شنبه 8 بهمن 1384

نمی گذاریم فاجعه مشهد تکرار شود، جان مکابیز در خطر است، آرشام پارسی

مکابیز یک جوان 21 ساله، دوجنسگونه و ساکن مشهد هست. زندگی پرتلاطم و دردآوری داشته و هم اکنون در وضعیت نامناسبی به سر می برد. شرایطی که دل هر انسانی را به درد آورده و او را به فکر فرو می برد که براستی چرا این گونه باید باشد. از زمان خردسالی مورد تجاوز و آزار جنسی قرار گرفته و تا به امروز همواره به حقوقش تجاوز شده است. مورد آزار و اذیت خانواده بوده و در نهایت از مهمترین حامی هر فرد که همان کانون خانواده است طرد و به اجتماع رانده شده است و حوادث زیادی را در زندگی خود تجربه کرده و بارها شکار نامردمان شده است.
زندگی دوجنسگونگی او و طرد خانواده و فشار اجتماعی او را آن چنان خرد کرد که جوان خودش را روانه زندان نموده و با شلاق او را مجازات کرده اند. به دلیل پوشش زنانه او که برآمده از میل باطنی او بوده چه رنج ها که نکشیده است. در زندان مورد تجاوز بسیار قرار می گیرد و برای نجات از این بند اقدام به خودکشی می کند و این اقدام هدیه ای برای او دارد که همانا اعتیاد است.
مکابیز هم اکنون سرپناهی ندارد و برخی شب ها را در خیابان و بر روی کارتن ها می گذراند و دیر یا زود طعمه گرگ های دیگر اجتماع خواهد شد. مکابیز نمونه ای از ظلم و ستم های سیستماتیک اجتماعی بر اقلیت های جنسیتی ایرانی هست. او تنها یک سرپناه برای زندگی آرام و بدور از دغدغه های گذشته می خواهد و این توقع زیادی نیست.
مکابیز در دادگاه و در حضور قاضی متعهد شده و قسم خورده که دیگر به این روند ادامه ندهد اما آیا این امکان پذیر است؟ آیا می توان بر خلاف گرایش ذاتی خود عمل نمود؟ قطعا خیر.

جان مکابیز در خطر است

ما شاهد دو اعدام در مشهد بودیم اما بیم آن می رود که چنانچه مکابیز باری دیگر به هر دلیلی روانه دادگاه شود اعدام سومی در پیش رو باشد. نباید گذاشت که این فجایع ادامه یابد. دوستان ما در مشهد اقدام به برقراری ارتباط با مکابیز نموده و سوالاتی را از او پرسیده اند که توجه شما را به آن جلب می کنیم. امیدواریم که شاهد کمک های شما باشیم تا جان مکابیز و مکابیزهای دیگر را نجات داده و به سهم خود قدمی در راه حق و حقوق انسان برداریم. بیاییم از کاغذ و قلم و نوشتن خارج شویم و به مرحله اقدام پا بگذاریم.
? سلام مکابیز جان. من از طرف سازمان همجنسگرایان ایرانی با تو مصاحبه می کنم. می خواهیم بدانیم که جریان دستگیری شما از چه قرار بوده است. به عنوان سوال اول خودت رو معرفی کن و بگو که چند سال داری.
من مکابیز هستم 21 سال دارم و متولد مشهد.
? چند سال هست که هویت خودت رو پیدا کردی یعنی خودت رو شناختی؟
من از بچگی تمایل به همجنس خودم داشتم حتی از بچگی با چندین نفر که یکی از آنها پسر همسایه ما بود سکس داشتم
? در آن زمان چند سال داشتی؟
حدود 5 سالم بود و از آن زمان ارتباط جنسی من شروع شد تا آن موقع که به دبستان رفتم. در دبستان با بچه ها شوخی هایی می کردم و زیاد جدی نبود. از همان موقع من همیشه با پسرهای خوشکل کلاسمون دوست می شدم و همیشه با اون ها بودم ولی اون موقع تنها کسی که با من سکس می کرد پسر داییم بود.
? چه زمانی خودت را به خانواده معرفی کردی؟
همان زمانی که با پسر همسایه در ارتباط بودم یک روز مادرم فهمید و به خاطر همین به پدرم اصرار کرد که از اون محله بریم ولی به پدرم هیچ چیز نگفت چون پدرم به دلیل شغلش اگر می فهمید من رو حتما می کشت چون خیلی مقید بود.
یک بار دیگر هم زمانی که پسر داییم به خانه ما می آمد و هر شب من در کنارش می خوابیدم، فهمید.
? مادرت هیچ عکس العملی نشان نداد؟
بلی. بار اول شش سالم شده بود و مادرم فهمید که پسر همسایه با من سکس دارد و با پسر همسایمون دعوا کرد و من را با شلنگ گاز کتک زد جوری که تا یک ماه تو رخت خواب افتاده بودم.
بار دوم کلاس پنجم دبستان بودم و دستم و کمرم و باسنم را داغ کشید و با پسر داییم دعوا کرد و از خونه بیرونش کرد و هیچ وقت دیگه باهاش حرف نزد.
? تو خودت را همجنسگرا می دانید یا ترنس؟
من یک ترنس هستم.
? اون کسانی که با اون ها سکس داشتی چند سال داشتند؟
پسر داییم از 18 سالگی که من دوم دبستان بودم تا 21 سالگی که پنجم دبستان بودم با من سکس داشت.
پسر همسایه ما نیز 22 ساله بود و تا 24 سالگی با من سکس داشت یعنی از چهار تا شش سالگی من.
? تو در آن موقع با اون هیکل نحیف بچه گانه اذیت نمی شدی؟
من کلا قد و هیکلم درشت بود. وقتی چهار سالم بود قد و هیکل یک بچه هشت ساله رو داشتم. زمانی که می خواستم دبستان ثبت نام کنم طرف فکر می کرد من چند سال افتادم و به مادرم گفت خانم بچه شما چند سال مردودی داره؟ اما به هر حال کاری نمی شد کرد.
? بعد از اینکه مادرت فهمید تا کی سکس نداشتی؟
زمانی که مادرم جریان پسر داییم را دید دیگر به هیچ کس اعتماد نداشت تا وقتی که من وارد دبیرستان شدم. تحت کنترل شدید بودم و بسیار محدود شده بودم. اون وقت بود که با پسرهای همکلاس یا بزرگ تر از خودم سکس می کردم. بعضی وقت ها که فشار زیادی داشتم و چون کسی رو نداشتم مجبور می شدم کاری کنم که قلبا دوست نداشتم. می رفتم و سوار یک تاکسی که راننده جوانی داشت می شدم و به اون پیشنهاد سکس می کردم و خودم را از این طریق ارضا می کردم.
? در همه سکس ها چه جور بودی؟
من همیشه مثل یک زن که در اختیار شوهرش باشه سکس می کردم. شریک های جنسی ام هر جور که می خواستند با من سکس می کردند.
? پدرت از کی متوجه این حس تو شد؟
زمانی که من را بازداشت کردند.
? ممکن هست که جریان بازداشت را برای ما تعریف کنی؟
من چند وقت بود که با یک پسر آشنا شده بودم به اسم پدرام که دانشجوی یکی از شهرستان های مشهد بود. یک بار در پارک کوه سنگی ساعت 1 نصف شب تنها نشسته بودم که متوجه یک پسر خوشکل که همین پدرام باشه شدم و از من خواست تا آتش سیگارم رو بهش بدم تا سیگارش رو روشن کنه. چون من از او خوشم آمده بود سر حرف رو با اون باز کردم و یک شب من را دعوت کرد به شهر دانشگاهی خودش و من اون شب با او سکس داشتم. البته او گی نیست بلکه دوجنسگرا هست. او من را با دوستانش در مشهد آشنا کرد و زمانی که مشهد نبود چهار دوست او در مشهد با من سکس می کردند و وقتی هم که به پیش او می رفتم با خودش سکس داشتم و دو دوست دیگرش نیز با من سکس می کردند.
یک بار که دوست پدرام که علی نام داشت می خواست من رو با موتور به مشهد برگرداند و من مانتو و روسری سرم کرده بودم و خوب آرایش هم داشتم. مامور راهنمایی و رانندگی به ما ایست داد که ببیند موتور علی جواز تردد در شهر را داره یا نه و می خواست گواهینامه اون رو هم چک کند. مانتو من چسب بود و تنگ بدنم بود و متاسفانه از زیر مانتو برآمدگی آلتم کمی معلوم بود و مامور فکر کرد که مواد مخدر و ... حمل می کنیم. از قرارگاه یک زن مامور آمد، آن زن مامور بعد از پنج دقیقه رسید چون ما فاصله زیادی تا قرارگاه پلیس راه نداشتیم. اون دست به پام زد و مانتوم را بالا زد و داد زد که این مرد هست و سریع اون مامور مرد چنان زد توی دهنم که دو تا از دندان هایم شکست.
در بازجویی علی منکر آشنایی با من شد و گفت من فکر کردم دختر هست و سوارش کردم و می خواستم بیارم خونه خودمون تو مشهد که خدا را شکر ماموران شما جلو ما را گرفتند و من فهمیدم که این کثافت (منظورش من بودم) یک مرد هست. خلاصه علی را فقط 15 ضربه شلاق زدند و او را آزاد کردند و درسر من از آنجا شروع شد.
? تعریف کن که چه اتاقی برای تو افتاد؟
من در آن چند روزی که در بازداشتگاه موقت بودم هر روز چند نفر از افسرهای پاسگاه می آمدند و من را کتک می زدند که چرا من اینطوری هستم. بعضی ها هم که من را دست می انداختند. درجلسه دادگاه هم قاضی انگار یک حیوان کثیف را مجکوم می کرد و رفتار بسیار بدی با من داشت. یک دفعه گفتم آقای قاضی چرا مثل حیوان با من رفتار می کنید گفت که تو از خوک هم کثیف تر و پست تر هستی.
? تو در دفاع از خودت چه گفتی؟
گفتم که من برای شوخی کردن با دوستم لباس زنانه می پوشیدم ولی اون اعترافات علی کارها ا خراب کرده بود برای خلاص کردن خودش من را در دردسر انداخته بود. خلاصه قاضی من را به سه ماه زندان و شصت ضربه شلاق محکوم کرد.
? در مورد بازداشت و این که چطور شلاق زدن ممکن هست توضیح دهید؟
وقتی که حکم شلاق من اومد مامور اونجا گفت:خوب آماده یک مشتمال باش دلاک های زندان معروف هستند. منو بردن به محل شلاق زدن یک اتاق بزرگ بود لباسهام رو در آوردن و منو به حالت ایستاده نگه داشتند. دست هام رو بستن اول مراسم قرآن خوندن و بعدش طرف شروع کرد به زدن اونقدر محکم میزد که من بعد از ضربه سیزدهم از حال رفتم و اونا منو به هوش آوردن و بازم شلاق زدن.
? آیا برگه حکم دادگاه را داری یا عکسی از جای شلاق روی بدنت یا مدرکی دال بر این موضوع؟
برگه های دادگاه دست بابام هستش اما متاسفانه چون کسی رو نداشتم نه عکسی دارم نه مدرکی.
? کجا شلاق خوردید؟
در اتاق اجرای حد در زندان وکیل آباد.
? از زندان تعریف کن که چطور بود؟
به عمرم اینقدر عذاب نکشیده بودم. من را به بند یک که مخصوص قاچاق چی ها و محکومین به اعدام بود انداختند حبس ابدی ها هم در آنجا بودند. نامردها من رو انداختند جایی که جوان ترین آنها 39 سالشون بود. همه از این ارازل و اوباش با این قیافه های وحشتناکی که اگر واقعا شما ببینید شب خوابتون نمی برد. خلاصه گفتم که چرا من را جای جوان ها نمی برید؟ چون اون پسرهایی که قیافه دارند جای جدایی دارند. چون اون وحشی هایی که من در بند آنها بودم اگر یک پسر با قیافه عادی می آمد نمی ذاشتند که سالم به بیرون بره و حتما به زور با او سکس می کردند چه رسه به من بدبخت. باورتون نمی شه وقتی من رفتم اونجا انگاری که زنانشون اومدند جلوشون.
همه کسانی که در بند یک بودند با من به زور سکس می کردند. حتی روی باسنم خالکوبی کردند حتی روی یکی از باسن هام با چاقو نوشتند یادگاری از زندان وکیل آباد. نمی دانید چه عذابی کشیدم همیشه از خدا مرگم رو می خواستم حتی یک بار هم خودکشی کردم اما نشد.
? اولا چرا تو رو نبردند جای جوان ها دوم اینکه با چی خودکشی کردی؟
وقتی که گفتم چرا مرا نمی برید گفتند که تو این همه به جوان ها کون دادی یک بار هم به این ها بده این ها هم دل دارند بدبختی ها دیگر نمی توانند با کسی سکس کنند چون یا اعدام می شوند و یا تا آخر عمر اینجا هستند جلق زدن هم که فایده ای نداره و هزار حرف و متلک دیگر.
در مورد خودکشی من از یکی از آنهایی که با من سکس می کرد تریاک خواستم و اون داد و من خوردم تا بمیرم ولی به جای مردن معتاد شدم. اول اینکه تا سه روز بیهوش بودم بعدش هم اون ها به من به زور می دادند که بکشم و من رو بدبخت کردند.
? آیا در زندان بابت این که به تو تجاوز می کنند اعتراض کردید؟ چه جوابی می دادند؟
یک بار اعتراض کردم و اونها در جواب گفتن تو که به همه دادی و بدت هم نمیاد اینها هم روش حالتو بکن و خفه شو.
? از مامورین و مسئولین زندان هم کسی با تو سکس کرد.یا حتی پیشنهاد داد؟
نه فقط منو مسخره میکردن مثلا ادا در می آوردن که خواهر چه خبر از شوهرات. رئیس اونجا هم هروقت منو میدید انگار شیطان رو دیده به من توهین می کرد و به عربی لعنت می فرستاد.
? کلا چند روز بازداشت بودید و چقدر طول کشید که حکم دادگاه صادر شد؟
3 هفته تا زمان صدور حکم در بازداشتگاه بودم و بعدش هم که زندانی شدم.
? بعد از آزادیت چی شد؟
وقتی آزاد شدم ماشین گرفتم بیام خونه وقتی اومدم خونه بابام منو از خونه انداخت بیرون.
? رابطه خودت با خانواده چطور هست؟
قبل از این جریان رابطه ما زیاد هم خوب نبود قبل از این اتفاق فقط سرکوفت های مادرم و خواهرم منو آزار میداد ولی بعد از این جریان بابام گفت بچه ای به اسم من نداره.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

? آیا خانواده شما روی تو کنترل داشتند؟
تا قبل از دبیرستانم اره ولی بعد از اون نه.
? خانوادت چند نفر هستند؟
ما 6 نفر هستیم فقط یک برادرم ازدواج کرده و شهر دیگه ای است 2 برادر من و خواهرم و پدر و مادرم.
? وضعیت اقتصادی خانوادگی شما چطور هست؟
پدرم بازنشسته ارتش هست وضعیت مالی ما خوبه.
? وضعیت تحصیل اعضای خانواده شما چطور هست؟
همه اعضای خانواده ام تحصیلات عالیه دارند به جز من که دیپلم دارم.
? خدمت سربازی رفتید؟
نرفتم. به خاطر ترنس بودنم از تهران معافیت گرفتم که توش نوشته به دلیل اخلالات روانی معاف هست. یعنی ما رو دیوانه می دونند. به هر حال به سربازی نرفتم.
? آیا تا حالا آزمایش HIV دادی یا نه؟
نه می ترسم آزمایش بدم و مثبت باشه چون اون ها خیلی کثیف بودند. بعید نیست که مریض باشند. من از تمام کسانی که این مصاحبه من رو می خونند خواهش می کنم که لطفا به من کمک کنند چون از وقتی که از زندان بیرون آمدم دیگر هیچ کس از خانواده ام به من اهمیت نمی ده و من رو تحویل نمی گیره. من الان کارتن خوابی می کنم. بعضی وقت ها خونه یک عده ارازل و اوباش که با اون ها دوست شدم می روم تا جایی برای خواب داشته باشم. اون ها از من می خوان که قاچاق کنم جون باید برای زندگی کردن پول داشته باشم. خواهش می کنم که به من کمک کنید
? دوست داری چه کمکی به تو بشود و چه هدفی برای خودت داری؟
تنها کمکی که دوست دارم به من بشه اینه که یک جایی برای زندگی واسم فراهم بشه تا از این وضعی که الان دارم خلاص بشم و بتونم کاری با حقوق ثابت داشته باشم در مورد هدفم که تنها هدفم اینه که در کنار یک مرد به آرامش برسم یعنی با یکی که دوستم داره ازدواج کنم و در کنارش به ارامش برسم.
? بزرگترین آرزوت در زندگی چیه؟
گفتم داشتن یک زندگی خوب در کنار کسی که دوستش داشته باشم که متاسفانه در ایران این قضیه ممکن نیست.
? مخارج زندگی را چطور تامین می کنید؟
قبلا که بابام خرجم را میداد در حال حاضر بعضی از دوستانم منو از لحاظ مالی منو میکنند.
? فکر می کنید چرا این اتفاق برای شما افتاد؟
فکر میکنم چون لباس زنانه تنم بود و یک کمی هم بد شانسی.
? مقصر را در این قضیه چه کسی می دانید؟
مقصر اصلی جو مذهبی حاکم بر فرهنگ ایرانه.
? در آن شب تو پارک کوهسنگی و در آن ساعت چه کار می کردید؟
بابت قدم زدن رفته بودم و داشتم به بدبختی هام فکر می کردم.
? از کی سیگار می کشیدید و چرا؟
از سوم راهنمایی شروع شد. بابت مشکلات روحی خودم سیگار می کشیدم.
? آیا با پدرام و دوستاش ارتباط دارید؟ آن ها بعد از این جریان چی شدند؟
ارتباط نه. اونا دیگه نمی خواستن با من ارتباط داشته باشند اونا با گفتن اینکه منو نمی شناختند خودشون رو تبرعه کردن.
? بزرگترین ترس شما در زندگی چی هست؟
این که یکبار دیگه گیر بیفتم چون من جلو قاضی قسم خوردم دیگه این کار را نکنم.
? در آخر از اینکه وقتت را در اختیار ما قرار دادی ازت تشکر می کنم. آیا اجازه می دهید که این مطالب شما را منتشر کنیم؟
ممنون هستم از شما که در انتقال حرف های من سعی و تلاش می کنید. بله می تویند این کار رو کنید.

امیدواریم که این مصاحبه بازگو کننده و نمایش دهنده ی گوشه ای از ابعاد مختلف ظلم و ستم های روا شده به اقلیت های جنسیتی ایرانی باشد. لطفا نظرات خود را با استفاده از آدرس hrc@pglo.org به امور حقوقی سازمان همجنسگرایان ایرانی ارسال نمایید. لطفا همواره سایت سازمان را به آدرس www.pglo.org بازدید نموده و از اخبار و اطلاعیه های ما مطلع شوید و هم چنین آدرس ما را در رسانه های خود لینک دهید. لطفا این گزارش را در رسانه های خود منتشر نمایید.

آرشام پارسی
سخنگو و دبیر حقوقی سازمان همجنسگرایان ایرانی
www.pglo.org
hrc@pglo.org

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'نمی گذاریم فاجعه مشهد تکرار شود، جان مکابیز در خطر است، آرشام پارسی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016