گفتوشنودی با جوانانی از داخل کشور، داريوش همايون
سلوک موسوی سلوک جامعه ايرانی است، آن بخش فزاينده جامعه که دارد اين کشور را از گلزار فرهنگ و سياستی که تنها به قدرت و ثروت، آن هم به صورت زورگوئی و فساد میانديشد، بهدر میآورد. اما از اين دگرگونی فرخنده در رهبر راه سبز اميد، که کمکم میتواند راهبر جنبش سبز نيز بشود گذشته يک ملاحظه عملی هم هست. موسوی ضرورت را به فضيلت درآوردهاست
* ـ ايستادگی آقايان موسوی و کروبی در کنار بدنهی جنبش سبز؛ سخنان اخير آقای موسوی در رابطه با گسترش مطالبات جنبش سبز، حمايت از چندصدايی اين حرکت و تاکيد بر اين که:« قانون اساسی وحی منزل نيست و در آينده مردم به تناسب وضعيت خود و تغييراتی که در جهان رخ میدهد، حق تغييرش را دارند.»؛ سخنان آقای کروبی در بارۀ زنده و پويا بودن جنبش سبز ايران؛ درخواست آقايان موسوی و کروبی برای دريافت مجوز و برپايی تظاهرات در سالگرد ۲۲ خرداد؛ شور تازهای در فضای جنبش سبز در داخل کشور ايجاد کرده است و شماری از هواداران و شبکههای اجتماعی حامی جنبش سبز آمادگی خود را برای برگزاری مراسمی در اين روز اعلام کردهاند و رسانههای دولتی نيز از خيزش موج دوم "فتنه" خبر دادهاند. به اين ترتيب فضای سياسی و اجتماعی کشور علائمی مبنی بر بروز يک التهاب و تنش سياسی- نظامی را از خود نشان میدهد.
ما تقريبا ترديد نداريم که بيست و دوم خرداد فضای کشور بستهتر و نظامیتر از بيست و دوم بهمن خواهد شد. در چنين شرايطی آيا جنبش سبز میبايد نيرومندتر به ميدان آمدن خود را در گزينه يا گزينههايی خارج از سلاح خيابان – که میتواند مانند بيست و دوم بهمن امسال توان برابری با کنترل رژيم داشته باشد- بيابد؟ استراتژی جنبش سبز در چنين مرحلهای چه میتواند باشد؟
داريوش همايون ـ میبايد ديد که جنبش سبز در شرايط تهديدآميز کنونی چه میتواند بکند؟ با تهيههائی که رژيم ديده است و هزينههای بیحسابی که میکند نمیتوان اتتظار معجزه داشت. همين اندازه که جنبش سبز به هر ترتيب نشاندهد که زنده است و ضربات حکومت را تاب آورده پيروزی بزرگی خواهد بود. اعلامهای سران راه سبز اميد و دلگرمی دادنها به مردمی که تيع تيز رژيم را بر گردن خود احساس میکنند در همين جهت است. جنبش از پای درآمدنی نيست.
درست است که همه چيز را نمیبايد در تظاهرات خيابانی خلاصه کرد ولی رها کردن خيابان در چنان روزی شکستی خواهد بود و همه نشانهها خبر از عزم استوار کوشندگان جنبش سبز میدهد. مردم در روز ۲۲ خرداد و به قول رسانههای دولتی،خيزش موج دوم فتنه، آنچه بتوانند خواهند کرد. اگر هم ۲۳ خرداد ۱۳۸۸ تکرار کردنی نباشد که نيست، نمیبايد دلسرد شد. آن روز جنبش مردمی در اندازههای خود بزرگ بود و قدرتش را از صفوف ميليونی گرفت. امروز جنبش سبز در ژرفای خود بزرگست و قدرتش را از آرمان و جهانبينی و راه حل جايگزين سرتاسر اين رژيم و فرهنگی که پشت سر آنست میگيرد.
يک سال پيش چنين خط نمايانی ميان ايران ديروز و ايران فردا کشيده نشده بود. سی ساله جمهوری اسلامی و صد ساله پيش از آن ميدان يک پيکار همه سويه فرهنگی بود که در نبردهای بیشمار در همه جبههها جنگيده شد. اين پيکار هنوز به پايان نرسيده است و در اين مراحل پايانی سختتر از هميشه است ولی به لطف جنبش سبز هم، در مسير درست افتاده است و هم مقاومتناپذيرتر شده. جنبش میتواند به خود ببالد که سرانجام جامعهای سرگردان ميان يک فرهنگ مرگ انديش ولی غرق در پليدی يک زندگانی حيوانی، و يک فرهنگ سرزندهی نوجو را دارد به راهی میاندازد که ديگران پنج سده است برای مانندهای ما کوبيدهاند. هيچ دورهای مانند اين يک ساله حقيقت رژيم اسلامی را به تودههای مردم نشان نداده است. دار و دسته خامنهای و احمدی نژاد در برابر چالش سبز ناگزير شدند هر ظاهرسازی را کنار بگذارند. (يک تصوير باريکبينانه، اگرچه اندکی کاريکاتوروار روحيه و فرهنگ غالب اين تيپ انسانی را که با جمهوری اسلامی برآمده است در "حاجی آقا"ی صادق هدايت میتوان يافت؛ میبايد اين داستان فراموش شده را باز انتشار داد).
* ـ اعدام پنج هموطن جوان کرد در آستانۀ ماه خرداد، مانند اعدام دو هموطن جوان در آستانۀ بيست و دوم بهمن، با تاييد برخی مقامات دولتی و اعتراض کليهی احزاب و گروههای سياسی، فرهنگی، حقوق بشری ايران و جهان رو به رو شد. آقای موسوی نيز مانند بار پيش اعدام اين هموطنان را محکوم کردند و دادستان تهران ضمن دفاع از احکام اعدام، حمايت آقای موسوی از اعدامشدگان را "جرم" خواند.
آقای موسوی میگويند:« بايد قدرت سازندگی ما از تخريب دشمن پيشی بگيرد.»/« در جنبش سبز بحث تصاحب قدرت، فرع بر هدف اصلی است؛ هدف جنبش سبز، متحول کردن جامعه و رسيدن به جامعهای مطلوب و در خور ايرانيان است./ ما به فکر مصالح و منافع ملی هستيم./ بايد ايجاد جامعۀ مدنی به هم پيوسته با استفاده از تمامی امکانات موجود در کشور را پی گرفت.»/« ما نه اسلحه داريم و نه میخواهيم اسلحه داشته باشيم . ما نه شمشير داريم و نه میخواهيم شمشير داشته باشيم. کار تروريستی را نيز محکوم میکنيم. ما با کلام به ميدان آمده ايم . با اين جملهی “رای من کجاست؟»
برخی تحليلگران سياسی خارج از کشور معتقدند آقای موسوی بيشتر به يک راهگشا يا سخنگوی اخلاقی- فلسفی میمانند تا يک راهبر سياسی؛ میگويند سياست در نهايت برای دستيابی به قدرت ا ست و آقای موسوی و راه سبز اميد بيشتر به يک مخالف و معترض مطالبه محور همانند بدنهی جنبش سبز میمانند تا يک راهبر سياستگر.
شما فکر میکنيد يا انتظار داريد راه سبز اميد چگونه از جامۀ مخالف و معترض در آيد و به مسئوليت تاريخی خود برای جايگزينی آنچه در حکومت اسلامی میگذرد بپردازد؟
همايون ـ اين کليشهی سياست برای دستيابی به قدرت است، برازنده همين جمهوری اسلامی است. مگر برای اين دار و دسته سياست جز قدرت معنی ديگری دارد؟ هدف سياست به قول ارسطو که نخستين بار به موضوع پرداخت و هنوز بهتر از او نمیتوان نشان داد، زندگی در فضيلت است، به زبان امروزی، ساختن جامعه چنانکه مردمان نه به ياری معايب بلکه فضيلتهای خود زندگی کنند. اگر موسوی در سلوک خود به آن گفتاوردها رسيده است میبايد بار ديگر کلاهها را برای جنبش سبر از سر برداشت. سلوک موسوی سلوک جامعه ايرانی است، آن بخش فزاينده جامعه که دارد اين کشور را از گلزار فرهنگ و سياستی که تنها به قدرت و ثروت، آن هم به صورت زورگوئی و فساد میانديشد، بدر میآورد. (اگر درست يادم باشد جنتی بود که در يک لحظه راستگوئی، اعلام داشت "روحانيت به دو چيز علاقه دارد، حاکميت و اقتصاد").
اما از اين دگرگونی فرخنده در رهبر راه سبز اميد، که کم کم میتواند راهبر جنبش سبز نيز بشود گذشته ــ راهبر که دوستان بجای رهبر بکار بردهاند بسيار پر معنی و هوشمندانه است ــ يک ملاحظه عملی هم هست. موسوی ضرورت را به فضيلت در آورده است. او تا اين رژيم هست نمیتواند به قدرت بينديشد. سراسر دستگاه جمهوری اسلامی برای جلوگيری از دستيابی او به قدرت بسيج شده است. چه بهتر که به کار بهتری که از او بر میآيد بپردازد. خانم مهشيد از ايران چند ماه پيش گوئی به اين روز ها نظر داشتند. اشارهام به نوشته ای است در اين باره که اگر احمدی نژاد انتخابات را نمیدزديد و موسوی رئيس جمهوری شده بود ما کجا میبوديم: موسوی يک خاتمی ديگر شايد کمی بهتر، در خدمت رژيم میشد و جنبش سبزی در کار نمیبود.
راه سبز اميد به ويژه اين گونه که با جنبش همزبانتر می شود جايگزين جمهوری اسلامی و نه تنها ساختار قدرت آن شده است. فراموش نبايد کرد که نفس جايگزينی، مطالبه است ــ خواستن و دنبال گردن آنچه بهتر از وضع موجود انگاشته میشود.
* ـ ليست محکومين به اعدام نام ۱۶ هموطن کرد ديگر را درخود دارد. آيا دولت جمهوری اسلامی میخواهد برای انحراف اذهان عمومی به مسائل قومی دامن بزند و ستيز مدنی کنونی را به سويی ديگر بکشاند؟
همايون ـ اين رژيم اگر از جنگ نمیترسيد برای انحراف افکار عمومی تا آنجا هم میرفت. ترديد نيست که عمدا میکوشند کردها را برانگيزند و چنان به ناآرامیها دامن بزنند که مردم به سائقه ميهندوستی و دفاع از ايران به اين جماعت دشمن ايران و ايرانی روی آورند. انگشت خونين رژيم بيهوده کردها را نشانه نگرفته است. کردان سی سال است از جوشش نايستادهاند و در آنجا بر خلاف بلوچستان نمیتوان سرکوبگری رژيم را به نام مبارزه با قاچاق جلوه داد. مردم کردستان يک مبارزه سياسی تمام عيار را بر رژيم تحميل کردهاند و اکنون بهای آن را با دلاوری استثنائی،بيشتر و بيشتر میپردازند.
حکومت اسلامی میخواست با اعدام پنج جوان کرد به يک تير دو نشانه بزند و در آستانه نخستين سالگرد ۲۲ خرداد مردم را در هر جا بترساند اما آن تير پسآتش backfire کرده است. مرگ دليرانه جوانانی که حاضر نشدند از خامنهای بخشايش بخواهند به مردم بيشتر جرئت داده است. اعدامی ديگری، باز يک جوان کرد، اعلام کرد که میخواهد ششمين باشد. از اين مهمتر آن آدمکشی ديوارهای ميان جنبش سبز با بخش ديگری از جامعه ايرانی را فرو ريخت. پس از روز کارگر که چرخشگاه ديگری در فرايند در آوردن جنبش سبز به يک مخالف جدی و جايگزين نظام سياسی مذهبی بود اکنون مردم کردستان در پشتيبانی و همدردی ايرانيان ديگر يکدلی و صميميتی احساس میکنند که در گذشته هم بود و هميشه بود (انسان مگر میتواند ايرانی ناسيوناليست باشد و کردان يا آذریها را با آن همه حق که به گردن ايران دارند دوست نداشته باشد؟) ولی ابراز نمیشد. يک دگرگونی استراتژيک ــ تا آنجا که به نقش کردان و بسياری اقوام ايرانی ديگر در جنبش سبز ارتباط دارد ــ دارد روی میدهد که میبايد دنبالش را در چهارچوبی گشادهتر از منافع و ملاحظات حزبی گرفت.
* ـ شما در تازهترين نوشتهتان میگوييد:« نسل جوانتر جامعه ايرانی برای يافتن جائی در زير آفتاب تلاش نمیکند ــ چنان که در هر جامعه ديگری هست. جوانان با همه بيشماری خود که تا دو سوم جمعيت را در بر میگيرد با خطر نيستی روبرويند. اين نيستی برای گروهی تا همان سرنوشت سهرابها میکشد ولی برای آن دهها ميليون به معنی خاموشی و رکود و ماندن در گنداب بسيجی-جمکرانی است؛ در سطح فيضيه برای توده و مکتب حقانی برای "سرامدان." احمدی نژادها و رادانها و کردانها سرمشقهای والائی، و سردار محصولیها قلههای دستاورد انسانی.
جوان ايرانی اگر به درستی آيندهای را که سادهزيستان احمدی نژادی به راهنمائی مصباح يزدیها برایش تدارک ديدهاند درنيابد و فراتر از کشاکشهای ناگزير روزانه را نبيند جنگ تمام عياری را که بر او تحميل کردهاند نخواهد برد. رژيم اين جنگ را بسيار جدی گرفته است.»
بسياری از ما جوانان ساکن ايران، دچار چنان گسست فرهنگی بنيادينی از سيستم حاکم بر ايران شدهايم که بحثها و نوشتهها و گفتگوهايمان ا کاملا از آنان جدا و در سطحی ديگر نگاه داشتهايم، يعنی امکان تبادل انديشه، گفتگو، و حتی مبارزهی فرهنگی با آنان نمانده است.
اين از دست رفتن ارتباط و بیتوجهی کامل به مخالف از سوی ما که بيشتر ناشی از عدم امکان تحمل حضور اين رژيم به معنايی بسيار عميقتر از مخالفت يا مبارزهی سياسی است، چگونه بايد «فراتر از کشاکشهای ناگزير روزانه» رود و جنگ جدی و تمام عيار رژيم را ببرد؟
همايون ـ جوانان ايران در تجربه دياسپورای ايرانی ــ بخش بسيار بزرگتر آن ــ انباز شدهاند. ما نيز به بيزاری از اين نوع انسانی، از اين شيوه زندگی، از اين نگاه به جهان رسيدهايم. چگونه میتوان در چنين عصری که يک نمونه، ياخته زنده را در آزمايشگاه ترکيب کردهاند ــ نخستين گام در آفرينش سنتتيک ــ بی چندشی از بيزاری به مانندهای رحيم مشائی تا همان جنتی نگريست؟ ما نيز هيچ همانندی با آنها حس نمیکنيم ولی مبارزه و مخالفت "حتا مبارزه فرهنگی با آنان (در عين اينکه نمیخواهيم خون از بينیشان بيايد) بر جای خود هست و نمیبايد فرو گذاشته شود.
کشاکشهای ناگزير روزانه در اوضاع و احوال گاه ناممکن ايران نيز هست و بيشتر هم خواهد شد ولی به ويژه جوانان در ايران نمیتوانند منظره بزرگتر را فراموش کنند. منظره بزرگتر همانا "جنگ جدی و تمام عيار"ی است که رژيم بر آنان تحميل کرده است و آگاهی نخستين و مهم ترين جبهه آن به شمار میرود. جوانان نمیبايد نسل پس از خود را به ماشين نادانی و بیخبری رژيم تسليم کنند. آن گسست فرهنگی میبايد منتقل شود و جوانان بيش از هر گروه سنی ديگر میتوانند بر نوجوانان تاثير بگذارند. چنانکه موسوی گفت ما سلاحی جز آگاهی نداريم ـ همان آگاهی که خانم مهتاب از ايران در همان نخستين هفتهها نامش زا بر جنبش سبز گذاشتند: انقلاب آگاهی.
* ـ بی ثباتی اقتصادی و سياسی حاصل از تحريمهای اقتصادی سنگين و درازمدت همچنان که به از هم پاشيدن حکومت کمک میکند، میتواند به از هم گسيختن کشور نيز بينجامند.
جنبش سبز در يک پيکار متمدن ده ماهه توانسته است در برابر يک رژيم سرکوبگر بايستد، به خشونت آلوده نشود و انديشۀ پايداری کشور ايران و سربلندی ملت ايران را برتر از خواست فروکشاندن حکومت بنشاند.
برخورد درست با مسئلۀ تحريم اقتصادی -که روز به روز جدیتر میشود- چگونه بايد باشد تا به چندپاره شدن جنبش نينجامد، آسيبهای متوجه کشور را به کمترين ممکن برساند و همزمان از وضع موجود ناخواسته بيشترين بهرهبرداری را بر ضد رژيم بکند؟
همايون ـ تحريم اقتصادی و برنامه اتمی جمهوری اسلامی بزرگترين نمايشگاه عوامفريبی و سياستبازی نيروهای مخالف در بيرون بوده است. عموم اظهارنظرها آشکارا برای ثبت در پرونده است و بس. پارهای نيز بقايای غربستيزی و امريکاستيزی بی چون و چرای روشنفکران چپ به تعبير اروپائی و ليبرال به تعريف امريکائی را در خود دارد که دههها به شيفتگی کمونيسم انجاميد و سی سالی است پوشيده و نه چندان پوشيده به همدلی با تروريسم جهادی، همان اسلامی، رسيده است.
در اين مسئله، ما ــ صرفنظر از احساسات و باورهای خود ــ با سه گزينه روبروئيم و بس. يا پذيرفتن جمهوری اسلامی با بمب اتمی، يا حمله نظامی به ايران، و يا تحريمهای اقتصادی کمرشکن. باز صرفنظر از آنچه ما بخواهيم يا نخواهيم زيرا کسی از ما نمیپرسد، گزينه اول برای دست کم غرب، و روسيه نيز، منتفی است ــ نخواهند گذاشت. حالا حق دارند يا ندارند و چرا ديگران دارند و ما نمیبايد داشته باشيم سخنانی است که برای دل خود میگوئيم. (به نظر میرسد شمار هر چه بيشتری ار ايرانيان درمیيابند که پويش سلاحهای اتمی تنها برای نيرومند و ماندگار کردن رژيم است). گزينش ما، اگر صرفا نخواهيم اعلاميهای داده يا مصاحبهای کرده باشيم، ميان بمبهای بتنبشکن و تحريمهای کمرشکن است. من تحريمها را ترجيح میدهم، نه برای آنکه رژيم را از هم بپاشاند بلکه درست برای آنکه کشور ما با گزينه ديگر از هم نگسلد. از اين گذشته بسيار احتمال دارد که تحريم جمهوری اسلامی را بر سر عقل بياورد. هماکنون نيز رژيم به دست و پا افتاده است و شايد پس از معامله بیپايه با ترکيه و برزيل وارد مذاکره جدی با طرفهای اصلی شود. اما موضوع دود تصور نمیکنم برای مردمی که حاضرند سر خود را بدهند چندان تازگی داشته باشد. مدتهاست که چشمان همميهنان ما اگر زير پرده اشک نباشد پشت پرده دود است.
يک "گزينه" ديگر که از همه پروندهپسندتر است پيشنهاد به غرب است که با کمک به مبارزه مردم ايران و تغيير رژيم مسئله را حل کنند (فوريت مشکل اتمی چندان است که از آن با اصطلاح تيک تيک ساعت ياد میکنند.)
سخنان بيرونيان اگر دل رژيم اسلامی را به پشتيبانی حتا مخالفان، از موضع آشتیناپذير خود گرم نکند؛ و اگر با قرار دادن تحريم پيش از بمب، مسئوليت بحران و مخاطرات احتمالی را از جمهوری اسلامی (تحريم شده) به امريکا و غرب (تحريم کننده) نيندازد اهميتی ندارد. اما اگر میخواهيم جلو آسيب را بگيريم میبايد مردم را از واقعيتها بياگاهانيم نه آنکه به توهمها دامن بزنيم.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
پرسشها از گروهی دوستان جوان است که جز يکی همه در شهرهای گوناگون ايران زندگی میکنند.
برگرفته از [سايت داريوش همايون]