بخوانید!
31 خرداد » بزرگداشت بهمن قبادی در فنلاند برگزار شد، ايلنا
31 خرداد » ديدار با محسن وزيریمقدم در آخرين سفرش به ايران: کارهايم را نمیفروشم، نقاشی ابزار احتکار يک سری دلال شده است، ايسنا 31 خرداد » فروش بزرگ آثار هانيبال الخاص پاييز ۸۹ برپا میشود، ايسنا 31 خرداد » هنرنمايی حميد متبسم و گروه پرديس در هلند، ايلنا 31 خرداد » گفتوگو محمد محمدعلی در بازگشت به ايران: زمان بیرحم است اما بیتدبير نيست، ايلنا
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! ديدار با محسن وزيریمقدم در آخرين سفرش به ايران: کارهايم را نمیفروشم، نقاشی ابزار احتکار يک سری دلال شده است، ايسنا
... تقريبا دلخوشی از هيچکس ندارد، از روزنامهنگارها هم. وارد خانهاش که شديم، میگويد:« شما هم آمدهايد صفحهی روزنامهتان را با اسم من پر کنيد.» صدای دوربين عکاس هم که آمد،«لطفا از من عکس نگير...» صدای موسيقیاش را زياد میکند، «محسن وزيری مقدم» ـ قديمیترين نقاش و حجمساز مدرنيست ايرانی ـ از کودکی عاشق موسيقی بوده و انگار اين رويای عاشقانه هيچگاه او را رها نمیکند. به گزارش خبرنگار هنرهای تجسمی خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، او که در روزهای بهاری امسال از ايتاليا به وطن بازگشته بود، پدرانه ما را به چای مهمان میکند و میخواهد راحت باشيم و خودمان کار کنيم. میگويد: «بلديد چای بريزيد؟» و میخواهد ما غريبی نکنيم و راحت باشيم. نقاب دلخستگیاش را از چهره برمیدارد و حالا دوست دارد حرف بزند... وزيری مقدم مقالههايی را که در سالهای ۵۲ و ۵۳ در دانشکدهها تدريس کرده است، جمعآوری کرده و با وجود اينکه کتاب «شيوههای طراحی» او را حالا ديگر نقاشی نيست که بتواند بگويد از آن استفاده نکرده است، نتوانست ناشری برای مقالههايش که برا ی هنرجويان ايرانی جمعآوری کرده است، پيدا کند.
چشمهايش ديگر به راحتی نمیبينند، ناراحت است و با عصبانيت میگويد که؛ «۷۵۰ تابلو را به شهرداری هديه کردم و آنها تابلوهايی را که من بسيار برايشان زحمت کشيدم را زير دست و پا انداخته بودند... » همان روزها بوده که فشار خوناش بسيار بالا رفته و چشمهايش بينايی خود را از دست داده است. او بهار امسال برای برگزاری يک نمايشگاه از آثارش در اهواز، از ايتاليا به ايران آمده بود، اهواز زادگاه او است و محسن وزيری مقدم خاطرات کودکیاش را در آن شهر باقی نگذاشته و آنها را با خودش همهجا برد. خاطرات تلخی از پدرش دربارهی اينکه او دوبار ويولوناش را شکسته است و نگذاشته که محسن آن روزها به دنبال موسيقی برود، به ياد دارد. خاطرههای آن روزها که معلماش در مدرسه به پدرش گفته بوده محسن استعداد بینظيری در موسيقی دارد و پدر به آن بیتوجهی کرده است.
از فروش تابلوهايش میپرسيم چون تمام خانه را پر از تابلو کرده است و آنها را به سختی میفروشد. با ناراحتی میگويد: «کارهايم را نمیفروشم، نقاشی ابزار احتکار يکسری دلال شده که تا هنرمند بميرد، تابلو را به ۱۰ برابر قيمت بفروشد و پولدار شوند؛ يک مشت ميليارد و پولدار که يک زمانی زمين میخريدند حالا تابلوی نقاشی میخرند.» وزيری از عشقاش به دانشگاه میگويد، اينکه چقدر دوست داشته هر جور که میشود ليسانسيه شود. از ورود اتفاقیاش به دانشکدهی هنرهای زيبا و ديدن اطلاعيهی آزمون ورودی و امتحان طراحی و پذيرفته شدنش در اين رشته میگويد. سرش را به آرامی پايين میآورد به زمين خيره میشود و با خيال راحت میگويد: «من اصلا نقاشی دوست نداشتم، فقط میخواستم ليسانسه شوم اما استعدادم زياد بود اگر به سراغ هر رشتهای میرفتم، در آن بهترين میشدم.»
محسن وزيریمقدم نقاشی را «چيزی که از درون انسان سرچشمه گرفته است»، تعريف میکند و نقاشیهای شنیاش را تجسمی از يک نوع تصويرگری جديد میداند و میگويد: «نقاشی يعنی گذاشتن يک اثر بر يک ماده از جهان هستی.» اين هنرمند،نقاشیهای شنی را يک کشف میداند. يک بازی کودکانه با شن که تبديل به يک اثر هنری میشود. نقاشیهای که نشانی از روز اول خلقت هستند. از روی مبل بلند میشود و در اتاق ذرهبيناش را پيدا میکند و میگويد: «اينها کارهای جديد من است.» ذرهبيناش را به ما میدهد و ما خيره به آثارش مینگريم و از تعجب به هم نگاه میکنيم... او اين تابلوها با نقوش بسيار دقيق و ريز را با چشمهايی که اين روزها به راحتی نمیبينند، کشيده است و وقتی میپرسم چند روز برای کشيدن اين تابلوها وقت گذاشتهايد؟ میگويد: «وقتی نمیگيرد... يک روزه میتوانم چندين تابلو آماده کنم» حالا با او به اتاقاش میرويم ... کارهای قديمی را در اتاقاش چيده است و تاريخ برخی از تابلوها مربوط به ۶۰ سال پيش است. يکی از مجسمهها متحرکاش در اتاق پذيرايی خانهاش قرار گرفته است. در اين نوع مجسمههايش، دست انسان حرکت مجسمه را برعهده میگيرد و اجازه دارد فُرمها را تغيير دهد و تجسمی از دايناسور، اژدها يا انسانهای ماقبل تاريخ است. وزيری از کپیبرداری آثارش ناراحت است و تا ياد نقاشیهای «باندپيچی»اش میافتد با عصبانيت میگويد، کارم را کپی کردند و بعد سرافرازانه به نام خودشان کردند. از ما میپرسد دانشجوييد؟ و ما میگوييم بله، ما در خبرگزاری دانشجويان هستيم و بعد میگويد: «در اين دانشکدههای هنر به شاگردان چيزی ياد نمیدهند بايد هنر را ياد داد، نه اينکه برای دانشجوی نقاشی چند دقيقه حرف به اصطلاح عرفانی زد و يک موسيقی گذاشت و بعد گفت که برويد و احساستان را نقاشی کنيد!» وزيری مقدم به فکر فرو میرود و ادامه میدهد:«بايد از ريشه به دانشجو درس داد. جريانهای هنری را بايد به او آموخت و او را به دنبال پژوهشکردن فرستاد. بايد محيط برای آموختن فراهم باشد. محيط و فضای خوب برای آموختن لازم است. اميدوارم در ايران فضای آموزشی ساخته شود. چون اين روزها در ايران با تعدادی دانشجو هنر که حرف زدم، انگار تابهحال سر کلاس نرفته بودند و سادهترين مطالب را هم بلد نبودند.» از او پرسيديم که در ايتاليا نقاشی درس میدهد؟ بیحوصله میگويد: «نه. حوصلهی آموزش ندارم، کارهای خودم را انجام میدهم» همين چند روز که در تهران بود، در دانشکده هنر ميان دانشجويان دانشگاهی رفته بود که روزی در ميان آنها در همين جا درس میداده است و خوشحال بود از اين بابت که بعد از اين همه سال، دانشگاهی که او را اخراج کرده است، اين بار او را دعوت میکند تا برای شاگردانش صحبت کند. دوباره بلند میشويم و در اتاق پذيرايی در ميان تابلوهای وزيریمقدم میچرخيم. چندتايی را به هم تکيه داده است و تاريخهايش را به ما نشان میدهد. تاريخها خيلی متنوعاند حتی ۵۰ سال قبل از اينکه ما به دنيا آمده باشيم! Copyright: gooya.com 2016
|