در همين زمينه
7 اسفند» گل و گیاه در ادبیات عرفانی جایگاهی ویژه دارند، مهر19 بهمن» بخش طنز جشنواره شعر فجر راهاندازي شد، ایلنا 18 دی» حافظ موسوی به دليل سانسور از چاپ دو دفتر شعرش منصرف شد، ايلنا 14 آذر» پيکر بيژن الهی به خاک سپرده شد، ايسنا 23 آبان» محسن عمادی، برنده جايزه جهانی شعر وحشت: ما در هراس خود را کشف میکنيم، ايلنا
بخوانید!
7 اسفند » بلیت مترو سرگردان میان 150 و 975 تومان، خبرآنلاین
7 اسفند » فریدون فریاد: نمیخواهم کوسهها به شعرم حمله کنند، خبرآنلاین 7 اسفند » کنسرت تکنوازی اساتید موسیقی، مهر 7 اسفند » حاشیه های چهارمین روز جشنواره موسیقی فجر، مهر 7 اسفند » گل و گیاه در ادبیات عرفانی جایگاهی ویژه دارند، مهر
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! فریدون فریاد: نمیخواهم کوسهها به شعرم حمله کنند، خبرآنلاینفریدون فریاد معتقد است شعر نو و نیمایی ما بیش از آنکه از شعر کهن ایران الهام بگیرد، متاثر از شعر غرب است. زینب کاظمخواه: فریدون رحیمی که بعدها نام ادبی فریدون فریاد را برای خودش انتخاب کرد،سال 1328 در خرمشهر به دنیا آمد، اما حالا سالهای سال است ساکن یونان است و از یکسو آثار ادبی و کلاسیک ایرانی را به زبان یونانی ترجمه میکند و از سوی دیگر آثار نویسندگان و شاعران مطرح و معاصر یونان را به زیان فارسی.
فریاد پیش از آن که کار ترجمه را آغاز کند، شاعر بود و شعر می گفت، اولین مجموعه شعرش را با عنوان«میلاد نهنگ» در سال 1357 منتشر کرد، دومین مجموعه شعر او «شاعران جوان» نام داشت که در سال 1358 منتشر شد، از همان زمانها بود که او به کار ترجمه هم علاقهمند شد و همین فعالیت(ترجمه) روی کار اصلیاش(سرودن شعر) سایه انداخت. مسالهای که حالا یک جورهایی باعث دلخوری فریاد میشود؛ چراکه دوست دارد بیش از آن که او را به عنوان یک مترجم بشناسند، از او به عنوان یک شاعر نام ببرند. جدا از همه اینها فریدون فریاد یکی از دوستان صمیمی یانیس ریتسوس شاعر یونانی بوده است. همین دوستی باعث شده تا فریاد مجموعه کاملی از اشعار ریتسوس را با عنوان «زمان سنگی» به فارسی ترجمه کند. در روزهای پایانی بهمن، در خبر آنلاین میزبان فریاد بودیم تا این بار در مورد شعرهایش با او صحبت کنیم، شما کارتان را با شعر شروع کردید، ولی فریدون فریاد را بیشتر به عنوان مترجم میشناسند تا شاعر، خودتان دلیل این موضوع را چه میدانید؟ من از سالهای 45 یا 46 سرودن شعر را شروع کردم، در نشریات و گاهنامهها و مجلهها دیدم که وجوه دیگری از شعر است که با شعر ما متفاوت است و نگاههای دیگری وجود دارد. هر چند که با شعر نو آشنایی پیدا کرده بودم، دیدم آن شعرها دارند جور دیگری به جهان نگاه میکنند. بعد دیدم که الهام دهنده شعر نوی ما شعر غرب است؛ مثلا در مورد نیما و شاملو و تا اندازهای فروغ به این نتیحه رسیدم که این شاعران، شاعرانی بودند که شعر خود را بر اساس شعر غرب میزانبندی کرده بودند و تراز برای اینکه چه شعری مدرن است، شعر غرب بوده است. مثلا نیما تحت تاثیر یک شاعر بلژیکی بوده است. میخواهم بگویم تحول در شعر نوی ما، ادامه منطقی شعر کهن ما نبوده است، در واقع شعر نوی ما ادامه غیرمنطقی شعر کهن ما بوده است. اگر بخواهیم مثالی برای ادامه منطقی شعر کهن بزنیم، شعر سیمین بهبهانی است که دقیقا تحول را از شعر و پوست و خون شعر کهن گرفته است و این با تحول نیما کاملا فرق دارد. در شعر نیمایی، مدل، صد درصد شعر غرب بوده است. ولی ساختن اوزان نیمایی امتیازی است که او دارد. ساختار شعری او از درون عروض فارسی به وجود آمده و او دقیقا این را میدانسته است که این کار را کرده که شعر خود را استحکام ببخشد تا نگویند که او از شعر کهن یکسره بریده است. شعر شاملو نوع دیگری است، شعر این شاعر نوع به سامان رسیدهای از گرتهبرداری از شعر غرب و به خصوص فرانسه با نگاهی به نثر کهن خودمان است. برای من سوال بود که خود من در نگاهم به شعرهای دیگران چه چیزی را الهام بگیرم و چه کنم. به این ترتیب بود که از همان سالهای اول که زبان انگلیسی میآموختم و بعد فرانسه آموختم، به موازات سرایش شعر، شعر هم ترجمه میکردم. در آن سالها یک کتاب به نام «جزیره» از شاعر انگلیسی به نام جان میلز ترجمه کردم. آن موقع فکرمیکردم این کتاب را به همان شکل ترجمه کنم یا آزاد ترجمه کنم؟ امروز میبینیم شعر ما که دچار نوعی تشتت و آشتفتگی است در واقع نوعی گرتهبرداری و رونوشت از شعرهای ترجمه است، اگر شعرهای چند چهره نامآور را بررسی کنیم، میتوان ردپای آنها را در شعر ترجمه پیدا کنید. شما خودتان ترجمه روی شعرتان تاثیر داشته است؟ من در ترجمه شعرم مثالی دارم، ما ایرانیها به مهمانانمان توجه بیشتری داریم تا به خودمان، به این دلیل هم من وقتی شاعری را در خانه زبان مادریام مهمان میکردم، به آن بیشتر میرسیدم تا به شعر خودم. اغلب دوستانم میگویند تو در نگارش و باز نگارش یک شعر این همه توجه داری، ولی همان کار را روی شعر خودت نمیکنی. یعنی معتقد هستید که ترجمه شما بهتر از شعرتان است؟ از این موضوع ناراحت هستند که بیشتر به عنوان مترجم شناخته شدید تا شاعر؟ یک دلیل دیگرش این نبود که در فضای ایران نبودید؟ شاید اگر در ایران بودید و با شاعران مراوده داشتید شعرتان در انزوا نمیماند؟ من خودم را شاعر ایرانی و در عین حال جهانی میدانم. من به زبان یونانی شعر گفتهام و دوستان شاعر و منتقدان تشویقم کردند که باز هم به این زبان بنویسم؛ ولی من با اولین تجربهها کنارکشیدم چرا که نمیخواستم شعرم درگیر آسیب دیگری به نام شعر زبان دیگر شود. نمیخواهم دو کوسه داشته باشم؛ کوسه ترجمه و کوسه آسایش زبان بیگانه. من خودم را شاعر ایرانی میدانم. من با درختها فارسی حرف میزنم و درختان هم با همان زبان به من پاسخ میدهند. منظورم این است که یک شاعر واقعی شاعر زبان مادری خود است، نمیدانم شاعران دیگری که به زبان غیرمادری خود شعر گفتهاند، چقدر احساس ندامت داشتهاند. این اتفاق در داستان بیشتر افتاده است، مثلاایشیگورو و موراکامی یا جومپا لاهیری به زبان انگلیسی نوشتهاند، اما این اتفاق در شعر خیلی کم افتاده که شاعری به زبان غیرمادریاش شعر بگوید، دلیل این موضوع میتواند به خاطر زبان خاص شعر باشد؟ شعر شما نسبت به جریان شعر امروز ایران متفاوت است؟ مثلا در شعرهای شما سادگی زبان و پرهیز از سمبولیسم نمود دارد، ویژگیهایی از این دست باعث شده که شعر شما از شعر امروز ایران متفاوت باشد، این شعرچه شاخصههای دیگری دارد که این تفاوت را باعث شده است؟ این موضوع این سوال را به وجود میآورد که من چطور در کنار شعر خودم، ترجمه شعر را هم را پی گرفتهام و باعث سوءتفاهمات بسیاری شدم که من بالاخره مترجم هستم یا شاعر؟ و چطور میخواهم خود را جمعبندی کنم؟ من به سادگی میگویم که من یک شاعر هستم و تمام امکانات تجربی شعر خودم و شعرهایی که در زبان فارسی خواندهام به ترجمه میدهم تا آن را پربار کنم. به این دلیل ترجمهای که از شعر میکنم، بسیار متفاوت از شعرهایی است که دیگران ترجمه میکنند. ترجمه من نه لفظ به لفظ است نه ترجمه آزاد است، این ترجمه شعری همان چیزی است که اگر شاعر آن را به زبان فارسی میگفت، همین طور میگفت؛ بدون اینکه چیزی از خودم به شعر تحمیل کنم. مختصات شعرم خیلی وقتها برای خودم هم معلوم نیست. دوست ندارم که جایی متوقف شوم، دوست ندارم که کسی به من انگ بزند که شاعر این گروه یا این دهه است. همه این چیزهایی گفتید به دلیل دوری از ایران نبوده است؟ به نظرتان اگر در ایران بودید همین جوری شعر میگفتید که الان شعر میگویید؟ و این استقلالی که در شعر دارید را میتوانستید همچنان حفظ کنید؟ برای همین وقتی دیگران با شاعر من برخورد میکنند، میگویند که در نظام شعری ما نیست. اتفاقا من خودم هم نمیخواهم در این نظام باشم، اگر خودم هم اینجا بودم سعی میکردم از این موضوع دور باشم؛ زیرا این پشت سر هم تکرار کردن چیزهایی است که کلیشه شده است، مدل برداشتن از روی یکدیگر است. این در قبل هم بوده است. زمانی همه مثل شاملو شعر میگفتند یا مثل فروغ و یا در زمان نیما همه میخواستند شعر نیمایی بگویند، آن هم نوعی نظم موجود بوده است. الان دو نوع شعر داریم یکی شعری است که از ترجمههای موجود گرتهبرداری میکنند و یکی هم دری وری گویی. این دری وری گویی که به عنوان مدرن و پست مدرن عنوان میشود ، نوع کهنه سورئالسیم است و شاعر خود را ملزم به انضباط شعری نمیداند، خود را آزاد میگذارد تا هر چه میخواهد بگوید، بدون ارتباط بندها و سطرها این کار را آن قدر میکند که خسته شود. شعر واقعی شعری است که خود شاعر با تجربههایش کسب کرده باشد و در نوشتن و نوشتار شعر به یک ساختار منسجم در شعر برسد. این از خط بیرون رفتن شاعر چه اشکالی دارد؟ به هر حال شاید به نوآوری در شعر برسد، کما اینکه در گذشته شعر هم بعضی از شاعرانی که بیرون خط حرکت کردهاند توانستهاند شاعران موفقی شوند. اگر به جریان شعر امروز هم نگاه کنیم اتفاقا شاعرانی هستند که دارند بیرون از این خطی که شما میگویید حرکت میکنند مثلا شعرهای احمدرضا احمدی و شمس لنگرودی شعرهای متفاوتی هست و این طور نیست که همه شاعران در یک خط کار کنند؟ شما اشاره کردید که شعر خارجی با اقبال مواجه شده است و به عبارت دیگر جهانی شده است، اما شعر ایران برایش این اتفاق نیفتاده است، به نظر شما دلیل این موضوع زبان فارسی یا محتوای شعرها میتواند باشد؟ اگر منظور شعر معاصر است، این شعر به دلیل زمان کمی که داشته، هنوز تکامل کافی نیافته و متوقف شده است. شاعران نوی ما پنج یا شش شاعر نیستند که آنها هم یا درگذشتند و یا درآن زمان متوقف شدند. ولی همین شاعرانی که میگویید، آن طور که باید مطرح نشدند، اما شعرهای نرودا و ریستوس مطرح شدند، شاید یک بخش از این موضوع به این بر میگردد که مترجمان ما نیز در ترجمه آثار ما به زبانهای دیگر تلاش نکردند و یا کوتاهی کردند، مثلا خود شما چرا آثار ایرانی را به یونانی ترجمه نکردهاید؟ شما شعرهایی را از یونانی به فارسی ترجمه کردید و تجربه برعکس آن را هم داشتهاید، مساله ای در ترجمه مطرح میشود وفاداری به متن است مثلا در داستان گفته میشود که مترجم چقدر میتواند به متنی که ترجمه میکند وفادار بماند، این موضوع در شعر بسیار سختتر است زیرا شعر زبان خاص خود را دارد شما در ترجمه گفتید که ترجمه شما نه بازسرایی است نه ترجمه آزاد و لفظ به لفظ است شما به این زبان چگونه می رسید؟ پس شما در ترجمه هم نوعی شاعر هستید؟ وقتی که میخواهید شعر بسرایید به آن فکر میکنید و آن را در ذهنتان پرورش میدهید و بعد مینویسید و یا این که شعر در هر ساعتی از شبانه روز به سراغتان بیاید می نویسیدش؟ 40 یا 50 سال پیش شکلی به وجود آمد که قطعات ادبی بودند. امروز هم این اتفاق دارد میافتد، اما شکل رندانهتری دارد و با شکل نوآورانهتری بیان میشوند. شعر باید در مجموع یک وحدت معنایی، زبانی، ذهنی و معنوی و یک کلیت داشته باشد. شعر نمیتواند پخش و پلا باشد؛ زیرا جهان بینظم نیست، شعر هم همینطور است. اگر من آن شعر را همان موقع مینوشتم یک قطعه ادبی احساساتی میشد، ولی وقتی این در ذهن صیروره مییابد شعر میشود و کسی بعدش نمیتواند بگوید که این شعر ناقص است و بعد که روی کاغذ آمد کامل است و در بازبینی چیزهایی روتوش میشود، برای همین من معتقدم که همه چیز ترجمه است. یعنی خود شعر ترجمه است؛ شعر ترجمه حالاتی است که ما نمیدانیم چیست. شعر، ترجمه جهان است که نمیدانیم چیست. برای همین یکی از راههای یافتن رازهای جهان، خود شعر است. همه چیز در حال ترجمه است، من که با شما حرف میزنم در حال ترجمه چیزهایی هستم که در ذهنم است و مطمئن نیستم که این همه آنچه که میخواهم برایتان ترجمه کنم باشد. شاعر سعی میکند آنچه که دیده را به شکل شعر ترجمه کند، حالا ترجمه شعر، ترجمه ترجمه است. یعنی تو میآیی که ترجمهای که شاعر از احساس به وقوع پیوسته در ذهنش داشته را به زبان دیگر ترجمه کنی، کار خیلی دشوارتر میشود. پس شعر و ترجمه باهم ارتباط تنگاتنگی دارند و من نمیتوانم شعرم را از ترجمهام جدا کنم، منتها ترجمه کارهایم زودتر عرضه شده و شعرم دیرتر. فکر میکنید با این روندی که در شعر ما وجود دارد چه اتفاقی برای آینده شعر ما خواهد افتاد؟ Copyright: gooya.com 2016
|