الميرا مرادی
* آقای مهاجرانی ، نگوئید که رشد سیاسی داشته ایم، چرا که توسعه سیاسی مد نظر شما ، نه تنها پدیده " فقر" را از جامعه حذف نکرده است ، بلکه حتی با افزایش آن "بیکاری"، "اعتیاد"، "فحشا" و "جنایت" در جامعه رشد چشمگیری داشته است، رشدی که به تبع فقر حاصل می شود. لطفا از این گفته هم پرهیز کنید که کشور رشد اقتصادی داشته است، چرا که رشدی که نتواند دهنه به افزایش شکاف طبقاتی جامعه بزند ، رشدی که نتواند فقر عمومی مردم را تعدیل نماید، طبیعتا رشدی است در خدمت افزایش درآمد هر چه بیشتر طبقه مرفه و انگشت شمار جامعه.
--------------------------------------------------------------------
جناب آقای مهاجرانی
در آخرین مکتوب خود در وبلاگتان" مکتوب" تحت عنوان " گاری" این چنین نوشته اید:
" آنتوان چخوف داستان کوتاهی دارد، مثل همه ی داستانهای او اندیشه برانگیز و به یاد ماندنی. شاید من هم این داستان را در دوران دانش آموزی خوانده ام، این روزها نمی دانم چرا این داستان در ذهنم تداعی شد. برخی از خوانندگان مکتوب و نیز جمیله تاکید دارند که درباره ی انتخابات مطلبی بنویسم. گمان می کنم، در باره ی انتخابات باید نوشت و این پدیده ی آشنا و غریب را که در زندگی همه ی ما تاثیری عمیق خواهد داشت، بررسی کرد اما با تامل بیشتر و یافته های دقیق از کم و کیف انتخابات. اشاره هایی که در نامه ها و بیانیه های آقایان کروبی و هاشمی و معین آمده بود، نیاز به اطلاعات و آگاهی بیشتری از ان وجود دارد که فعلا چنان اطلاعاتی در اختیار نیست....
اما داستان چخوف:
یک گاریچی بود که هر وقت وارد شهر می شد، ماموران و گزمه هایی که رفت و آمد انسانها و کالاها را کنترل می کردند با دقت آدمها و کالاهایی را که در گاری بود، بررسی می کردند و آخر سر به گاریچی می گفتند که می تواند برود چون هیچ چیز مشکوک یا تقلبی در گاری نبود، گاریچی هم خوش و خندان راهش را ادامه می داد و می رفت. زیر لب زمزمه می کرد و با خود می گفت: چه خوب این مسئولان و ناظران که نگهبان دروازه اند، هیچگاه به ذهنشان نمی رسد که " گاری دزدی است"، مدام توی گاری را تفتیش می کنند!"
جناب آقای مهاجرانی
در آمریکا جمله معروفی راجع به مردم ایران رایج است که می گوید: ایرانیان در میان مردم خاورمیانه غیرقابل پیش بینی ترین ملل هستند." البته بنظر می رسد که این تفکر چون از ماهیت تجزیه و تحلیل طبقاتی بدور است، از رفتارهای مردم ایران بخصوص در مقاطع انتخابات، برداشت " مردمی غیر قابل پیش بینی" را بدست می دهد. چرا که این دیدگاهها نسبت به مشکلات جامعه بخصوص از نوع معیشتی و اقتصادی آن، فاقد مضمون بوده و هرگاه مردم ایران "تحت شرایطی " نظریات آنان را نقش بر آب کنند، گفتن جمله " مردمی غیر قابل پیش بینی" ، " مردمی نمک نشناس" ، مردمی " فاقد دیدگاه سیاسی روشن و مشخص" و از این دست در واقع آسانترین تحلیل می باشد.
از طرفی دیگر ، جدا از واقعیت " مخدوش بودن انتخابات " و " تقلبات گسترده در آرا" که بدرستی بر آن تاکید داشتید، اما در نتیجه گیری خود ، این تقلبات را یگانه عنصر شکست جبهه اصلاحات ارزیابی می کنید.
جدا از تقلبات ( که من اسم آنرا جدال حکومتیان می نامم) ، فاکتور اساسی دیگری هم در این میان به نام فاکتور " مردم" وجود دارد. واقعیتی که بخصوص در چنین هنگامه ای چندان مورد اشاره شما و سایر همفکران و همکاران شما نیست.
برای دریافت رفتار مردم ما، در هنگام انتخابات، آیا آنطور که آمریکائیان می گویند، می بایستی این مردم را "غیر قابل پیش بینی" نامید؟ و یا انطور که تحلیل شما که صرفا بر تقلبات متکی است و به فاکتور " مردم" نمی پردازید، می بایستی ملاک ارزیابی و تحلیل ها از انتخابات اخیر صرفا " تقلبات انتخاباتی" عنوان شود و بنا بر این، ناگفته مردم را در جبهه شما قرار داد ؟ بعبارت دیگر با گفته اینکه "تقلبات انتخاباتی" صورت گرفته، باور دارید که مردم همچنان پشت سر شما و با شما همراه هستند؟
سوال دیگر در زمینه فقر و تنگدستی مردم، افزایش روز به روز شکاف طبقاتی میان مردم کشورمان است. آیا ما از فقر و تنگدستی عموم مردم در ایران بی خبریم؟ اگر ما صادقانه به این سوال جواب دهیم، پس از آن شاید بتوان هم مسئله " غیر قابل پیش بینی بودن مردم ایران" را جواب داد و هم مسئله " تقلبات گسترده انتخاباتی " بعنوان تنها فاکت شکست برای شما و پیروزی برای دیگران را تا حدودی روشن ساخت. اجازه دهید که من هم مانند شما از زدن مثال برای بیان مطلبم استفاده کنم که ظاهرا کاربرد موثرتری دارد!
آقای مهاجرانی
آیا بهتر نیست مردم ایران را به غریقی تشبیه کرد که سالهاست برای نجات خود از غرق شدن در دریای فقر و مسکنت به تخته پاره ایی که نزدیک ترین وسیله به ایشان است، استفاده می کند؟ از همان قبل از انقلاب این غریق برای نجات از شکاف روزافزون فقر و حفظ استقلال کشورش در حکومت مستبد سلطنتی، به تخته پاره ی انقلاب تمسک جست. در همین سالهای نزدیک تر، مردم ما در پایان هشت سال حکومت سلطنتی خانواده سردار سازندگی ، که مغروق تر از همیشه شده بود، برای نجات خود به تخته پاره دیگری دست آویخت: تخته پاره اصلاحات. ظاهرا این تخته پاره امیدهای فراوانی به مردم می داد و اینکه" بزودی آنرا به قایق و کشتی تبدیل می کنیم و شما را از میان امواج خروشان و سهمگین دریا به مقصد می رسانیم." اما چه شد؟ مگر نمی دانستیم و نگفتیم که سردار در دوران خود با برنامه های اقتصادی خود و در کنار هزاران برنامه رشوه خواری و مافیایی ، اقتصاد مملکت را به فلاکت کشانده است؟ مگر آن مردم غریق از غرق شدن در دریای فقر و فلاکت همان سردار نبود که به شما تمسک جستند؟ اما شاهد بودیم که دولت اصلاحات هم با همان برنامه " تعدیل ساختاری" دولت سردار (پیشنهادی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، برای پیوستن به سازمان تجارت جهانی) ادامه داد. تخته پاره اصلاحات هم که قرار بود به قایقی درخور تبدیل شود، تا مغروق بیچاره را به ساحل امن برساند، همانند تخته پاره سردار سازندگی و همانطور دولت های دیگر قبل از ان، نزدیک بود که در واقع به تابوت او تبدیل شود. چرا که هشت سال تحمل و بردباری مردم، نه تنها وضعیت معیشتی مردم را بهتر نکرد، بلکه غریق را هر چه بیشتر و بیشتر در دریای فقر و مسکنت فرو برد.
شما خود را به جای آن مغروق بگذارید، چه می کنید؟ آیا به اولین تخته پاره دیگری که در نزدیکتان هست، دست نمی آویزید؟ یا می روید که غرق شوید چون : این تخته شکسته اصلاحات که خود را به ان آویزان کرده اید، شعارهایی را بر خود نوشته دارد که متضمن " توسعه سیاسی"، " آزادی سیاسی" و " مطبوعات آزاد" و غیره است. آیا مغروق مفلوک ما سعی خواهد کرد که تخته پاره و سنگر " مطبوعات آزاد" را حفظ نماید، و یا اینکه غرق شود و به نوعی حتی به وصال " آزادی مطبوعاتی " اش هم نرسد؟
تخته شکسته اصلاحات که، به پوسیدگی رسیده بود و در نتیجه کارآیی خود را برای رسیدن به ساحل نجات از دست داده بود، ناخودآگاه به تابوتی برای مغروق ما تبدیل گشت. پاره تخته دیگری از راه رسیده است که آنهم شعارهایی را بر خود نوشته دارد: " من خادم شما هستم"، " من شما را از این دریای فقر و فلاکت" نجات می دهم، من " برای شما کشتی می سازم" ، در آن دکتر و دارو مجانی می گذارم، " جلوی طوفانهای سهمگین (اقتصادی) را می گیرم و من .... آن غریق ما احتمالا می داند که این یکی هم نخواهد توانست که او را به ساحل نجات برساند، اما از آن ستون ( تابوت تخته پاره اصلاحات) به این ستون را فرج می داند، تا چندی دیگر که بتواند خود را روی آب نگهدارد.
advertisement@gooya.com |
|
جناب آقای مهاجرانی
بنظر میرسد که فاکتور " وضعیت معیشتی" مردم براستی در تحلیل های شما و همکارانتان نقشی ندارد. نوشته اید که در مورد انتخابات بیشتر خواهید نوشت. البته خواهش این است که در این رابطه وضعیت اقتصادی مردم در حال حاضر را به صداقت بیان کنید. نگوئید که رشد سیاسی داشته ایم، چرا که رشد سیاسی و توسعه سیاسی مد نظر شما به تنهایی نتوانسته است نه تنها پدیده " فقر" را از جامعه حذف کند، بلکه در عوض " بیکاری"، " اعتیاد"، " فحشا" و " جنایت" که از تبعات فقر است، هر چه بیشتر در جامعه نشر و توزیع پیدا نماید. لطفا از این هم پرهیز کنید که کشور رشد اقتصادی داشته است، چرا که رشدی که نتواند دهنه به افزایش شکاف طبقاتی جامعه بزند ، رشدی که نتواند فقر عمومی مردم را تعدیل نماید، طبیعتا رشدی است در خدمت افزایش درآمد هر چه بیشتر طبقه مرفه و انگشت شمار جامعه. در عین حال که می دانیم میزان فروش نفت و گاز ما در این سالها افزایش پیدا کرده است، اما این افزایش درآمد هیچ نقشی در زندگی میلیونها مردم فقرزده کشور نداشته است.
دوستانه پیشنهاد می کنم که در جمع بندی از دوران حکومت خود، این موارد ناچیز برشمرده در بالا را مد نظر داشته باشید.
در انتها انتخابات ریاست جمهوری ایران نشان داد که این مردم نه از سر پریشان احوالی چنین رفتارهایی را در مواقع لزوم و عمدتا انتخابات نشان می دهند، و نه از سر غیر قابل پیش بینی بودن. بلکه این رفتارها، ناشی از واکنش طبیعی مردمی است که برای نجات خود از دریای فلاکت و فقر، به تخته پاره هایی متوسل می شوند. تنها یک کشتی مقاوم با فرمانده هانی آشنا با دریای مواج و سهمگین، می تواند این مردم را به ساحل نجات برساند. تا پدیدار شدن کشتی نجات یاد شده، از این تخته پاره به آن تخته پاره برای مردم مغروق ما فرج است.
در همين زمينه:
["گاری"، عطاالله مهاجرانی، مکتوب]