بسمالحق
با نام آزادي، آگاهي و عدالت
انتخابات فرمايشي نـه، رفراندوم آزاد آري
به آنها كه در خيمهشب بازي انتخابات شركت نميكنند، سخني با هموطنان آگاه و دردآشنا (رنجنامه):
پس از ۵ سال و چند ماه (12 تير 60 تا مرداد 65) اسارت و تحميل انواع آزار و رنج و درد از يكسو و ديدن فداكاريها و ايثارها و قهرمانيهاي زنان و مردان جوان از سوي ديگر وقتي از اسارت دشمنان خدا و خلق رها شدم و با هزاران اميد نزد دوستان رفتم جمعي را در حالت سكوت و سكون و بيتفاوتي و مشغوليتهاي روزمرة زندگي و حتي طرفداراي از جنايات انجامشده يافتم. دلم از آن همه بيدردي و ترس و احتياط و تسليم گرفت. خسته و افسرده در تنهايي خود فرياد كردم:
خدا را سخت غمگينم
دلم تنهايتنها در كوير خشك و خاموشِ وجودم ميكند فرياد:
آي آدمهاي دورانِ «نئاندرتال»
پس از دهها و صدها قرن
تنها مويتان كمتر
و از اجدادتان «بوزينهها»
وحشيتر و بدتر
نميدانم شما بدسيرتان با صورتِ انسان
در اين گندابِ نفرتزايِ كرمآلودة شبناك
تا چند ميلوليد و قوتِ خويش ميجوييد
وجودم ميكند فرياد
چرا شرم و شرف را بردهايد از ياد
چرا پوچي و پستي و پليدي ميكند بيداد
هزاران ننگ و نفرين بر شمايان باد
آذر 1369
وقايع دهة شصت و فاجعة كشتار جمعي از زندانيان در سال 67 يك لحظه از خاطرم دور نميشد. كمكم بعضيها از خوابِ غفلت چندساله بيدار شدند. سكوتِ بيش از آن را مصلحت نديدند، ميپنداشتند در درونِ نظامِ مطلقه ميتوان حرفي زد و از شرايط ويژة جهاني بهره گرفت. نوشتن يك نامه و نقد كمرنگ از حاكميت منجر به دستگيريهاي سال 69 شد و ماجراي «هويت» و آنچه ديديم و شنيديم، پس از اين ماجرا بود كه به سال 71 مجلة «ايران فردا» اجازة انتشار يافت و جمعي از جوانان و تجربهآموختگان توانستند با مغتنم شمردن فرصت مسائلي را مطرح كنند.
من هم گهگاه مطالبي را در مجله مطرح ميكردم و نامههايي به بعضي مقامات مينوشتم. از جمله طي نامهاي خطاب به آقاي حبيبالله عسگراولادي مسلمان گوشههايي از آنچه در دهة شصت و سال 67 در زندان اوين و ديگر زندانها اتفاق افتاده بود را فاش كردم كه موجب شد تا مردم بهويژه نسل جوان و دانشجو پيرامون آنچه در دهة شصت گذشت مطالعه و بررسي بيشتر نمايند و تا حدودي فضاي رعب و وحشت شكسته شود. جامعه در حال التهاب بود. اهدافي كه مردم براي آن انقلاب كرده بودند روزبهروز كمرنگتر ميشد و مردم بهدنبال فرصت تا اعتراض خود را به وضع موجود ابراز كنند. انتخابات رياست جمهوري در سال 76 فرصتي شد تا مردم «نهي بزرگ» را به حاكمان بگويند و زير شعار مردمسالاري و قانونمداري اين نكته را اعلام كنند كه تاكنون اين خواستهاي برحقِ مردم عملي نشده و در حقيقت «نظام ولايي» و اعمالش را زير سؤال ببرند. در همان زمان سؤالي از سوي مجلة ايران فردا مطرح شد كه خواست شما از رئيسجمهور آينده چيست؟ نوشتم: از رئيسجمهور آينده ميخواهم نه بتتراش كه بتشكن باشد.
اما ديديم و شاهد بوديم در 8 سال دورة رياست جمهوري آقاي خاتمي كه با آن شعارهاي قشنگ به ميدان آمده بود نه تنها بتي شكسته نشد كه بتِ بزرگ و بتچهها رنگ و لعاب بيشتر يافتند و پس از دو دورة رياست جمهوري آقاي خاتمي و اعمال و رفتار اصلاحاتيهاي درون و برونِ نظام امروز وضع دموكراسي و حقوق بشر بهگونهاياست كه همه ميدانيم و حالا براي گرم كردن تنور انتخابات همه دِل به حال دموكراسي ميسوزانند و آقاي هاشمي رفسنجاني هم از توسعة دموكراتيك دم ميزند و در اين بلبشوي بهوجود آمده كه همه چيز زير چرخ سنگين تبليغات انتخاباتي له ميشود آنچه بيش از همه موجب تأسف است قرباني شدنِ «اخلاقِ سياسي» در پاي بت قدرت از سوي كساني است كه تنها سرماية آنها «صداقت» با مردم بود كه متأسفانه آن هم از سوي چندنفري كه خود را «ولي» دگرانديشان و منتقدين نظام ميدانند همراه با اصلاحاتيهاي دروننظام در يك معاملة سياسي غيراخلاقي به حراج گذاشتند.
آن روز كه خانم الهه كولايي و تاجزاده (مشاركت)، دكتر ابراهيم يزدي و مهندس محمد توسلي (نهضت آزادي)، مهندس عزتالله سحابي و دكتر حبيبالله پيمان (ملي ـ مذهبيها) دور هم گرد آمدند و با بهانه كردن دموكراسي و حقوق بشر ناقوس مرگ اصلاحاتيهاي درون و بروننظام را به صدا درآوردند. شايد آقاي مهندس سحابي و حبيبالله پيمان باور نميكردند قبول اصولِ «التزام به قانون اساسي» و «باور به ضرورت تداوم جنبش اصلاحات در جمهوري اسلامي ايران» و همكاري با آنها كه طي سالهاي پس از انقلاب دشمن آزادي و حقوق انساني مردم بودند چه عكسالعملي در بين مردم و حتي دوستان خودشان ايجاد خواهد كرد. دوستاني كه در منشور خود بارها جدايي دين از حكومت و نقد قانون اساسي و تضاد دموكراسي با ولايت مطلقة فقيه را اعلام كرده بودند. اين آقايان كه خود را «وليّ» ملي ـ مذهبيها ميپندارند چگونه به خود جرأت دادهاند اينچنين با زير پا گذاشتن اخلاق سياسي كه سرماية ذيقيمت آنها بود و با سوءاستفاده از بزرگاني چون دكتر مصدق، دكتر شريعتي و آيتالله طالقاني و مهندس بازرگان و بهنام «شوراي فعالين ملي ـ مذهبيها»به تبليغ يكي از كانديداها بپردازند؟ اينان توضيح نميدهند چرا از كسي حمايت ميكنند كه برخلافِ قول خود به مردم حكم حكومتي را ميپذيرد و وارد مبارزة انتخاباتي ميشود. و اين درحالي است كه همه ميدانند وي ضعيفتر از آن است كه بتواند حتي يكي از شعارهاي خود را عملي نمايد.
و چنين شد اي برادر هموطن، تو كه فكر ميكردي اين آقايان هرگز اصولِ اخلاق سياسي را زير پا نميگذارند ولي شد آنچه نبايد ميشد و بههمين دليل تعداد زيادي از اعضاي شوراي فعالين ملي ـ مذهبيها بهشدت به اين كار آقايان اعتراض كردند تا آنجا كه بهعنوان مثال دكتر احمد زيدآبادي عضويت خود را به تعليق درآورد و مهندس تولايي سردبير مجلة نامه نوشت:
اينك با نزديك شدن به واپسين روزهاي بازي انتخابات افراد و نيروها و جريانهاي سياسي منتسب به اپوزيسيون در بوتة آزموني سخت و بسي دشوارتر از گذشته قرار گرفتهاند. آزموني كه غنيترين موجودي سرمايه و اعتبار اپوزيسيون، يعني زيست اخلاقي آن را به چالش طلبيده است، يادمان نرود كه اين موجودي حاصلِ تلاش و همتِ وقفهناپذير و پرهزينة بالغ بر نيم قرن زيست سياسي ذيل پايبندي به يك نظام اخلاقي است. نوعي نظام اخلاقي كه به موجب آن فعالانِ سياسي آزاديخواه و وطندوست، همواره با مردم صادق بودهاند. به وعدهها و شروطِ وضعكردة خود براي تصميمات، انتخابات و استمرار فعاليتهاي سياسيشان پايبندي نشان داده و عمل كردهاند.
مباد اينك اپوزيسيون درحاليكه بيش از هر زمانِ ديگري نيازمند نگهداري و انبساط اين ذيقيمتترين سرمايه است، به دور از هوشياري و درايتِ لازم عمل كرده و ملاحظاتي را كه ميبايست در انتخاب موضع و رهيافت سياسي با تيزبيني مورد توجه قرار دهد ناديده انگارد.
سرمقالة شمارة 38، خرداد 84
advertisement@gooya.com |
|
و من كه سالها در جمع فعالين ملي ـ مذهبيها حضور داشتم و عقايدم را بهصورت فردي يا جمعي بيان ميكردهام كمكم به اين نتيجه رسيدهام كه چند نفري در اين جمع خود را «وليّ» ملي ـ مذهبيها ميدانند و «نظام ولايي» در اين گروه نيز حاكم است و هر نقدي به اعمال و رفتار «وليها» با عكسالعمل تند و اتهاماتِ دور از اخلاق سياسي مواجه ميشود و بزرگترين سرماية اين جمع كه اخلاق و پايبندي به قولوقرارها و وعدههاست به بازي گرفته ميشود و در جريان انتخابات نهمين دورة رياست جمهوري اين امر بر همگان بهويژه جوانان و دانشگاهيان و هستههاي سراسرِ ايران روشن شد و ديديم «وليها» چگونه با كساني كه هيچ سنخيتي با دموكراسي و حقوقبشر ندارند وارد معامله شدند و اخلاقِ سياسي را در يك دادوستد زشت به حراج گذاشتند و همة معترضين را بياطلاع از «تاكتيك»هاي سياسي معرفي كردند و كار را به اختلاف و چنددستگي بين گروه ملي ـ مذهبيها كشاندند.
اميد به آنکه مردمِ ايران و جوانان و دانشجويان در گزينش راه آينده بار ديگر هوشيارانه عمل کنند.
والسلام