یکشنبه 24 آبان 1383

زندگی دربرون مرز، کوروش گلنام

برای هم میهنانی که در درون ایران زندگی می کنند، زندگی در کشورهای به ویژه اروپایی حکم همآن "بهشت" را دارد! اما آیا به راستی جنین است؟
از حق نباید گذشت که ندیدن هر روزه قیافه های آنچنانی گزمه ها و گماشتگان رژیم "جمهوری" اسلامی، سرو کار نداشتن با آن دستگاه های اداری با ساز و کاری پوسیده، وارفته، بی اثر و هنر؛ دور بودن از بی دادگاه های اسلامی که هر لحظه به هر بهانه ای پرونده ای برایت درست کنند که خود از شنیدن اتهام ها نسبت داده شده به خود، شوکه شوی؛ دوری ازنگرانی از پی گیری، تحسس وبازرسی هر روزه؛ آزادی در گفتن، نوشتن، خواندن، لباس پوشیدن ودر رفتار و کردار؛ ندیدن آن تفرعنها، گنده گویی های آقای رهبر و دیگر سران مافیا، دوری از جامعه ای پر از تملق و چاپلوسی و هزار رنگی آدمها، که خواست ملایان فریبکار آنرا بسیار پر رنگتر کرده است؛ ندیدن آن همه فساد و بدبختی و بی خانمانی و اعتیاد و فحشا و جور وستم که یه ویژه به کودکان و جوانان می رود و... موهبت هایی است که درآن سیستم ورشکسته و آلوده، نداشتن آن به رؤیا می ماند! اما آیا این همه موضوع است؟ کسی که به دلیل هایی (آن دلیل ها خود تأثیر بسزایی در دوره تازه زندگی فرد در خاکی بیگانه بازی می کند که در این نوشته نمی گنجد) تن به غربت و دوری از میهنش می دهد، تنها از مزایای بهتر برخوردار نمی شود. زندگی در کشوری بیگانه با مردمانی با فرهنگی دیگر که در بیشترین موارد، مدرن تر وپیشرفته تر از فرهنگ بومی مهاجر و یا پناهنده است، گاه کاری بس شاق است و از عهده همه کس بر نمی آید. این گفته را می توان با مراجعه به آمار خودکشی ها، بیماری های روحی و روانی و بزه کاری های گسترده در میان پناهندگان و به ویژه مهاجران بیشتر فهمید. بسیاری که در این گروه قرار ندارتد به نوعی دیگر با گرفتاریهای روزمره ویژه زندگی در خاک بیگانه، دست به گریبانند. اما همه، مگر عده ای انگشت شمار و بی خیال، در یک چیز مشترکند و انهم دوری از یارو دیار و خانه وکاشانه مادری است و دلتنگی و نگرانی برای آن.
اگر قرار باشد ارزیابی درست ترباشد باید به این امر اشاره کرد که اگر ایرانی مهاجر ویا پناهنده پس از عبور از همه تونل های ترسناک و پس از تحمل انتظاری که شاید سال ها به درازا بکشد، اقامت خود را بگیرد، تازه آغاز دوره جدید گرفتاری هاست. توان انسان ها در همه زمینه ها یکی نیست و گوناگون است. یکی در یاد گیری زبان توانایی بیشتری دارد و دیگری کمتر. یکی در همآهنگی خود با کاشانه و فرهنگ تازه زودتر خو گرفته و خود را با آن هم خوان کرده و ساده تر به پذیرش محیط تازه می رسد و دیگری در این زمینه دچار دردسر های زیادی شده که سرانجام بیشتر به دلیل ناتوانی در بر قراری یک ارتباط پذیرنده و زدودن گرفتاریها در این زمینه، دچار نوعی زدگی از جامعه تازه شده و دست به برابری، مخالفت و حتا در مواردی خرابکاری می زند.یکی در یادگیری فن و حرفه توانایی دارد و به زودی جذب بخش خصوصی در بازار کار می شود و دیگری در این زمینه دچار کمبود است و سودای کار اداری در سر دارد. اولی نیاز فراوانی به یاد گیری زبان تازه نمی بیند اما دومی باید نیروی زیادی به کار برد تا زیان تازه را درسطحی بیاموزد که کار و امور زندگیش را اداره کند. مردان بیشتر خانه نشین می شوند و زنان که در بیشترین خود همیشه محرومیت کشیده اند، تازه می فهمند که یک عمر چه کلاه گشادی بر سرشان رفته است !آن هنگام است که بسیاری زنان کمر همت می بندند و با سختی و کوشش بسیار، شکوفا شده ، با سرفرازی اما گاه با هزینه ای سنگین که حتا به کشته شدن آنها به دست مردانشان و یا فرا و گریز و زندگی پنهان تا مدتها می انجامد، به پیش می روندکه در این باره می توان کتابها نوشت.
حال و روز کسی که ازدواج نکرده و مسئولیت خانواده همراه خود را بر عهده ندارد(بررسی وضعیت مردانی که از کشورهای مسلمان آمده و دچار تعصب های ویژه ای هستند، خود به بررسی ویژه ای نیاز دارد زیرا زنان و دختران آنها در جامعه ای باز پای می گذارند که درآن حقوق زنان به میزان باور نکردنی و نا پذیرفتنی ـ از دید چنین مردانی ـ رعایت شده که بتدریج سبب درگیری های حتا گاه خونین در این خانواده ها می شود) با کسی که همراه با خانواده(زن و بچه) به خاک بیگانه پناه برده است بسیار تفاوت داشته و در بسیاری زمینه ها گرفتاری های ویژه خود دارند که البت به دلیل ساخت فرهنگ بومی خود، سهم مرد متاهل، در این گرفتاری ها بیشتر است. هرچه سن فرد بالاتر باشد میزان یادگیری زبان، هم خوانی و هم نوایی با جامعه و فرهنگ تازه برای او سخت تر است(روشن است که نمونه های استثنا نیز وجود دارد)و.. در نتیجه نخست باید در چنین بررسی ها، به گروه بندی دست زد. مهاجران را از پناهندگان جدا کرد(1)و سپس به بررسی ویژگیهای هریک و شیوه برخورد و نگرش آنها به جامعه جدید پرداخت.
مهاجران ایرانی از دیدگاه طبقه بندی اجتماعی، از گستردگی نمونه واری برخوردارند. ایرانی ها هرگز در چنین میزان زیاد و با چنین گستردگی به لحاظ طبقه بندی اجتماعی، در کشورهای دیگر به ویژه اروپا و آمریکا حضور نداشته اند. از کاسب و معلم و کارمندان گوناگون دیگر گرفته تا دانشجوواستاد دانشگاه و آشپز وآرایشگر و خرده فروش، ازنظامی تا شخصی،از دارا تانادار و.. هر که توانسته است خود را به برون مرز رسانده است. برخی پیش از تصمیم به از جا کنده شدن، برنامه ای داشته و کمی در باره سرزمین آینده بررسی کرده اند و برخی خود را به آب و آتش زده اند تا تنها در ایران نباشندو این خود پایانش گاه فاجعه بوده است! وتازه مشکل بیگانه ستیزان و نژاد پرستان نیز همه جا بر سر راه پناهنده و مهاجر قرار دارد. کافی است کسی خلاف و بزه ای انجام دهد تا همه مورد بی مهری قرار گرفته و گاه دچار دردسر شوند.(فراموش نکنیم که عده ای از ایرانیان ساکن آمریکا، پس از گروگانگیری در سفارت آمریکا در ایران، برای رهایی از شدت فشار وتهدید وارده برآنها، به کشورهای اروپا پناه بردند. نگارنده بعدها حکایت را از زبان یک دانشجوی ایرانی که از آمریکا به فرانسه گریخته بود، شنیدم)
اما تنها اروپا و آمریکا مورد هجوم مهاجران و پناهندگان ایرانی قرار نگرفته است. چه کسی باور داشت که روزی روزگاری؛ هزاران ایرانی برای یافتن کار به ژاپن هجوم ببرند(با آن چگونگی گاه شرم آور!)و یا سرو کله آنها در جمهوری های یوگسلاوی سابق و یا آفریقای جنوبی پیدا شود! چه کسی باور داشت که روزی ایرانی ها از فرط فشار و ناچاری به کشور همسایه ترکیه پناه برده و درآنجا با بدترین برخوردها و تحقیر ها روبرو شده وبا وضعی دردآور زندگی گرده اما همه را به جان بخرند تا از گزند "جمهوری" خونریز و زورگوی اسلامی در امان باشند!
مهاجرت وپناهندگی ایرانیان به کشورهای بیگانه، گاه در اندازه ای گستردگی اش، غم انگیز بوده است. نسل های جوانتر ایران روزی این حکایت های تلخ که به نابودی زندگی و هستی هزاران انسان بی گناه انجامید را خواهند شنید. آنوقت بیشتر متوجه خواهند شد که زندگی در غربت تنها با مزیت همراه نیست که دردسر ها و گرفتاری های ویژه خود را نیز دارد. نگارنده تنها به کوتاهی اشاره نمود تا شاید دیگران ژرف تر و عمیق تر قصه غصه ها را باز گویند. گاه زمانی که ما در باره میهن و مردم گرفتار ایران می نویسیم و فریاد می زنیم، برخی هم میهنان ما را متهم می کنند که از جای گرم ونرم فریاد می زنیم اما خود در میدان عمل نیستیم. در این انتقاد تنها بخش هایی از راستی هست که من خود همیشه به آن اعتراف داشته ام اما این همه راستی ها نیست. همه ایرانی های برون مرز به خوش گذرانی و بی خیالی سرگرم نیستند. بسیاری با سختی روزگار می گذرانند و با این وجود در اندازه توان خود تلاش و کوشش کرده و می کنند که نه تنها رویدادهای میهن خود را دنبال کنند بلکه تا آنجه که می توانند ماهیت پوشالی و دروغین ملا ها و "جمهوری" اسلامی را به محیط پیرامون خود بشناسانند. آنها فریاد بلند مردم و میهن گرفتار خود هستند و باید گفت که کارشان نیز بی نتیجه نبوده است. حکومتی بنام "جمهوری" اسلامی امروز آبرویی در جهان ندارد. باور کنید که چنین است!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

زیر نویس:
1 ـ پناهنده به کسی می گویند که در کشور خود به لحاظ دین، مسلک، ایده و ایدئولوژی، ویا نژاد و ملیت و یا کوشندگی سیاسی تحت تعقیب بوده، خطر جانی او را تهدید کرده و به کشوری دیگر پناه می برد تا جان خود را از یورش و گرفتاری برهاند. مهاجر اما خود خواسته و بی داشتن چنین مسایلی ، بیشتر برای یافتن کار و داشتن زندگی بهتر دست به ترک میهن خود می زند. برای نمونه بهنگام جنگ این مهاجرت ها گسترش بیشتری می یابد. مهاجرت بسیاری کارگران عرب ازکشورهای مراکش و الجزایر به اروپا به ویژه آلمان و فرانسه پس از جنگ دوم جهانی، که تا امروز نیز ادامه داشته وبر مبنای نیاز شدید اروپا به کارگر برای نوسازی و باز سازی خرابی ها استوار بوده است، نمونه روشنی از مهاجرت است. اگر مهاجرت را به معنای هجرت و ترک زادگاه خودو اقامت در محلی دیگر معنا کنیم، مهاجرت در درون یک کشور هم معنا دارد(نمونه مهاجرت روستائیان به شهرها دردرون یک کشوربرای حستجوی کار و زندگی بهترکه این پدیده در میهن خود ما ایران نمونه خوبی است )اما پناهندگی چنین نیست.
پناهنده در عین حال مهاجر نیز هست اما مهاجرتی ناخواسته به کشوری دیگر(ونه در کشور خود) و نه برای حستجوی کار بلکه برای نجات جان .اما مهاجر نمی تواند پناهنده باشد و تنها مهاجر است.

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/14370

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'زندگی دربرون مرز، کوروش گلنام' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016