گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
14 مهر» سياست ترس، استبداد نجات بخش، مجيد محمدی، راديو فردا10 مهر» سپاه و تحول دولت به سوی تماميت گرايی دينی، مجيد محمدی، راديو فردا 8 مهر» اسلامی کردن علوم انسانی و اجتماعی: پروژهای ناممکن، مجيد محمدی، راديو بين المللی فرانسه 7 مهر» رهبری جنبش سبز: شبکهای، غير متمرکز، تعاملی و توافقی، مجيد محمدی، راديو فردا 28 شهریور» استقامت جنبش سبز و فرسايش دستگاه تبليغاتی ديکتاتوری، مجيد محمدی، راديو فردا
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! فرهنگ جنبش سبز: نا متعين، همراه با متن جامعه، زندگی محور، مجيد محمدی، راديو بين المللی فرانسهجوانانی که در اعتراضات خيابانی تابستان ۱۳۸۸ حضور داشتند حامل کدام فرهنگ هستند: ايرانی، غربی، يا اسلامی، عرفی يا مذهبی، جهانی، ملی يا محلی، شهری، حاشيه شهری يا محله ای، رسمی يا غير رسمی؟ آيا آنها به يک خرده فرهنگ خاص يا يک جريان غير رسمی يا زير زمينی فرهنگی در برابر فرهنگ رسمی تعلق دارند؟ آيا در نمودها و نمادهای فرهنگی آنها ناسازگاریهايی به چشم می خورد؟ آنها چگونه می توانند ندای الله اکبر سر دهند و در عين حال با دوست دخترشان به راهپيمايی بيايند؟ چطور می توان در ملا عام روزه خواری کرد (اگر گزارش رسانههای تماميت طلب صحت داشته باشد) و نصر من الله و فتح قريب سر داد؟ چطور در نماز جمعه به نحو مختلط و باکفش می ايستند و در پشت سر هاشمی رفسنجانی نماز می خوانند، پديده ای که مورد استهزای تماميت طلبان قرار گرفت؟ چرا به جای صلوات سوت و کف می زنند؟ چرا فقط سرودهای خاصی مثل يار دبستانی را می خوانند؟ چرا با دست بند يا پيشانی بند و عمدتا رنگ (در اين مورد سبز) خود را از ديگران متمايز می کنند و نه چيز ديگر؟
پرسش مقدر نسل انقلابی ۱۳۵۷ اين است که با شعارهای بيشتر غير حماسی چگونه می توان جان نثاری و خطر کرد. آيا اين جوانان با رياضت کشی خود را آمادهی مقابله با رژيم خشن ج.ا.ا. می کنند، کاری که جوانان دههی پنجاه شمسی در برابر رژيم پهلوی می کردند؟ يا آنها روشی ديگر دارند و در دنيايی ديگر زندگی می کنند؟ فعالان جنبش سبز در کدام جهان زندگی می کنند؟ نسل انقلاب ۵۷ و نسل جنبش ۱۳۸۸ نسل انقلاب ۱۳۵۷ به دنبال ساختن جهانی از نو بودند. آنها اعم از چپ و راست و مذهبی و غير مذهبی دنيايی آرمانی در ذهن داشتند و می خواستند دنيای واقعی را حتی با تمسک به خشونت تخريب کرده و دنيای آرمانی را به جای آن بسازند. آنها سالها و دههها با رياضت و رنج دادن به خود و دوری گزيدن از لذات دنيوی تلاش می کردند خود را آمادهی مبارزهی جدی عليه رژيم کنند. تعلق به دنيا، زيبايی، لذت جنسی و خواستن امکانات و منزلتها برای خود و پی عناوين و اميال دنيوی رفتن برای آن نسل ضد ارزش بود. در همين بافت فرهنگی بود که نظام جمهوری اسلامی با کمترين هزينه برای روحانيت بر دوشهای کوچک همان نسل و ايثارگریهای آنان در انقلاب و جنگ سوار شد و امروز گروهی اندک از مواهب آن برخوردارند. اما نسل امروز در آن دنيا زندگی نمی کند. اين نسل اهل رياضت کشی نيست. در مقابل، خواستههای عجيب و غريبی نيز ندارد. می خواهد مثل همهی جوانان دنيا زندگی کند؛ با شورت کوتاه و تاپ بيرون بيايد؛ اگر خواست و تصميم گرفت دست دوست پسر يا دخترش را بگيرد به پارک برود و او را هر جا که خواست ببوسد؛ می خواهد اگر خواست به موسيقی دلخواهش در اتومبيل گوش کند و کسی مزاحمش نشود؛ می خواهد سينهای برای امام حسين بزند و شب نيز اگر خواست يا هوس کرد ليوان شرابی بنوشد؛ می خواهد در کنار ساحل با دوستانش شنا کند و کسی او را نپايد؛ می خواهد در بالای کوه در زير چادر هر که را خواست در آغوش بگيرد و گرم شود. می خواهد در کنسرت گروه مورد علاقهاش شرکت کند و داد و فرياد راه بيندازد. می خواهد از زندگی اش لذت ببرد، همان طور که خود می خواهد. اينها خواسته های عجيب و غريبی نيست. انسانها پيش از تاسيس دول اقتدارگرا و تماميت طلب ميليون ها سال بدون کنترل تماميت طلبانه از زندگی خويش لذت می بردهاند و اکنون نيز بسياری از آنها در جهان آزاد چنين می کنند. حتی در جوامعی با دولتهای استبدادی آن ميزان از کنترل اجتماعی و فرهنگی که در ابران اِعمال می شود وجود ندارد. شکاف ميان رهبران سابقا اصلاح طلب جنبش و فعالان آن در حوزهی تاکتيک ها و روش های مبارزه نيست. اگر شکافی باشد در توافق بر سر اين خواسته هاست. فعالان جنبش سبز به دنبال اختراع فرهنگ تازهای برای جامعهی ايران نيستند؛ آنها تقسيم بندی های نسل انقلاب ۱۳۵۷ و جدا کردن مردم را با مقولاتی مثل طاغوتی و مکتبی نمی پذيرند چون اين تقسيم بندیها محدوديت آورند؛ آنها می خواهند با آزادی گزينش کنند و هيچ تناقضی در بسياری از چينشهای خود نمی بينند. تناقضهای ذکر شده که در رسانه های تماميت طلب می آيند ناشی از نگاه ايدئولوژيک به پاره های فرهنگی است که در جامعهی ايران جريان دارد. اين نسل دارد از لاک خود کوچک بينی يا خود بزرگ بينی نسلهای گذشته بيرون می آيد و می خواهد با واقع بينی خود برای خود تصميم بگيرد. حاشيه يا متن؟ فرهنگ نسل معترض امروز فرهنگی حاشيهای نيست که به مقابله با متن بپردازد بلکه آنچه را از متن می خواهد بر می گيرد رنگ خود را به آن می زند و در کنار آنچه خود می خواهد قرار می دهد. اين فرهنگ کولاژی است از عناصر زنده، شاد و اميد بخش فرهنگ ايرانی، فرهنگ فولکلور دينی، و فرهنگ عامه پسند جهانی. اين فرهنگ ساخته و پرداخته شده در حلقه های ايدئولوگها نيست بلکه در ارتباطات اعضای اين جنبش بر روی دنيای مجازی، مهمانیهای خصوصی، دور هم جمع شدنها، و در گردهمايیهای اعتراضی در حال ساخته شدن است. سبزها دارند زبان مکالمهی متن را نيز تغيير می دهند. آنها رمزهای خاصی برای اشاره به سران رژيم دارند و با آنها به زبان خاصی سخن می گويند که نافی باورهای حاکمان است اما نافی خودشان نيست. به همين دليل زبان اين جنبش در مقابل حکومت طعنه زننده و کنايه آميز است تا خشونت دولتی را تلطيف کند. بسياری از شعارهای اين نسل معطوف به برساختن جامعهی آرمانی نيست و بيشتر به بيان تناقضهای ايدئولوژی حکومتی می پردازند يا دروغهای حاکمان را به رخ آنها می کشند. سه دهه بسط فرهنگ زندگی علت اصلی تداوم جنبش سبز همين فرهنگ کولاژی آن است که فرهنگ رسمی و کليشهای را به چالش کشيده و عمر و حوزهی تاثير آن از مرزهای سياست فراتر می رود. اين فرهنگ به تدريج نيروهای درون حکومت را نيز با خود هماواز کرده است. دگر انديشانی که در اوايل دههی هفتاد از زندگی باوری در برابر مرگ باوری رسمی سخن می گفتند اکنون شاهدند که مقامات پيشين جمهوری اسلامی مثل مير حسين موسوی با همان ادبيات سخن می گويند. سه دهه تحميل سبک زندگی روحانيت بر مردم ايران در کنار سه دهه مقاومت در برابر اين تحميل در نهايت به بروز فرهنگی ديگر در برابر فرهنگ مورد تبليغ حکومت انجاميده است. عدم تعين فرهنگ سبز همانند " خود" انسانی، شکل، مکان و صورت تعين يافتهای ندارد. مثل سيل جمعيت در خيابان ها جاری می شود؛ بعد به حوزهی زندگی خصوصی می رود و هر جا فضايی غير تنش آميز ببيند رو می نمايد. فرهنگ سبز همانند رنگ سبز در فرهنگ ايرانی نماد حيات و زنده شدن دوباره، مظلوميت، استقامت و معصوميت است و همهی اينها در جنبش سبز به هيچ عنصر يا گروهی تعلق ندارد؛ متعلق به همه مردم در يک هويت جمعی است. در چارچوب اين عدم تعين است که زنان و دختران نقش تعيين کننده ای در جنبش سبز يافته اند. دختران جنبش سبز در عين خودآگاهی از حقوق خود هم قادرند کفش پاشنه بلند پوشيده و رژ لب بزنند و در مهمانیهای شبانه حضور پيدا کنند و روز بعد آچار برداشته و چرخ خودروی خود را باز کرده و عوض کنند. آنها می توانند بعد از ظهر همان روز چادر پوشيده و در مراسم نذری يکی از آشنايان نيز شرکت کنند. آنها با موهای مش کرده و روسری های عقب رفته در تظاهرات اعتراضی شرکت می کنند و "يا حسين" هم می گويند. Copyright: gooya.com 2016
|