هفتمين كنفرانس بازنگري در معاهده منع گسترش سلاحهاي هستهاي (ان.پي.تي) كه دو روز پيش آغاز شد، پيام خود را براي ايران فرستاد. اين كنفرانس هنوز پايان نيافته و تصميم هم نگرفته است، اما نطقهاي روز اول و دوم آن به ويژه نطق نماينده آمريكا نشان ميدهدكه برنامه هستهاي ايران در ماهها و سالهاي آينده با دشواري بزرگي روبهرو خواهد شد. كوفي عنان، دبير كل سازمان ملل و محمد البرادعي، مدير كل آژانس بينالمللي انرژي اتمي از ايران و همه كشورهاي جهان (به جز باشگاه 7 نفر هستهاي مشتمل بر آمريكا، روسيه، چين، فرانسه، انگليس، هند و پاكستان) خواستهاند برنامه هستهاي خود را به گونهاي سامان دهند كه از مسير استفاده صلحآميز از انرژي هستهاي منحرف نشوند.
اين درخواست به صورت ظاهري به برنامه هستهاي ايران اشاره ندارد. زيرا ايران بارها اعلام كرده است كه در دكترين امنيتي آن سلاح هستهاي جايي ندارد. اما در بطن تقاضاهاي كوفي عنان و البرادعي از ايران، جوهري وجود دارد كه در نهايت برنامه هستهاي ايران را تعطيل و يا بسيار محدود ميكند. اروپاييها هم همين روش را دنبال ميكنند.
سازمان ملل و اروپا از ايران ميخواهند غنيسازي اورانيوم رامتوقف كند و به جاي آن سوخت مورد نياز نيروگاههاي هستهاي خود را از كشورهاي دارنده چرخه سوخت هستهاي تامين كند و پسماندهاي آن را بازگرداند. موضع آمريكا از اين هم سختيگرانهتر است و اساسا قايل به تفكيك بين برنامه هستهاي صلحآميز و غيرصلحآميز نيست.
استدلال آمريكاييها در اين زمينه اين است كه برنامه هستهاي صلحآميز سرپوشي بر برنامه هستهاي نظامي است و بايد به هر طريق ممكن مانع آن شد.
در اينكه آمريكا، اروپا و سازمان ملل در شرايط كنوني مصمم هستند كه مانع دستيابي ايران به چرخه سوخت هستهاي شوند، ترديد چنداني وجود ندارد امادرباره اينكه اين نگرش در آينده به شكل كنوني و تغييرناپذير باقي بماند، ميتوان ترديد وارد كرد. نشانه اين ترديد و علت آن چيست؟
كاندوليزا رايس، وزير امور خارجه آمريكا كه كشورش سرسختترين مواضع را در برابر ايران دارد، چندي پيش گفت: ايالات متحده ژوئن آينده (پس از انتخابات 27 خرداد) استراتژي خود را درباره نحوه برخورد با ايران اعلام خواهد كرد. اروپاييها نيز به صورت جسته وگريخته گفتهاند به مذاكره با ايران تا رسيدن به شرايط مساعد ادامه ميدهند. سازمان ملل و آژانس بينالمللي انرژي اتمي نيز به صورت طبيعي به عنوان برآورد قواي بينالمللي عمل ميكنند و هر آنچه ميگويند و عمل ميكنند، تابعي از نبرد واحدهاي سياسي در عرصه جهاني است. به همين علت اين نهادها را ميبايست دنباله طبيعي باشگاههاي قدرت در جهان به شمار آورد.
انتظار كنوني جامعه جهاني بر اين فرض بنيادي در روابط بينالمللي استوار است كه سياست خارجي دنباله سياست داخلي و منبعث از آن است. طبق اين انگاره، سياست داخلي در چارچوب «همنشيني منافع و آراي داخلي» شكل ميگيرد و تصويري كه از آن در جامعه جهاني بازتاب مييابد، روندهاي سياست خارجي را شكل ميدهد. همنشيني منافع و آرا در ايران امروز حول محور قطبي دو جناح سياسي (چپ و راست) شكل گرفته و با توجه به توازن قواي نسبي بين آنها، جمع جبري قواي كشور براي تاثيرگذاري بر مسايل جهاني به سوي صفر نيل كرده است. در چنين فضايي، تلقي جامعه جهاني اين است كه در تهران ارادهاي براي گفتوگو و قبول مسووليت شكل نميگيرد و هر تعهدي كه يكي از جناحها بسپارد ممكن است به ديوار مخالفت جناح ديگر بخورد و بلااثر شود.
advertisement@gooya.com |
|
انتقادهاي چپگرايان از سياست خارجي ايران در اواخر دهه 1360 و اوايل دهه 1370 و در مقابل انتقادهاي جناح راست از سياست خارجي در 10سال اخير كه گاه از حد انتقاد فراتر ميرود و به اعمال نفوذ ميانجامد، از جمله مواردي است كه سياست خارجي را بلااثر ميكند. شاخهاي از چپگرايان در هنگام جنگ ايران و عراق با مداخله در سياست خارجي دولت مانع دستيابي ايران به سلاحهاي مورد نياز شدند و در همه دوران رياست جمهوري خاتمي، راستگرايان هر ابتكار عمل دولت را براي ايجاد گشايش در سياست خارجي به چالش كشيدند.
بنبستي كه اين تقابل دوسويه در سياست خارجي ايجاد كرده جامعه جهاني را به سوي اتخاذ «استراتژي انتظار» سوق داده است.
آنچه جامعه جهاني انتظار آن را ميكشد خروج ايران از بنبست روابط قطبي و بروز نيروي سوم و ميانهروي است كه هم قدرت تغيير در موازنه كنوني را داشته باشد و هم اينكه زبان روابط بينالمللي را خوب بشناسد.
از نگاه آمريكاييها و بيشتر از آنها اروپاييها، ايران برخوردار از انرژي هستهاي حتي اگر قابليت دستيابي به سلاح هستهاي را داشته باشد - قابل تحمل است، به شرط آنكه رفتارش قابل پيشبيني و مبتني بر قواعد بازي بينالمللي باشد. آن گونه كه اين روزها در مطبوعات جهان به ويژه غرب و از چشم رهبران اين كشورها درباره ايران مشاهده ميشود، اين است كه آنها پيروزي محتمل هاشمي رفسنجاني را در انتخابات رياست جمهوري، مقدمهاي براي شكستن فضاي قطبي در داخل ايران و امتداد يافتن فضاي تازه در سياست خارجي ميدانند.