شنبه 9 آبان 1383

بن لادن و جهان او، مسعود بهنود

در جهان چنان انسان دوستی و صلح طلبی بر قلب ها حاکم است که نه بن لادن و نه نومحافظه کاران آمريکائی در آن مقام نمی گيرند، هر چند که هر دوشان به انتقام و به تولای آن ديگری می مانند. بوش از نفرتی که در مردم آمريکا و جهان از ترور و عمليات انتحاری و خشونت برپاست رای می گيرد و بن لادن از نفرتی که بوش در دل اعراب انداخته هوادار می يابد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

ساعتی پيش يک فيلم ويدئوئی از بن لادن از تلويزيون الجزيره پخش شد و بلافاصله جهان را درنورديد. در اين فيلم پرده ای قهوه ای پشت او باز بود که مکانش را می پوشاند، عبای شاهزادگی قبيله سعودی، زربفت با تراز مليله دوز در بر داشت و با عمامه سفيد محکم بسته چنان نبود که رسانه های غربی تبليغ می کنند. از جمله ادعای هفته پيششان که انگار او در بستر مرگ و در حال دياليز و در چالوس است. فيلم را ديدم و به اندازه ای عربی که می دانم شنیدم. حال جسمانيش از آخرين فيلمی که از او پخش شده بود به مراتب بهتر بود. بسيار حساب شده سخن گفت انگار او هم مانند جورج بوش و جان کری ده ها تن دارد که برايش نطق می نويسند و به اثر مستقيم آن انديشه می کنند. ابتدا کرد مانند هميشه با حديثی و همان بود که در فرهنگ مسلمانی معمول است، صدای آرام و مظلوميتی در کلام. پيامی که انگار به مخاطب مسلمان می گويد من بنده خاشع و خاضع خدا و نوکر کوچک شمايانم. با نازکی و کرشمه بيان که در ماه رمضان معمول خطباست که روزه داری خود را به رخ می کشند، از ظلمی گفت که آمريکائيان بر دنيا می کنند و با اين گفته به دفع تبليغات آمريکائی رفت که يازده سپتامبر را عامل همه بدی ها و خرابی ها جلوه می دهند. بن لادن گفت عامل زحمات امروز جهان رفتار متکبر بوش بعد از يازده سپتامبرست. و در بخش دوم که مخاطبش مردم غرب شدند، پيدا بود که خيال دارد اثر بگذارد و بترساند. موفق هم بود به نظرم.. در آخر سخن تهديدشان کرد که يازده سپتامبری ديگر را منتظر باشند. بايد ديد آمريکائی ها چه کرشمه ای به کار می آورند در روزهای ديگر.
زمان مناسب را برگزيده بود و خوب می دانست که با اين گفته چه ضربه ای نزديک انتخابات رياست جمهوری آمريکا به قهرمانی بوش و چهره وسترنی و يکه بزن او می زند. حالا با اين فيلم و سخن بايد منتظر بود که موجی تازه از آژيرها در خيابان های اصلی اروپا و آمريکا به راه افتد و دوباره آماده باش فرودگاه ها و ... چنان که تا لحظات ديگر خبرگزاری ها خبر از تظاهرات و فرياد شادی هائی در بغداد و رام الله و غزه خواهند داد با عکس هائی از بن لادن. تعجبی هم ندارد او با همين شگردها شده قهرمان مردمی که صدايشان را تانک و توپ نمی گذارد به جائی برسد.

حالا نيم ميليون نفری سرباز آمريکائی در خاورميانه ست – و به نظرم وقتی بن لادن از رفتار متکبرانه بوش بعد از يازده سپتامبر گفت از جمله به اين ها نظر داشت – به جائی که بنا به امار همين امروز صدهزار کشته داده است در جريان حمله نظامی تحت رهبری آمريکا. من خود اگر در آمار رسمی امروز نمی خواندم باور نداشتم صدهزار عراقی کشته شده باشند در عمليات. پس اگر خبر نرسيده بگويم در آن جا هم امشب شادمانی هاست به خطا نرفته ام. چنان که در سرزمين های فلسطينی که در هر خانه چند عکس از کشته ها هست و اين همه را از چشم اسرائيل و آمريکای حاميش می بينند و ديروز فلسطينی ها نگران و با چشمان گريان عرفات را بدرقه کردند که در حبس خانگی بود. پريروز يک خبرگزاری خبر داده بود که در شمال افغانستان مردم مزار طالبان و القاعده ای را ها را امامزاده کرده اند. عجبی ندارد، چنان که هم فردا اگر آمريکا به آرزو برسد و بن لادن را در کمين گاهش بکشد يگانه خواهد شد در ميان همه شهدا و امامزادگان. اما او ديگر مهم نيست که شعله ای که می خواست تا هم امروز هم افروخته.

فقط تا گوشه ای از حکايت و مشکل آمريکا را گفته باشم به موضوع عراق اشاره ای می کنم و می گذرم. با وجود صدهزار کشته و فغانی که از خانه های بغداد بلندست و آن شادمانی و غرور شرقی که امشب با ديدن بن لادن تهديد گر و انتقام گير در آن جا خانه کرد بپرس تکليف تنها محملی که برای عمليات نظامی باقی مانده – يعنی دموکراسی به جای ديکتاتوری – چه می شود. اگر انتخابات آزاد برپا شود که رای اکثريت به کسانی مانند بن لادن و زرقاوی و مقتدا خواهد بود و اگر هم نظارت استصوابی در کار آيد که ... آقای تونی بلر جواب رای دهندگان انگليسی را چه خواهد داد که به آن ها گفت درست است که سلاح های کشتار جمعی پيدا نشد در عراق ولی عراقی ها که از ديکتاتوری خون آشام نجات يافتند و به آزادی رسيدند. عراق پس افغانستان نشد تا همين جا. چاره کار آمريکا اين خواهد بود که بر خلاف افغانستان در عراق برای انتخابات عجله نکند، چنان که پل برومر هم گفته بود. اما جواب ميانه روها و آيت الله سيستانی و از جمله دولت موقت را چه بدهد که از او قول گرفته اند که هر چه زودتر کار را در انتخاباتی مردمی به عراقی ها بسپارد.

اما بر اساس آن حکايت که گفت بچه اصفهانی شيرين زبان، شب زير گردسوز مشق می نوشت و پدرش با دوستان آن سوتر نشسته بود و بحث عالم می کردند و از چين و ماچين می گفتند. بچه هر از گاهی سر از مشق بر می گرفت و پدر را می پرسید اين ها که می گوئی و من نمی دانم چيست برای ما منفعتی هم دارد. بزرگ تر ها می گفتند بچه مشقت را بنويس. حالا هم ما از همه اين ها صلاح خود بجوئيم و من اگر قرار باشد که نقش همان بچه را بازی کنم بايد بروم در جست و جوی نفع ما که ايرانيان باشيم.

اين درست است که امشب در هنگام افطار کسانی هم در سرزمين ما به ديدن فيلم بن لادن قند در دلشان آب شده که ببين چطور مسلمانی به جان جهان افتاده است، اما اين تصوير عمومی و اصلی اکثريتی مردم ايران نيست. بعضی آرزو می کردند که بود. اما در حد آرزوی آنان مانده.

اين درست است که بيست و پنج سال پيش در روزهائی مانند هفته آينده، وقتی دانشجويان از ديوار سفارت آمريکا در ايران بالا رفتند ماجرائی برای آمريکا ساختند که يگانه بود و در زمان خود بزرگ ترين ترک را در سد سديدی که آن ها در جهان از نظر روانی و تبليغاتی برای قدرت خود ساخته بودند وارد آورد. بزرگ ترين شاهد ماجرا هم جيمی کارتر که به نوشته خودش انتخابات سال 1980 را نه به رونالد ريگان که به روح الله خمينی باخت که گفته بود آمريکا غلطی نمی تواند بکند. همو که گفته بود شاه برود و رفته بود، و بعد هم گفت کارتر هم بايد برود و آن قدر گروگان ها را نگاه داشت که به رای آمريکائيان کارتر رفت. در آن زمان ايران شده بود قهرمان ضدآمريکا، اما در گذر حوادث پس از آن ماجرا که نام انقلاب دوم گرفت و خبر انقلاب اول را هم به عالم برد، ديگر قهرمانی از طريقه بن لادنی پی نگرفته نشد؛ که ايران سرزمين ديگری است و مردمانش نه طالبانی اند و نه شباهتی به مردم سعودی دارند، و نه هرگز برای مانند صدامی هلهله کشيده اند. پس چندان که آمريکا به انتقام سرشکستگی در ماجرای گروگان گيری، زمينه ساز حمله عراق به ايران شد و روس ها آب را گل آلود ديده و به افغانستان لشگر کشيدند، عقل جمعی ايرانی ها مددکار آمد و شعار صدور انقلاب و رفتن از راه کربلا به قدس که نمايندگان هر چه گروه چريکی بود را به تهران و عده ای از نيروهای ايران را به دره بقاع کشانده و در لبنان يک پای بازی سست اعراب و اسرائيل کرده بود، در زمان های مناسب خود جمع شد. چنان که وقتی عده ای هيجان زده در جريان حمله صدام به کويت، با پيامی که طارق عزيز به تهران آورده بود به شوق آمده و موقع را مناسب ديدند برای روياروئی با آمريکا، کسی حرفشان را نشنيد و جواب تهران به طارق عزيز لبخندی از سر درايت بود. ملک حسين و عرفات بازنده بازی شدند. پس از جنگ حاکميت تهران بازی را با خطرات آن شناخت و از جمله شناخت که اعراب چه متحدان سست عنصری هستند که اگر نه چنين بودند به روزی گرفتار نبودند که هستند. پس به شعار بسنده شد و در عمل تهران سر خود گرفت. امروز هم به هزار دليل از آتشی که بر پا شده است به دورست. و به باور من برکنار. اگر گلبدين حکمتيار هم چند سالی در تهران پذيرائی شد به بی درايتی امثال آقای علاء الدين بروجردی بود – که اين روزها می کوشد در مقام رييس کميسيون امنيت ملی در مجلس محافظه کاران، خود را نظريه پرداز سياست خارجی جا بزند و نمی تواند، چنان که بخش فرياد فقط به او سپرده شده است و نه بخش عمل و نظر – وی در آن روزگار مسوول امور افغانستان در وزارت خارجه بود. دو سال پيش که عذر گلبدين خواسته شد او آخرين ميهمان مزاحم بود، از آن ميهمان ها که پذيرائی شد تا مگر زمان فايده ای به او ببخشد و چون نبخشيد کوله اش بر دوش گذاشته شد که گفته اند ميهمان چونان نفس عزيزست اما وای اگر آيد و بيرون نرود.

خلاصه با اين سابقه گفتنی است که حکومت اسلامی بيست و پنج سال پيش وقتی که مردم در شور بودند و می خواستند، و شوروی بود و جا داشت، ضربه ای زد و زخمی به يادگار نهاد و حالا که هزينه آن را محاسبه کرده و ديده زمانش نيست در مقوله جهانی بيش تر به شعار بسنده می کند و در پی کسب امتيازست و هر چه بازار شلوغ تر می شود هم موفق ترست. نديدن اين ها کمکی به شناخت وطنمان نمی کند حتی به آن ها که با حکومت مخالفند.

اين همه گفتم که بگويم ايران از آتشی که بين دو دشمنش – بوش و بن لادن – برپاست، با همه تبليغات گاه گاهی که درباره حضور القاعده ها در ايران و چه و چه شد، به دورست و به نوشته بسياری از معتبر ترين نظريه پردازان سياسی از مجموع حرکت های سال های اخير بيش تر قدرت نصيب برده است تا ضعف و تهديد. الان می توان صريح و روشن گفت که تنها خطری که ايران را تهديد می کند در حرکت های داخلی است و مردمی هستند که احساس آن دارند که به اندازه بايسته خود سهم از جهان و زندگی ندارند، تازه اگر اين خطر هم مهارشدنی باشد که در دراز مدت نيست، خطر دومی از نارضايتی حتی پنهان مردم زائيده می شود. آمريکائی ها اگر عزم آن کرده باشند، و با همه دشواری هائی که پديد آمده هنوز بر عزم خود باقی باشند که خاورميانه را دوباره بسازند و در اين دوباره ساختن حکومت دينی ايران را تحمل نکنند، تنها متکا و مشوقشان نارضايتی مردم و نبودن آن ها با حکومت است. اين خطری است بالقوه که هست. از همين روست که معتقديم جامعه جوان به آن بلوغ رسيده است که با داشتن آزادی امنيت و راحت خود فدا نکند، معتقديم اگر خشگ مغزان اختيار عمل و قدرت نگيرند ايران می تواند با تضمين آزادی های مردم و به ديده گرفتن نسل جوان خود و تاکيد بر کارآمدی اداره حکومت و مشارکت دادن مردم از اين خطر بالقوه هم برهد. دعوای امروز درون کشور اين جاست و نه آن جا که بعضی گمان می کنند بر سر استقبال و يا جنگيدن با آمريکائی در داخل کشور. حرکت های بن لادن و آمريکائی ها تا هميشه جا صدمه ها به روند دموکراسی در ايران زده است. هم هواداران حکومت را بی هوده ترسانده و به مخالفان آزادی ميدان ها داده تا به کارهای سخت و سلب آزادی ها دست بزنند و خشگ مغزان را جری کرده که عبوس و خشگی به کار مردمی آورند که با جنبش مسالمت جويانه خود پيام مهر فرستادند که بی زحمت خارجی خود کار خود به سامان بريم. خطر قرار داشتن در نوبت اول نقشه آمريکائی ها به دليل بزرگی ايران و با رای مردم در دوم خرداد و درايت های اصولی که در تصميم گيرندگان بود از سر ها جست و درست اين است که بگوئيم مانند هميشه تاريخ معاصر، به مدد فکرجمعی کارساز از خطرهای بزرگ در امان مانديم. هميشه چنين بوده است از بعد از جنگ های ايران و روس که ايرانی ها درست در لحظه ای پيش از انفجار از قايق بيرون پريدند. تا اين جا. و دليلی ندارد که در اين زمان حساس که از در و ديوار حتی اپوزيسيون حکومت هم راه می نماياناند و از تندروی پرهيز می دهد، کار به دست خشگ مغزان افتد. جنبش اصلاحات سياسی ايران در اين سال ها از ماجرای خاورميانه که به تندروی بن لادن و بوش و شارون پديد آمد صدمه ها خورد.

اما باز گرديم به جهان. آن چه گفتم از خطری که بن لادنی و بوشی شدن جهان برای غرب پديد آورده بی يادآوری اين نکته، کمبودی اساسی خواهد داشت. خطاست اين که تصور شود تمدن جهانی از آتشی که بن لادن افروخته و هنوز هم در سر اوست صدمه ای مهيب می بنيد. حتی از نظر اقتصادی و نظامی هم جنس و خون سرمايه داری و اقتصاد باز اين است که چنين ضربه هائی برايش مقطعی است و بلافاصله هضمش می کند و تازه در آن حسن و رونقی برای خود می يابد. اصلا اوج گيری علم و اقتصاد غرب از جنگ های بزرگ بوده است. اين سرشت اقتصادهای ليبرال امروزی است. چنان که هم اکنون هم اگر نپذيريم که از اين ماجرای يازده سپتامبر سرمايه داری کلاهی دوخته به خطا رفته ايم. اما موضوع به تمامی اين نيست، بلکه ماجرا آن جاست که آدمی موضوع سخن می شود. آدمی که نارنجک به خود می بندد از تعصب و کينه و آدم بی گناهی که فدا می شود در اين زد و خوردها و يا گروگان گيری ها. بزرگ ترين سرمايه غرب در اين جدال همان سربريدن هاست که ديروز آقای مکارم شيرازی هم گفته بود که خلاف شرع است . آقای سيستانی و بسياری از علمای مسلمان هم اين گفته اند. بن لادن از همين زاويه به جدال آمده اما اين بومرنگی است که بيشتر به سينه و سر مسلمانان می خورد. در جهان چنان انسان دوستی و صلح طلبی بر قلب ها حاکم است که نه بن لادن و نه نومحافظه کاران آمريکائی در آن مقام نمی گيرند، هر چند که هر دوشان به انتقام و به تولای آن ديگری می مانند. بوش از نفرتی که در مردم آمريکا و جهان از ترور و عمليات انتحاری و خشونت برپاست رای می گيرد و بن لادن از نفرتی که بوش در دل اعراب انداخته هوادار می يابد. درست است که بن لادن تا سال ها خواهد توانست نفراتی از جان دست شسته بيابد که خونسرد و آرام سوار هواپيماهائی شوند که قرارست با خودشان به ساختمانی بکوبند. آدم هائی که قرارست بنا به باوری رسوخ کرده در جانشان، بزرگ تر سرمايه خود را که جان است به بازی بگذارند و عمليات انتحاری کنند که در شرق استشهادی خوانده می شود. و هم درست است که نو محافظه کاران در گوش سرمايه داری کلان می خوانند که جنگ رونق است و بهانه اش را ديوانگان داده اند و بايد از آن استقبال کرد و به همين کرشمه رای می گيرد. اما اين تمامی جهان نيست. که امروز آدميان چندان که از هم باخبرند انسان ترند و به خوی و خصلت از حيوانی دور. اين عجيب نيست که يهوديان عاقل و ميانه رو در اين هنگامه دارند گليم خود از دست نومحافظه کاران آمريکائی که علم جنگ های صليبی بر دوش می کشند جدا می کنند. به قول ادوارد سعيد عقلای آنان هم می دانند که با عشوه های کلينتون و آرامی دموکرات ها به زندگی پايدارتر می رسند اما با خون و جنگ تا هرگز در داخل قلعه خود آرام نخواهد بود. در ثانی يهودی ها هم می دانند که از کيسه مظلوميتی که هيتلر در اردوگاه های مرگ خود به آن ها داد؛ بسيار خورده اند و آهسته آهسته دارند صدای جهان را بلند می کنند. چنان که کم نيستند مادران اروپائی و آمريکائی که می گويند ما چرا فرزندان خود را برای شارون قربان کنيم. آخر آن ها هم فيلم امشب بن لادن را می بينند.

آن چه قدرت جهان امروز است آن جاست که حتی زبان بن لادن را نمی بندد و فيلم او را به نقل از تلويزيون ماهواره ای الجزاير پخش می کند، او را که تمدن بشری را به انهدام تهديد می کند. و اين آزاد منشی نقطه قدرت دنیاست که در نمی يابند خشگ مغزان که قدرت های در سکون و به بهای بستن زبان ها تا چه اندازه ناپايدارست.

[سايت مسعود بهنود]

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/13716

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'بن لادن و جهان او، مسعود بهنود' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016