چهار روز مجهول در زندگی کيانوش آسا، گفتگوی راديو فردا با کامران، برادر کيانوش
الهه روانشاد - کيانوش آسا روز ۲۵ خرداد ماه در اعتراضات گسترده معترضين به نتايج انتخابات رياست جمهوری که در ميدان آزادی برگزار شد از ناحيه پهلو هدف گلوله قرار گرفت . کيانوش آسا از ابتدا تا روز ۲۵ خرداد ماه ، يعنی در ۲۵ سال و دو ماه و ۲۵ روزی که از عمرش می گذشت عمری پر بار داشت. وی روزهای پايانی دوره کارشناسی ارشد خود را در رشته مهندسی شيمی در دانشگاه علم و صنعت سپری میکرد، تنبورنوازی خودآموخته و نيز فعال محيط زيست بود.
ميهمان ويژه راديو فردا ،کامران آسا است . کامران آسا از مرگ برادرش و آنچه که بر او و خانواده اش پس از مرگ کيانوش رفته است می گويد.
آقای کامران آسا تعريف کنيد که چگونه برادرتان با اين موج سبز همراه شد و چه اتفاقی برايشان افتاد؟
کامران آسا: يک روز بعد از انتخابات ، يعنی شنبه غروب او دوباره به تهران برگشت. روز يکشنبه تجمعی در خيابان ولی عصر تهران برگزار شد که طبق گفتهی دانشجويان، او نيز در تجمع حضور داشت. روز دوشنبه که تجمع ميليونی ميدان آزادی برگزار شد او نيز همراه با تعدادی از همکلاسیهايش دراين تجمع شرکت کرد. همان زمان بود که مادرم با من تماس گرفت و گفت که تلفن کيانوش جواب نمی دهد. من هم چندين بار با او تماس گرفتم. با خواهرم و با دوستانی که در تهران حضور داشتند تماس گرفتم اما موفق نشديم از کيانوش خبری دريافت کنيم . يکی دو روز از طريق تلفن موضوع را پيگيری کرديم. برداشتمان اين بود که حتما گوشی را خاموش کرده يا دليل ديگری داشته است . اين غيبت از سوی او قبلا هم پيش آمده بود و ما انتظار اتفاق خاصی را نداشتيم.
آيا مادرتان وحشت داشت که کيانوش در تظاهرات شرکت کند؟
مادرم از روی غريزه مادری و رابطه عاطفی، چيزهايی را تشخيص داده بود . لحظهای که کيانوش میخواست از خانه به مقصد تهران بيرون برود مادرم اصرار می کرد که در تظاهرات شرکت نکند. منظورم مادرم اين بود که مبادا برای درس کيانوش مشکلی ايجاد شود. هيچ کس انتظار مرگ کيانوش را نداشت.
کيانوش به مادرم گفته بود که نگران نباشد. او به مادرم گفته بود که دو هفته ديگر برمیگردد . او در امتحان استخدام پتروشيمی اهواز و کرمانشاه و همچنين برای تدريس در دانشگاه کرمانشاه قبول شده بود. به مادرم گفته بود دو هفته ديگر برمی گردد و يکی از اين پيشنهادات را قبول میکند. دو روز بعد يعنی روز چهارشنبه، دو روز بعد از تجمع آزادی به قطعيت رسيديم که کيانوش از دستگير شدگان است. من و خواهرم به تهران رفتيم شب که رسيديم بدترين حالتی را که من پيش بينی کرده بودم اين بودکه کيانوش يکی از زخمی شدگان باشد. به بيمارستان رسول اکرم رفتيم و ليست زخمی شدگان را نگاه کرديم اما او جزء ليست زخمی ها نبود.
چرا بيمارستان رسول اکرم؟
به ما گفته بودند که چون اين بيمارستان به آزادی نزديک است زخمیها را به آنجا منتقل کردهاند. از در که وارد شديم از ورود ما به بيمارستان ممانعت کردند اما به هر شکلی بود اطلاعاتی بدست آورديم دال بر اين که کيانوش جزء زخمیشدگان نيست. روز بعد بود که گشتن در دادگاهها و زندان اوين را آغاز کرديم.
جوابی به شما می دادند؟
از زندان اوين، پليس امنيت، حفاظت اطلاعات ناجا، آگاهی شاپور و هر جايی که به ذهنمان میرسيد سر زديم ولی چون از سوی زندان اوين روزی يا دو روزی يکبار اسامی زندانيان جديد اعلام میشد، من خودم حداقل روزی يکبار به زندان اوين سر میزدم. حدود يک هفته گذشت ولی به هيچ نتيجه ای نرسيديم. سه شنبه هفته بعد با اين احتمال که شايد کيانوش جز زخمی ها باشد با خواهرم پرستو صحبت کردم و اصرار کردم که يکبار ديگر مجدداً به بيمارستانها سر بزنيم. همه بيمارستانها را چک کرديم اما باز هم ازکيانوش خبری نبود. يکی از دوستانمان پيشنهاد داد که به پزشکی قانونی سری بزنيم. ما پرسيدم برای چه پزشکی قانونی؟ آنجا که مرتبط با اجساد است. بدترين تصور ما اين بود که کيانوش بايستی جز بازداشت شدگان يا زخمی ها باشد.
روز چهارشنبه هفته بعد. صبح من وخواهرم به پزشکی قانونی رفتيم . يکنفر گفت که اسم کيانوش جزء ليست کشتهشدگان نيست اما تعدادی مجهولالهويه هم وجود دارد. عکسهايی را به ما نشان دادند که کشته يا زخمی با صورتهای خون آلود بودند به تصويری رسيديم که ناگهان پرستو فرياد زد اين تصوير کيانوش است. من باور نکردم. کيانوش شاداب و چهر ه ای دانشمندگونه داشت. اما آن تصوير ، عکس جوانی با دهانی پرخون بود. برای من غير قابل باور بود . تصور می کردم اين عکس فقط شبيه به کيانوش است . خواهرم گفت چرا خودت را فريب می دهی؟ دقت که کردم ديدم کيانوش است. هيچ وقت آن لحظه را فراموش نمیکنم. هنوز هم مرگ او را باور نکرده ام.
در نهايت توانستيد اطلاعاتی درباره نحوه مرگ وتاريخ تحويل جسد برادرتان به سردخانه ، کسب کنيد؟
کيانوش روز ۲۵ خرداد ماه حوالی ميدان آزادی با اصابت تير به پهلويش زخمی شد . بر اساس گفته ی شاهدان او فقط يک گلوله خورده بود اما به راحتی دست و پا وگردنش را تکان می داد و حتی سرش را برمی گرداند. کيانوش را از محل دور می کنند وبا آمبولانس به بيمارستان منتقل می کنند . ما روز سوم تير ماه جسدش را شناسائی کرديم .و جسد او چهار روز بعد از زخمی شدنش به پزشکی قانونی منتقل شده بود . يعنی روز ۲۹ خرداد ماه . اما وقتی جسد او را در پزشکی قانونی شناسائی کرديم علاوه بر جای گلوله در کمرش، يک گلوله هم وارد گردنش شده بود. که به احتمال ۹۰ درصد علت مرگش هم همين گلوله اصابت شده در گردنش بود نه گلوله کمرش.
متوجه شديد که گلوله موجود در گردنش کی و کجا به او اصابت کرده است؟
ما هم همين سوال را داريم. به پزشکی قانونی گفتيم که اطلاع داريم که روز حادثه او فقط يک گلوله خورده است اما آنها هيچ توضيحی در اين مورد به ما ندادند.
آيا با مقامات دولتی هم تماس گرفتيد؟
مراجعی که وجود دارد وکيل، پزشکی قانونی و قوه قضاييه است. پزشکی قانونی که فعلا به هيچ وجه جوابگوی ما نبوده است. میخواهيم به تهران برگرديم و موضوع را پیگيری کنيم. مهمترين مسئلهای که برای ما وجود دارد آن چهار روز مجهول در زندگی کيانوش است.
مراسم چهلم کيانوش چگونه برگزار شد؟
ساعت ۵ و ۳۰ دقيقه تا ۷ شب مراسم او در تالار با آرامش برگزار شد و مراسمی بسيار باشکوه بود.بعد از آن همگی بعد از تالار بر سر مزار رفتيم. در آنجا مراسم تنبور نوازی برگزار شد. برادر بزرگمان چند لحظه ای صحبت کرد او بعد از صحبتهايش میخواست از حضار تشکر کند که با سکوت و آرامش خودشان جلسه را به پيش برده بودند که متاسفانه اتفاقی افتاد که نبايد پيش می آمد.
آن اتفاق چه بود؟
دست برادر بزرگم را گرفتند و اصرار داشتند که به زور او را سوار ماشين کنند . اين حالت باعث تحريک عده ديگری هم شد.
يعنی می خواستند برادرتان را هم بازداشت کنند؟
ظاهر امر اين را نشان میداد. در اين ميان مادرم و دو خواهرم جلوی ماشين را گرفتند و برادرم را به زور از ماشين بيرون آوردند . آنها هم توی صورت مادر و خواهرانم اسپری فلفل پاشيدند. تعدادی را دستيگر و تعدادی را هم مورد اذيت و آزار قرار دادند، چيزهايی که نبايد اتفاق میافتاد.
عاقبت دستگير شدگان چه شد؟
برادرم را از صحنه دور کرديم اما ۱۲ تن ديگر دستگير شدند که بعد از ۴۸ ساعت با طی مراحل قانونی آزاد شدند.
اين افراد قرار است دادگاهی شوند؟
از يکی از آنان که آزاد شده بود پرسيدم . گفت بله . کارتی گرو گذاشتيم و قرار است جلسه دادگاه برايمان تشکيل شود.
به چه جرمی؟
والله ما هم نمیدانيم. جوابی برای اين سوال ندارم.
شما تصميم داريد چگونه پرونده قتل کيانوش را پيگيری کنيد؟
اميد بزرگمان به وکلای واقعی است. جاهايی حرفهايی دال بر دلجويی از خانواده کشتهشدگان زده میشود. من همين جا به عنوان برادر کيانوش، از سوی خودم و خانوادهام اعلام میکنم که هيچ نوع دلجويی از سوی دولت را نمیخواهيم و هيچ احتياجی به اين مدل دلجويیها نداريم . ما از راه قانونی وکيل گرفتهايم و از طريق قوه قضاييه پيگير موضوع هستيم تا جايی که علت حادثه را بفهميم. بدانيم که علت حادثه چه بوده است. به ما بگويند بعد از مشخص شدن موضوع، آيا عاملين اين اتفاق محاکمه خواهند شد؟ متاسفانه ما به کرات میشنويم که به جای اينکه عاملين اين قبيل اتفاقات لايق محاکمه بدانند، میگويند که آقای موسوی و خاتمی و کروبی بايستی محاکمه بشوند! اين هم يکی از مدلهای جديد طنز در کشور ماست.
شما چه کسانی را مسئول مرگ برادرتان میدانيد؟
ترجيح میدهم به اين سوال شما جواب ندهم.
در اين مدت با دوستان کيانوش در تماس بودهايد؟
بله. بعد از مرگش هم بله.
آنها چه میگويند؟
آنها هم کمتر از ما خراب ماجرا نيستند. هر کدام که میآيند میگويند کيانوش فقط متعلق به شما نبود. بلکه برادر و دوست ما بود. کسی بود که بر زندگی ما هم تاثيرات عميق داشت.
در ميان اين ماجراها چه چيزی بيشتر از همه رويتان تاثير گذاشت؟
مرگ کيانوش برای خانواده ما فاجعه بزرگی بود. مادرم هيچوقت مرگ او را باور نمی کند. میگويد کيانوش روزی که رفت قول داد که تا دو هفته بعدش برخواهد گشت. من اميدم به برگشت کيانوش است. خيلی دوست دارم برگردد و سر کار برود. چندين سال است که او بهخاطر ادامه تحصيلاتش دور از خانه بوده ، مادرم میگويد منتظر کيانوشم . او باور نمی کند که کيانوش زير خروارها خاک خوابيده است.