دوباره موسم انتخابات فرمایشی در ایران فرا رسیده و آگاهان و ناآگاهان عیار خود را در معرض دید عموم قرار داده اند. از طرفی آقایان چپ و راست حکومتی، اعم از داخل دیار و خارج از دیار، مشغول دست و پا زدن برای جمع کردن آراء ملت ایران در جهت تحکیم پایه های متزلزل رژیم مطبوعشان در جوامع بین المللی هستند و از سوی دیگر دودوزه بازان نهضت آزادی یا بقولی ملی- مذهبی در حال تکرار بازی جهت زورچپانی خود به بافت قدرتی هستند که خود در طول سالیان متمادی منتقد آن بودند و بقولی خودشان را اپوزیسیون آن تلقی می کردند. (گرچه این به واقع گروه به هیچ وجهه واجد شرایط حزب یا اپوزیسیون نیست.)
نهضتی که بر خلاف پسوندش، آزادی را نه به جهت استیلای آراء مردم بر آینده خود و نظام سیاسی شان که در خدمت سیاست دروغ ورزی خود برای حضور در بافت حکومت تفسیر کرده است. حکومتی که خود قانون اساسیش را قبول ندارند اما در چارچوب همین قانون اساسی در آستانه انتخابات برای تصاحب قدرت نامزدی را معرفی می کنند، در حالی که قبلاً طی بیانیه های بعضاً متعدد عدم شرکت خود را در آن به اطلاع ملت ایران رسانده اند.
این رویکرد از انتخابات شوراهای شهر در نهم اسفند سال 1381 شروع شد. زمانی که به شکست مفتضحانه این به اصطلاح اپوزیسیون! در کسب آراء مردم طهران انجامید.
شکست در شورای اسلامی شهری که اصلی ترین پایگاه این حزب در ایران قلمداد می شد و برآیند آراءشان در انتخابات این شهر حداکثری از میزان تعیین کنندگی شان در عرصه سیاسی ایران محسوب می شد. انتخاباتی که تکرار مجدد نظر مردم بر نفي رويکرد اصلاحي حاکمانی بود که بيشتر ميل به پسرفت داشتند تا پيشرفت. درحاليکه با تأييد صلاحيت نيروهاي ملي - مذهبي و متعاقب آن بيانيه هاي دعوت اين گروه براي شرکت مردم در انتخابات، حکومت ایران سعي بسياري براي داغ کردن فضاي انتخاباتي و اخذ رأي از مردم بعمل آورد اما درعين حال تغييري در رويکرد انفعالي مردم نسبت به اصلاحات حاکم و متعاقب آن حتی شرکت متوسطی از واجدین شرایط برای رأی گیری در انتخابات شوراها پديدار نشد و البته مقبولیت این گروه را زیر سؤال برد. شاید عمده ترین سؤالی که در ذهن ایرانیان مطرح شده باشد این بوده که :
حزب! نـهضت آزادي در زمان رهبري آيت الله خميني با در اختيار داشتن پست هاي کليدي قوه مجريه چه عملکردي از خود نشان داد که حالا با در اختيار گرفتن شوراي شـهر مي خواهد آن را نشان دهد؟
اين سؤال که آيا قـانون اساسي و مـحافظه کاران که به فـرزندان انـقلاب و روحانيون انقلابي فـرصت انجام اصلاحات شـکسته بسته را نمي دهند چطور مي خواهند به ملي- مذهبي ها بدهند؟
این گروه حتی از این پیشینه خود نیز درس نگرفت و در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری دچار فراموشی تاریخی و تکرار مکررات شد.
ابتدا گذاشتن پیش شرط برای شرکت در انتخابات و عدم تحریم آن در صورت قبول آن و در پی آن نام نویسی آقای ابراهیم یزدی بعنوان دبیرکل این حزب! در انتخابات بر خلاف رویه ای که در بیانیه این حزب لحاظ شده بود. پیش شرطی که از ابتدا بک طنز تلخ سیاسی بود و عدم پایبندی دبیرکل این حزب به طنزی که خود پدید آورده بود بر تلخی آن افزود. صدور بیانیه های نامعقول و نامتعارف و در عین حال عدم تعهد و مسئولیت پذیری این حزب در برابر این بیانیه ها خود پارادوکسی را پدید آورده که از یک حزب سیاسی که بر اساس رویکردها و موضع گیریهایش ارزیابی می شود بعید است.
این حزب در سال 80 تصمیم به نهادینه کردن اصول سیاست مدرن در درون خود کرد اما سیاست ورزی را با سیاست بازی اشتباه گرفت. دروغ، دروغ و بازهم دروغ سرلوحه تمامی سیاست بازان پیر و پاتال این حذب قرار گرفت و عشق هم آغوشی با علیا مخدره قدرت بانو آنقدر کور و کرشان کرده که اصلاً تحولات گسترده جامعه امروز ایران را درک نمی کنند. تحولاتی که اینک از تئوری های مضحک این حزب پیشی گرفته است.
تئوری هایی که بوی تعفن ایدئولوژی اندیشی سالهای دهه پنجاه را با خود یدک می کشد بدون اینکه تغییرات عمده ای کرده باشد.
مشکل این حزب را می توان در دو شاخه مورد ارزیابی قرار داد:
1- واپس ماندگی
این حزب در برهه های مأثر تاریخی دچار عقب ماندگی ذهنی و واپس ماندگی تئوریک می شود. تصمیم گیریهای نابجا، بیانیه های ضد و نقیض و موضع گیریهای نابخردانه شاهدی بر این مدعاست. از طرفی در برخی از تئوری ها خواست افکار عمومی ایران تعمدانه لحاظ نمی شود و حرکت به سوی احقاق حداقلی از حقوق مردم در نظر گرفته شده و از سوی دیگر بیانگاری تئوریسین های این جنبش نسبت به تحولات و واقعییات اجتماعی - سیاسی ایران خود را به نابینایی مطلق زده اند. این جنبش بطور دائم یک گام از افکار عمومی ایران عقب است و این شکاف می رود که تبدیل به دره ای عمیق گردد.
دوری از جامعه و رویارویی حداقلی با مردم و البته پیر شدن بافت تصمیم گیرنده از علل اساسی انحطاطی بشمار می رود که حکومت ایران سالها با هزینه های گزاف مادی و سیاسی در پی آن بود. نداشتن تشکل سازمان یافته، عدم برگزاری میتینگ های حزبی، کوتاهی در جذب نیروهای جدید و استعمال تئوری های ایدئولوژیک انقلابی با کاستن بعضی شاخ و برگهایی که اینک به شکل زشتی خود نمایی می کند، مسبب اصلی این عقب ماندگی ها بشمار می رود.
آقایانی که انگار در کشور دیگر یا حتی شهر دیگری غیر از ایران و طهران حضور دارند و از جریانات عظیم اجتماعی بکلی دورند. حزبی که اعضایش گستره دیدشان از نوک بینیشان فراتر نمی رود و بدین ترتیب ملعبه دست بازی سازان سیاسی شده اند.
2- دید ابزاری
این حزب مانند سایر احزاب حکومتی در ایران نظرش راجع به ملت دیدی ابزاری و صرفاً عاملی ست.
نگاهی که به مردم نه بعنوان یک رکن اساسی که بعنوان پیاده نظام و بقولی حمال مظالم می نگرد.
advertisement@gooya.com |
|
نگاهی که به حکومت بالا به پایینی دکتر شریعتی در کتاب امت و امامت مطرح کرده اعتقاد دارد و می پندارد تئوری ها باید از یک رأس به ملت دیکته شود. به این معنی که می پندارند مردم باید مانند روباتها برنامه ریزی شوند و برای برآورده شدن هدف آزادی بدون آگاهی و چون و چرا خود را فدا کنند تا این جنبش به پیروزی برسد بدون اینکه خود ایشان تاوانی بپردازند، بقولی از دور دستی بر آتش می گیرند. نتیجه استفاده ابزاری از مردم همان است که ما در تحولات دهه 50 شاهد آن بودیم. قتل عام روشنفکران ایدئولوژیک و ایدئولوگ توسط حکومت در حال انحطاط و سوء استفاده موج سواران اتوپیاساز از احساسات ناآگاهانه مردم در جهت رسیدن به آمال و آرزوهای محال و در دوران حاضر باز پیگیری همین پروژه اما با این تفاوت که از طرفی تئوریسینها خواهان استفاده از مردم بعنوان قربانی برای اصلاح و تصاحب قدرت و ادامه روند جاری با تغییراتی اندک هستند و از طرف دیگر افکار عمومی به میزانی از آگاهی رسیده که تغییرات گسترده تری را می طلبد و دیگر حاضر به آلت فعل شدن و قدم گذاشتن به کوره راه آرمانهای زمامداران این جنبش نیست.
در پایان از دید نگارنده آقایان ملی و مذهبی در بهترین صورت به خود فریبی حاد دچار شده اند بطوری که وقتی می بینند هیچ تئوری ای برای برون رفت از بحران کنونی و بی برنامه گی شان ندارند خود را اینگونه ارضاء می کنند که امکان اصلاح ساختار در چهارچوب دگم حکومت ایران وجود دارد و در بدترین شکل مشغول عوام فریبی برای شریک شدن در قدرتی هستند که با از دست دادن مقبولیت حداکثری خود می رود که از پای درآید اما هم آغوشی با قدرتی که آراسته به کثیف ترین خصوصیات توتالیتریست برآزنده گروهی نیست که حداقل پسوند آزادی را در انتهای نام خود یدک می کشد.
این گروه در صورتی که در آینده نزدیک دست به تغییرات گسترده در ساختار انسانی و تئوریک خود نزند برای همیشه در غرقاب خود فریبی یا مردم فریبی جان خواهد باخت.