوان مردم را از رفاه برخوردار ساخت. مسئله در مورد کشورهای عربی حاشيه خليج فارس تنها اين است که آيا ثروتی که طبيعت زير زمين برای آنها به هديه نهاده است، تا کی خواهد توانست رفاه آنان را بر روی زمين آن چنان که امروز حتی دهان اين اروپاييان را نيز آب میاندازد، تأمين کند. اينان زير پايشان چيز زيادی ندارند. تقريبا همه چيز را از روی همان زمين و با تکيه بر دانش و تکنيک توليد میکنند. با کمال ميل هم اين دانش و تکنيک را با حفظ اسرار مگو به کشورهايی که نفسشان به لوله نفت بسته است و با اين همه جزو بيست کشور «مهم» در حال رشد (و نه صنعتی) به شمار میروند، میفروشند، و اگر هم روزی روزگاری فرش نفت از زير پای خاورميانهایها و عربها کشيده شود، نتيجه آزمايشهای دهها ساله خود را همراه با انرژی و مواد سوختی جايگزين روی ميز خواهند گذاشت.
در اين ميان، بيست کشور «مهم» در حال رشد (و نه صنعتی) از عربستان سعودی و امارات متحده عربی تا آرژانتين و برزيل عمدتا يا مصرفکننده دانش و تکنيک هستند و يا مانند چين «کپیکننده» آنها! تنها هند است که دانشمندان و توليدات مستقلاش بيش از پيش توجه جهان غرب را به خود جلب میکنند و شايد از همين روست که بر خلاف برخی، به ويژه آمريکاستيزان که از برآمدن يک قدرت سرخ مانند چين دلشان از خوشی ضعف میرود، بسياری از کارشناسان بر اين عقيدهاند در سالهای آينده هندیها نه تنها از نظر جمعيت بلکه از نظر دانش و تکنيک و قدرت اقتصادی به سرعت همه را پشت سر خواهند نهاد. هند با وجود تناقضاتی که در جامعه آن وجود دارد، گذشته از اينکه مانند چينیها «کپیبرداری» نمیکند، بلکه يک برتری تاريخی نيز آن را از چين ممتاز میسازد: هند بزرگترين دمکراسی جهان است.
جهان چند قطبی
هر اندازه که تکنيک ارتباطات تنوع و گوناگونی سياسی و فرهنگی جهان را به نمايش میگذارد، به همان اندازه در راندن آن به سوی يکسان شدن اقتصادی نقش بازی میکند. اگرچه مفهوم «جهانی شدن» عمدتا نيز در رابطه با اقتصاد مطرح شد و در هر بحث و گفتگويی نيز همين جنبه آن بيشتر مورد تأکيد قرار میگيرد، ليکن اين موضوع که اتفاقا در همين روند نيز همه چيز خواه ناخواه دچار تغيير و تحول میشود، و حتی يکسان شدن نيز ناهمسانیهای خود را به دنبال خواهد داشت، کمتر مورد توجه قرار میگيرد.
هنگامی که جهان دو قطبی در اواخر دهه هشتاد در هم فرو پاشيد، کمتر کسی برآمدن تناقضات درونی جهان يک قطبی را به شکل بنيادگرايی، تروريسم اسلامی، و هم چنين لجام گسيختگی بازارهای مالی و بانکها میتوانست تصور کند. سالها نشست و برخاست کشورهای صنعتی جهان به نام «گروه هشت» در عمل نشان داد نمیتوان شب و روز از «جهانی شدن» سخن گفت، از بازار مصرف و نيروی کار ارزان و مواد خام اين «دهکده کوچک جهانی» سود برد، ولی در تصميمگيریهايی که قرار است اين «جهان کوچک» را هدايت کند، بيش از نيمی از جهان را شرکت نداد!
ضرورت شکل گيری کشورهای «گروه بيست» از جمله نتيجه اين تغيير و تحولات بود. اما درست در چنين شرايط تاريخی و حساسی که جهان میرفت تا جنگ سرد را با همه هارت و پورتﮬايش به تاريخ بسپارد و در يک بده و بستان پيچيده و مدرن دامنه جهان دو قطبی و بلوکهای شرق و غرب را تا دورافتادهترين نقاط دنيا، از آمريکای لاتين تا خاور ميانه و آفريقا گسترش دهد، ايران در گردابی فرو غلتيده بود که نمیتوانست در اين مجموعه پر تناقض جايی، هر اندازه کوچک، به دست آورد.
زمامداران جمهوری اسلامی در ايران ترجيح دادند برای «مهم» شدن و به دست آوردن «اقتدار» راهی ديگر به غير از رشد اقتصادی در پيش بگيرند. آن هم در زمانی که يک کشور با بهترين شرايط ممکن در اختيارشان قرار گرفته بود. ايده ولايت فقيه و حکومت اسلامی که در سرشت خود با آزادی سياسی و اقتصادی (و نه با سرمايهداری بدوی، انگلی و مافيايی- قبيلهای) سر جنگ دارد، تمامی ظرفيتهای موجود و مولد کشور را ابتدا در کام جنگ و جهانگشايی و سپس در خندق بلای برنامه اتمی و حمايت از تروريسم و حماس و حزبالله ريخت. بنيه ايران با چيزی حدود يک درصد جمعيت جهان چنان ناتوان و فرسوده گشته که درآمد ناخالص ملیاش حتی به پايينترين سطح کشورهای «گروه بيست» يعنی پنج دهم درصد که سهم آفريقای جنوبی و آرژانتين است نيز نمیرسد.
ترکش بحران بازارهای مالی که با اندک تفاوتی، گريبان کشورهای صنعتی و در حال رشد، هر دو، را گرفت، به اقتصاد بيمار جمهوری اسلامی نيز اصابت کرد. اما نه به عنوان کشور «مهم» صنعتی يا در حال رشد که طبيعتا تاب بحران را همان گونه بايد بياورد که کيف رشد و سود را میبرد، بلکه به عنوان صادرکننده بیرمق انرژی و منابع زيرزمينی و مصرفکننده پرمدعای نيازمندیهای اوليه زندگی: گندم، شکر، بنزين، پوشاک و هر آن چيزی که يک ساختار سياسی و اقتصادی سالم از بهمن ۵۷ به خوبی قادر میبود بخش بزرگی از آنها را در خود ايران توليد کند و چرخه اقتصاد ملی را چنان به حرکت در آورد که امروز پس از سی سال از همه نظر در پايينترين ردهها نباشد.
بر اساس بنيه ايران در آن دوران، ما میتوانستيم امروز بيست و يکمين باشيم. میتوانستيم نه آلمان و کره جنوبی، بلکه از نظر اقتصادی دست کم ترکيه و عربستان سعودی و امارات متحده عربی و يا آرژانتين و آفريقای جنوبی باشيم. ما میتوانستيم در جهانی که در روند «گلوباليزاسيون» چارهای جز چندقطبی شدن ندارد، و قدرتهای جهانی در آن سيال میشوند، در يکی از قطبهای آزاد و دمکرات قرار بگيريم که گوشی برای شنيدن و حرفی برای گفتن دارند. نه اينکه خود به تنهايی يک «قطب» باشيم و بدون آنکه به ديگران گوش بدهيم، رو به جهان فقط عربده بکشيم و به چيزی بنازيم که نه دانشاش مال ماست، نه معلوم است هرگز به دستاش بياوريم و نه اصلا جرأت استفادهاش را داريم.
سی سال، سی سال، سی سال آزگار! در اين سی سال ما میتوانستيم بيست و يکمين کشور مهم صنعتی و در حال رشد جهان شويم و در دنيای کوچکی که تصميمگيریهايش نيز جهانی خواهند شد، نقشی بازی کنيم و نه اينکه با تروريسم و حماس و حزبالله و توهم بمب اتمی چون کشوری وبايی چنان در قعر فرو شويم که سی سال ديگر هم نتوانيم از آن به در آييم. اگر غير از اين میبود، آيا از هم اکنون شعار «نجات ايران» برای «انتخابات» رياست جمهوری آينده به گوش میرسيد؟! کو آن پهلوانی که به تنهايی قادر به «نجات ايران» باشد؟! و تازه، از دست که؟! اين، کار يک نفر و يک گروه نيست، آن هم نفرات و گروههايی که خود اتفاقا بار مسئوليت وضعيت کنونی را بر دوش دارند. تمام مسئله همين است: ای نجاتدهندگان، بدون «ما» نمیتوانيد! هيچ کس نمیتواند. و «ما» يعنی همه!